دلم به عشق تو تا آسمان هشتم رفت/هشت جلوه از سبک زندگی حضرت امام رضا علیه السلام
یزد رسا؛ یگانه سلطان ملک عاشقی...
تو ای ترجمان عشق در چشمانت... ای بوی خوش یاس در سرایت... دیر بازیست که دلهای عاشق را پناهگاهی... ای پادشاه ملک خورشید... در بارگاهت راهی نیست میان حاجت و اجابت... گدای کوی تو تاج شاهی به سر دارد.
به ضریحت پیوند خورده دل هزاران عاشق از هزاران سال پیش.کرامتت کرامت همایونیست و عطایت فراتر از قابلیت ما... گواهی می دهد... از عرشیان تا فرشیان...
که تویی یگانه سلطان ملک عاشقی...
چرا به امام رضا (ع) «غریبالغرباء» لقب دادهاند
از پیامبر اعظم(ص) پرسیدند «غرباء» چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: کسانی که از امت من هستند و سنت مرا زنده میدارند، که مردم آن سنتها را فراموش کرده و از بین بردهاند.
از آن رو که امام رضا ـ علیهالسلام ـ در عصری میزیست که از چند جهت مظلومیت آن حضرت نمایان شد که شاید بتوان گفت دلایل ملقب شدنش به لقب «غریبالغربا» از این عوامل نشأت میگرفت.
1. امام با حاکمی چون مأمون مواجه شد. مأمون فردی بود که تظاهر به دوستی اهل بیت مینمود اما سیاستی در پیش گرفت که نمایش حب اهل بیت (ع) نموده ولی در باطن در مهجوریت اهل بیت کوشید.
ابتدا امام را از مدینه که وطن محبوبش بود به اجبار به سوی مرو فراخواند و امام ناچار بود که از این دعوت استقبال کند از آن جهت وقتی خواست به سوی مرو حرکت کند اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ خود را خواند و گفت برای من گریه کنید دیگر مرا نخواهید دید. (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، تهران، داراالکتب الاسلامیه، ج4، ص147 و ج4، ص581)
وقتی امام از این مسافرت به این شکل سخن گفت روشن میشود که غربت آن حضرت قطعی بوده است.
2. پس از امام کاظم –علیهالسلام- عدهای به نام واقفه که از شیعیان آن حضرت و پدرش بودند به انکار امامت امام رضا ـ علیهالسلام ـ میپرداختند و بین شیعه اختلاف افکندند و امام از این قضیه بسیار غمناک و اندوهگین شد، و آنان به رهبری علی بن حمزه بطائنی شیعه را در این دوره به سختی پراکنده ساخت و دل امام را به سختی رنجاند و از این جهت امام در حقش نفرین کرد. (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، تهران، داراالکتب الاسلامیه، ج4، ص147 و ج4، ص581)
این مسئله نیز از وجوه غربت امام بود و شیعه را محدود کرد.
3. شاید علت دیگر این است که جمعی از شیعه مدعی شدند که امام بعد از تو منقرض شود، چون تو نسلی و فرزندی بعد از خود نداری، با وجود اینکه امام جواد متولد شده بود، و امام رضا ـ علیهالسلام ـ او را به عنوان جانشینی خود معرفی میکرد و آنان منکر وجود فرزند برای امام بودند، اگر کسی فرزند داشته باشد و عدهای چنین ادعا کنند که او فرزند تو نیست، حتی خویشان امام نیز چنین ادعا کردند که تو فرزندی نداری، از نظر روحی و روانی این مسئله برای هر کس بسیار سخت است، چه رسد اینکه نسبت به امام معصوم چنین ادعایی کنند، غربتی از این بالاتر که خویشاوندان درباره امام چیزی را ادعا کنند که منکر مقام امامت متصل و برتری آن حضرت بوده و حضرت را به دروغ متهم سازند، چون لازمه کار آنها نسبت دروغ به امام بود که از امام خواستند نسب شناس و قیافه شناس دعوت کند برای تایید فرزندی امام جواد.
