شناسه : 10071836
نگاهي به كتاب «حر انقلاب اسلامي» در سالروز شهادت شاهرخ ضرغام،

از شرارت‌هاي پل كارون تا خاكريزهاي آبادان


شاهرخ ضرغام جوان تنومندي بود كه گرچه ورزش پهلواني كشتي را دنبال مي‌كرد، اما...

به گزارش یزد آوا به نقل از جوان آنلاين، شاهرخ ضرغام جوان تنومندي بود كه گرچه ورزش پهلواني كشتي را دنبال مي‌كرد، اما در نوجواني و بخشي از دوران جواني روي به شرارت‌هايي آورد كه برخي مي‌پنداشتند در فضاي غبارآلود دهه 40، چنين مرامي بايد بخشي از خلقيات يك جوان جنوب شهري باشد. آن هم جواني مثل شاهرخ ضرغام كه قدرت جسمي فوق‌‌العاده داشت و البته زير بار هيچ حرف زوري نمي‌رفت. اين جوان كه پس از انقلاب و استشمام دم مسيحيايي امام خميني(ره) از شرارت‌هاي گذشته توبه كرد و حر انقلاب اسلامي لقب گرفت، خيلي زود مزد شيدايي‌اش را گرفت و در 17 آذرماه 1359 يعني تنها دو ماه و 18 روز پس از شروع جنگ تحميلي به شهادت رسيد. در سالروز شهادتش، نگاهي به كتاب «شاهرخ، حر انقلاب اسلامي» مي‌اندازيم.

كتاب «شاهرخ، حر انقلاب اسلامي» (زندگينامه و مجموعه خاطرات شهيد شاهرخ ضرغام) همان طور كه از نامش برمي‌آيد، بخش‌هايي از زندگاني تا شهادت شاهرخ ضرغام از شهداي دفاع مقدس را به تصوير مي‌كشد. اين كتاب ماحصل تلاش جمعي از بسيجيان گروه فرهنگي ابراهيم هادي است كه به شكل خودجوش تاكنون زندگي چندين شهيد از شهداي جنگ تحميلي را تدوين كرده و به انتشار رسانده‌اند.

معرفي و شناساندن يك شهيد به نسل جوان، هدفي است كه نگارندگان «حر انقلاب اسلامي» دنبال مي‌كنند. اين معني از همان بخش ابتدايي كتاب كه معرفي شناسنامه‌اي شاهرخ ضرغام است در ذهن خواننده تداعي مي‌شود و سپس طي تنها چند صفحه با شمه‌اي كلي از زندگي 31 ساله شاهرخ آشنا مي‌شويم. پس از آن نوبت به بيان خاطرات با روال تاريخي و از ولادت شهيد ضرغام آغاز مي‌شود: «خورشيد اولين روز زمستان سال بيست و هشت شمسي طلوع كرده، اين صبح خبر از تولد نوزادي مي‌داد كه او را شاهرخ ناميدند.»

به همين ترتيب خواننده از تولد شاهرخ ضرغام پله به پله همراه او و زندگي‌اش مي‌شود و هنرمندي نگارندگان اين كتاب تكيه بر وجهه زورمندي و توانگري جسمي شاهرخ است كه باعث جلب خوانندگاني عموماً از قشر جوان مي‌شود: «سال دوم دبيرستان بود. قد و هيكل شاهرخ از همه بچه‌ها درشت‌تر بود. خيلي‌ها در مدرسه از او حساب مي‌بردند اما شاهرخ كسي را اذيت نمي‌كرد.»

با شروع فصل نوجواني كتاب، فصل خاطرات پرالتهاب دوران سركشي شاهرخ نيز شروع مي‌شود. اين خاطرات كه اغلب از زبان مادر شاهرخ بيان مي‌شوند لطف خاصي به كتاب مي‌بخشند و هرچند ما با شرارت‌هاي يك نوجوان قوي‌هيكل روبه‌رو مي‌شويم، اما روايت دلسوزانه يك مادر باعث مي‌شود تا خواننده با قهرمان‌كتاب احساس همدردي كند و از قضاوت‌هاي عجولانه به دور بماند: «چند بار خواستم سر نماز نفرينش كنم، اما دلم برايش سوخت. ياد يتيمي و سختي‌هايي كه كشيده بود افتادم. به جاي نفرين، دعايش كردم.»

يكي از محاسن كتاب شاهرخ، حر انقلاب اسلامي اين است كه همزمان با گذشت زمان و نزديكي به ايام پيروزي انقلاب اسلامي، ما با خصوصيات مثبت قهرماني آشنا مي‌شويم كه در پس چهره خشن و گاه شرارت‌هايي كه دارد، رگه‌هايي از خوبي و محبت اهل بيت را حفظ كرده و درك همين خوبي‌ها باعث مي‌شود تحول روحي او در فصول بعدي كتاب باورپذيرتر باشد: ‌ «ماه رمضان هميشه روزه مي‌گرفت و نماز مي‌خواند. به سادات خيلي احترام مي‌گذاشت.»

با جدي شدن مبارزات انقلاب كه مصادف با محرم سال 57 است، شاهرخ ضرغام به دليل ارادتي كه به امام حسين(ع) دارد، مريد و شيفته امام خميني(ره)‌ نيز مي‌شود و حتي خود را «ديوانه امام خميني» معرفي مي‌كند، ماشين پيكانش را مي‌فروشد تا خرج بچه‌هاي مسجد و جريان انقلاب كند. راويان كتاب حالا متعدد شده‌اند و دوستان و نزديكان شاهرخ را در‌برمي‌گيرند. آنها تعريف مي‌كنند كه بعد از پيروزي نهضت اسلامي شاهرخ به كميته مي‌پيوندد و با شروع درگيري‌هاي كردستان، روح تسليم‌ناپذيرش‌ او را به سوي اين خطه پرواز مي‌دهد و دوران مجاهد‌ت‌هاي پهلوان ضرغام، رنگ و بوي جدي‌تري به خود مي‌گيرد. هرچند كه پيش از كردستانات، اين گنبد بود كه مزه رشادت‌هاي شاهرخ و يارانش را چشيده بود و سيستان و لاهيجان و خوزستان هم در نوبت‌هاي بعدي قرار داشتند.

همزمان با شتاب‌گيري حوادث اولين ماه‌هاي پيروزي انقلاب، فصول مياني و پاياني كتاب نيز با شتاب بيشتري ما را با شاهرخ ضرغام همراه مي‌سازد تا هرجا كه فتنه‌اي از ضد انقلاب و گروهك‌هاي جدايي‌طلب به چشم مي‌خورد، او نيز حضور داشته باشد و در نهايت شروع جنگ تحميلي و يورش بعثي‌ها به خاك كشورمان، شاهرخ را به آوردگاه جبهه‌هاي جنوب مي‌كشاند. جايي كه او در روز 17 آذرماه 1359 در منطقه عمومي آبادان با تانك‌هاي دشمن نبردي نابرابر انجام مي‌دهد و به شهادت مي‌رسد: «شاهرخ آرام و آسوده و بر دامنه خاكريز آرميده بود. گويي سال‌هاست به خواب رفته. برسينه‌اش حفره‌اي ايجاد شده بود و خون به شدت از آن بيرون مي‌زد... با فرياد صدايش زدم اما هيچ عكس‌العملي نشان نمي‌داد.»




رای شما
میانگین (0 آرا)
The average rating is 0.0 stars out of 5.