بازگشت به صفحه کامل
شناسه : 36349914
سقوط آزاد استاد!

وقتی عادل هواپیمای ۹۰ را به کوه زد


فردوسی‌پور وقتی میهمان رامبد جوان و برنامه خندوانه بود به شوخی گفت دوست دارد روزی با هواپیما به کوه بخورد به‌نظر می‌رسد آرزوی فردوسی‌پور برای برنامه‌اش محقق شده، عادل هواپیمای ۹۰ را به کوه زد.

به گزارش یزدرسا، این تصور اشتباهی است که مدیران تلویزیون بعد از سال‌ها حضور مستمر، هنوز الگوی مشخص پرمخاطب‌سازی در رسانه ملی را یاد نگرفتند؛ هم آنها الگو را پیدا کردند و هم برنامه‌سازان و اخیرا هم اسپانسرها می‌دانند چه مسیری را برای جذب حداکثری مخاطب تلویزیون انتخاب کنند. برنامه‌هایی مثل «خندوانه»‌ و «دورهمی» و این اواخر «عصر جدید» نمونه‌هایی هستند که براساس همین الگو ساخته شدند.

اما برنامه «۹۰» و شخص عادل فردوسی‌پور سوای این نمونه‌ها، خودش تکه‌ای از فرآیند شکل‌گیری این الگو است. مثلا اگر می‌خواستند برنامه سینمایی پرمخاطبی بسازند به الگوی «۹۰» نگاه می‌کردند و از روی آن برنامه‌ای مثل «هفت» طراحی می‌شد. فردوسی‌پور و برنامه «90» در چارچوپ همین جذب مخاطب حداکثری و برند ماندن برنامه در یک فرآیند دو دهه‌ای بالغ شد و رشد کرد.

این روزها احوالات برنامه «۹۰» برزخی است شبیه پنج، 6 سال قبل برنامه «ماه عسل» و روزهایی که احسان علیخانی هم با مدیران شبکه به مشکل خورده بود و اجرای «ماه عسل» چندبار دست به‌دست شد و شاید همان‌طور که علیخانی به برنامه‌اش بازگشت، چند سال بعد فردوسی‌پور هم به برنامه‌اش باز گردد، شاید هم سرانجام فردوسی‌پور و «۹۰» هم چیزی شبیه جیرانی و «هفت» شود و بازگشتی برای فردوسی‌پور نباشد.

فارغ از اینکه چه سرنوشتی در انتظار برنامه «۹۰» است، حرف و حدیث‌های این روزها درمورد این برنامه فرصت خوبی برای بازخوانی رویه‌ای است که در این 20 سال فردوسی‌پور و مدیران سازمان برای طراحی الگوی پرمخاطب کردن یک برنامه تلویزیونی انتخاب کردند. رویه‌ای که فرم‌های دیگری از روی آن کپی شده و در شبکه‌های تلویزیونی درحال تکثیر است و احتمالا در سال‌های آتی، مدیران سازمان و برنامه‌سازان با مشکلات مشابهی همچون این روزهای «۹۰» و فردوسی‌پور مواجه خواهند شد.

چرا فردوسی‌‌‌پور برای نوجوانان ایرانی مخرب است؟

نویسنده: حمیدرضا بوالی روزنامه‌‌‌نگار

هنوز مشخص نیست که چرا فردوسی‌‌‌پور از ادامه برنامه‌‌‌۹۰ منع شده است. حاشیه‌‌‌های اینستاگرامی و تلگرامی در تمام این چند هفته که خبر کنار گذاشتن فردوسی‌‌‌پور از ۹۰ منتشر شده است چیزی جز عکس غضب‌‌‌آلود مدیر جوان شبکه‌‌‌ سه در کنار چهره خندان عادل فردوسی‌‌‌پور نداشته‌‌‌اند. یکی دو ورزشگاه شعارهایی در حمایت یا علیه فردوسی‌‌‌پور داده‌‌‌اند، چند سلبریتی هم هرچه خلاقیت داشته‌‌‌اند خرج کرده‌‌‌‌‌‌اند و نهایتا نوشته‌‌‌اند باورمان نمی‌‌‌شود که فردوسی‌پور دیگر دوشنبه‌‌‌ها در آنتن شبکه سوم نیست.

جو داغ کنار گذاشتن فردوسی‌پور به‌تدریج درحال فروکش کردن است و احتمالا مدیر شبکه سه و حامیان برکناری او خوشحال‌‌‌ترین آدم‌‌‌ها از این اتفاق هستند. این اما اتفاقی تاسف‌‌‌بار است. همین که بعد از سال‌‌‌ها برای اولین‌بار فرصت گفت‌‌‌وگو در باره پدیده‌‌‌ رسانه‌‌‌ای بسیار مهمی به نام فردوسی‌پور به وجود آمده و این فرصت همچون سکوهای ورزشگاه آزادی به لعن و نفرین موافقان و مخالفانش درحال سپری شدن است.

واقعیت این است که فردوسی‌پور به‌دلیلی که ما نمی‌‌‌دانیم برکنار شده است و بنابر رویه معمول سیاست‌‌‌های سازمان صداوسیما احتمالا هرگز نخواهیم فهمید. حدس‌‌‌های مطلعان نیز به‌‌‌شدت پرتناقض است و به همین ترتیب است که بحث درباره چرایی برکناری فردوسی‌پور در دنیای واقعی هیچ‌وقت راه به‌جایی نخواهد برد. سکوت علی فروغی و مدیران دیگر شبکه ادامه دارد و واشکافی دلایل احتمالی برکناری فردوسی‌پور فقط به تلف‌کردن وقت منجر خواهد شد.

اما فردوسی‌پور پدیده‌‌‌ای بسیار مهم و عجیب در تاریخ رسانه‌‌‌ای ایران است که محبوبیت، شهرت و پرطرفدار‌بودن او به موازات حرکت جامعه به سطحی مبتذل از میان‌مایگی حرکت کرده است. تعبیر دیگر این ادعا می‌‌‌شود اینکه اگر فضای عمومی جامعه ایران در دو دهه اخیر به سمت تباهی اخلاقی پیش نمی‌‌‌رفت، فردوسی‌‌‌پور به این اندازه پرطرفدار نمی‌‌‌شد.

او نمادی رسمی و کاملا واقعی برای نمایش مسیر ایران در دوره جدید زندگی پس از جنگ است و به این ترتیب بدون اینکه متوجه باشیم که فردوسی‌پور چرا عزل یا برکنار شده است ادعای خود را به این شکل تغییر می‌‌‌دهم که اگر جامعه ایرانی تصمیم به تربیت نسلی متفاوت از نسل منفعت‌‌‌خواه مبتذل و میان‌مایه فعلی گرفته است حضور شخصی با مشخصات فردوسی‌پور در آنتن زنده پربیننده‌‌‌ترین شبکه رسانه رسمی جمهوری اسلامی، کاری به‌‌‌شدت اشتباه و پرریسک بوده است.

فردوسی‌پور احتمالا به این دلیل برکنار نشده است، آنها معمولا جایی کارشان گیر نمی‌‌‌کند و ابعاد تسلط آنها بر فرهنگ امروز ایرانی‌‌‌ها باورنکردنی است. اما این ادعا بر چه اساسی قابل استناد است؟ به دو گزاره اکتفا می‌‌‌کنم:

1- فردوسی‌پور معتقد است خارجی‌‌‌ها خیلی خوبند، نظم و ترتیب، تمیزی و شیک‌بودن آنها قابل ستایش است و فوتبال ما اگر بخواهد موفق باشد باید شبیه آنها باشد. سال‌های سال است که فردوسی‌پور به تحقیر خود و ساختن یک دیگری شکوهمند از «خارجی‌‌‌ها» مشغول است و چه‌کسی می‌‌‌تواند در برابر این استدلال عوامانه قد علم کند و حرفی بزند.

