در زندگی «زنان کوچک» چه میگذرد
ابه گزارش یزدرسا، ین روزها بحث سن ازدواج در جامعه از آن بحثهای داغ است که هر طرف آنهم موافقین و مخالفین سرسختی دارد. این وسط اما روایتهای ناشنیده از کسانی هم وجود دارد که در سن پایین ازدواجکردهاند و هرچند منکر سختیهای زندگیشان نیستند، اما درگذر از فراز و نشیبهای زندگی آنقدر تجربه کسب کردهاند که این روزها چیزی غیر از خوشی از مسیر پشت سرشان به یاد ندارند. زنانی که پابهپای مرد زندگی خود یاد گرفتهاند، درسخواندهاند و پیشرفت کردهاند.
شوهرم از بچه نگهداری میکرد تا درس بخوانم
صدایش از لابهلای شلوغی به گوش میرسید. گفت آمدهام دنبال کارهای پروژهام در مقطع دکترا. زهرا متولد سال ۱۳۵۱ است و این روزها دانشجوی دکترای دانشگاه بهشتی. هرکس میشنود او یک بانوی ۴۶ ساله است که تا مقطع دکترا درست خوانده است و قبل از آن هم سمتهای مختلفی مثل مدیر گروه پرستاری و هیئتعلمی دانشگاه آزاد دریکی از شهرستانها را داشته است ناخودآگاه تحسینش میکند. اما این یک روی زندگی زهراست که هنوز ۱۴ ساله نشده ازدواج میکند. به عقیده او: «آدمها وقتی سنشان کم است و میخواهند با یک نفر دیگر به تعادل در زندگی برسند از خیلی از مشکلات چشمپوشی میکنند، راحتتر کنار میآیند و زودتر میبخشند. درواقع هردو نفر باهم به ثبات فکری و عملی در زندگی میرسند»
زهرا با میل خودش در ۱۴ سالگی با مردی که جانباز بوده و نیاز به مراقبت داشته است ازدواج کرده و در ۱۶ سالگی اولین فرزندش را به دنیا میآورد. او هم مثل خیلیهای دیگر توی زندگی بالا و پایینهای زیادی دیده است اما میگوید بازهم اگر به عقب برگردد در همان سن با همین مرد ازدواج میکند: «موفقیت فقط جنبه اجتماعی زندگی نیست. اولین موفقیت من این است که یک مادر هستم و به بچههایی که تربیتکردهام افتخار میکنم. اما وقتهای اضافه زندگیام را به درس و تحصیل و کار که موردعلاقهام بودهاند اختصاص دادم».
او آنقدر به درس خواندن علاقه داشت که همزمان با مادر شدن دیپلمش را میگیرد و بعد از اینکه بچهها به قول خودش «از آب و گل درآمدند» سراغ مقاطع تحصیلی بالاتر میرود. این وسط از کارهای هنری مثل خیاطی کردن نیز غافل نبوده است. «همسرم مرتب من را تشویق میکرد و در همه حال علائق من را درک میکرد. من ارشدم را از دانشگاه تهران گرفتم. آن موقع همسرم هفتهای یکبار من را به همراه بچه از شهرستان به تهران میآورد، بچه را نگه میداشت تا من بروم و امتحان بدهم»
زهرا با اینکه خودش سن و سال چندانی ندارد، آنقدر به برکت ازدواج در جوانی اعتقاد داشته که همه فرزندانش را به خانه بخت فرستاده. او هر دو پسرش را در سن ۲۲ سالگی و دخترش را هم در سن ۲۳ سالگی به خانه بخت فرستاده است.
مشکلات بین زن و شوهرها ربطی به سن ندارد
سعیده را بعد از یک صبح کاری شلوغ درحالیکه راهی خوردن ناهار بود پیدا میکنم. ۱۷ سالش بوده که ازدواجکرده است و در طول ده سال زندگی مشترکش فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده است. «قطعاً حمایتهای خانواده در اینکه ازدواج ما پا بگیرد و شکر خدا پایدار بماند مؤثر بود. اما سن کم من و شوهرم باعث نشد جلوی مشکلات زندگی مشترکمان که برای همه پیش میآید کم بیاوریم. درواقع این الگوی تربیتی را از خانه پدر و مادر با خودمان آورده بودیم که مشکلات مابین یک زن و شوهر باید بین خودشان و با حرف زدن و گوش کردن به یکدیگر حل بشود»
سعیده میگوید اگر قرار بود هر ازدواجی در سن پایین حتماً به مشکل بخورد پس چرا دادگاهها پر از افراد سن بالایی است که دادخواست طلاق دادهاند: «من فکر نمیکنم مشکلاتی که من تجربه کردهام ربطی به سن ازدواجم داشته باشد. الآن که به آن روزها نگاه میکنم میبینم نسبت به سن الآن، خیلی راحتتر با مشکلات کنار میآمدم و خوشحالم که چالشهای جدی زندگی مشترک را در روزهایی تجربه کردهام که انعطافپذیرتر بودهام.»