4. وجه دیگر غربت این است که خود حضرت خود را هنگام وداع اهل بیت (ع) غریب نامید «زرنی اخرج من جوار جدی فاموت فی غربة...». (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دارالوفاء، ج49، ص117؛ شیخ صدوق، عیون، ج2، ص217)
5. وجه دیگر غربت امام رضا ـ علیهالسلام ـ این بود چون امام مثل دیگر ائمه ـ علیهمالسلام ـ با همه علوم الهی که در سینه داشت و برتری آن حضرت به تمام مردم جهان روشن شد و در مناظرات مختلف علمی بر همه دانشمندان چیره شد اما با همه آشکار شدن فضائلش، مردم درباره آن حضرت چنان که باید قدر ندانستند، اگر چه بیشتر این هجران و غربت از طرف مأمون و عباسیان در حق حضرت روا شد.
6. امام رضا (ع) در دیارغریب و به دور از فرزندان و خویشان و خانواده به شهادت رسید؛ در حالی که مورخین درباری، شهادت امام به دست مامون را مرگ طبیعی جلوه دادند.
اگر همه این دلایل را جمع بندی کنیم، امام رضا ـ علیهالسلام ـ غریب الغربا بوده و قدرش برای مردم آن چنان که باید شناخته نشده است و هنوز نیز این غربت با وجود احترام خاص ایرانیان و داشتن گنبد و بارگاه با شکوه ادامه دارد.
غیر از امام رضا ـ علیهالسلام ـ امام حسین ـ علیهالسلام ـ نیز در کلام ائمه، لقب غریب خوانده شد.
امام صادق ـ علیهالسلام ـ آن حضرت را غریب خوانده است. (محمد بن یعقوب کلینی، کافی، تهران، داراالکتب الاسلامیه، ج4، ص147 و ج4، ص581)
از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پرسیدند، غرباء چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: کسانی که از امت من هستند و سنت مرا زنده میدارند، که مردم آن سنتها را فراموش کرده از بین بردهاند.
با استفاده از مفهوم این روایت، پیامبراکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همه ائمه را که بهترین زنده کنندگان سنت نبوی بودهاند غریب نامیدهاند. (ابن بطریق، العمده، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1407ق، ص435)
درباره امام حسین ـ علیهالسلام ـ نیز چنین آمده «السلام علی خامس اصحاب الکساء السلام علی غریب الغرباء السلام علی الشهید الشهداء...». (محمد بن مومن مشهدی المزار، تحقیق جواد القیومی، نشر قیوم، 1419ق، ص497)
هم چنین در زیارت وداع شهداء کربلا و امام حسین ـ علیهالسلام ـ چنین آمده است: «السلام علیک یا غریب الغرباء....». (ابن طاووس، اقبال الاعمال، مکتب الاعلام الاسلامی، 1416ق، ج3، ص347)
هشت جلوه از سبک زندگی حضرت امام رضا علیه السلام
* رضای آل محمد (ص)
امام جواد علیه السلام می فرماید: « خدا پدرم را "رضا" نامیده، چون كه پسندیده خدا در آسمان بود و رسول خدا و أئمه هدی در زمین از او خوشنود بودند». عرضه داشتند؛ آیا همه پدران گذشته شما پسندیده خدا و رسول و ائمه نبودند، فرمود: چرا. پرسیدند: پس چرا تنها آن حضرت "رضا" نامیده شد، فرمود: "زیرا همان گونه كه دوستان و موافقان وی از حضرت راضی بودند، دشمنان و مخالفان نیز از او راضی بودند. چنین ویژگی برای هیچ كدام از پدران حضرت وجود نداشت، و بدین سبب است كه میان آنان، حضرت "رضا" نامیده شده است.
* دستگیری از نیازمندان
انفاق و تأمین نیازهای مادی و دستگیری از نیازمندان جزو اصول مسلم قرآنی و از آیات محکم الهی است. به این معنا که از منظر قرآن کریم، انسان نباید سر در لاک خود فرو برد و فارغ از دغدغه همنوع و همشهری و هم وطن خود باشد. در سیره ائمه اطهار(ع) نیز انفاق و کمک به نیازمندان روشی بسیار معمول و متعارف بود، از این رو همواره فقرا بر سر راه آنان می نشستند یا در خانه آنان را می زدند. پیشوایان ما حتی پیش از آن که نیازمندان عرض نیاز کنند، به آنان انفاق می کردند.