واضح است که تقلیل امر پیچیده مواجهه ما با غرب در نظم برنامه اختتامیه لیگ‌برتر انگلیس با ایران، چه قدر برای یک‌‌‌ذهن عوام‌زده فریبنده است. ذهن آسان‌‌‌گیر ایرانی آماده تحت تاثیر قرار گرفتن با شیکی و باکلاسی و باحالی غرب است و هم‌زمان کاملا مستعد است تا لعنتی بر بخت بد یا جبر جغرافیایی خود بفرستد و فردوسی‌پور دست روی گلوگاه ذهن ایرانی در سه دهه بعد از جنگ گذاشته است و نه در دانشگاه، سخنرانی و کتاب بلکه از طریق پرطرفدارترین سرگرمی رسمی جمهوری اسلامی ایران، فوتبال.

عوام‌زدگی فردوسی‌پور البته محدود به گزاره «اونا خوبن چون شیک و باکلاسند و ما بدیم چون عرضه برگزاری یک مراسم اهدای جام قهرمانی هم نداریم» نمی‌‌‌شود. فردوسی‌پور در استدلال و تفکر به‌‌‌شدت عوام‌‌‌زده و درحال گسترش و پراکنش این عوام‌‌‌زدگی بود. به چند نمونه اشاره می‌‌‌کنیم. فردوسی‌پور در خلال گزارش‌‌‌های تلویزیونی‌‌‌اش سعی می‌‌‌کند نقبی به تاریخ و فرهنگ و سیاست کشورهای مختلف بزند و همه چیزدانی‌‌‌اش را به رخ بکشد. اما این اطلاعات معمولا پر است از گزاره‌‌‌های ساده‌‌‌لوحانه‌‌‌ای که رسانه‌‌‌های حاشیه‌‌‌ای جریان اصلی ساخته‌‌‌اند و به آنها دامن زده‌‌‌اند. افسانه‌‌‌های فردوسی‌پور درباره کره‌شمالی که گاه‌به‌گاه سر بازی‌‌‌های آسیایی کره‌شمالی به مخاطبان ارائه می‌‌‌شود نمونه مشخص این اطلاعات هستند.

بگذارید کمی عینی‌‌‌تر و جزئی‌‌‌تر اما واضح‌‌‌تر گفت‌‌‌وگو کنیم. فردوسی‌پور در یکی از آخرین مرزگشایی‌‌‌هایش در پخش تصاویر متفاوت با عرف رسمی تلویزیون؛ تصاویر روبوسی رئیس‌جمهور زن کرواسی با بازیکنان تیمش را پخش کرد. پخش این تصاویر گاه به‌عنوان یکی ازجرم‌‌‌های فردوسی‌پور عنوان می‌‌‌شود و چه تحلیل‌‌‌هایی آبکی پشتش جمع می‌‌‌شود که فردوسی‌پور قبح‌‌‌زدایی کرده است و... ماجرای اصلی درواقع بعد از نمایش این تصاویر از تلویزیون رخ داد. آنجا که فردوسی‌پور با لبخند معروفش این گزاره کلیدی را در رسانه جمهوری اسلامی ایران منتشر کرد. فردوسی‌پور گفت: «دیدید که این تصاویر پخش شد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.»

هیچ اتفاقی نیفتاد؟ قرار بود ابرها به غرش دربیایند و زمین زیرپای ما بلرزد؟ این «دیدید چیزی نشد» در منظومه الگوی تربیتی‌‌‌ای که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به یک مخاطب نوجوان ایرانی ارائه می‌‌‌دهد به‌‌‌شدت مخرب‌‌‌تر و پرآسیب‌‌‌تر از پخش نمایش روبوسی یک رئیس‌‌‌جمهور مو بلوند میانسال با بازیگران تیم کشورش است بلکه این دو اساسا قابل مقایسه نیستند که دومی درحال طرح یک الگوی معرفتی برای بینندگانش است. همه این «دیدید چیزی نشدها» حالا این‌‌‌گونه رسمیت می‌‌‌یابد و مگر نگاهی عوام‌‌‌زده‌‌‌تر و مبتذل‌‌‌تر از این‌‌‌گونه پاسخ‌‌‌های لفظی در ظاهر روکم‌‌‌کننده هم وجود دارد؟ فردوسی‌پور استاد استفاده از این الگوهای عوام‌زده در تلویزیون ایران بود. الگوهایی که در ظاهر هیچ بخشی از عرف یا شرع را زیر سوال نمی‌‌‌برد اما تکیه‌‌‌گاه اخلاق اجتماعی و فقه فردی را خرد می‌‌‌کند.

کافی است به گفت‌‌‌وگوهای نقادانه فردوسی‌پور در برنامه90 با میهمانان حضوری یا تلفنی برنامه دقت می‌‌‌کردید. جدای از الگوی همیشگی فرودستانه/ فرادستانه شهرستان و تهرانی که در زیرلایه‌های همه رفتارها و گفت‌‌‌وگوهای فردوسی‌پور جاری بود، نوع استدلال او برای نقد یا تعریف از یک پدیده فوتبالی و بحث با فرد موردنظر با انبوهی از این استدلال‌‌‌های عوام‌‌‌پسندانه پر می‌‌‌شد و این کار مهم فردوسی‌پور بود. همانی که سلبریتی‌‌‌های هوشمند فضای مجازی را اینچنین سینه‌چاک طرفدار او کرده بود. سوژه‌‌‌های فردوسی‌پور همه سوژه‌‌‌های معمول و عادی سطح جامعه ورزشی ما بودند. اما شیوه پرداخت او به این سوژه‌‌‌ها تزریق‌‌‌کننده عوام‌‌‌پسندی بی‌‌‌حد و حصری به مخاطبان پرشمار ایرانی بود و چه بد که مشتریان فردوسی‌پور بیشتر نوجوانان و جوانان ایرانی بودند.

2-اما میان‌مایگی فردوسی‌پور به عوام‌زدگی در تفکر و استدلال‌‌‌ها و نقاط توجهش منحصر نمی‌‌‌شود. عادل فردوسی‌پور مدعی بود که درحال نقادی سخت فوتبال ایرانی است. اما درعین‌حال دست روی دم‌دستی‌‌‌ترین اشکالات غیرساختاری ژورنالیستی فوتبال ایران می‌‌‌گذاشت و هیچ‌‌‌گاه به هسته سخت «امر واقعی» ورزش در ایران که احتمالا یک امر سیاسی-اجتماعی پیچیده است نزدیک هم نمی‌‌‌شد. فردوسی‌پور در انتخابات سال ۸۴ از علی لاریجانی به‌‌‌طور رسمی حمایت کرد. او در آخرین سخنرانی کوتاه رسمی‌اش نیز خود را فرزند صداوسیما خواند.

او هیچ‌گاه از مرزهای منفعلانه و محافظه‌‌‌کارانه نقد در تلویزیون ایران فراتر نرفت و حتی به مرز ساختارشکنی در ساخت یک برنامه تلویزیونی نقاد هم ظاهر نشد، اما به شکل فریبنده‌‌‌ای بیرون از آنتن زنده تلویزیون در محافل فرهیختگان‌‌‌نما ظاهر می‌‌‌شد. تئاتر، کنسرت و... جای همیشگی او بود و درعین‌حال از هر فرصت مشروعی در تلویزیون برای نزدیکی به قشر مسلط فضای مجازی و نمایش این نزدیکی صرف‌نظر نمی‌‌‌کرد. او  از طرفی نمی‌‌‌توانست از مزایای بودن در قدرت دست بکشد و از طرف دیگر دوست داشت با چند متلک سیاسی و تبریک اسکار اصغر فرهادی و تئاتر و کنسرت رفتن، ژست روشنفکرانه خود در این محافل را هم حفظ کند. ‌‌‌

این شیوه رذیلانه‌‌‌ای برای زندگی در ایران است و فردوسی‌پور به شیوه‌‌‌ای رسمی درحال آموزش این سبک زندگی به نوجوانان ایرانی است؛ اینکه به شیوه‌‌‌ای کاملا عملگرایانه، بودن در قدرت را توجیه کنید و بعد ژست بیرون‌بودن از حکومت و امتیازات درونی مخالفت را هم داشته باشید.

