نمایش نمایش

ID : 12022894
دروغ ممنوع!

دلنوشته معلم ابرکوهی که تحریف شد +سند


رسانه مدعی صداقت دلنوشته یک معلم ابرکوهی را تحریف کرد تا از آن به عنان دستاویزی برای حمله به جناح مومن انقلابی استفاده کند.

به گزارش عصر فرهنگ به نقل از سرو ابرکوه، دلنوشته معلم ابرکوهی که هم به سایت «سرو ابرکوه» و ماهنامه« س ک» ارسال شده و به گفته خود نویسنده مطالب دستکاری و تحریف شده و در شماره « سي و نهم ماهنامه س ك» به چاپ رسیده است. که سند آن در زیر موجود است.

متن کامل مقاله بدین شرح است:


به بهانه سفر معنوي راهيان نور به مناطق عملياتي جنوب


اروند؛ سلام بر توكه پيكر شهيدان را در وجودت نهفته داري.


تو قطره اشكي هستي كه از ازل از ديده شلمچه چكيده اي و تا ابديت خواهي چكيد و من تشنه يك قطره از زلال راز هاي توام.


عطش سوزناك درونم جز در كنار ساحل تو فرو نمي نشيند، اين روزها باز دلم هواي تو كرده است. مدت هاست كه از آخرين ديدارمان مي گذرد و من در انتظاري دوباره هر شب خواب تو و نخل هاي سربريده و ماه را مي بينم.


هر وقت چفيه ام را مي بويم خيس از عطر خاطرات توست اما من مثل هميشه به اميد لحظه ديدار دوباره توام. آري اروند من خواهم آمد تا دوباره با تو نجوا كنم و تو نيز راز دل بگشايي.


من مي‌آيم اما بگذار بگويم از كجا؟ من از شهر لاله هاي فراموش شده ميآيم. از شهر وجدان هاي خاموش، از شوره زار ثروت و مقام، از كوير برج هاي سرخ و سفيد و آبي كه از ويراني كوخ ها سربلند كرده اند، از مرداب عفن ارز و سكه و دلار. از شهري ميآيم كه تفكر متعفن غربيش كم كم مي خواهد جاي شميم خوش حضور شهيدان را غصب كند.


من از ناكجايي مي آيم كه حتي در روز بدرقه شهيدان لاله گون و ايام شهادت مظلومانه بي بي زهرا (س) ترانه موزون بعضي از  مجالسش قطع نمي شود.


اروند دلم هواي تو را دارد هر چند مرا به "كيش" مي خوانند غافل از اينكه كيش من تويي و آئينم شلمچه، مرا به جنگل هاي سرسبز شمال مي خوانند، غافل از اينكه سرسبزتر از دشت شلمچه در كره خاكي يافت نمي شود. متاسفم از اينكه آنها چشم دلشان  نمي بينند اين همه سبزي را؟


اروند تو عصاره شلمچه اي تو خلاصه ي كرخه و كاروني! سرچشمه تو فرات و دجله است، تو تبرك شده دست شهيدان و آميخته با خون آناني، اروند من مي آيم، مي آيم تا بياد روزهاي سرخ زيستن و شب هاي سبز گريستن در سرزمين نخل هاي سوخته و بي سر با تو صميمانه راز بگويم.


مي خواهم از تشييع استخوان هاي بجا مانده از شهيدان برايت بگويم. آناني كه پس از ربع قرن از پرواز روح مطهرشان، مظلومانه به شهر بازگشتند، و كمتر كسي سراغ آنها را گرفت.


مي خواهم از مظلوميت آنها برايت بگويم راز شهيداني كه هنوز پيكر مطهرشان در كنار تو در ميان سيم هاي خاردار نظاره گر تو هستند. مي خواهم برايت بسرايم سرود مظلوميتشان را كه چون شمع سوختند و جاودانه تاريخ گشتند.


مي خواهم برايت از بعضي از ما بهترون عصر خرد بگویم!!! برايت بگويم آناني كه به مدارك فرنگي خود مي بالند و دل خوش كرده اند به ثروت هاي باد آورده؟؟ اينها همان محرومين از دانشگاه جنگ هستند!! دانشگاهي كه كنكورش عبور از خود بود و درسش؛ درس عشق، و مدركش با مهر تركش و جوهر خون تايپ شد و چه محروميتي از اين بالاتر؟


آناني كه حتي خواب يك لحظه از روزهاي خوش معاشقه با خدا را نديدند. اي اروند اي جاري شده از ديده شلمچه و مجنون مي خواهم غروبي را در كنارم باشي تا هجرت خورشيد خون رنگ جنوب را كه آرام آرام در پشت نخل ها پنهان مي شود، در سيماي تو نظاره كنم.
قطره قطره خاطرات تو را در سيناي تفتيده درونم احساس مي كنم و كاش تو هم راز دل بگشايي و برايم از مظلوميت شهيدانت بگويي، برايم بگويي كه چه حالي داشتي آن هنگام كه در نيمه هاي شب بسيجيان مظلوم با آب زلالت وضو مي ساختند و در جوار تو به راز و نياز با معبود، دل مي سپردند.


مي دانم به خود مي بالي چون به عطر شهيدان تبرك شده اي! مي خواهم برايم بگويي كه صبح بعد از عمليات والفجر هشت چرا آنقدر آرام و سنگين بودي؟ مگر بر تو چه گذشته بود كه آن سكوت سنگين و دهشت زا را اختيار كرده بودي؟ مي خواهم بگويي كه پيكر نازنين عزيزان شهيدمان را در كدام ناحيه به اقيانوس ها سپردي و جاودانه اشان نمودي؟ و باز مي خواهم  بگويي از رازهاي نهانت و از مظلوميت يارانت!


اي اروند مي آيم تا خاطرات شيرينم بار ديگر ذهنم را مشغول سازد تا غريبي خويش را در اين ديار آشناي غريب به فراموشي سپارم و در كنار مزار شهيدان گمنام و بي كفنت دمي بياسايم و درد و دل هاي بسيجيان ( اين بندگان مظلوم و فراموش شده اين يادگاران دفاع مقدس) را با تو در ميان بگذارم.


آناني كه آسودگي عدم آنها بود و موجي بودند كه هميشه در خروش بودند ولي حالا در كوچه پس كوچه هاي تمدن به فراموشي سپرده شده اند و قلمي براي نوشتن مظلوميت آنان به حركت در نمي آيد و ....                                                             

محمد رضا کارگر

                                       93/12/16                                        

                                                                    


با سلام و احترام  نظر به اينكه مقاله حاضر در  شماره « سي و نهم ماهنامه ساحل كوير» تحريف شده و آنها خيانت در امانت نمودند لذا خواهشمندم براي تنوير افكار عمومي اصل مقاله را در سايت خود قرار دهيد تا واقعيت براي همگان روشن شود.


محمد رضا كارگر
كارشناس الهيات و معارف اسلامي

94/01/17





فرهنگی فرهنگی

جدیدترین ها جدیدترین ها