* شکایت از طلبکار به امام رضا(ع)
نقل شده است شخص محترمی به یکی از بستگان ابورافع، آزاد شده به دست رسول خدا(ص)، بدهی داشت و چون برای پرداخت بدهی در مضیقه و با فشار و اصرار طلبکار روبه رو بود و آبروی خود را در خطر می دید، به امام رضا(ع) متوسل شد و در یکی از روزهای ماه رمضان پس از خواندن نماز صبح در مسجد النبی(ص) به منطقه عریض واقع در نزدیکی مدینه که حضرت در آن جا بودند، رفت.
او هنگامی به عریض رسید که امام(ع) از منزل بیرون آمده بودند و سوار بر مرکب قصد رفتن به جایی داشتند. وی می گوید: همین که چشمم به امام(ع) افتاد شرم و حیا مانع از عرض حاجت شد. اما، امام(ع) در مسیر خود به من که رسیدند، مهربانانه به من نگاه کردند. به این صورت از گرمای نگاه امام(ع) به وجد می آید و پس از عرض سلام و ارادت به امام(ع) عرضه می دارد: فلان فرد از من طلبی دارد و عرصه را بر من تنگ و مرا پیش مردم رسوا کرده است. او نقل می کند در حالی که تصور می کردم با شکایتم آن حضرت دستور دهد که آن فرد دست از سرم بردارد،. به من فرمود: همین جا باش تا برگردم.
* نیازمندان بر سر راه امام(ع) می نشستند
این شخص نقل می کند که تا شب همان جا بودم، خواستم برگردم که دیدم حضرت آمدند در حالی که نیازمندان بر سر راه امام(ع) نشسته بودند و حضرت به آنان صدقه می دادند. امام(ع) داخل منزل شدند و سپس بیرون آمدند و مرا فراخواندند و با هم به داخل خانه رفتیم و شروع به صحبت کردیم.
سخن که به پایان رسید امام(ع) فرمودند: گمان نمی کنم افطار کرده باشی؟ عرض کردم: نه، به دستور امام(ع) برای من غذا آوردند و به خدمتکارشان هم دستور دادند با من هم غذا شود. پس از صرف افطاری امام(ع) فرمودند: تشک را بلند کن و هرچه در زیر آن است بردار، من هم تشک را بلند کردم و اشرفی هایی را که در زیر آن بود، برداشتم. سپس به چند نفر از خدمتکارانشان دستور دادند مرا تا خانه ام همراهی کنند. چون به خانه رسیدم دیدم 20 اشرفی بیش از مقدار بدهکاری من است.
* سادگی در سبک زندگی
هم چنین شیخ صدوق در روایتی دیگر از ابی عباد، ساده زیستی را روش حضرت امام رضا(ع) در پوشش می شمارد و زندگی حضرت را این گونه توصیف می کند: «در تابستان فرش حضرت رضا(ع) حصیر و بوریا بود و در زمستان روی نمد می نشست و پیراهنی زبر و خشن می پوشید، مگر آن که بخواهد پیش مردم آید که در آن وقت لباس سنگین و بهتر می پوشید.»
* ادب معاشرت
در همین کتاب که فصلی از آن به بیان سیره رفتاری و سبک زندگی آن حضرت اختصاص یافته است، از زبان شخصی به نام ابراهیم بن عباس که آن حضرت را ظاهراً بارها زیارت کرده و مدت ها از نزدیک با امام(ع) حشر و نشر داشته است،
گزارشی را از سیره و ادب رفتاری امام رضا(ع) این چنین ارائه می دهد:«هرگز ندیدم حضرت رضا(ع) در سخن گفتن با کسی درشتی کند و هیچ گاه ندیدم سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند بلکه صبر می کرد تا طرف سخنش تمام شود و بعد اگر لازم می دید سخن می گفت، هرگز درخواست کسی را که قادر به انجام دادن آن بود، رد نفرمود و هرگز نزد کسی پای خود را دراز نمی کرد و در برابر همنشین تکیه نمی داد، هرگز او را ندیدم که از خدمتکاران و کارگزاران خود کسی را بد بگوید یا در پیش چشم کسی آب دهان بیندازد، هرگز ندیدم که هنگام خندیدن قهقهه زند بلکه خنده اش تبسم بود و چون مجلس او از مردم خالی و سفره غذا انداخته می شد، همه خدمتکاران را فرا می خواند و به دور سفره غذا می نشاند.