وقتی عادل به کشتنِ «90» برخاست...

نویسنده: میلاد جلیل‌زاده روزنامه‌‌‌نگار

قضیه از هر جا که شروع شد و مسیری که طی کرد و هر جزئیاتی که داشت وقتی به اختتامیه جشنواره تلویزیونی جام‌جم رسید کنایه‌های صریح عادل فردوسی‌پور به مدیر بالادستی‌اش را همه دیدند و شنیدند، پایانی جز این نمی‌توانست داشته باشد که حالا پیدا کرد؛ مگر اینکه اساسا مدیریت در صداوسیما تبدیل به یک شغل ویترینی و تشریفاتی شود. ما وقتی با یک مدیر یا طرز فکر و خاستگاه سیاسی‌اش مشکل داریم، ممکن است بدمان نیاید که برنده چنین بازی پرهیاهویی فرد زیردست او باشد؛ اما اگر این رفتار تبدیل به شیوه و روش شد و پس از آن هر کسی که طرفداران بیشتری داشت یا بیرون از یک مجموعه، بازوهایی حمایتش می‌کردند، توانست مدیر بالادستی خود را سر جایش بنشاند، دیگر چیزی به اسم «شأن مدیریت» وجود نخواهد داشت که بتوانیم با آن به حفظ انتظام مجموعه‌ها و پیشبرد برنامه‌های جدید فکر کنیم یا مطالبه‌ای داشته باشیم.

دیگر نمی‌شود وقتی مهران مدیری در بخشی از استندآپ کمدی‌اش، در حد چند ثانیه، شیوه اجرایی کشور را با نقد تندوتیزی نواخت، بلافاصله به مدیران صداوسیما فشار آورد که چرا چنین برنامه‌ای روی آنتن رفته و در این خصوص آنها را مسئول دانست. نمی‌شود اگر روی آنتن یکی از شبکه‌های سیما سوءتفاهمی برای یکی از اقوام ایرانی ایجاد شد یا توهینی به آنها صورت گرفت، مدیران مجموعه را بابت قضیه بازخواست کرد و توقع جبران موضوع را داشت. نمی‌شود وقتی در مسابقات تلویزیونی، مجری یا داور برنامه به شرکت‌کنندگانش توهین کرد و با رفتاری که نشان از اختلالات روحی و روانی او دارد، میلیون‌ها ایرانی را به دایره قرمز خشم فرو برد، به مدیران سازمان بگوییم که از مردم دلجویی کنید و بخواهیم که برای سازندگان این نوع برنامه‌ها فیلترینگ اخلاقی و روانشناختی قرار بدهند.

ما کاره‌ای نیستیم و چون این مجری طرفداران زیادی دارد، بروید و گریبان هوادارانی را بگیرید که با هواداریشان به این شخص چنین قدرتی داده‌اند؛ این پاسخی است که در صورت واژگون شدن هرم مدیریت، می‌شود از مدیران صداوسیما درخصوص هر موضوعی که جنجال به پا کند، شنید. دیگر چه کسی پاسخگو است؟ هیچ‌کس! یقه چه کسی را بگیریم وقتی خشمگین‌مان کردند؟ معلوم نیست!

اگر نیرویی مافوق چهره‌های مشهور وجود نداشته باشد، آیا مردم عادی می‌توانند روی این شخصیت‌ها کنترلی داشته باشند؟ محال است که چنین چیزی ممکن باشد. لااقل تجربه برخورد جامعه با یکی از خوانندگان زیرزمینی که هرچه خشم جماعت را بیشتر می‌دید، بیشتر ذوق می‌کرد، نشان داد که بسیاری از این چهره‌ها حتی با پیروی از اصل «بدنامی بهتر از گمنامی است»، نه‌تنها از اعتراض مردم بدشان نمی‌آید، بلکه آن را مایه بقای نام‌شان می‌دانند. از طرفی اگر یک چهره مشهور، تنها عده‌ای از مردم را به‌عنوان هواداران خودش بسیج کرد و به پشتوانه آنها به اکثریت باقی‌مانده تاخت، در صورت وجود نداشتن نیرویی که کنترل‌کننده چنین وضعی باشد، چه می‌توان کرد؟

آیا هواداران مردمی عادل فردوسی‌پور فکر می‌کنند که اگر قدرت مدیران فرهنگی کشور و در این مورد به‌خصوص مدیران صداوسیما بشکند، خودشان نیرو و اهرمی در اختیار خواهند داشت که از این به بعد با چهره‌های مشهور برخورد کنند؟  فرزند یکی از دیپلمات‌های سابق کشور در صفحه مجازی اینستاگرامش مرتب به تمام مردم ایران و ‌خصوصا طبقات فرودست، شدیدترین توهین‌ها را می‌کند تا جایی که حتی پدرش از او اعلام برائت کرده است. این آقازاده در داخل کشور نیست و کنترلی روی او وجود ندارد. مردم هر چقدر از او خشمگین‌تر می‌شوند، او حس می‌کند که بیشتر دیده شده و مشهورتر شده است. اقلیت نادان و عقب‌مانده‌ای هم هستند که طرفدار او مانده‌اند. او همین اقلیت را ویترین کارش قرار داده و از نفرت باقی مردم نسبت به خودش لذت می‌برد و استفاده می‌کند.

در کشور ما آشنایی با مقوله «نقد قدرت سیاسی و اجرایی» پشتوانه و سابقه تئوریک غنی و قابل توجهی دارد اما ما با مقوله «نقد قدرت برآمده از شهرت» آشنایی بسیار کمی داریم. اگر از دایره نخبگان بیرون بیاییم، می‌شود گفت که بین مردم عادی اساسا آشنایی چندانی با صورت‌مساله این موضوع هم وجود ندارد. همین عدم‌آگاهی، باعث شده عده‌ای از مردم عادی که به جای خاصی وصل نیستند و غرض خاصی از هواداری کسی یا هجمه به دیگری ندارند، هنگام قرار گرفتن در میانه این چنین دوگانه‌ها و منازعاتی، ایستادن در طرفی از ماجرا که علیه قدرت اجرایی قرار گرفته را موضوع شرافتمندانه‌تری بدانند در حالی که طرف دیگر ماجرا هم نوع دیگری از قدرت است؛ آن هم نوعی از قدرت که در صورت فراتر رفتنش، ماهیتا و ذاتا ظرفیت کمتری برای پاسخگو کردن آن وجود دارد.

هواداران عادل فردوسی‌پور می‌توانستند از او بخواهند که با علی فروغی بسازد و بازیچه آن جناح سیاسی که با مدیریت صداوسیما رقابت دارد نشود و از این طریق برنامه‌اش را حفظ کند، نه اینکه وقتی او در جشنواره جام‌جم چنان رفتار کرد که باقی ماندنش روی کرسی «90» چیزی به‌جز معنای نابود شدن شأن مدیریت در صداوسیما و لابد در مراحل بعد بقیه نهادهای کشور را نمی‌داد، توقع داشته باشند که عادل بماند و از فروغی چیزی جز یک مدیر تشریفاتی باقی نماند و باقی مدیران که این صحنه را می‌بینند، علی فروغی را برای پایین آوردن قدرت عمومی مدیران بازخواست نکنند.

