محتوا
فاطمه؛ بانویی که از بهشت آمد
یزد امـــروز؛ سخت مشغول عبادت و بندگی بود. روزها روزه می گرفت و شب ها را به مناجات می گذراند. از عبادت و خلوت سیر نمی شد. چهل روزی می شد که به خانه خدیجه نرفته بود و در خانه فاطمه بنت اسد مادر علی اعتکاف کرده بود.
به خدیجه گفته بود به فرمان خداوند از او کناره گیری کرده. این چهل روز بر خدیجه و محمد چهل سال می نمود تا این که پیک خداوندگار از عرش اعلی پا به عالم خاک نهاد و نزد محمد آمد. محمد دگر جبرئیل را به خوبی می شناخت. جبرئیل گفت: حضرت حق سلام می رسانند و می فرمایند: «ای محمد خود را برای تحفه ما آماده کن.» وقتی رسول خدا پرسید: «چه تحفه ای؟» جبرئیل هم نمی دانست.
افطار بهشتی
میکائیل هم به نزد پیامبر آمد. پیامبر طبقی به دست او دید که دستمالی از دیبا بر روی آن افتاده بود.
این چیست؟ آیا این همان تحفه الهی است؟ چه چیزی به زیر دیبا نهفته شده؟
میکائیل طبق را در مقابل پیامبر نهاد. جبرئیل گفت: «خداوند دستور داده که شما امشب از غذای این طبق افطار کنید». آن شب علی هم نزد پیامبر بود. او می گوید: «پیامبر در خانه را بست و به من گفت: دم در بایست و نگذار کسی وارد خانه شود. این غذا بر غیر من حرام است.»
طبق را کنار زد. یک خوشه انگور و مقداری خرمای تازه، افطار بهشتی پیامبر شد. بعد از غذا جبرئیل بر دستان پیامبر آب می ریخت، میکائیل دست ایشان را می شست و اسرافیل که تازه به جمع آنان آمده بود دست پیامبر را خشک می کرد. آنگاه بقیه غذا با ظرف آن به آسمان برده شد.
فاطمه از بهشت می آید
پیامبر برخاست تا نماز بخواند. جبرئیل گفت: «امشب نماز بر شما حرام است؛ باید به نزد خدیجه بروید، امشب خداوند فرزندی پاک به شما عنایت می کند.»
به سرعت به منزل خدیجه آمد. درب را کوبید. خدیجه شادمان شد. گویا درزدن رسول الله را می شناخت. در را باز کرد. چشم خدیجه به جمال رسول خدا روشن شد. بعد از مدت ها حبیب خود را می دید. پیامبر وارد منزل شد.
چشم تو روشن خدیجه! امشب فاطمه از بهشت می آید.
خدیجه می گوید: «آنشب سنگینی حمل فاطمه را در وجود خود احساس کردم.»
فاطمه حوریه ای بهشتی
پیامبر خدا می فرمودند: «فاطمه حوریه ای است به صورت انسان و من هر گاه مشتاق بهشت می شوم فاطمه را می بویم»
مونس مادر
روزی پیامبر وارد منزل شدند. صدای خدیجه را شنیدند که با کسی صحبت می کرد. نزدیک آمد. کسی را نزدیک خدیجه ندید.
ـ «خدیجه! با کسی صحبت می کردی؟»
خدیجه گفت: با فرزندی که در شکم دارم.
آری اگر عیسی بن مریم در طفولیت سخن می گفت، فاطمه قبل از تولد هم صحبت مادر بود.
قابله های انسانی
وضع حمل خدیجه نزدیک شد. در خانه تنهاست. کسی نیست به او کمک کند. نزد زنان قابله قریش رفت تا او را کمک کنند. آنها نپذیرفتند بلکه او را به خاطر ازدواج با پیامبر سرزنش کردند. غمگین به خانه بازگشت اما در دل به خداوند امیدوار بود.
لحظه ای بعد نوری خانه او را گرفت. بویی خوش به مشامش رسید. چهار زن نورانی و زیبا از آسمان پا به خانه خدیجه گذاردند. یکی از آنها ابتدا سخن گفت: «من حوّا مادر تو هستم.» دیگری خود را چنین معرفی کرد: «من آسیه هستم» سومی چنین گفت: «من کلثوم خواهر موسی هستم» و در نهایت چهارمی لب به سخن گشود و گفت: «من مریم مادر عیسی هستم؛ همگی آمده ایم به تو کمک کنیم.»
به یک باره تمام غم های عالم از دل خدیجه بیرون رفت و وعده الهی را مشاهده نمود.
Related Assets:
-
طلوع پرفروغ ترین شعاع نور در خانه محمد(ص)
-
فریب چهرهها را نخورید/اینکه دختر فلان آیتالله هوس دوچرخهسواری کرد جواز نمیشود
-
تصاویر/فاطمیه اول در یزد روضه کجا برویم؟
-
تصاویر/فاطمیه اول در یزد روضه کجا برویم؟
-
کلیپ بسیار زیبا از عنایت ویژه خدا به فاطمه(س)
-
اعمال نخستین روز ماه رجب + دعای مشهور این ماه
-
رنگ عنابی در ایام فاطمیه!
-
اظهار ارادت به اهل بیت در طول تاریخ وجود داشته است/تجلی فاطمیه در سال های اخیر،به برکت نظام مقدس اسلامی و تاکیدات مفام معظم رهبری