آن حضرت علیه السلام، بسیار کم خواب بود و بیشتر شب را به بیداری سپری می کرد. بسیار روزه می گرفت و سه روز روزه هر ماه از ایشان فوت نمی شد و می فرمود: این روزه مانند روزه گرفتن همه سال است و بسیار پنهانی صدقه می داد و احسان می کرد و بیشتر این کار را شب های تاریک انجام می داد و هر کس گمان می کند که در فضیلت مانند او را دیده است، از او باور نکن.»
* پذیرایی از میهمان
در فرهنگ ما این جمله معروف است که «میهمان حبیب خداست» و به این گونه برای میهمان ارج و احترام قائل می شویم. این رفتار و نگرش پسندیده ریشه در آموزه های اسلامی و سنت و سیره امامان معصوم دارد.
شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» از یک میهمانی ویژه گزارشی می دهد که در آن نحوه پذیرایی از میهمان و ادب میهمان داری را بازگو می کند.
احمد بن ابی نصر از اصحاب برجسته امام رضا(ع) نقل می کند که در ایام حضور آن حضرت در مدینه، روزی حضرت رضا(ع) برایم مرکبی فرستاد که نزد آن حضرت بروم. من نیز سوار بر مرکب شدم و به خدمت حضرت رسیدم و تا پاسی از شب نزد ایشان ماندم. چون امام(ع) خواستند از مجلس برخیزند، به من فرمودند: فکر نمی کنم در این موقع بتوانی به مدینه برگردی. عرض کردم: آری فدایت شوم. فرمودند: امشب را نزد ما بمان و صبح به یاری خدا حرکت کن. عرض کردم: مانعی ندارد همین کار را می کنم فدایت شوم.
حضرت خدمتکارشان را صدا زدند و به او فرمودند:«بستر خواب مرا برای او پهن کن و ملحفه مرا که زیر آن می خوابم بر آن بستر بیفکن و بالش مرا هم زیر سر او بگذار.» با خود گفتم:کیست که این اندازه مقام و منزلتی که نصیب من شده، نصیبش شده باشد؟! خداوند نزد حضرت مقامی به من عطا فرموده که به احدی از اصحاب و شیعیان ما عطا نکرده است، مرکب خود را برایم فرستاد تا سوار شوم، فراش خود را گسترد تا در لحاف و رختخواب آن حضرت بخوابم و شب را به روز آورم و هیچ یک از اصحاب ما را نصیبی این چنین نشده است.
احمد ادامه می دهد: من نشسته بودم و این خیالات را در دل می گذراندم که ناگهان امام(ع) فرمودند: ای احمد! امیرمومنان علی(ع) وقتی صعصعه بن صوحان مریض بود به عیادت او رفت و صعصعه این را سبب افتخار خود شمرد و بر مردم به آن فخر می کرد، پس تو این کار را نکن و از برای خدا تواضع و کوچکی کن، سپس آن حضرت بر دست خویش تکیه کردند و از جا برخاستند.
