خانه امام حسینی یزد؛ 183 سال روضه خوانی
یزدرسا؛ اینکه یزد را «حسینیه ایران» مینامند، نقل این یکی دوسال و یکی دو دهه نیست، صحبت از صدها سال عرض ارادت و ادب به محضر مقدس اباعبدالله الحسین(علیه السلام) است که نسل به نسل منتقل میشود و هر روز حرارتش در قلوب مومنین دارالعباده شعلهورتر میشود. سند گواه بر این مدعا، «خانههای امامحسینی» در یزد است که برخی با قدمت 2 قرن، توجه یزدیها به عزاداری امام حسین(علیه السلام) را نشان میدهد. به سراغ یکی از خانه های امامحسینی یزد رفتیم تا مختصری از آن برای شما هم بازگو کنیم.
اگر دورادور آدرسش را بپرسی، میگویند: «نمیشود! باید بروی و پرس و جو کنی تا اهالی محله نشانت بدهند.» به فهادان یا وقتالساعه هم که برسی، هرکس میخواهد سریعترین و سادهترین راه را نشانت بدهد. آخر از چند مسیر میتوان به خانه امامحسینی رسید. فقط از خیابان فهادان چند مسیر دارد. از خیابان امام هم میشود رفت و من سادهترین مسیر را از کوچه شهید حسینیان، بالاتر از خیابان فرمانداری تشخیص دادم. کوچهای در محله «بازار نو» که با سنگریزه، فرش شده و پس از چند پیچ و خم، تو را به عمارت خانه امامحسینی میرساند.
از در چوبی بزرگ که وارد خانه شوی، تابلویی بزرگ توجهت را جلب میکند. بالای تابلو و حتی چندجای دیگر بر در و دیوار خانه نوشته شده: «المالکُ مولانا سَیّدالشُّهداء رُوحی فِداه». جمله اول تابلو بعد از بسم الله هم خواندنی است: «وقف نمود حاج محمد لاری زمین و فرش و مس و خودش و آنچه دارد را بر اباعبدالله»
از محتوای تابلو چنین به دست میآید که حاج محمد لاری از اهالی شهر لار در استان فارس، در عالم خواب سیدالشهداء را دیده و طبق دستوری که از حضرت میگیرد به یزد میآید و در مکان کنونی که آن زمان به محله «مخزن» معروف بوده، زمینی خریداری و در آن خانهای بنا میکند. جایی هم خوانده بودم که نقل شده مرحوم حاج محمد لاری در عالم رویا به حرکت به سمت یزد و خرید قطعه زمینی در محل معلومی امر میشود و به او گفته میشود این قطعه زمین متعلق به دو یتیم است. وقتی به یزد میآید، سراغ محلی که خوابش را دیده میرود و متوجه میشود که رویای صادقه است و زمین متعلق به دو یتیم است. زمین را خریده و خانهای را میسازد که سه بخش دارد: خانه امامحسینی مخصوص عزاداری، خانه متولی که محل سکونت خادم است و آشپزخانه.
سال اتمام بنا، 1250 هجری قمری ثبت شده و از سال 1252 هجری قمری کامل شده و از همان سال عزاداری در آن شروع میشود که به عبارتی میشود 183 سال قدمت و 183 سال روضهخوانی اباعبدالله در خانه امامحسینی.
از 183 سال پیش تاکنون، به طور پیوسته و بدون وقفه، هر سال از روز اول محرم تا 14 روز و در ماه صفر از اربعین امام حسین(علیهالسلام) تا 12 روز روضهخوانی در این خانه برقرار است و میزبان عزاداران اباعبدالله الحسین(علیهالسلام). زمان روضهخوانی از حدود 3 ساعت بعد از نماز ظهر و عصر شروع شده و با اقامه نماز مغرب و عشاء به اتمام میرسد.
در کتابی از قول مرحوم سید ابوالفضل سعیدی خوانده بودم که با اینکه روضهخوانی در زمان رضاشاه ممنوع بوده، اما عظمت عزاداریهای خانه امامحسینی به گونهای بوده که افسران و نظامیان سواره نظام ارتش از اصفهان اعزام میشدهاند و در میان حضور ژاندارمها عزاداری برپا میشده است. بعدها که سختگیری بیشتر شده، عزاداری در زیرزمین خانه امامحسینی به صورت غیررسمی ادامه داشته و در آن سالهای سخت هم عزاداری این خانه قطع نشده.
