محتوا
دست رد روحانی به مذاکره با آمریکا
به گزارش یزدامروز، روحانی روز گذشته در دیدار با جمعی از رسانههای آمریکایی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا تمایل دارید تحت هر شرایطی با ترامپ دیدار کنید؟ گفت: دیدار خود به تنهایی موضوعیت ندارد، چرا که دیدار زمانی انجام میشود که ما امید داریم اختلافات کمتر شده و به نکات مثبتی دست خواهیم یافت. اما امروز نسبت به رفتار رئیس جمهور آمریکا هیچ امیدی نداریم و هیچ خاصیت و اثری در این کار نمیبینیم. اما اگر روزی ببینیم آمریکا صادقانه بهدنبال بازسازی روابط است، آن زمان تصمیم خواهیم گرفت و فضای تازهای خواهیم داشت.
نشست مجمع عمومی سازمان ملل در حالی امروز برگزارمیشود که به سیاق سالهای اخیر بازار حرف و حدیثها و تحلیلپردازیها بر سر چگونگی بهرهبرداری حداکثری از این سفر حسابی داغ است. در این میان حضور همزمان روسایجمهور ایران و آمریکا در نیویورک همهساله قند در دل خیلیها آب میکند و گمانهزنیها بر سر دیدار اتفاقی میان روسای جمهور یا مذاکرات رسمی و غیررسمی دیپلماتهای دو کشور به موضوعی سرگرمکننده برای طیفی از اهالی سیاست و رسانه تبدیل شده تا چند صباحی گذران امور کنند. اگر مذاکره تلفنی روحانی و همتایی که باهوش و مودبش میخواند را در سال 92 نوعی خرق عادت و خطشکنی در اینباره بدانیم، این بار اما باید جنجالیترین اقدام را اظهارات مایک پمپئو، وزیر خارجه ایالات متحده دانست؛ جایی که میگوید ترامپ آماده دیدار با روحانی و حتی آیتالله خامنهای است.
وزیر خارجه آمریکا با بیان اینکه آیتالله خامنهای صحنهگردان اصلی در ایران است، تاکید میکند که پرزیدنت ترامپ حتی آمادگی دارد با آیتالله خامنهای هم دیدار داشته باشد و آنطور که او تصور میکند، این گفتوگو میتواند جذاب و مهم باشد. چراغسبز رئیسجمهور آمریکا البته به گفتههای پمپئو مبنیبر آمادگی ترامپ برای گفتوگو در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل محدود نمیشود. او با انتخاب استراتژی انداختن توپ در زمین حریف، چند بار دیگر هم از آمادگی خود برای مذاکره با مسئولان ایرانی سخن گفته بود. همین باعث شده برخی به خیال باز شدن فضایی جدید نسخه تکراری مذاکره را تجویز کنند و در رثای آوردهای آن و راهگشاییاش برای برونرفت از وضع اقتصادی کنونی مثنویها بسرایند؛ وضعی که البته بسیاری از ناظران و کارشناسان، آن را بیش از قهر و آشتی با آن سوی آبیها، به عملکرد دولت نسبت میدهند و از نقش عوامل داخلی در آن میگویند.
عملگرایی در مذاکره
هنوز هم که هنوز است، خیلیها اوضاع اقتصادی کشور را به فضای حاکم بر مناسبات سیاسی میان ایران و آمریکا نسبت میدهند و معتقدند تا زمانی که دو طرف رودررو بر سر میز مذاکره ننشستهاند، آش همین آش است و کاسه همین کاسه. برخی پا را از اینها هم فراتر گذاشته و با بیحاصل خواندن 40 سال «آمریکاستیزی» مدعیاند دشمنی ما با یانکیها از ابتدای انقلاب تیشه بر ریشه منافع ملی ایران زده و با این اوصاف این پرسش را مطرح میسازند که مردم با چه زبانی باید بگویند از دشمنی و آرزوی مرگ و نابودی دیگران به ستوه آمدهاند؟ اینها در حالی است که قرائن تاریخی که از بعضیهایشان زمان زیادی هم نگذشته نشان میدهد واقعیت از قرار دیگری است و جمهوری اسلامی ایران آنطور که برخی القا میکنند یکدنده و مخالف مذاکره نیست.
