ID : 12967672
بعثت در آيينه‌ي نگاه محمد (ص)؛

محمد؛ بخوان به نام نامی توحید!


جبرئیل چه ذوق کرده بود که پیام عاشق و معشوق را بر بال امانت خویش به یکدیگر می‌رساند.

یزد رسا؛ بخوان به نام رهایی! بخوان به نام بلوغ! بخوان به نام صاعقه در التهاب شب. بخوان به نام ساقه امید در پهندشت یأس! بخوان به نام خالق خورشید و عشق را به اسم اعظم معشوق، از پس یلدای بی تنفس دیجور، نور باران کن.

بخوان نبی گرامی! بخوان رسول عشق و امید! بخوان به نام نامی توحید!

تو که خواندی، هرم صدای تو که قندیل‌های سکوت را ذوب کرد، آوای مهربان تو که فضای میان زمین و آسمان را عطرآگین نمود، بوی خوش عشق که ملائک بی تاب را به طواف حرا کشانید انبیا انگشت حسرت به دندان گزیدند. ابراهیم و اسماعیل از آن که حرا بود و ما به مرمت کعبه ایستادیم و موسی از آن که به طور، چرا رفتیم و عیسی از آن که آنچه در زمین یافتنی بود، در آسمان چرا می‌جستیم و در این میانه، تنها خاطر خدا بود که راضی بود چرا که رحمت واسعه خویش را نمود عینی بخشیده بود. فرشتگان برخی به رضایت بی سابقه خدا سجده می‌بردند بعضی عرق از جبین پیامبر می‌ستردند عده‌ای گوش به لطافت این معاشقه می‌سپردند و برخی از آن که معشوق خداوند را در زمین می‌دیدند نه در میان خویش، خون دل می‌خوردند.

جبرئیل چه ذوق کرده بود که پیام عاشق و معشوق را بر بال امانت خویش به یکدیگر می‌رساند.

آری، تو که خواندی، آسمانیان، زمینیان اهل دل را به پایان شب سیاه بشارت دادند. عرشیان که هلهله می‌کردند، فرشیان را مژده آوردند که: «قد جائکم من الله نور». خداوند زمین را نورباران کرده است.

برخیزید، خواب را بشکنید و چشمان ظلمت گرفته را سوی نور بگشایید. بیم گمراهی را از کلبه دل برانید و ترس از فراز و نشیب، از چاه و چاله، از دشت و تپه را جواب کنید. نگرانی را جارو کنید، هراس از افتادن را به گور بسپارید، بر ظلمت زهرخند بزنید که: «یجعل لکم نورا تمشون به». فرا راهتان نوری گسترده است به مدد آن، راه بیابید و در پناه او بپویید. جگرهای تفدیده و چشمان عطش چشیده و دهان‌های تشنگی کشیده را با زلال رحمت خداوند سیراب کنید. هر کدام که در اعماق دل و شیارهای ذهن خویش خدا را می‌جستید، اینک نظاره کنید. من رانی فقد رای الحق. هر که خدا را می‌جوید، او را ببیند خدا را در آینه وجود او به تماشا بنشیند.

خدا که آفرینش را برای شناخت خویش، «فخلقت الخلق لکی اُعرف»، بنیان نهاده بود، با تو، به کار خلقت کمال بخشید. تو رحمت خداوند را به زمین آوردی و عینیت بخشیدی.