* کانون مهر و محبت
امام رضا(ع) كانون مهر و عاطفه به مردم و مظهر عشق و محبت به آنان بود. از این رو، در زیارتنامه آن حضرت یکی از ویژگیهایش رأفت و مهربانی یاد شده است و چنین ميخوانیم؛ «السلام علیالامام الرئوف»، سلام و درود بر امام و پیشوای با رأفت و مهربان (مفاتیحالجنان). بهراستی باید گفت این لقبی است که از سوی پروردگار به آن بزرگوار عنایت شده است. مهربانی، محبت و رافت آن حضرت بر کسی پوشیده نیست. ایشان یاور درماندگان و پناه بی پناهان بود؛ چه بسا یتیمانی که گرمي دست او را بر سر و صورت خود احساس کردهاند و چه بسیار مستضعفان و گرفتارانی که در سایه یاری رساندنهای او به خیری دست یافتند.
رفتار امام رضا علیه السلام با مردم
امامان با مردم نشست و برخاست داشتند و در تعاملات اجتماعی به نیكوترین صورت با آنان برخورد مینمودند. این سیره چنان نیكو بود كه با الگو قرار دادن آنان ما میتوانیم روش صحیح برخورد اسلامی با افراد گوناگون را بیاموزیم.
با بررسی آِیات در مییابیم برخورد با انسانهای مختلف باید هماهنگ و متناسب با روحیه آنها باشد خداوند عزوجل در قرآن فرموده است:
"محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الكفار رحماء بینهم"(فتح، آیه 29)؛ محمد فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سخت و شدید و در میان خود مهربانند.
در آیه دیگری چنین فرموده:
"یا ایها النبی جاهد الكفار و المنافقین و اغلظ علیهم"(توبه، آیه 73)؛ ای پیامبر با كافران و مجاهدان جهاد كن و بر آنها سخت بگیر.
از این آیات چنین نتیجهگیری میشود كه برخورد قرآن و اسلام با انسانهای مختلف فرق میكند. در بعضی جاها دستور به برخورد نیك و پر محبت میدهد، «با مردم سخن نیك بگویید»(بقره، آیه 83) و در جای دیگر دستور به برخورد میانه میدهد: «محمد فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.» (فتح، آیه 29)
امام رضا علیه السلام به عنوان اسوه كانون مهر و عاطفه نسبت به بندگان خدا بود. در زیارت آمده است: السلام علی الامام الرئوف؛ (سلام بر امام و پیشوای با رافت و مهربان) این لقبی است كه از طرف خداوند به ایشان داده شده است. ایشان بیشترین محبت و مهربانی را نسبت به مردم و اهل خانه و خدمت گزارانشان داشتند. در روزی كه ایشان مسموم شدند و در آن روز به شهادت رسیدند بعد از این كه نماز ظهر را خواندند به فردی كه نزدیكشان بود فرمودند: مردم (منظور اهل خانواده كاركنان و خدمتگزارانشان بودند) غذا خوردهاند؟ آن فرد جواب داد: آقای من در چنین وضعیتی كسی میتواند غذا بخورد؟ در این لحظه كه امام علیه السلام متوجه میشوند كسی غذا نخورده، مینشینند و دستور آوردن سفرهای را میدهند همه را سر سفره دعوت میكنند و آنها را یكی یكی مورد محبت قرار میدهند.(عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 498)
ایشان در جایی كه مربوط به شخص خودشان بود بزرگترین گذشتها، عالیترین ایثارها و بیشترین محبت را نسبت به دیگران داشتند. رفتار عملی امام رضا علیه السلام نشانه انسانی كامل و نمونه است كه هیچ علاقهای به دنیا و ظواهر آن ندارد.
اگر فردی حتی كوچكترین خدمتی برای امام رضا علیه السلام انجام میداد، ایشان نهایت تشكر و قدردانی را به جا میآوردند و حتما خدمت آن فرد را جبران مینمودند. آن حضرت به مستضعفان و گرفتاران توجه خاصی میكردند، اگر آنها گرفتاری و ناراحتی داشتند، سعی میكردند مشكل آنان را حل كنند. زیاد بودند افرادی كه در سایه یاری رسانیهای امام علیه السلام به خیری دست یافتند
هشت پرتوی نور از آفتاب هشتم
احیای امر ما
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: رَحِمَ اللهُ عَبْداً أحْیى أمْرَنا، قیلَ: كَیْفَ یُحْیى أمْرَكُمْ؟ وَ قالَ (ع) : یَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَیُعَلِّمُها النّاسَ. ( بحارالأنوار: ج 2، ص 30، ح 13 )رحمت خدا بر كسى باد كه أمر ما را زنده نماید، سؤال شد: چگونه؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد.