ما بلدیم «قدرت اجرایی» را نقد کنیم. مثلا اگر دولت ایران یا سایر نهادهای آن، در برخورد با دیگر کشورها رفتارهایی پرخطر و غیرمنطقی انجام دهند، می‌دانند که مردم از مسئولان خودشان گلایه خواهند کرد، نه اینکه از طرف درگیر توقع داشته باشند کم بیاورد. در عوض «ما قدرت برآمده از شهرت» را بلد نیستیم نقد کنیم و کمتر کسی از میان هواداران عادل فردوسی‌پور پیدا می‌شود که او را بابت رفتار پرخطر و غیرمنطقی‌اش؛ یعنی رفتاری که طرف مقابل او را لاجرم به چنین واکنشی وا می‌داشت نقد کند و بگوید چرا با این کارها باعث شدی ما از تماشای برنامه تو محروم شویم؟

شاید شخص عادل فردوسی‌پور هیچ‌وقت تبدیل به تتلو یا ساشا سبحانی نشود، اما اگر توسط رفتارهای او مدیریت فرهنگی کشور شکلی تزئینی و تشریفاتی پیدا کند، دیگر در داخل کشور یا حتی روی آنتن تلویزیون و پرده‌های سینما و صحنه‌های تئاتر و کنسرت هم پر خواهد بود از تتلوها و ساشا سبحانی‌ها. کسانی که با پشت‌پرده رسانه‌ها و فعالیت‌های فرهنگی و هنری آشنا هستند، به خوبی می‌دانند که چنین ظرفیتی برای تبدیل شدن به هیولای اعصاب خردکن در بسیاری از چهره‌ها که هنوز آرام هستند یا صدای چندانی از آنها در نیامده، به‌شدت وجود دارد و شرایط است که هنوز بستر بروز این خصوصیات را برایشان فراهم نکرده است.

عادل علیه عادل!

نویسنده: محمد زعیم‌زاده

۹۰ طی 20 سال به مدد جذابیت خود فوتبال و البته کار حرفه‌ای رسانه‌ای سازندگانش توانسته بود برای خودش مخاطب خوبی دست و پا کند و حالا وسط جنگ روانی صداوسیما و رسانه‌های ایرانی با ماهواره‌ها دیگر پخش نمی‌شود، این اتفاق تا همین‌جا و مادامی که برنامه‌ای در آن سطح ساخته و پخش نشود، یک اتفاق منفی است. شخصا نقدهای مهمی به برنامه ۹۰ داشتم و قبل‌تر چندبار درباره‌اش نوشته‌ام اما وجود چنین برنامه‌ای را لازم می‌دانم ولی چیزی که الان قطعی است این است که ظاهرا نودی دیگر به آن مدل قبل در کار نیست، اما چه بر سر ۹۰ آمد که دیگر نمی‌توانیم آن را ببینیم؟ در حذف ۹۰، دو عامل حتما از بقیه موثرترند: اول مدیران صداوسیما و دوم شخص عادل فردوسی‌پور!

مدیران صداوسیما مقصرند چون مدل مواجهه با پدیده‌هایی مثل فردوسی‌پور را بلد نیستند. مدیران سازمان در سال‌های اخیر (نه لزوما مدیران فعلی) اثبات کرده‌اند استاد اجرای یک فرمول ثابت و البته غلطند؛ فرمول رستم‌سازی، خوب یاد گرفته‌اند، فرزندی را به دنیا بیاورند، اسمش را رستم بگذارند و بعد که بزرگ شد خودشان بترسند صدایش کنند.

این سبک اختصاصی مدیران مرعوب آنتن است؛ مدیرانی که افتخارشان عکس و فیلم گرفتن و صبحانه خوردن با برخی سلبریتی‌های خودساخته است، مدیرانی که باج رسانه‌ای دادن به برنامه‌سازان را صندوق ذخیره‌ای برای دوران پسامدیریت و احیانا عصر سیاست‌ورزی و هوا ‌و هوس‌های انتخاباتی می‌دانند، علی برکت‌الله، مدیرانی که باید هزینه‌ رفتار‌های غیرحرفه‌ایشان در دوره‌های دیگر داده شود چون در زمانه خودشان تا جایی که بتوانند باج می‌دهند، مدیرانی که جاده غیرحرفه‌ای‌گری را تا آخرش می‌روند، تازه وقتی اسم فرزندان‌شان را رستم گذاشتند و حسابی ترسیدند در پایان هر سال با ستاره-مربع‌ها قرار مالی چرب و چیلی می‌گذارند و بین رستم‌ها انتخابات برگزار می‌کنند تا ببینند کدام رستم‌تر است و از کدام رستم باید بیشتر از بقیه بترسند.

وقتی مبنای تعامل مدیران با برنامه‌سازان به جای محکم کردن کار بر پایه اصول حرفه‌ای و محکمات حقوقی و اداری، می‌شود روابط و منافع شخصی، این اتفاقات می‌افتد، یکی از گلایه‌های مدیران سازمان از فردوسی‌پور که احتمالا منجر به تعطیلی ۹۰ هم شده است، اظهارنظر‌های شخصی غیرفوتبالی، اعم از سیاسی، فرهنگی و... روی آنتن است، مشکلی که البته مختص فردوسی‌پور نیست و بین مجریانی با گرایش‌های اصولگرایانه هم دیده می‌شود-خصوصا بین برخی مجریان جوان و تازه‌کار برای دیده‌شدن در شبکه‌های اجتماعی- و مدیران صداوسیما هم علی‌السویه همه را نگاه می‌کنند.

کاش دوستان صداوسیما توضیح بدهند که آیا در قرارداد فردوسی‌پور چنین رفتاری نهی شده است یا نه؟ اگر چنین چیزی در قراردادش نیامده است که، خسته نباشید! خیلی زیباست که بدیهیات مدیریت را نمی‌دانید و اگر آمده است و رعایت نمی‌کند هم باز خسته نباشید! اگر اینقدر مواجهه مجری سلبریتی‌شده ۹۰ آماتور است، چرا روی غیرحرفه‌ای‌گری فردوسی‌پور تمرکز نمی‌کنید و برای توجیه پایان ۹۰، یا در مارپیچ سکوت گیر افتاده‌اید یا رطب و یابس می‌بافید؟ چرا قرارداد فردوسی‌پور را منتشر نمی‌کنید، اصلا چرا خود عادل که شعار شفافیت می‌دهد قرارداد را منتشر نمی‌کند؟

مقصر دوم و مهم‌تر پایان ۹۰ خود عادل فردوسی‌پور است، فردوسی‌پور هم مثل هر فرد دیگری حتما تمایلات و نگاه‌های سیاسی و فرهنگی خاصی دارد ولی آیا این با اصول حرفه‌ای همخوانی دارد که آنها را روی آنتن فریاد بزند؟ فردوسی‌پور تمایلات رنگی هم دارد، فراز کمالوند همکار سابق مطبوعاتی‌اش یک‌بار به پرسپولیسی بودن عادل اشاره کرد، عادل چطور در برابر بروز تمایلات رنگی‌اش مقاومت می‌کند اما اصرار بر انتشار دیدگاه‌های سیاسی خود روی آنتن دارد؟

البته عادل فردوسی‌پور فقط به بیان صریح تمایلات خود در حوزه سیاسی صرف اکتفا نمی‌کند و در بسیاری از موضوعات فوتبالی هم نگاه سیاسی خود را اعمال می‌کند، به این چند مورد دقت کنید:

-پاس تهران و صباباتری تیم‌هایی بودند که با‌ انگیزه‌هایی و با تصمیمات غلط در دولت احمدی‌نژاد نابود شدند و فردوسی‌پور به‌درستی چندبار به شکل موثر به این موضوع پرداخت، اما با تغییر دولت نگاه عادل در موضوعات مشابه دچار دگردیسی شد. تیم نفت تهران که به جمع هشت تیم برتر آسیا هم رسیده بود، به گواه بازیکنان و مربیان باشگاه به دستور شخص بیژن زنگنه از هم پاشید ولی دیگر از انتقاد‌های تند و تیز ۹۰ خبری نبود.

