ID : 30104828
روایتی از 2 روز زندگی جانباز ابرکوهی در عملیات مرصاد

نباید به اسم آزادی، بی بند و باری ترویج شود


رزمنده ابرکوهی گفت: منافقان بدون هیچ دارو و درمانی مجروحین و شهدا را به زیرزمین یک ساختمان منتقل کردند؛ از شدت درد و خونریزی نه توان حرکت داشتم و نه امیدی به زنده ماندن. تا زمانی که شهر در اشغال منافقین بود ما در همان زیرزمین محبوس بودیم و درد می کشیدیم.

به گزارش یزدرسا، به بهانه سالروز گرامیداشت عملیات غرور آفرین مرصاد در سال 1367، گفتگوی جذاب منصور حیاتی یکی از رزمندگان ابرکوهی که در این عملیات حضور داشته و از ناحیه پا جانباز شده است، را بخوانید.

به عنوان سرباز به جبهه غرب اعزام شده و در عملیات مرصاد جانباز شدم
حیاتی در رابطه با چگونگی حضورش در جبهه اظهار کرد: پس از اتمام تحصیل در دوره ابتدایی بخاطر علاقمندی به امور فنی، شاگرد راننده یک اتوبوس شدم که بعدها این اتوبوس به مناطق جنگی جهت جابه جایی رزمنده ها تردد می کرد و اولین حضور من در جبهه بخاطر همین شغل بود.

وی ادامه داد: مدتی بعد پس از فراگیری آموزش های لازم به عنوان سرباز خدمت در قالب گردان 166 مالک اشتر از تیپ 2 لشکر81 کرمانشاه به جبهه غرب اعزام شدم. آن زمان منافقین به کمک ارتش بعثی عراق در عملیاتی با عنوان «فروغ جاویدان» به استان کرمانشاه حمله و اسلام آباد غرب را اشغال کردند.

این رزمنده دفاع مقدس، تصریح کرد: گردان ما در تپه های بابا هادی از ارتفاعات بازی دراز مستقر بود که دستور عقب نشینی صادر شد و می بایست به عقب برگردیم تا به ستاد گردان در 4 کیلومتری خط، برسیم. وقتی به عقب برگشتیم در اثر حملات مکرر منافقان مجروح شیمیایی شدم تا اینکه با عده ای از نیروها به سمت اسلام آباد غرب حرکت کردیم.

حیاتی از چگونگی جانباز شدنش، گفت: از سر پل ذهاب تا اسلام آباد غرب مرتب با منافقان درگیر بودیم تا اینکه در تاریخ 5 مرداد به میدان ورودی شهر رسیدیم که ناگهان توسط منافقان غافلگیر شده و آنان ماشینی را که من و تعداد زیادی از رزمندگان داخل آن بودیم، به رگبار بستند. طی این حمله تعداد زیادی از بچه ها شهید شدند و من هم با برخورد تیر کالیبر 50 از ناحیه پا مجروح شدم.

از ساعت 8 تا 10 شب بین شهدا مانده بودم و صحنه های دردناکی را می دیدم
این جانباز ابرکوهی خاطرنشان کرد: لحظات سخت و غیر قابل تحملی بود و مجبور بودم شاهد تماشای صحنه های دردناکی همچون، جسم بی جان دوستان شهیدم، زخمی هایی که یک به یک جان می دادند، وحشیگری های مافقین باشم و دردناک تر اینکه در آن هنگام هیچ کاری از دستم بر نمی آمد تا برای مقابله با آنان و نجات همرزمانم انجام دهم.

حیاتی با اشاره به اینکه از ساعت 8 تا 10 شب در میان پیکر بی جان شهدا افتاده بودم، افزود: بر اثر تکان های ماشین ناخودگاه بر روی یکی از زخمی ها که هنوز زنده بود، افتادم و چون نمی خواستم سنگینی بدنم بر پیکر آن مجروح بیفتد مجبور بودم به سختی خودم را بالا نگه دارم در حالی که پای چپم مجروح بود.