لااقل سابقه گفتوگوهای دوجانبه میان ایران آمریکا بیانگر آن است که برای ایران مذاکره با هیچ کشوری –جز رژیم اشغالگر قدس- تابو نبوده و بارها براساس اقتضائات زمانه، مذاکرات دوجانبه در سطوح مختلف بین دو کشور شکل گرفته است.
گفتوگوهایی که اولین دور آنها را باید در فرآیند منتهی به قرارداد الجزایر ریشهیابی کرد؛ قراردادی که با هدف پایان دادن به ماجرای گروگانگیری آغاز شد. جالب آنکه در همان مقطع و در خلال مذاکره با نمایندگان دولت جیمی کارتر، برخی در داخل معتقد بودند درصورت عدم همکاری با او، رونالد ریگان خشونتطلب و افراطی بهعنوان نامزد جمهوریخواهان به پیروزی خواهد رسید و این برای آینده کشور آسیبزا خواهد بود. هر چه بود، فرآیند مذاکرات درنهایت در دوره ریگان به نتیجه رسید و به قرارداد الجزایر ختم شد؛ قراردادی که البته عاقبت خوشی را برای ایران به همراه نداشت و بسیاری از توافقات نظیر عدم مداخله آمریکا در امور ایران، آزادسازی داراییهای مسدودشده ایران، لغو مجازاتهای تجاری و اقتصادی آن و... برای همیشه روی کاغذ ماند.
ایران و آمریکا یک بار دیگر هم بر سر موضوع عراق بر سر میز مذاکره نشستند؛ مذاکراتی که از قضا در دوره یک جمهوریخواه جنگطلب دیگر با نام جرج بوش رقم خورد. این اما آخرین تجربه مذاکره نبود و دو کشور در خلال رایزنیهای دیپلماتیک بر سر برجام، یک بار دیگر نیز تجربه مذاکره دوجانبه را چشیدند. نتیجه نشست و برخاست با اوباما و جان کری دموکرات هم جوری که جریان غربگرا در داخل تبلیغ میکردند نبود و بالعکس آنچه بیش از همه به مردم تحمیل شد، طعم تلخ عهدشکنی و بر باد رفتن قول و قرارها و هوا شدن وعدهها بود.
هنوز البته درباره ادعاهای یادشده در سطور ابتدایی این بخش توضیح روشنی داده نشده که مثلا چرا زبان مذاکره تاکنون چیزی از دشمنی آمریکا کم نکرده و اساسا آیا این ما هستیم که بر طبل دشمنی با آمریکا میکوبیم یا آنکه اساسا این دشمنی ریشه در خاستگاهی دیگر دارد؟ پاسخ هر چه که هست، تجربه ثابت کرده سیاست خارجی ایران بهطور کلی و در این حوزه بهطور اخص کاملا عملگرایانه و واقعگرا بوده و هرگاه منافع کشور تضمین کرده، با دست باز پای میز مذاکره نشسته. هرچند این مذاکره صرفا با هدف بازتولید نوعی تجربه تاریخی باشد.
مذاکره برای مصرف داخلی
دونالد ترامپ در مقابل همه اقدامات خلاف عرف و خلاف نص حقوق بینالملل که در این ایام داشته، یعنی هم از معاهده آب و هوایی خارج شده، هم از شورای حقوق بشر سازمان ملل، هم برجام را از دستور کار خارج کرده و هم زیر میز بسیاری از توافقات اقتصادی و حقوقی با دیگر کشورها زده، همواره تلاش کرده که نمایی از یک چهره اهل تعامل و گفتوگو روی اقدامات خود بسازد، هرچند این دست اقدامات وی با هدف دیگری هم صورت میگیرد. ترامپ تلاش میکند بگوید «من تنها کسی هستم که میتوانم اقتدار فروریخته آمریکا را احیا کنم، گذشتگان هرکدامشان هرچه که انجام دادهاند، فاقد استانداردهای مدنظر آمریکای مقتدر بوده و حالا من همه را خراب میکنم و از نو میسازم.»