-در فصل نقل‌وانتقالات امسال با رفتن تیام و جباروف، فشار هواداران استقلال بر وزیر ورزش زیاد شد، یکی از گزینه‌های جایگزینی تیام به تشخیص مربیان استقلال مرتضی تبریزی بود اما مدیر سختگیر ذوب‌آهن اجازه جدایی مهاجم مهم تیمش را نمی‌داد. مسعود سلطانی‌فر برای خلاص شدن از فشار‌ها شخصا در نقش مدیر نقل‌وانتقلات باشگاه فرو رفت و مرتضی تبریزی را به استقلال آورد، اما این اتفاق زیر تیغ سانسور فردوسی‌پور رفت ولی احتمالا خود فردوسی‌پور پیش خودش گفته است اگر به جای سلطانی‌فر، سعیدلو یا عباسی بودند، بلایی سرشان می‌آوردم که در تاریخ بنویسند.

-یکی از نمایندگان مجلس نهم، تفحص درباره فساد را در فوتبال کلید زد و گزارش مبسوطی آماده کرد اما چون خاستگاه سیاسی‌اش با مزاج جناب عادل نمی‌خواند موردتوجه استاد قرار نگرفت، چند روز بعد از این سانسور محمد دادکان به ۹۰ آمد و درباره همان مفاسد سخنرانی‌ای غرا کرد.

-مهم‌ترین خط قرمز فوتبالی عادل فردوسی‌پور اما کارلوس کی‌روش بود. از نگاه فردوسی‌پور بازی کردن روزبه چشمی در پست دفاع وسط در تیم امید به مربیگری محمد خاکپور کفر بود اما همین چشمی در دفاع وسط تیم کی‌روش می‌شود مدرن‌ترین مدافع ایران.

-کسب یک امتیاز توسط تیم برانکو در آلمان 2006 به حدی فاجعه است که باید همانجا روی آنتن با برانکو خداحافظی کرد، اما یک امتیاز کی‌روش در برزیل 2014 آنقدر خوب است که می‌توان ساعت‌ها از آن تمجید کرد.

اینها بخشی از تناقضات فوتبالی- سیاسی عادل فردوسی‌پور در برنامه ۹۰ است، عادل رسانه خوانده است و قوانین را هم خوب می‌شناسد، فردوسی‌پور از اختیارات یک مدیر هم آگاه است چون به‌عنوان تهیه‌کننده فوتبال 120 تصمیم گرفته محمدحسین میثاقی را که شاید آلترناتیوش در ۹۰ باشد، حذف کند!

فردوسی‌پور اینها را می‌داند و البته در این سال‌ها راه دور زدن صداوسیما را هم یاد گرفته، او فهمیده فقط در صداوسیمای ایران است که می‌توان سرخود و خارج از قواعد حرفه‌ای هر کاری کرد و بعد با فشار رسانه‌ای و اجتماعی مشکل را حل کرد اما شاید این‌بار قضیه فرق داشته باشد.

فردوسی‌پور وقتی میهمان رامبد جوان و برنامه خندوانه بود به شوخی گفت دوست دارد روزی با هواپیما به کوه بخورد به‌نظر می‌رسد آرزوی فردوسی‌پور برای برنامه‌اش محقق شده، عادل هواپیمای ۹۰ را به کوه زد.

در نقد عادل فردوسی‌پور و نه در حذفش

نویسنده: هومن جعفری روزنامه‌نگار

نخست: این سطرها نه برای خوشایند کسی نوشته می‌شوند، نه از سر اجبارند و نه سفارشی. به هر آنچه در این سطرها می‌نویسم، عمیقا معتقدم اگر چه همزمانی پافشاری اعتقاد من روی عقایدی که شاید برای عامه‌ پسندیده نباشد، با هر آنچه این روزها بر سر عادل فردوسی‌پور و برنامه‌اش رفته، نویسنده این مطلب را قطعا در مظان اتهاماتی قرار خواهد داد.

بعد: آنچه در این سطرها می‌خوانید نقدی است بر برنامه 90 و برخی سلوک شخصی عادل فردوسی‌پور. کل ماجرای 90 نیست و طبیعتا هم نویسنده مطلب ادعا نمی‌کند که تمام شخصیت مجری محبوب و تمام ماحصل برنامه 20 ساله 90 در این سطرها به صورت عادلانه مورد قضاوت قرار می‌گیرند. بین نقد رفتارهای ناپسند با نقد یک برنامه جریان‌ساز تفاوت قائل باشیم. قطعا 90 در طول سال‌های حضورش نقاط برجسته و مثبتی هم داشت که در این مقال به آن  نمی‌پردازیم. این سطرها همچنین موافق اتفاقاتی نیستند که بر سر 90 و عادل آمد. نوشتن این سطرها قبل از ورود به بحث، کار لازمی بود که باید انجام می‌دادم. به قول «احمد شاملو» این سطرها نه «عدو» عادل فردوسی‌پور که «انگار» اوست. بین این دو تفاوتی است که امیدوارم خوانندگان محترم بتوانند به درستی درکش کنند.

اما بعد...

بسیاری از مخاطبان برنامه90 و حتی مخالفان یا منتقدانش، از تعطیلی پیش از پایان فصل این برنامه متعجب و حتی ناراضی هستند. انکار این واقعیت که برنامه 90 برای سال‌ها عنوان پربیننده‌ترین برنامه ورزشی و حتی برنامه تلویزیونی این مملکت را از آن خود کرده، کاری است خارج از انصاف رسانه‌ای. اتفاقا چرایی نگارش این مطلب بر سر همین است که چگونه می‌شود برنامه‌ای به این پرطرفداری را که دست‌کم همین چند هفته پیش در آخرین جشنواره صداوسیما عنوان برنده جایزه محبوب‌ترین برنامه را گرفته، تعطیل کرد و آب هم از آب تکان نخورد.

بخشی – تنها بخشی- از این تکان دادن عادل از روی صندلی زنجیر شده، بر می‌گردد به هر آنچه از عادل در این سال‌ها دیدیم و نپسندیدیم. طبیعتا عادلی که از چپ و راست و بالا و پایین فوتبال ایران انتقاد کرد و ایراد گرفت، می‌تواند به اندازه یکی دو هزار کلمه هم مورد نقد قرار بگیرد.

تناقضات؛ تکریم چشم‌آبی‌ها

برای عادل فردوسی‌پور مرغ همسایه همیشه غاز بود. شیفتگی عادل نسبت به بازیکنان و مربیان خارجی و حتی تسلیم بودن محضش در محضر حضرات یکی از نقاط ضعفی بود که از عادل فردوسی‌پور در این سال‌ها دیدیم و همواره هم برایمان جای سوال داشت. عادل در مقایسه با مربیان خارجی در برنامه خود همیشه تسلیم محض 90 تشتی ساخت برای سر بریدن مربیان و مدیران بومی و تکریم خارجی‌ها. این غلط بود. ملیت دلیل خوبی برای قضاوت کردن کسی نیست. بخش‌هایی از کنایه‌های مرحوم حجازی به چشم آبی‌ها برمی‌گشت، به همین تسلیم شدن مجری بزرگ‌ترین برنامه ورزشی کشور مقابل جماعت مو بور و چشم آبی.