جایگاه نماز در دین
قالَ (علیه السلام): أوَّلُ ما یُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَیْهِ، الصَّلاهُ فَإنْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلاهُ صَحَّ ماسِواها، وَ إنْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.(مستدرك الوسائل: ج 3، ص 25، ح 4.)
فرمود: اوّلین عملى كه از انسان مورد محاسبه و بررسى قرار مى گیرد نماز است، چنانچه صحیح و مقبول واقع شود، بقیه اعمال و عبادات نیز قبول مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.
استعمال عطر
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:لا تَتْرُكُوا الطّیبَ فى كُلِّ یَوْم، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَیَوْمٌ وَ یَوْمٌ، فَإنْ لَمْ تَقْدِرُوا فَفى كُلِّ جُمْعَة. (مستدرك الوسائل: ج 6، ص 49، ح 6 )
سعى نمائید هر روز، از عطر استفاده نمائید و اگر نتوانستید یك روز در میان، و اگر نتوانستید پس هر جمعه خود را معطّر و خوشبو گردانید (با رعایت شرائط زمان و مكان)
امام رضا علیه السلام می فرمایند: گمــان نیــکو به خــداوند داشته باش زیرا خداوند عــز و جل می فرماید:من در نزد گمان بنده ام حاضرم پس بنده ام جز گمان خیر به من نداشته باشد.
سكوت
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:إنَّ الصَّمْتَ بابٌ مِنْ أبْوابِ الْحِكْمَةِ، یَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ، إنَّهُ دَلیلٌ عَلى كُلِّ خَیْر. (مستدرك الوسائل: ج 9، ص 16، ح 10073 )
همانا سكوت و خاموشى راهى از راه هاى حكمت است، سكوت موجب محبّت و علاقه مى گردد، سكوت راهنمائى براى كسب خیرات مى باشد
محدوده خشم
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:انَّما تَغْضَبُ للهِِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلا تَغْضَبْ لَهُ بِأكْثَرَ مِمّا غَضِبَ عَلى نَفْسِهِ. (عیون أخبارالرّضا علیه السلام : ج 1، ص 292، ح 44 )
چنانچه در موردى خواستى غضب كنى و براى خدا برخورد نمائى، پس متوجّه باش كه غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضایت و خوشنودى خداوند، اِعمال كن
رفع مشکل دیگران
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام:مَـن فـرّج عن مـومـن فـرّج الله عَن قَلبه یـَوم القیمة. (اصول کافى، ج 3، ص 268)
هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
3 خصلت جهت درک حقیقت ایمان
قالَ (علیه السلام): لا یَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً إلاّ أنْ یَكُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال: سُنَّهٌ مِنَ اللهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبیِّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلیّهِ، أمَّا السَّنَّهُ مِنَ اللهِ فَكِتْمانُ السِّرِّ، أمَّا السُّنَّهُ مِنْ نَبِیِّهِ مُداراهُ النّاسِ، اَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَلیِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَى النائِبَهِ.(وسائل الشّیعه: ج 21، ص 460، ح 27580.)
فرمود: مؤمن، حقیقت ایمان را درك نمى كند مگر آن كه 3 خصلت را دارا باشد:
خصلتى از خداوند، كه كتمان اسرار افراد باشد، خصلتى از پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) كه مدارا كردن با مردم باشد، خصلتى از ولىّ خدا كه صبر و شكیبائى در مقابل شدائد و سختى ها را داشته باشد.
گمان نیکو به خداوند
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام: اَحسِنِ الظَّنَّ بِالله فاِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَل یَقولُ : اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدی بِی فَلا یَظُنَّ بی الّا خَیراً. (جهاد النفس، ح 147 )
گمــان نیــکو به خــداوند داشته باش زیرا خداوند عــز و جل می فرماید:من در نزد گمان بنده ام حاضرم پس بنده ام جز گمان خیر به من نداشته باشد.