آمریکا تلاش میکند بگوید من توانستم با هر سیاستی که شده کره شمالی را ادب کنم و برای خلع سلاح هستهای به پای میز مذاکره بیاورم. او البته همزمان با کره برای ایران هم نقشه ریخته و میخواهد ایران را وادار به تغییر رفتار و نشستن پای میز مذاکره با پیششرطهای عجیب و غریب کند و برای این کار هم تقسیم وظایف خوبی کرده است.
از طرفی ترامپ به مذاکره با ایران علاقهمندی نشان میدهد و از طرف دیگر وزیر امور خارجه آنها 12 پیششرط نشدنی برای ایران میگذارد و میخواهد اول ایران آنها را اجرا کند و بعد مذاکره انجام شود.
حالا اما سوال اینجاست که این همه تقلای ترامپ برای مذاکره با ایران و کره چرا صورت میپذیرد؟
پاسخ را باید در دو برهه زمانی در فضای داخلی آمریکا جستوجو کرد؛ اول زمان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری. دونالد ترامپ در آن ایام با تخریب هرآنچه که اوباما و پیشینیانش در آمریکا ساخته بودند، روی کار آمد و به نوعی با ناکارآمد توصیف کردن دولتهای گذشته خود را منجی ایالات متحده توصیف کرد. او وعدههای گستردهای داد و پس از پیروزی زیر فشار افکار عمومی برای عمل به آن وعدهها قرار گرفت. در این میان باید گفت قطعا ماجرای رفع تهدیدات دو کشور کره شمالی و ایران که دشمنان دیرینهای هم برای این کشور هستند، از اولویتهای کاری وی و سرفصلهای وعدههای انتخاباتی اوست. ترامپ مجبور است با توسل به هر روشی حتی در ظاهر، به جامعه آمریکا بگوید که من میتوانم تهدیدات را رفع کنم و در این مسیر دو ابرتهدید یعنی کره شمالی و ایران را ادب کرده و بر سر میزی نشاندهام که شروط آمریکا بر آن حکمفرما است.
دومین برهه زمانی، فرصت باقیمانده تا انتخابات میاندورهای کنگره در آبانماه است. ترامپ میداند که اگر ترکیب کنگره در این انتخابات تغییر کند و جمهوریخواهان اکثریت را از دست بدهند، ادامه کار برای او دشوار خواهد شد و حتی ممکن است کار به سنگاندازی مقابل دولت و شاید استیضاح هم بکشد، لذا ترامپ تمام توان خود را به کار گرفته تا در فرصت باقیمانده با آغاز مذاکره با ایران، جامعه آمریکا را به سمت خود بکشاند و آنها را برای رای به همحزبیهایش راضی کند.
آمریکای ناسازگار، حتی با دوستان و متحدان
«آمریکا امروز نهتنها نمیتواند طرف مذاکره با ایران قرار گیرد، بلکه قابلیتهای گذشته برای همکاری با متحدانش و بسیاری دیگر از کشورها را از دست داده است.» این عبارت گزارهای مهم در عرصه سیاسی و بینالمللی است که اگر بر پایه استدلالهای محکم و قابلاعتنا بیان شود، میتواند مسیر سیاستورزی در ایران و بسیاری از کشورها را تغییر دهد.
برایان هوک، از نزدیکان دونالد ترامپ و رئیس گروه تازهتاسیس «اقدام ایران» در وزارت خارجه آمریکا، در مصاحبهای با روزنامه سعودی الشرق الاوسط چاپ لندن حرف مهم و قابلتوجهی زده و گفته است: «توافق هستهای ایران بهعنوان یک معاهده [توافق جامع و کامل] به سنا ارائه نشد، زیرا این توافق حمایت کنگره را به دنبال نداشت، بلکه این قرارداد صرفا یک قرارداد شخصی میان اوباما با ایران بود و پس از پایان دولت او این قرارداد هم به پایان رسید.»