حذف یک نسل

عادل فردوسی‌پور خواسته یا ناخواسته تبدیل شد به جاده‌صاف‌کنی برای حذف نسلی از مربیان فوتبال ایران. نسلی از آدم‌های محترمی که می‌شد مهربانانه‌تر از کنارشان گذشت و اجازه داد تا تغییر نسل صورت بگیرد. نسلی از بزرگ‌ترها که بعدها جای خالی‌شان را به‌شدت حس کردیم. آدم‌هایی که در فوتبال ایران منشا خدماتی بودند که سال‌هاست در فوتبال ایران دیگر عرضه نمی‌شود. برنامه90 مشوق مربیانی بود که «شومنی» بیشتر در وجودشان دیده می‌شد تا «معلمی و بزرگ‌تری.» عادل حتی اگر جاده صاف‌کن این تغییر نسل اجباری و نامناسب نبود، هیچ‌وقت مخالفتی هم با آن نکرد.

برخوردهای دوگانه

یادتان هست روزی که قرار بود امیرقلعه‌نویی پس از حذف شدن در جام ملت‌های آسیا و در مسلخ برنامه90، از خود دفاع کند؟ یادتان هست چه برخوردی با او شد وقتی از این سخن می‌گفت که تیمش چقدر دوندگی داشته و چقدر از نظر آماری تیم برتر میدان بوده؟ پاسخ‌های فردوسی‌پور را یادتان هست؟ حملات به قلعه‌نویی در خاطرتان هست؟ مقایسه کنید با وقتی که  کی‌روش در موقعیت مشابه به همان آمار استناد کرد و عادل مانده بود از شدت شعف کف و خون بالا بیاورد! طبیعتا نه مدافع امیرقلعه‌نویی هستم و نه بخشی از اصحاب ایشانم. بحث اینجاست که دوگانگی برخورد عادل فردوسی‌پور را نمی‌پسندم.

یادتان هست از مواضع عادل علیه ورود سیاسیون به ورزش؟ خب اگر سیاسیون بدند چرا «محسن صفایی‌فراهانی» و «حبیب کاشانی» سوگلی‌های استاد بودند؟

از تکرار این انتقاد به‌شدت متنفرم اما حرف درستی است. برنامه تو ورزشی بود و قاعدتا خارج از حوزه سیاست اما چرا برای پلاسکو که ردش می‌خورد به قالیباف، ویژه‌برنامه درست کردی و برای سانچی که ردش می‌خورد به وزارتخانه دولت روحانی، تسلیتی گفتی و گذشتی؟ دست‌کم اگر برایت اهمیتی داشت به یکسان می‌زدی برادر. غیر از این است؟!

حق پخش

برنامه عادل فردوسی‌پور یک‌بار در مظان اتهام مالی قرار گرفت و آن وقتی بود که بحث پیامک‌ها مطرح شد و عادل هر نوع انتفاع مالی برنامه از آن را تکذیب کرد. درست و قبول، حرفش سند. با این همه عادل هیچ‌وقت در تمام این سال‌ها روی قصه حق پخش یعنی مهم‌ترین حلقه مفقوده فوتبال و ورزش ایران تلاشی نکرد، چرا؟ دلیلش طبیعتا این بود که از نظر عادل نفع سازمان صداوسیما ارجح بر منافع فوتبال ایران می‌نمود.

عادل فردوسی‌پور در تمام این سال‌ها برنامه‌ها و گزارش‌های بسیار خوبی روی موضوع مفاسد مالی و حتی ارتباطات مالی نامناسب یا نادرست در فوتبال ایران ساخت اما انگار هیچ‌وقت نفهمید یا بازگو نکرد که بزرگ‌ترین ضربه مالی به فوتبال ایران از طرف سازمان صداوسیماست که به راحتی از دادن حق پخش مسلم فوتبال خودداری می‌کند.  آیا عادلی که در برنامه خود قصد خدمت به فوتبال ایران را داشت نباید روی مهم‌ترین موضوع فوتبال ایران سخن  می‌گفت؟

می‌شود هزار نوع مثال دیگر هم زد. اینکه چرا روزی در نقد اولیویرا، مربی تراکتور به این اشاره کرد که 10 نفره شدن دلیلی برای باختن نیست و مربی باید برای بازی 10 نفره هم پلان داشته باشد و بعد یادش رفت بعد از باخت ایران به عراق در جام ملت‌های استرالیا همین جمله را به کی‌روش بگوید. این که بسیار از این دست جمله‌ها را باید به سرمربی هشت ساله ایران می‌گفت و نگفت. اینکه برنامه نودش تبدیل شد به تریبونی برای سرمربی تیم ملی تا هرآنچه دلش می‌خواهد به هر آنچه می‌خواهد بگوید و خودش مسخ شده بنشیند روبه‌رویش و محو تماشای جمال استاد باشد. عادلی که برای امیرقلعه‌نویی و خیلی‌های دیگر تبدیل شد به جلاد مسلخ خون، برای کارلوس کی‌روش چیزی نبود چون میکروفنی ساکت یا دوربینی روی دکمه ضبط! قیاس نکنیم که کلاس مربیگری این آدم‌ها با هم فرق می‌کند. بحث کلاس مربیگری در میان نیست، بحث نقد رفتارهای غلطی است که سرمربی دارد و مجری برنامه 90 باید به عدالت به نقدشان بپردازد.

فرهنگ حلقه گمشده برنامه 90

برنامه 90 تبدیل شد به محلی برای دعوا راه انداختن بین اهالی فوتبال ایران. خاصیت چنین برنامه‌هایی همین است و کسی هم نمی‌تواند و نباید بگوید که عادل فردوسی‌پور باید به لاپوشانی اتفاقات منفی بپردازد. با این همه برنامه90 فردوسی‌پور نه توانست ادب نقدی را جا بیندازد و نه آدابی را برای سخن گفتن به مردمانی یاد داد که با چشم‌های باز به تماشای برنامه‌اش نشسته بودند. دست‌کم از برنامه‌ای به این تاثیرگذاری می‌شد انتظار داشت که به مردم چیزی بیش از دعوا و هیجان و کل‌کل‌های کودکانه بیاموزد. در زمینه فرهنگ‌سازی فوتبال باید سوال کرد که عادل فردوسی‌پور بعد از 20 سال در اختیار داشتن مهم‌ترین برنامه تلویزیونی عمومی کشور، چقدر برای فوتبال ایران فرهنگ‌سازی کرد؟

دست‌کم مگر نه اینکه فرهنگسازی یکی از وظایف برنامه‌های تلویزیونی است؟ اگر نیست که این نقد وارد نیست اما اگر هست باید به این موضوع بپردازیم که سهم عادل فردوسی‌پور در فوتبال این روزهای ما چیست؟ نمی‌گویم فوتبال آشفته ایرانی ماحصل برنامه اوست که نیست، که هزار عامل ریز و درشت دیگر هستند که سکوهای ما را ملتهب و اهالی فوتبال ما را بی‌اعصاب و آماده برای دعوا می‌کنند. این وسط اما این سوال آرمانخواهانه و عبث همچنان بر سر جای خودش هست که با عادل فردوسی‌پور و برنامه 90 چیزی از این منظر به فوتبال ایران اضافه شد؟

سخن آخر

از این دست ایرادها زیاد است و تا صبح دیگر می‌توان به آن پرداخت. چرا این؟چرا آن؟ چرا این نه و چرا آن نه؟ طبیعی است که عادل فردوسی‌پور به این سوال‌ها پاسخی  نمی‌دهد. طبیعی هم هست که اگر پاسخی هم داشته باشد توفیری در اصل ماجرا نمی‌کند که به قول ابوالفضل بیهقی «جلاد رسن انداخته و مرد خبه شده!» و برنامه90 تعطیل شده. تعطیلی البته مایه خوشحالی من روزنامه‌نگار نیست، چه اعتقاد دارم که این برنامه کارکردهای مثبت خودش را داشت و حالا همان کارکردها نیز از کار افتاده‌اند. کارکردهایی که در هیچ برنامه دیگری شاهد آن نخواهیم بود.