البته حالا مراسمات خانه امامحسینی به دو دوره محرم و صفر خلاصه نمیشود. در طول سال نیز مردم با حضور در این خانه مراسمات مذهبی و دعا و توسل برگزار میکنند. به خصوص در شبهای قدر ماه مبارک رمضان. اما حضور هیئتهای عزاداری در شبهای تاسوعا و عاشورا در خانه امامحسینی حکایتی دیگر دارد. در این شبها از عزاداران با چایی، قهوه و گاه شربت پذیرایی میشود. برخی حاجتمندان نیز برای بردن قهوه این خانه، ظرفهایی با خود میآورند تا برای بیمارشان شفا ببرند.
در شبهای هفتم تا دهم محرم، عدس پلو یا آبگوشت در آشپزخانه این مجموعه طبخ و بین مردم توزیع میشود. اما ناهار ظهر عاشورا است که حال و هوای دیگری دارد. روز عاشورا خانه امامحسینی میزبان هزاران نفر از عزاداران حضرت سیدالشهدا(علیهالسلام) است. صدها کیلو برنج و گوشت و سایر اقلام مورد نیاز پذیرایی که توسط بانیان ارادتمند اهدا شدهاست، از چند شب قبل برای طبخ در آشپرخانه مجهز خانه امامحسینی آماده میشود. صدها جوان برای کمک به آشپزها میآیند. جایی شنیدم که پذیرایی ظهر عاشورای خانه امامحسینی ساعتها به طول میانجامد و تقریباً از ساعت ده صبح تا چهار بعد از ظهر صفی طولانی از مشتاقان و معتقدین به کرامت خانه امامحسینی تشکیل میشود که حاضرند ساعتها روی پا بایستند و اندکی غذای تبرکی را برای خود و خانواده دریافت کنند.
اما وارد خانه میشویم. حیاط خانه اگرچه وسعت چندانی ندارد، با کاشیکاریهای زیبایی تزیین شده است. حوض آبی هم وسط حیاط هست که احتمالاً برای روضهخوانیها آبش میکنند. خود خانه چند بخش از جمله چایخانه، حیاط، خیمهگاه و مسجد دارد. این خانه تعمیراتی نیز داشته است. مسجد آن حدود دو دهه قبل تعمیر شده و ورودی برادران نیز به شکل کنونی تغییر کرده است. اما قسمت خیمهگاه بدون هیچ تغییری مرمت و بازسازی شده است. سقف حیاط هم با سقف کاذبی پوشیده شده تا در گرما و سرما عزاداران اذیت نشوند.
سنگی قدیمی نیز بر سردرب خانه نصب شده که در نوشته: « بسمالله تعالیشأنه. مالک دو خانه متّصله وقفیّه در محله مخزن یزد با اسباب خانه و یک شبانه روز از مزرعه حسینی و منابع پانزده جرّه میاه محمدآباد سرکار سیّد الشّهدا میباشد. واقف حاجی محمد مملوک ابن آقاحسین لاری. غاصب ملعون باد. سنه 1250 هـ.ق»
درون خانه با مرد موی سپیدی همصحبت شدم که از رفتارش میشد حدس زد دستی در این خانه دارد و پیگیر کارهایی است که چند کارگر جوان قرار بوده انجام دهند. اسمش را که پرسیدم، حدسم درست از آب درآمد! آقا محمد امامحسینی از متولیان کنونی خانه امامحسینی است. 65 سال سن دارد و از گرههای ابرو و چینهای پیشانی معلوم است با جدیت امور محوله را از کارگران پیگیر است.
از ایشان درباره برنامه روضهخوانی این خانه میپرسم که میگوید: «از اول محرم به مدت 14 روز و شب اینجا روضهخوانی هست. از هفتم و هشتم محرم، صبحها هم روضهخوانی هست. بعد میاید تا صفر که باز هم اینجا روضهخوانی میشود. روزهای تاسوعا و عاشورا هم آشپزخانه راه میافتد و آنوقت برنج میپزند که روزی حدود 4 تن و نیم برنج میشود! مردم صف میکشند و غذا را میگیرند و میروند.»