این اظهارنظر که از سوی یکی از نزدیکترین افراد به رئیسجمهور آمریکا و وزیر امور خارجه آن بیان میشود، به وضوح نشاندهنده بیاعتنایی دولتهای ایالات متحده به قراردادهای بینالمللی و حتی قطعنامههای شورای امنیت است و نشان میدهد هر توافقی با یکی از دولتهای این کشور میتواند به سرعت با تغییر دولت کنفیکون شود، حتی اگر آن توافق یا قرارداد پشتوانه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را داشته باشد. حداقل با توجه به این مساله باید این را گفت که در صورت مذاکره و توافق با ترامپ چه تضمینی وجود دارد که با تغییر دولت او، این توافق هم مثل برجام پاره نشود؟
مساله دوم، چالش این روزهای ترامپ با متحدان قدیمی خود یعنی اتحادیه اروپا، کانادا و مکزیک است. ترامپ برخلاف سنتی که در سالهای گذشته بر تعاملات تجاری این کشورها وجود داشته، با اخلال در عرف حاکم بر تجارت آزاد جهانی تلاش کرده بسیاری از صنایع و تولیدات استراتژیک کشورهای نامبرده را محدود کند. تعیین تعرفههای گمرکی برای واردات خودرو، فولاد و آلومینیوم از اتحادیه اروپا علاوهبر اخلال در این بخش باعث میشود قیمت برخی محصولات وارداتی آمریکایی در اروپا افزایش عمدهای داشته باشد و لذا چندین بازار مختلف را درگیر خود کند. حالا هم اروپاییها و هم کشورهای آمریکای شمالی به مقابلهبهمثل با ترامپ پرداختهاند و در عوض میلیاردها دلار تعرفه بر کالاهای وارداتی از آمریکا وارد کردهاند.
مساله سوم ماجرای روابط آمریکا با چین، روسیه و هند است؛ سه کشوری که حجم تبادلات مالی بسیار گسترده و چندین برابری نسبت به اروپا با آمریکا دارند. این کشورها امروز نهتنها جنگ اقتصادی در بازارهای مختلف را با آمریکا تجربه میکنند، بلکه به دلایل مختلف یا مورد تحریم قرار گرفتهاند یا به تحریم تهدید شدهاند و این هم دلیل دیگری بر عدم ناسازگاری آمریکا با کشورهای مختلف جهان و حتی متحدان خود مانند هندوستان است. با این اوصاف باید به این گفته اکتفا کرد که آمریکای تمامیتخواه که حتی با دوستان خود حاضر به تعامل سازنده و همکاری برد- برد نیست، چگونه ممکن است با دشمنان خود سر سازگاری داشته باشد؟
برگریزان مذاکرات
این روزها که به گفته ظریفی، برجام بیمار در حال مرگ است و انتظار رسیدن گلابیهای باغ ابترش، عبث مینماید، ادبیات دولت و بخشی از حلقه اطرافش نیز تغییر کرده است؛ تغییری پارادوکسیکال و اجباری که حاصل تجربه برجام است. در سال 92 و در غبار عملکرد دولت احمدینژاد، جریانی سیاسی تمام همش را بر این گذاشت که با ایجاد دوگانه
سازش- مقاومت و با این نگاه که هم چرخ سانتریفیوژ باید بچرخد و هم چرخ سفره مردم، صفبندی این دوگانه را در مقابل هم قرار داده و درنهایت پیروزی را به نام دولت تدبیر و امید در انتخابات ثبت کند. بعد از آن بود که براساس همین تفکر، «بستن با کدخدا» در دستور کار جدی وزارتخارجه قرار گرفت و سایر بخشهای دولت نیز چشم انتظارشان را به قدمهای مردان دیپلماسی دوختند؛ قدمهایی که به سرعت طی میشد و رئیس دولت با تکرار مکرر دارا بودن اختیارات تام در مذاکرات، همان مهرماه 92 در جریان اولین سفر به سازمان ملل صراحتا اعلام کرد برنامه مقدماتی برای دیدارش با رئیسجمهور آمریکا فراهم شده بود و علیالاصول برای این دیدار مشکلی نداشتیم؛ دیداری که درنهایت به گفته ظریف به «تماس تلفنی نابجا»ی اوباما و روحانی منجر شد، تماسی که اگرچه رسانههای همسو با دولت آن را تاریخی خواندند، اما بهگونهای بود که حتی صادق خرازی نیز در خصوصش از حلقه مشاورانی سخن گفت که روحانی را برای این اقدامِ غیرقابل مابهازا در آمپاس قرار دادند! با اینحال دولت چنان سودای مذاکرات را در سر میپروراند که رئیسجمهور در همایش روسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور صراحتا منتقدان را «مذاکره هراسانی بزدل» خواند و گفت «تا حرف مذاکره پیش میآید میگویند ما میلرزیم. به جهنم؛ بروید یک جای گرم برای خود پیدا کنید!»