کاش جای تعطیلی برنامه عادل، برنامه‌اش به سمت و سوی دیگری سوق داده می‌شد. چیزی بیشتر از جنس فوتبال و کمتر از جنس حاشیه.

طغیان سلبریتی خودساخته

نویسنده: داوود طالقانی دانشجوی فرهنگ و ارتباطات

ریچارد شیکل، مورخ و نویسنده آمریکایی، جامعه غربی را متوجه فرآیندی کرد که خود از آن به «سلبریتیزه شدن فرهنگ» یاد می‌کرد. منظور از این مفهوم برساخته، سازوکاری است که تمام نتایج به پدیده‌ سلبریتی‌ها ختم می‌شود و آنان هستند که نقش عاملیت را برای فرهنگ ایفا می‌کنند. آنچه برای ما بیم می‌رود، شباهت بسیاری به مفهوم خاص ریچارد شیکل دارد و البته با توسعه معنایی آن می‌توان از «سلبریتیزه شدن صدا و سیما» سخن گفت.

سلبریتی‌هایی که در تقسیم‌بندی کریس روجک، جامعه‌شناس آمریکایی، در گروه سلبریتی‌های اکتسابی قرار می‌گیرند و شامل کسانی می‌شوند که شهرت را خودشان در طول سال‌های متمادی به دست آورده‌اند. عادل فردوسی‌پور با این حساب در همین تقسیم‌بندی قرار می‌گیرد. او با انباشت تجربه ژورنالیسم تلویزیونی ورزشی برنامه ۹۰ توانست آنچه سلبریتی‌های اکتسابی دارند، یکجا داشته باشد.

سلبریتی‌ها آمده‌اند که تمام قواعد نهادهای مدرن و سنتی را بر هم بزنند. سازمان به مثابه نهاد مدرن و ارتباطات سازمانی به‌عنوان قواعد و اصول سازمان‌ها، یکی از چالش‌های خود را در رویارویی با سلبریتی‌ها می‌بیند. سلبریتی‌ها قوانین خاص خودشان را طلب می‌کنند و توقع دارند ذیل هر قانونی، تبصره‌ای نیز به‌نفع آنان نگاشته شود، اما این درحالی است که در ارتباطات سازمانی، تفاوتی میان سلبریتی و غیر‌سلبریتی وجود ندارد و طبق همین قواعد تنظیم شده است که اگر کارمندی از اصول سازمان تخطی کند، خیانت به سازمان و اهداف آن شمرده شده و لاجرم به خروج وی از سازمان منتهی خواهد شد. عادل فردوسی‌پور به‌عنوان دانش‌آموخته رشته مدیریت رسانه که حوزه اصلی آن نیز همین ارتباطات سازمانی است، از اصل ارتباطی‌– مدیریتی سر باز زده و به‌واسطه سلبریتی بودنش توقع دارد که یکی از همان تبصره‌های خیالی را برای او نیز تصویب و لحاظ کنند.

آنچه پر واضح است، اینکه عادل فردوسی‌پور سلبریتی سازمان است و خارج از سازمان، وی سلبریتی محسوب نمی‌شود. همانند سلبریتی اینستاگرامی که بدون اینستاگرام اصلا وجود خارجی نخواهد داشت. تجربه شکست کاری فردوسی‌پور در خارج از سازمان صدا و سیما و در فضای مجازی هم موید همین مطلب است.عادل فردوسی‌پور به‌عنوان کسی که در دانشگاه، ارتباطات خوانده، خوب می‌داند که هنوز هم تلویزیون محبوب‌ترین رسانه جمعی است و او نیز مانند هرکس دیگری خواهان حضور در آن است.

می‌توان نمونه رضا رشیدپور را به یاد آورد که از تلویزیون با منتی وصف ناشدنی رفت و با تکرار اصرارهای ملال‌آوری توانست به سازمان صدا‌وسیما برگردد، زیرا کسب‌وکار سلبریتی تلویزیونی «فقط» در تلویزیون است. از این حیث، این قول عادل فردوسی‌پور را باید صادق شمرد که خود را فرزند صداوسیما می‌داند، اما همین فرزند سلبریتی شده می‌خواهد پدرکشی کند، درصورتی که نمی‌داند حیات و ممات رسانه‌ای خود را وابسته به تلویزیون است.

این مساله را نیز باید درنظر گرفت که سازمان صداوسیما فرزندی به بار آورده است که برای پدر خود گستاخی و تهدید کرده و تعیین ‌تکلیف می‌کند. به غیر از تنبیه و تنبه این فرزند چموش چه کاری از این پدر بر می‌آید؟! فارغ از مساله به وجود آمده برای عادل فردوسی‌پور، سازمان صداوسیما سه استراتژی را برای پیشگیری از این رخدادها می‌تواند اتخاذ کند. اول اینکه در لگولاتوری این سازمان بازنگری شده تا امکان تخطی برای کامندان کاهش یابد و درصورت وقوع، جریمه‌های سنگینی برای آن درنظر گرفته شود.

راهبرد دوم آن است که تک‌تک متن قراردادهای سازمان با تهیه‌کنندگان، مجریان، تکنسین‌ها و... با اهداف کلی آن مطابقت و هم‌سویی داشته باشد. این مورد می‌تواند جلوی سلبریتی از جاده بیرون ‌زده را تا حدودی بگیرد. درنهایت نیز می‌توان گفت که سازمان صداوسیما به مثابه پدری خوب و البته پدری سختگیر رفتار کند تا فرزندان سلبریتی شده فکر کژ رفتاری را به اذهان خود راه ندهند. جدای از این تحلیل اسطوره‌شناسانه، باید متذکر شد که در میانه درگیری پدران و پسران، این مخاطب است که بیشترین ضرر را می‌بیند و بیشترین سود و فایده نیز نصیب لاشخورهای بیرون از میدان و رسانه‌های بیگانه خواهد شد که از تماشای دعوای خانوادگی رقیب، حظ و بهره‌ای فراوان خواهند برد.

سازمان نه برای پسرانی مانند فردوسی‌پور و نه پدرانی مانند مدیران است، چراکه مدیر عوض می‌شود و سلبریتی حذف خواهد شد. این چارت و سلسله مراتب سازمانی است که بر سازمان حکمرانی می‌کند و هرکس که آن را مراعات نکند، محکوم به اخراج خواهد بود. حال، این فرد می‌خواهد مدیر باشد یا سلبریتی، برای قانون تفاوتی نخواهد داشت. این وظیفه سازمان صداوسیماست که هر روز به سلبریتی‌های خود‌ساخته‌اش مانند عادل فردوسی‌پور یادآوری کند که اگر من نباشم، شما نیز نخواهید بود.