از شنیدن مقدار برنج جا میخورم! 4 تن برنج کم نیست، میپرسم مگر چند نفر میآیند برای مراسم؟ ضرب و تقسیمی میکند و تعداد نفرات را بر اساس وزن برنج حساب میکند:«مردم میآیند. با احتساب دیگهایی که بیرون میرود، حدود 20 هزار نفری میشوند.»
تعجبم بیشتر میشود! میگویم: حاجی این تعداد که میگویید در طول چند روز دهه روضهخوانی میآیند دیگر؟ نگاهی خیره بهم میکند و میگوید: نه خیر! فقط یک روز، روز قتل، روز عاشورا این تعداد آدم میآید اینجا.
عجیب است! 20-30 هزار نفر جمعیت کمی نیست! میدانم که عزاداری این خانه قدمت زیادی دارد، اما برایم حل نمیشود که چه چیز مهمتری مردم را به اینجا میکشاند؟ آقا محمد میگوید: «مردم، اینجا حاجات خودشان را میگیرند. به اینجا اعتقاد دارند.» و میرود سروقت جوانی که لب حوض نشسته و به بریدن تکهای سقف کاذب مشغول است. صحبتش که با جوان تمام میشود، امانش نمیدهم و میپرسم: حاجآقا از حاجتهایی که مردم اینجا گرفتهاند و کرامتهایی که دیده شده میتوانید برایم تعریف کنید؟ خیلی جدی نگاهم کرده و آرام میگوید: «ببین یک موردی که خودمان دیدیم، خواهرمان بود که پایش خیلی بزرگ شده بود و طوری شده بود که بعضی وقتها دکترهای معروف یزد مثل اولیاء و رادفر و مجیبیان و ... دور تا دور این دختر می نشستند و مداوایی صورت نمیگرفت و خلاصه دکترها جوابش کرده بودند و یکبار به بابایم گفتند: «آقای امامحسینی! بیخود پول خرج این دختر نکنید که فایدهای ندارد.» اتفاقاً در ایام محرم هم بود. مادر خدابیامرزمان گفت:«من امشب به امام حسین(علیه السلام) میگویم، شاید دلشان بسوزد و دخترمان را شفا بدهند» و شروع کرد به دعا و ثنا و توسل. خواهرمان پایش انقدر بزرگ شده بود که نمیتوانست راه برود و پایش را داخل چیزی مثل کانال کولر کرده بودند که حتی پا، بزرگتر از دهانه کانال کولر هم بود! خواهر را از اتاق دم در به درون خیمهگاه بردند و آنجا خوابیده بود. صبح زود مادرمان یک لیوان آبجوش و نبات ریخته و آمده بوده سری به خواهرمان بزند. وقتی میآید، می بیند که خواهرمان پشت پنجره ایستاده است! شک میکند و جلوتر می رود تا مطمئن شود که خودش است. میبیند نه! خودش است. خبرمان کرد و همگی آمدیم پیش خواهرمان. گفتیم چطور وایسادی؟ گفت:«شب دو تا زن سیاه پوش آمدند اینجا و گفتند که دختر چرا اینجا خوابیدی؟ گفتم من مریضم و نمیتوانم راه بروم. گفتند: بلند شو! هیش باکت نیس! من هم بلند شدم نشستم و یک لحظه دیدم باد پایم مثل باد بادکنک خودش دارد خالی میشود و ببینید میتوانم راه بروم!» و بیماریش تمام شد که شد و بعد از آن هم عروس شد و الان 74 سالشان است و 4 تا بچه دارد.»
سیگاری آتش میکند و کرامت بعدی را تعریف میکند: «دومین مورد دختری بود از محله یوزدارون که از کمر به پایین فلج بود. شبهای قدر مردم میآیند اینجا میخوابند. یکی از شبهای قدر، پدرش دختر را بغل میکند میآید اینجا. صبح که بلند میشود می بیند دخترش دارد روی پا راه میرود. مردم هم پریده بودند و چادر و لباسش را تکه و پاره کرده بودند برای تبرک که پدره میبیند جان دخترش در خطر است! دخترش را بغل می کند و الفرار!»