این روزها اما ورق مذاکرات برگشته و کدخدا بهرغم قطعنامههای بینالمللی به راحتی زیر میز مذاکرات زده است. اسب چموش بازار افسارگسیخته شده و چرخ زندگی مردم به سختی میچرخد و حامیان تکراری دیروز به عناوین مختلف از دولت برائت میجویند. دولتیها هم خود را مسلط بر اوضاع نشان نمیدهند، تا آنجا که حامیان دیروز هم آنها را مردان بزم میخوانند نه رزم. از این رو افسار امور به دست حبابسازان افتاده و عملیاتهای روانی عمده تاثیر را بر آشفتهبازار دارد. حالا دکتر روحانی این روزها به عناوین مختلف وحدت و مقاومت را نسخه شفابخش برای عبور از حال و روز کنونی میخواند و تاکید دارد هیچ عاقل وطندوست و هیچ ایرانیای نمیپذیرد که در برابر فشار، ظلم و سخن نابجا و توهین رئیسجمهور آمریکا کوتاه بیاید، چراکه این کوتاه آمدن به معنای پایان عزت تاریخی ملت ایران است... . رئیسجمهور که روزی حتی درس کربلا و امام حسین(ع) را درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین خوانده بود، این روزها محرم را یادآور فداکاری و ایثار سالار شهیدان و یاران باوفایش میداند و از ایستادگی و استقامت و فداکاری سخن میگوید.
حالا حتی کسانی چون سعید حجاریان که بستر فکریشان را تمامقد در زمین غرب چیدهاند هم معترف هستند که در میان پیشنهادات آمریکا برای مذاکره، هیچ گزینه مطلوبی برای ما وجود ندارد. حتی محسن میردامادی هم در میان جوسازی رسانهای همجریانیهایش تصریح دارد که الان وقت مذاکره با آمریکا نیست و تاکید میکند که این مذاکره نتیجهای برای منافع ملی ما ندارد و تنها به سود دموکراتهای آمریکا خواهد بود. البته ناگفته پیداست که این اظهارات به معنی تغییر بنیانهای فکری آنها نیست و مددجویی پنجساله و البته بیثمر از برجام آنها را به این اعترافات رسانده است؛ اعترافاتی که بخشی از این جریان و سردمداران این تفکر، بیش از آنکه با بیانش به دنبال نفی کدخدایی و ضرورت بستن با آمریکا باشند، به دنبال راه فراری برای جدا کردن برچسب ناکارآمدی از خودشان هستند.
از این رو در لابهلای همین فرارها بدشان نمیآید اختیارات تامی را که حتی امثال سعید لیلاز هم معتقدند اگر به چوب خشک داده شده بود ثمر میداد، رنگ فراموشی بزنند و حتی مسئولیت مذاکرات را به رهبری منتسب کنند و گریزی دوباره به مذاکره با آمریکا بهعنوان تنها راه برونرفت از مشکلات بزنند تا در این میان با دادن آدرس غلط همچنان به ریشه تفکر خویش یعنی غرب بازگردند، چراکه به قول مولانا هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش... .
فرهیختگان
Related Assets:
- تکرار سناریوی نخنما شده برای فریب مردم
- سال گذشته آمریکا ۸ بار مستقیم و امسال ۳ بار غیرمستقیم درخواست مذاکره داشت اما من رد کردم
- اعلام رسمی 8 کشور معاف از تحریمهای نفتی ایران/ 20 کشور واردات نفت خود را به صفر رساندهاند
- بهانهها تمام میشود؟
- مردم احتکار و اختفای اجناس را گزارش کنند
- قیمت ارز متعادل است و متعادل تر خواهد شد
- اعتیاد آمریکائی ها به تحریم ایران/درباره آمریکا اشتباه میکردم
- مذاکره با آمریکا نمیتواند منافع کشور را تأمین کند / آنها به هیچ پیمانی پایبند نیستند