جایگاه شیعیان نزد امام معصوم علیه السلام
حسن بن جَهْم نقل میکند: به امام رضا عليه السلام گفتم: مرا از دعا فراموش نكنید.
حضرت فرمود : گمان مىكنى كه من فراموشت مىكنم؟
اندكى در خودم انديشيدم و با خود گفتم: او براى شيعيانش دعا مىكند و من نيز از شيعيانش هستم.
آنگاه گفتم: نه، فراموشم نمىكنید.
فرمود : از كجا فهميدى؟
گفتم : من از شيعيانت هستم و شما برايشان دعا مىكنید.
فرمود : آيا متوجّه چيز ديگرى جز اين شدى؟
گفتم : نه
فرمود : هرگاه خواستى بدانى كه نزد من چه جايگاهى دارى، ببين من نزدت چه جايگاهى دارم.
« عشق كارنامه رسمی آدمهاست »
كوچكی و نحیفیاش چشمم را میگیرد و تا پایان تصویرهای ذهنم را رنگ میزند از همان اول كلام دستهای پینه بستهاش را جلو چشمهایم بالا گرفته و بریده بریده میگوید: دستهای كارگر جماعت است دیگر، میخندد به همان سادگی، درست مثل 25 سالهها و قبل از این كه چیزی بگویم میگوید: 62 سالهام. اینطور میگوید و من فكر میكنم در شادی 25 سالگیاش درجا میزند، حتی پیشتر از آن در آرامش لحظه تولدش.
اسم و رسم خیلی زیادی ندارد، شاید هم خیلی گمنام باشد، اما اینها جزو معرفی آدمها نمیشود؛ آدمها را نباید در چارچوب عناوین شناسایی كرد، عشق هم میتواند كارنامه رسمی یك آدم باشد.
لذت صحبت كردن با این قبیل آدمها، بیشتر به این خاطرست كه آدم چند لحظه دنیا را همانطوری میبیند كه اسدا... میبیند، به همان رنگ، به همان زیبایی، ...
توی ایوان ولی عصر صحن جامع رضوی میبینمش... . تازه از آن بالا برگشته است. از نوك 70 و چند متری. انگار نه انگار 350 پله را پایین آمده است، نفسهایش منظم و آرام است، مثل نگاه كردنش، مثل حرف زدنش... سعی میكنم عین عباراتش را یاددشت كنم هیچ كس كار كردن آن بالا را قبول نمیكند. صدای چند رگه كارگرها از دور توی حرف زدنمان میپچید. «اصلا كسی شجاعت عمو " اسدا... " را ندارد كه تازه میفهمم اسمش اسدا... است، بیشتر به همین نام میشناسندش تا نام «زرین مهر» عنوان خانوادگیاش. شخصیت جذابی دارد عمو اسدا...
ساده، بی غل و غش مثل همه آدمهای مخلص حرمی كه رضایتشان به رضای یك نفرست. میگوید: « از این دست كارها زیاد كردهام، اما هیچ كدامش به پای بالا رفتن از گنبد طلا نیست». او تنها كسی است كه 24 متر تا روی گنبد را بالا میرود اصلاً هم دست و دلش نلرزیده است كه سلامتیاش بسته به خرده طنابی است كه نردبانی شده است تا آن بالا. بالای گنبدی مدور كه نه هیچ جای پایی است و نه فضایی برای ایستادن.
اینجای حرف زدن اسدا... مثل دیگر آدمهای حرمی است وقتی میگوید: « این عنایت خاص حضرت است كه هیچ اتفاقی نمیافتد...»، بعد هم آن قدر با لذت از شستن گنبد با آب و فرچه تعریف میكند كه رد هیچ ترسی بر آن نمیماند. لذت صحبت كردن با این قبیل آدمها، بیشتر به این خاطرست كه آدم چند لحظه دنیا را همانطوری میبیند كه اسدا... میبیند، به همان رنگ، به همان زیبایی، ... اسدا... حقوقش كارگری است اما از امام رضا علیه السلام هر چه باشد بركت است و او بابت این كار هزار هزار بار شاكرست.