تناقض آشکاری که در نزاع میان عادل فردوسی‌پور و سازمان صداوسیما دیده می‌شود، آن است که چرا این سازمان سلبریتی‌هایی خلق کرده که حال، توانایی مقابله با آنان را ندارد و در تعامل با خواسته‌های فزون سلبریتی‌ها دچار مشکل می‌شود؟! دم‌دستی‌ترین پاسخ را پیش از این نیویورک‌تایمز داده بود که سلبریتی‌ها زاده اقتصاد تنبل هستند. منظور از اقتصاد تنبل در اینجا، اتکای به تبلیغات و استفاده از چهره‌ها برای رونق برنامه‌های تلویزیونی است. از این حیث، تنبلی اقتصادی سازمان صداوسیماست که سلبریتی‌هایی خلق کرده که به مدیران بالادستی خود دستور می‌دهند. یکی از بحث‌های روز رشته مدیریت رسانه نیز دقیقا در همین‌جا شکل می‌گیرد که تمام سلبریتی‌ها را نمی‌توان حذف کرد، پس حداقل چگونه می‌توان آنها را مدیریت کرد؟! تجربه عادل فردوسی‌پور به ما نشان داد که یکی از راه‌حل‌های این معما، محدودیت‌های حقوقی خواهد بود که در متن قراردادها می‌توان آن را اعمال کرد.

منابع:
- کشمور، الیس، فرهنگ شهرت، ترجمه احسان شاه‌قاسمی، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1396
- رولندز، مارک، شهرت، ترجمه افشین خاکباز، نشر نو، 1394
- حق‌پناه، حسین، گونه‌شناسی سلبریتی‌ها: از سرندیپیتی تا میکروسلبریتی، باشگاه اندیشه
Rojek, C (2001), Celebrity, London:UK, Reaktion Books

سرنوشت «90» و «3» در 98

نویسنده: سیدمهدی موسوی‌تبار روزنامه‌نگار

با چند سوال این یادداشت را شروع می‌کنم. آیا همه موافقان امروز فردوسی‌پور و «90» فوتبالی هستند؟ آیا مخالفان امروز این مجری و برنامه‌اش زمانی موافقش نبودند؟ سازمان صداوسیما از این تعطیلی ضرر بیشتری می‌کند یا فردوسی‌پور؟ آیا یک مدیر حق تعطیلی یا تاسیس برنامه را دارد؟ فوتبال و رسانه از این جدایی سود می‌کنند یا ضرر؟ شاید در نگاه اول پاسخ این سوالات بدیهی به نظر برسد اما همین بدیهیات در نقدها و نگاه‌های دو طرف منظور نمی‌شود.

اول- آیا برنامه «90» در این دو دهه تاثیرات مثبت داشته است؟ پاسخ از طرف کسانی که زیاد هم فوتبالی نیستند مثبت است. آیا برنامه «90» ایراداتی داشته و ضرباتی به فوتبال و بازیکنان زده است؟ پاسخ از طرف فوتبالی‌های متعصب هم مثبت است. برنامه «90» مانند همه برنامه‌های تلویزیونی فرازونشیب داشته و البته که اشتباهاتی داشته اما از جنبه مالی و جذب بیننده برای سازمان مفید بوده و بارها در نظرسنجی‌ها، عناوینی مانند «بهترین برنامه» یا «پرمخاطب‌ترین برنامه» را کسب کرده است. در حوزه فوتبال هم شفافیت‌هایی را باعث شده است هرچند این شفافیت‌ها گاه سلیقه‌ای بوده است.(رجوع شود به موضوعاتی مانند حق پخش تلویزیونی یا رفتارهای کی‌روش)

دوم- در اینکه مجریان هر رسانه و برنامه‌های موفق آنها سرمایه آن رسانه محسوب می‌شوند، شکی نیست اما باید پرسید که چه اتفاقاتی در نهان و آشکار می‌افتد که رسانه‌ای خیلی راحت سرمایه‌اش را می‌سوزاند یا رهایش می‌کند؟ رفتار برنامه «90» در بزنگاه‌های اجتماعی یا سیاسی، منتقدانی داشته و دارد. خیلی‌ها فردوسی‌پور را سیاسی و کارهایش را سیاسی‌کاری می‌دانند اما برآیند این اتفاقات باید به تعطیلی می‌انجامید؟ آیا ایجاد برنامه‌هایی مانند «عصر جدید» و «برنده باش» نشان از دمیدن هوای تازه در شبکه سه دارد یا آمده‌اند که مخاطب را راضی نگه دارند؟

پررنگ کردن برنامه‌ای چون «فوتبال برتر» و مجری جوانش؛ میثاقی در راستای «90زدایی» است؟ چنین برنامه‌ای با سابقه اندک و کپی‌برداری‌های ناشیانه‌اش می‌تواند دل فوتبالدوستان را به دست آورد؟ البته که هر مجری و برنامه‌ای از جایی شروع شده اما این دسته‌بندی‌هایی که به وجود آمده ممکن است حتی به نابودی سرمایه بااستعداد و جوانی مثل میثاقی بینجامد.

سوم- می‌دانیم که فوتبال در بعضی بخش‌ها، زمان‌ها و مکان‌ها پاکیزه برگزار نمی‌شود. در روزهای منتهی به لیگ برتر و لیگ‌های پایین‌تر، خلأ «90» بیشتر خودش را نشان خواهد داد. روسای فدراسیون و مدیران عامل باشگاه‌ها و حتی بازیکنان از ترس رسانه‌ای شدن عمل یا حرف‌شان در دوشنبه شب‌های شبکه سه، ملاحظه و رعایت می‌کردند. برنامه‌های دیگر یا هنوز چنین قدرتی ندارند یا اعتمادی به آنها از طرف مخاطبان نیست. حالا که در لیگ برتر، پنج تیم در کورس قهرمانی هستند و هر لحظه از بازی می‌تواند سرنوشت قهرمان را مشخص کند، نبود یک ناظر آگاه و بی‌طرف، خسارات روانی و اجتماعی بسیاری وارد خواهد کرد.

هنوز سرمربی جدید تیم ملی ایران انتخاب نشده است و خیلی دوست داریم که ببینیم آیا فردوسی‌پور همان احتیاط و تسامح و تساهلی که با کی‌روش داشت را با سرمربی جدید هم تکرار می‌کند. صرف‌نظر کردن از یک برنامه 20 ساله، با هر ادله‌ای، در دنیای امروز رسانه پذیرفته نیست هرچند که می‌دانیم و شاید خود برنامه‌سازان «90» هم بدانند که برنامه‌شان دیگر آن کیفیت سابق را نداشت و دچار افت شده بود.

چهارم- فوتبال با تمام زیبایی‌ها و زشتی‌هایش به راهش ادامه می‌دهد. شبکه سه سیما هم مسیرش را طی می‌کند. فردوسی‌پور هم احتمالا به‌زودی با یک برنامه دیگر(بجز فوتبال120) به تلویزیون بر می‌گردد اما مساله مهم اینجاست که تکلیف مخاطبان و سرمایه‌ها چه می‌شود؟ مخاطب‌های قدیمی چقدر برای رسانه مهم هستند و سرمایه‌ها چقدر دچار لجبازی و خودبینی می‌شوند؟ آیا «فرزند رسانه» نباید با بزرگ‌ترهای خانواده کنار بیاید و کمی هم حرف‌شنوی داشته باشد؟ «برادر بزرگ‌تر» رسانه چقدر امیال شخصی را در تعاملات حرفه‌ای دخیل می‌کند؟

قطعا از این چالش بین مدیر شبکه و مجری، کسانی خوشحال هستند و افرادی هم سود می‌برند. در این میان هستند اشخاص و گروه‌هایی که نه برایشان فردوسی‌پور مهم است و نه تلویزیون. آنها به دنبال بهانه‌هایی هستند برای ماهیگیری خودشان. آنها نه «90» دیده‌اند و نه نگران عدالت و پاکی فوتبال هستند. ای کاش تا دیر نشده عقلایی از سازمان صداوسیما جمع شوند و جوری این فضا را مدیریت کنند که بعدها کسی از اتفاقات 98 پشیمان نشود.

منبع: فرهیحتگان




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.