ID : 27600169
باور کنیم دستهایی که کمک می کنند، مقدس تر از لب هاییست،که دعا می کنند

عید نزدیک است، حواسمان هست؟!


با فرزندانمان گرم خرید ماهی قرمزعیدیم و هیچوقت چشمان بینای ما نخواهد دید چشمان پرحسرت وسوز پسرکی که خیره مانده به ماهی قرمز توی کیسه، پول و دستان پدر...

به گزارش یزدرسا به نقل از صبح تفت؛ پدر می خواهد از خانه بیرون برود ..دست می کند در کت رنگ و رو رفته اش و ته جیبش صدقه ای در میاورد، ناگهان منصرف می شود بعد از خواندن جمله ای روی صندوق صدقات «صدقه عمر را طولانی می کند»، یعنی چرا؟

چرا پدرنباید برای طولانی شدن عمرش دعا کند؟ شاید هم حق دارد؛ هرروز دویدن و به نایی نرسیدن، سخت است؛ تحمل بغض های فرورفته ی همسرش که درده کمی نیست؛ سفره ی خالی و..صورت سرخ نگه داشتن که کاره کمی نیست.

چشمان اشکبار دخترکش را دیدن که به عروسک های دختر همسایه خیره مانده که حرف کمی نیست وآن جوانکش که به ماشین عروس آن طرف خیابان زل زده...

شوخی که نیست در پس خواسته های اطرافیانت تنها سری به زیر بیاندازی ازخجالت .

ما نمی فهمیم و درک نمی کنیم چون غرق نعمتیم.

ما درک نمی کنیم حال مادری که توان راه رفتن از او سلب شده بخاطره سوتغذیه آخر جان ،نان میخواهد؛ یا شاید هم پدری دارد می سوزد ومی سازد از غم نداری اش...

کجا میتوانیم درک کنیم سفره نان و سیب زمینی را با سفره های رنگارنگی که پهن می کنیم و بیشترش سهم کیسه ی زباله می شود؟!

وحالا نزدیک عید به بازار میرویم وبی توجه به آدمهای اطرافمان هزاران تومان وشاید هم میلیون خرج میکنیم؛ درحالیکه زنی، مردی،جوانی  دستش می لرزد برای خریدن تنها مایحتاج زندگی اش و هیچ درکی نداریم از نداشتن و ازخواستن و نداشتن از درد و آه و باشکم سیر نخوابیدن

با فرزندانمان گرم خرید ماهی قرمزعیدیم و هیچوقت چشمان بینای ما نخواهد دید چشمان پرحسرت وسوز پسرکی که خیره مانده به ماهی قرمز توی کیسه، پول و دستان پدر...

خدایا

هیچ گاه درخیال خودچنین دنیایی با این همه بدی تصور نکردم، پس کو آرزو هایشان که اگر چشم باز کنی، در پس چشمان پرحسرتشان، گرمای دستانت را آرزو می کنند برای یاری.

واقعا به کجا میرویم وقتی بعضی ها درهمین گوشه کنار ما تصوری از عید و خنده ای از ته دل ندارند و چه بی تفاوت از چشم ها و از دل ها، ازجیب های خالی آدم های کنارمان می گذریم؛همین آدمهایی که حتی  تصوری ازغم و درد آنها نداریم .

کاش کمی هم از شیعه بودن خود مایه می گذاشتیم...کاش کمی هم با اقتدا به آن مولای غریب مدینه ... بی صدا و بی هیاهو..بی منت نیمه های شب و با تمام دل وجان به دلهای منتظرشان لبیک میگفتیم و باور کنیم دستهایی که کمک میکنند، مقدس تر از لب هاییست،که دعا میکنند...

انتهای پیام/م*




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.