یکی از شهدا از ماشین بیرون افتاد و خودروی منافقین سرش را متلاشی کرد
وی اضافه کرد: در آن سمت خیابان یک زن و چند منافق دیگر، یک رزمنده را اسیر کردند و پس از گرفتن پوتین هایش به او گفتند به سمت ماشین ما بیاید و تمام اسلحه ها را از بین شهدا جمع کند و به آنان تحویل دهد؛ آن رزمنده هم جلو آمد ولی وقتی صدای ناله های مجروحان را شنید و وضعیت شهدا را دید، دلش نمی آمد بر روی آنان پا بگذارد و با جرأت گفت: هر کاری که دلتان می خواهد با من انجام دهید، نمی توانم بر روی همسنگری های خودم پا بگذارم.

حیاتی تأکید کرد: با مشاهده چنین صحنه هایی دلم می خواست آنقدر قدرت داشته باشم که فقط اسلحه ام را بالا بیاورم و منافقان را از بین ببرم، ولی افسوس اسلحه ام بین پیکر شهدا گیر کرده بود و من چون زخمی بودم، توان خارج کردن آن را نداشتم. اما دردناکترین صحنه وقتی بود که یکی از شهدا از ماشین به بیرون افتاد و در همین لحظه ماشین بنزی که حامل سرکرده های منافقین بود از راه رسید و با بی رحمی تمام چنان از روی سر این شهید عبور کرد که سرش متلاشی شد.

دلم می خواست شهید شوم/ دو روز تمام بدون درمان در زیرزمینی محبوس بودیم
این رزمنده ابرکوهی اذعان کرد: ساعت از 10 شب گذشته بود که منافقان ما را به زیرزمین یک ساختمان منتقل کردند و بدون هیچ دارو و درمانی مجروحین و شهدا را به حال خود رها کردند؛ از شدت درد و خونریزی نه توان حرکت داشتم و نه امیدی به زنده ماندن. تا زمانی که شهر در اشغال منافقین بود ما در همان زیرزمین محبوس بودیم و درد می کشیدیم.

حیاتی ادامه داد: یک جوان اهل اسلام آباد که خانواده اش به دست منافقان کشته شده بودند پای قطع شده مرا بست؛ دو روز در همین وضعیت مرتب از هوش می رفتم و به هوش می آمدم؛ روز پنجم مرداد رزمندگان اسلام با اجرای عملیات مرصاد، منافقین مزدور و دست‌نشاندۀ صدام را با شکستی سخت از خاک ایران بیرون کردند، همزمان ما را نیز نجات داده و به بیمارستان کرمانشاه منتقل کردند.

وی افزود: نمی دانم چه مدت بی هوش بودم که ناگهان با تکان خوردن و حرکت هواپیمایی که در حال انتقال من به تهران بود، به هوش آمدم. سه ماه در بیمارستان بودم و در حالی که آرزوی شهادت داشتم، فقط یکی از پاهایم ( به اندازه چهار انگشت زیر زانو) را در راه دفاع از اسلام و حفظ ایران اسلامی از دست دادم.

نباید به اسم آزادی، بی بند و باری ترویج شود/ مسئولین در مقابل شبیخون فرهنگی بایستند
حیاتی با بیان اینکه در مجموع 13 ماه در مناطق عملیاتی غرب بودم، ابراز کرد: از رزمندگان ابرکوهی فقط سرهنگ حیدر جعفری از بچه های روستای عزیزآباد ابرکوه، در عملیات مرصاد حضور داشت.

این رزمنده ابرکوهی که از روزهای دفاع مقدس 60 درصد جانبازی را سال هاست با خود به یادگار دارد، در پایان صحبت هایش تأکید کرد: اکثر رزمندگان، کسانی که انقلاب کردند و شهید شدند، معتقد بودند باید جلوی تهاجمات فرهنگی گرفته شود و در کشوری که به نام اسلام و شیعه مزین است، به اسم آزادی، بی بند و باری ترویج نشود.

وی در خاتمه تصریح کرد: همه باید تلاش کنیم جلو این بی حجابی ها و تهاجمات فرهنگی گرفته شود، که ممکن است ریشه و بنیان نظام و انقلاب را بلرزاند. دولتمردان و مسئولین فرهنگی، باید جلوی شبیخون فرهنگی دشمنان را بگیرند.

انتهای پیام/ م.ف




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.