شكر پسوند همه حرفهای عمو اسدا... است میگوید: « حاصل زندگی مشتركش 3 فرزند است خدای را شكر دو دختر و یك پسر. همه چیز را هم به شكر از همین كریم دارد، دختر خوب، پسر صالح، زن زندگی...»
چیز زیادی برای پرسیدن ندارم، ترجیح میدهم بیشتر او حرف بزند و من سكوت كنم هر چند اسدا... هم بیادعاتر از این حرفهاست، میگوید: «كار خاصی انجام ندادهام» و من میدانم او چهل روز كار كردن در روضه منوره را در كارنامه كاریاش دارد .
او هیچ وقت از آقا چیزی نخواسته است جز عاقبتی كه او را به خیر بمیراند.
و من تمام روز به این صداقت دارم فكر میكنم، به عشق بازی اسدا... با حضرت و به گنبدی كه او هر سال چند نوبت بالایش رفته، جایی كه چشمهای حاجتمندی به آن گره خورده است تا دستهای سخاوتمندی بازشان كند. (منبع: تبیان)
تجویز امام رضا علیه السلام به آیت الله بهجت
حجت الاسلام علی بهجت فرزند عارف بینظیر عالم حضرت آیت الله محمدتقی بهجت رحمه الله علیه نقل میکند:
در جریان درست کردن قفسه کتابهای ایشان(پدر)، دستم زیر قفسه فلزی کتاب رفت و عصب آن قطع شد و تا استخوان برید. در بیمارستان دستم جراحی شد و آن را بخیه کردند. بعد از گذشت چهار پنج ماه دستم خیلی درد گرفت و به تدریج درد آن شدت یافت و من نگران شده بودم ولی در این باره به پدرم چیزی نگفتم چون نگران میشدند و تاکید میکردند که همان ساعت به پزشک مراجعه کنم و مرتب از آن میپرسیدند.
دو سه روز از این ماجرا گذشت. یک روز هنگامی که پدرم از حرم امام رضا علیه السلام به دفتر برگشته بودند در حالی که من حواسم متوجه کارم بود، ایشان مطلبی را گفتند که شنیدم ولی توجه نداشتم. نیم ساعت بعد جمله پدرم به یادم افتاد. آنچه از آن در ذهنم مانده بود، این بود:
این طور برایم مکشوف... و بعد کلمه مکشوف را نیمه رها کردند و فرمودند: معلوم شد که اگر کسی جایی از بدنش را که درد میکند به هر مکانی از حرم امام رضا علیه السلام بمالد یا دستش را به حرم بمالد و به موضع درد بکشد و این کار را تکرار کند، دردش برطرف میشود. هنگامی که این جمله یادم آمد با خود گفتم: نکند مخاطب ایشان در آن سخن، خود من بودم! لذا بلافاصله در دفترم یادداشت کردم که آقا چنین مطلبی را به من فرمودند. روز بعد به حرم مشرف شدم و دست خودم را به حرم مالیدم. این کار را روز بعد هم تکرار کردم. درد دستم بهبود یافت و تاکنون هم دیگر درد نگرفته است. تاکید میکنم که ایشان مطلقا از درد دست من خبر نداشت چون اگر خبر داشت مرتب پیگیری میکرد. (arafe.net)
آهو آمد سوی تو آرام شد، پس می شود
در حریمت هر که بی کس می رود کس می شود
یک عبای آبی و عمامه ای از جنس نور
آسمان از دست این گنبد ملبّس می شود
خوب ها از چشمشان "می" می چکد اما چرا
قسمت چشمان من انگور نارس می شود؟
تو دلیل اعتبار گنبد و نقّاره ای
آهن و سنگ از وجود تو مقدّس می شود
دل اگر تاریک باشد در حریمت چون کلاغ
زود در بین کبوترها مشخّص می شود
پنجره فولاد، سقّاخانه و گنبد طلا
هر که در صحن است محو این مثلّث می شود
شاعر: مهدی رحیمی