«قداست» حرفه پزشکی را پاس دارید!
اخیرا سایت یزدی نیوز مطلبی را به عنوان درد دل یک پزشک یزدی با وزیر بهداشت به نقل از روزنامه آفتاب یزد منتشر کرده که قابل تأمل است. نویسنده آن مطلب کوشیده است با تعابیر جذاب و دلنشین نظرات خود را به ذهن مخاطب القا کند و بدون اشاره به انبوه تخلفات برخی پزشکان فرصت طلب، تنها آن بخشی از لیوان را که به نفع برخی پزشکان بوده ، به تصویر کشیده است.
برای نمونه گفته است:
«من پزشکم. هفده سال پیش تصمیم گرفتم، به اختیار خودم، جوانی ام را در قارچ و انگل و ویروس گذراندم. درست همان وقت که دوست داشتم بخندم، دوست داشتم بگردم و دوست داشتم همه چیز را تجربه کنم، معاینه شکم را یاد گرفتم. به جای موسیقی و ساز و آواز صداهای قلب را تمرین کردم. کاست هایش را جمع کردم و گوش دادم. همان روزها که آناتومی جمجمه را یاد می گرفتم موهایم کم پشت شد. داشتم پزشک می شدم...» و افزوده است: «دوران نامزدی ام در پاویون بیمارستان بودم... من در اورژانس ازدواج کردم. زندگی کردم، با آدم های دور و برم. با آدمهایی که دوستشان داشتم. آدمهایی که ناخوشیشان سهم من بود. من پزشکم...بچه دار شدم. درست همان روزها که دوست داشتم بچه ام را در آغوشم باشد. برای بچه همسایه نیمه شب بیدار می شدم. داشتم پزشک می شدم.»
در بخش دیگری از یادداشت این پزشک یزدی آمده است: «برای من خط و نشان نکشید. من سالهاست میان آدم ها گم شده ام. من با مریض هایم گریسته ام. با مریض هایم خندیده ام. نیمه های شب درست همانوقت که مادرم از دوری ام گریسته است. خندان، احوال مادر یک آدم را پرسیده ام. درست همانوقت که پدرم دلتنگم شده است، تلاش کرده ام آدمی دلتنگ پدرش نشود.»
و جالب ترین بخش این که «آقای وزیر! برای من تعرفه ننویسید. دستمزد من را بیماری که خندیده است حساب کرده است. بیماری که روی پایش ایستاده است و راه رفته است همه دنیا را به حساب من واریز کرده است. با هر ضربان قلب کسی سکه ای به قلک من انداخته اند.... تعرفه ویزیت نیمه شب وقتی فرزندت به پایت آویزان است که نروی، می شود چند؟ ...من کل زندگی ام را با این آدم ها سپری کرده ام این آدم های مهربان را به من بدبین نکنید بگذارید دستان من شفابخش باشد، شفابخش بماند...من را جریمه کنید. من یک آدم را نجات داده ام و نان محلی گرفته ام. من تا صبح بالای سر کسی مانده ام و تخم مرغ خانگی گرفته ام من پدر و مادرم را تنها گذاشته ام و کشک و خرما دشت کرده ام.»
و ادامه داده است: «من این آدم ها را دوست دارم. من خواب مریض ها را می بینم اینها به من اعتماد دارند. آقای وزیر همه چیز را خراب نکنید، من همه زندگی ام در راهروهای اورژانس و زیر لامپ های نیم سوز، گذشته است. من با مرگ خوابیده ام. مرگ موسیقی زندگی من است. مرا از چه می ترسانید؟ من سال هاست از صدای زنگ تلفن می هراسم که کسی سینه اش سوخته باشد، نفسش تنگ شده باشد. من از جریمه و مأمور و توهین نمی ترسم من از بی اعتمادی می ترسم.»
و در پایان گفته است: «آقای وزیر! آدمها را به من بی اعتماد نکنید آقای وزیر!!! »
اگرچه پزشک محترم یزدی کوشیده است در نوشته خود، فضای خاصی از جامعه پزشکی را به جامعه القا کند؛ اما واقعیت ها آنگونه که ایشان ترسیم کرده نیست و متاسفانه در بین قشر زحمتکش پزشکان متعهد وبا شرافت، هستند کسانی که سوگمندانه شرافت پزشکی و قداست طباطبت را زیر پای دنیاطلبیهای آنچنانی لگدمال کرده اند و مطب و بیمارستان خصوصی را نه مکانی برای خدمت رسانی به خلق خدا بلکه به تجارتخانه ای برای دوشیدن خلق الله بدل ساخته اند.
بی تردید کم نیستند پزشکان متعهدی که شرافت و انسانیت خود و قداست پزشکی را با هیچ دینار و درهمی معاوضه نکنند؛ اما همچنان هستند پزشکانی که از طبابت و پزشکی، تنها پول و زیرمیزی و نظایر آن را درک می کنند و برای لبریزکردن حسابهای خود و افزایش تعداد سهام خویش در شرکتها و کارخانجات، به هر اقدامی ولو گرفتن پول های بی حساب و کتاب از بیماران دردمند دست مییازند.
بی گمان کم نیستند پزشکان متعهدی همچون کامران باقری لنکرانی- وزیر بهداشت دولت نهم- که به رغم تخصص آنچنانی هرگز به دنبال مال اندوزی از کیسه مردم نرفته و حتی در عمر طبابت خود، مطبی برای خویش دائر نکرده؛ اما همچنان هستند پزشکان فرصت طلبی که پزشکی را نه «حرفهای مقدس» بلکه «ابزاری برای زراندوزی» به هر قیمت تلقی می کنند.
و باید به این پزشک محترم یزدی گفت آن را که حساب پاک است/ از محاسبه چه باک است؟!
شما که به دنبال پول زیرمیزی و اخذ وجوه غیرقانونی از بیماران نیستید، از جریمه و مامور و ... باکی نخواهید داشت و تنها کسانی باید از مامور و نظارت و جریمه و از اقدامات ستودنی وزیر بهداشت برای تعیین تعرفه و نظارت مجدّانه بر آن بترسند که نالههای التماس آمیز بیماران بینوا هم نتوانسته پرده طمعشان را بدراند و شوق مال اندوزی دلهایشان را چنان سخت کرده است که فرسنگها از کوی مروّت و انسانیت دور افتاده اند. بی گمان اقدامات قاطع و نظارتی وزارت بهداشت باید چنان باشد که لرزه بر اندام این متخلفان بیندازد.
البته جای مسرّت بسیار است که اطبای استان یزد در مقایسه با برخی مناطق دیگر، در رده بالایی از تعهد و مردمداری قرار دارند و هنوز پزشکان بسیاری از جنس شهید دکتر پاک نژادها در دیار دارالعباده ، حفظ قداست پزشکی را بر حواشی چرب و شیرین آن ترجیح میدهند. تا باد، چنین بادا.
نویسنده: منیره فتاحی