دو موردش را محمد آقا گفت، اما کرامات و عنایات اهل بیت به عزاداران خانه امامحسینی فراوان است. چند موردش را میتوانید در کتابچه «خانه امامحسینی» بخوانید که درباره این خانه نوشته شده. مثل زن نابینایی که ساکن آمریکا بوده و برای نابیناییاش در خارج تلاش زیادی کرده، اما نتیجهای نگرفته بوده است. به توصیه مادرشوهرش که از همسایگان خانه امامحسینی بوده، به نیت توسل و گرفتن شفا، از آمریکا به یزد میآید و شبی در روضهخوانی این خانه چشمانش را شفا میدهند و با چشمانی بینا و روشن راهی آمریکا میشود. یا مثل کودک 5 ساله عباس آقای مجاور که لال بود و درمانی برایش پیدا نمیشد. وقتی عباس آقا ندایی میشنود که سماوری برای خانه امامحسینی تهیه کند، این کار را کرده و بعد از روشن کردن سماور روضه، وقتی به منزل بر میگردد، بچه 5 سالهاش به چشمان پدر زل میزند و برای اولین بار میگوید: «بابا...»
محمد آقا که گرم بحث با کارگران میشود، ذهنمش مشغول هزینههای این خانه میشود. 4 تن برنج و اینهمه گوشت و چایی و قهوه و ... بالاخره خرج دارد دیگر؟ به محض فراغت محمدآقا، از وقفیات اینجا میپرسم و اینکه هزینههایش از کجا تامین میشود؟ میگوید: «اینجا وقفیات چندانی ندارد. 15 جره آب محمدآباد دارد، یک مقدار هم آب حسینی و خلیل آباد تفت دارد که قنات آنجاها خشک شده. اجارهبندی اینجا در سال شاید به اندازه یک روز روضهخوانی بشود. چون اینجا هم چایی میدهند و هم قهوه. مقداری نذورات مردم هست برای اینجا که نذر میکنند و حاجت میگیرند و بخشی از هزینهها را خود مردم تامین میکنند.»
ذهنم هنوز از مشغولیت هزینهها بیرون نیامده، مشغول چیز دیگری میشود، با این فضای کوچک، چطوری این همه مستمع و مهمان جا میشوند؟! یعنی مشکل کمبود فضا ندارند؟ باز هم محمد آقاست که باید جوابم را بدهد: «چرا. مشکل جا داریم. اینجا را در قدیم وقف کردهاند و حالا مستمع روضه خیلی زیاد شده و جا خیلی کم داریم. خانه جنبی وقف متولی شده و اگر بشود و اجازه بدهند میخواهیم خانه متولی را به فضای خانه امامحسینی اضافه کنیم.» البته مثل اینکه از فضای کوچه هم استفاده میشود و بخشی از مردم مجبورند بیرون از خانه پای روضه امامحسین(علیهالسلام) بنشینند.
در روزهای قبل که درباره خانه امامحسینی تحقیق میکردم، از دوستی مطلبی شنیدم درباره نشان دادن عکس سر مبارک امام حسین(علیهالسلام). به محض شنیدنش، جا خوردم و گفتم این جور کارها مورد تایید نیست و حتی احساسات مردم را هم به بازی میگیرد. برای همین، با تردید و کمی ترس، گذاشته بودم تا به عنوان سوال آخر از متولی بپرسم! محمد آقا حتی اجازه نداد سوال من کامل شود و سریع گفت: «نه، نه! این شایعه است و در اینجا چنین کاری انجام نمیشود و به نظرم هرجای دیگر هم چنین کاری بشود، درست نیست.» خیالم راحت شد...
این برایم جالب بود که متولی خانه امامحسینی، فامیلیاش هم امامحسینی است. از محمد آقا میپرسم: حاج آقا! شما فامیلیتان از کی امامحسینی شده؟! فکری میکند و میگوید: «من پشتِ هشتمِ بانی هستم و هشت پشت از زمان محمد لاری گشته و ما الان پشت هشتم هستیم که متولی این خانهایم. از اولی که محمد لاری این خانه را وقف کرده، فامیلیاش را امامحسینی کرده و نسل در نسل همین فامیلی برای ما مانده است.»
گفتگویم با آقای امامحسینی طولانی نمیشود. پیشنهاد میکند در ایام محرم حتماً سری به روضهخوانی خانه امامحسینی بزنم و از نزدیک شاهد مراسم سنتی و تاریخی عزاداری اباعبدالله در این مکان باشم.
ددور دیگری در خانه میزنم و از حاضران حداحافظی کرده و بیرون میزنم. صدای اذان میآید...
منبع: ماهنامه قبیله هابیل؛ محرم 1436