سعیده میگوید که پدر و مادرش ابتدا زیاد موافق ازدواجشان نبودهاند که او در ۱۷ سالگی با پسری ۲۲ ساله ازدواج کند؛ اما خصوصیات مثبت همسرش باعث شده به این ازدواج رضایت بدهند و این روزها خیلی هم از تصمیمشان راضی باشند.
سعیده در طول زندگی مشترکش تا مقطع ارشد در رشته روانشناسی دانشگاه علامه طباطبائی درسخوانده است و این روزها هم در کار مورد علاقهاش است.
مهارت زندگی مشترک با کمک خانواده تکمیل میشود
«هرکس در هر سنی وقتی به خواست خودش ازدواج میکند حتماً نیاز به حضور شریک زندگی را حس میکند و این حس نیاز در او مهارتهایی را برای حل مشکلات به وجود میآورد. البته تکمیل شدن این مهارتها در سن خیلی کم نیاز به حمایت والدین هم دارد. اما بعد از چند سال هر زن و شوهری که واقعاً بخواهند کنار هم باشند میتوانند خودشان گلیمشان را از آب بیرون بکشند و مستقل بشوند»
اینها را عطیه ۲۴ ساله میگوید که در ۱۹ سالگی ازدواجکرده است. او میگوید مثل هر زن دیگری با شوهرش به اختلاف خورده است اما یاد گرفته که آدم قوی کسی است که برای حفظ زندگیاش یاد بگیرد چه طور مشکلاتش را حل کند: «مواقعی بود که ما باهم بحثهای طولانی داشتیم. اما حتی اگر یک ساعت بعد به خانه پدر و مادرهایمان میرفتیم کسی از این اختلاف خبردار نمیشد. کمکم خودمان یاد گرفتیم که چه طور باید باهم تعامل کنیم و چه طور باعث دلخوری یکدیگر نشویم»
عطیه در روزهای اوایل دانشجویی با همسرش آشنا شده و ازدواج میکند. او درسش را در رشته معماری تمام کرده و این روزها کارهای پروژهای درزمینهٔ موشن گرافیک انجام میدهد.
اگر به بچهها آموزش ندهیم، در چهلسالگی هم آماده ازدواج نمیشوند
در دهه ۵۰ ازدواج یک دختر در سن ۱۵ سالگی اصلاً عجیب نبوده است. اعظم هم مثل خیلی از آشنایان و اطرافیان در این سن ازدواجکرده است. «ممکن است سختیهایی در طول زندگی مشترک تا الآن که ۵۳ سالهام متحمل شده باشم اما وقتی نقاط مثبت و منفی زندگی مشترکم را کنار هم میگذارم اصلاً از اینکه در آن سن و سال ازدواجکردهام پشیمان نیستم»
اعظم میگوید اینکه مشکلات زندگی مشترک برای زن و شوهری تبدیل به بحران بشوند یا بتوانند از پس آن بربیایند ربطی به سن ندارد: «دختر و پسرهای من همگی حوالی ۲۲ سالگی ازدواج کردند. وقتی کوچکتر بودند من و پدرشان سعی میکردیم رفتارمان برای آنها الگو باشد. وقتی هم بزرگتر شدند از خوب و بدهای یک زندگی برایشان گفتیم. اگرچه الآن هم حواسمان به آنها هست اما تا حد زیادی مطمئنیم که از پس زندگیشان برمیآیند. بچههای من اگر این آموزشها را ندیده بودند در چهلسالگی هم ازدواج میکردند هرروز باید درگیر یک مشکل و مسئله میشدند»
اعظم بعد از تولد چهارمین فرزندش تصمیم میگیرد درس بخواند. دیپلم میگیرد و تا سطح سه حوزه علمیه پیش میرود. او این روزها کنار مدیریت یک مدرسه علمیه، مسئول یک مهد قرآن است و فعالیتهای فرهنگی زیادی هم انجام میدهد.
* کلیه عکسها تزئینی است
منبع: فارس