ID : 38310793

"خولی بن یزید " چهره‌ای ننگ در واقعه عاشورا


"خولی بن یزید " فردی که با اقدامات خود در واقعه عاشورا، نامی جز ننگ و خواری برای خود به یادگار نگذاشته است.

به گزارش یزدرسا، خولی بن یزید اصبحی ایادی دارمی از قبیله حمیر است. گویا تاریخ شرم داشته است که در صفحات خود پیشینه ای برای وی ذکر کند. فردی که با اقدامات خود نامی جز ننگ و خواری برای خود به یادگار نگذاشته است. از اینرو از تاریخ ولادت و زندگانی وی تا پیش از واقعه کربلا اطلاعی در دست نیست. بنابراین تاریخ زندگانی خولی به شدت تحت تاثیر واقعه عاشورا قرار گرفته است.

وی دو همسر داشت؛ یکی از آن ها از بنی اسد و دیگری،حضرمی (یمنی) به نام نوار دختر مالک بن نهار بن عقرب حضرمی بود. خولی هر شب به خانه یکی از آنها می رفت و آن شب نوبت نوار بود.

خولی بن یزید اصبحی از دژخیمان کوفه ودشمنان اهل بیت (ع) بود. پس از آن که امام حسین (ع) روز عاشورا در قتلگاه بر زمین افتاد، جلو آمد تا سر مطهر حضرت را جدا کند.

وی به اتفاق حمید بن مسلم ازدی، سر امام حسین را نزد ابن‏ زیاد برد؛ اما چون دیر شده و در قصر بسته بود، خولی سر مطهر را شب به منزل برد و در تنور خانه پنهان' کرد.

وی همان ملعونی بود که با' پرتاب تیر به سوی «عثمان بن علی بن ابیطالب (ع) آن بزرگوار را مجروح نمود و عثمان بر زمین افتاد.

وی یکی از قاتلین جناب جعفر بن علی بن ابیطالب (ع) بود.

خولی بن یزید اصبحی، از چهره‏‌های بسیار کثیف و از عمال سرسپرده حکومت بنی ‏امیه بود، وی در جریان کربلا نقش فعال داشت که به طور فهرست ‏وار اشاره ‏ای بر جنایات و پرونده سیاه این عنصر خبیث می‏‌نماییم:

1- شرکت فعال در حادثه عاشورا.

2- هدف قرار دادن «عثمان بن علی» برادر امام حسین (ع) در: روز عاشورا که سبب شهادت او شد.

3- خولی و «حمید بن مسلم» مأمور آوردن سر بریده‏ امام' حسین (ع) از کربلا به کوفه نزد ابن ‏زیاد بودند.'

خولی، شب هنگام به کوفه رسید و درب قصر بسته بود' ناچار به خانه خود رفت و داخل رختخواب شد و به زنش گفت: «جئتک بغنی الدهر: چیزی آورده‌‏ام که برای همیشه غنی خواهی شد.» همسرش پرسید: چه آورده‌‏ای؟ زن خولی که شیعه و از علاقمندان به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و نامش «نوار» بود تا این جمله را از شوهر' جنایتکارش شنید، از رختخواب بلند شد و فریاد زد: وای بر تو، مردم طلا و نقره آورده‌‏اند و تو سر فرزند پیامبر را؟

و لباسش را پوشید و از خانه بیرون رفت و می‏گفت: «والله لا یجمع رأسی و راسک فی بیت ابدا» به خدا قسم دیگر با تو زیر یک سقف زندگی نخواهم کرد.

«نوار» گوید: به خدا قسم دیدم، در مطبخ آشپزخانه نوری به آسمان ساطع است و' پرندگانی سفید رنگ در اطراف آن نور در پرواز بودند و صبح، آن سر مقدس را به' نزد ابن ‏زیاد بردند.

آری! خولی بن یزید از جمله کسانی بود که مختار به شدت به دنبال او بود.

بنابراین مختار به رییس پلیس خود، ابوعمره، (که او را باز شکاری می‌‏گفتند) و معاذ بن هانی کندی چند مأمور مسلح را مأمور دستگیری خولی کرد. آنان حرکت نمودند و خانه خولی را در محاصره خود درآوردند. خولی که غافلگیر شده بود و راه' کمترین نجات و فراری را برای خود نمی‏‌دید، خود را گم کرد و به مستراح خانه‌‏اش پناه برد و در چشمه چاه مستراح، خود را مخفی کرد و سبدی چوبی را روی دهانه مستراح، گذاشت تا او را نبیند. مأموران مختار به خانه ریختند و زن خولی جلوی آنان آمد و گفت: چه خبر است؟ گفتند شوهرت کجاست؟ این زن که عنادی خاص نسبت به شوهر خبیثش داشت و علاقمند به خاندان پیامبر بود دید اکنون بهترین فرصت است که آن خبیث را به سزای اعمالش برساند.

وی با صدای بلند خطاب به مأموران کرد و گفت: «من نمی‏‌دانم شوهرم کجاست! ولی با دستش اشاره به طرف مستراح کرد. آنان وارد محل' شدند و آن سبد چوبی را برداشتند و خولی را از گودال با وضع بدی بیرون کشیدند و' او را بسته و به سوی مختار حرکت دادند.

اتفاقا مختار با گروهی از یارانش از قصر خارج و به دنبال قاتلان حسین (ع) می‏‌گشت که در بین راه، خبر دستگیری خولی را به او دادند. مختار راه خود را کج کرد و به طرف محل خانه خولی حرکت کرد و ابن کامل هم همراه مختار بود.

مختار و همراهان آمدند و مأموران، خولی را با آن وضع به نزد مختار آوردند، مختار فرمان داد: که در مقابل خانه‌‏اش به حساب وی برسید و او را بکشید و جسدش را نیز بسوزانید. او آن قدر سوخت تا خاکستر شد.

انتهای پیام/




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.