یادت هست ای اباالقاسم، آن روز به دوران خردسالی ات، که با دایه ات.... نامش چه بود؟
ـ حلیمه
ـ آری..... با حلیمه از صحرا به مکه می آمده بودی. به راه او تو را گم کرده بود و جمله مردم شهر را به جست و جو و یافتنت بسیج کرده بود؟
پیامبر، بیش و کم، آن روز به خاطرش می آمد. هم، هیچ گاه از یاد نمی برد آن که بر حاشیه راه، به زیر آن بوته خار بزرگ بازش یافت همین ورقه بود. لیک، آن ورقه شاداب و برومند با آن دیدگان عسلی لبریز از شور و زندگی کجا و این پیر رنجور قامت شکسته کجا!
به کنار رواق ها رسیده بودند. ورقه، با یاری پیامبر، بر پاره سنگی صاف نشست که بر کناره دیوار رواقی، چونان سکویی نهاده شده بود. پیامبر نیز بر کنار او نشست و سخن آغاز کرد...
با پایان گرفتن سخن پیامبر، ورقه دستان او را در میان دستان خویش گرفت و با فشاری از سر هیجان گفت: ای محمد؛ سوگند به آن پروردگار که روان ورقه در دست اوست، آن فرشته که دوش بر تو فرو آمد، همان نگاهدار بزرگ راز خداوند است، که پیشتر بر موسی و عیسی فرو می آمد و آن سخن که او تو را گفته، وحی خدا بوده است. اینک تو پیامبر آخرین و بهترین جهانیانی. لیک، باید که در این راه پایداری بسیار ورزی. چه، هرگز چون تو مردی نیامده است. جز آنکه قومش به دشمنی وی کمر بسته اند. پس تو نیز آنگاه که پیامبری خویش را آشکار کنی و مردمان را سوی خدای خوانی، دروغ گویت خوانند و برنجانندت. پس، از مکه به درت کنند، و با تو ستیزه در پیش گیرند.
ورقه آهی از بن جان کشید، و آب در دیدگان، گفت: من اگر آن زمان می بودم که قوم تو با تو چنین می کنند، هر آینه، خدای را ـ چنان که او داند ـ یاری می کردم!

 

بعثت در آيينه‌ي نگاه محمد (ص)

 

در غار حرأ نشسته بود. چشمان را به افقهاي دور دوخته بود و با خود مي‌انديشيد. صحرا، تن آفتابسوخته خود را، انگار در خنكاي بي‌رنگ غروب، مي‌شست .

 

محمد نمي‌دانست چرا به فكر كودكي خويش افتاده است . پدر را هرگز نديده بود، اما از مادر چيزهايي به ياد داشت كه از شش سالگي فراتر نمي‌رفت . بيشتر حليمه، دايه خود را به ياد مي‌آورد و نيز جد خود عبدالمطلب را. اما، مهربان‌ترين دايه خويش، صحرا را، پيش از هر كس در خاطر داشت: روزهاي تنهايي؛ روزهاي چوپاني، با دستهايي كه هنوز بوي كودكي مي‌داد؛ روزهايي كه انديشه‌هاي طولاني در آفرينش آسمان و صحراي گسترده و كوههاي برافراشته و شنهاي روان و خارهاي مغيلان و انديشيدن در آفريننده آنها يگانه دستاورد تنهايي او بود. آن روزها گاه دل كوچكش بهانه مادر مي‌گرفت .

 

از مادر، شبحي به ياد مي‌آورد كه سخت محتشم بود و بسيار زيبا، در لباسي كه وقار او را همان قدر آشكار مي‌كرد كه تن او را مي‌پوشيد. تا به خاطر مي‌آورد، چهره مادر را در هاله‌اي از غم مي‌ديد. بعدها دانست كه مادر، شوي خود را زود از دست داده بود، به همان زودي كه او خود مادر را.

 

 

روزهاي حمايت جد پدري نيز زياد نپاييد.

از شيرين‌ترين دوران كودكي آنچه به ياد او مي‌آمد آن نخستين سفر او با عموي بزرگوارش ابوطالب به شام بود و آن ملاقات ديدني و در ياد ماندني با قديس نجران . به خاطر مي‌آورد كه احترامي كه آن پير مرد بدو مي‌گزارد كمتر از آن نبود كه مادر با جد پدري به او مي‌گذاردند.

 

نيز نوجواني خود را به خاطر مي‌آورد كه به اندوختن تجربه در كاروان تجارت عمو بين مكه و شام گذشت . پاكي و بي نيازي و استغناي طبع و صداقت و امانت او در كار چنان بود كه همگنان، او را به نزاهت و امانت مي‌ستودند و در سراسر بطحأ او را محمد امين مي‌خواندند. و اين همه سبب علاقه خديجه به او شد، كه خود جاني پاك داشت و با واگذاري تجارت خويش به او، از سالها پيشتر به نيكي و پاكي و درستي و عصمت و حيا و وفا و مردانگي و هوشمندي او پي برده بود. خديجه، در بيست و پنج سالگي محمد، با او ازدواج كرد. در حالي كه خود حدود چهل سال داشت .

 


محمد همچنان كه بر دهانه غار حرأ نشسته بود به افق مي‌نگريست و خاطرات كودكي و نوجواني و جواني خويش را مرور مي‌كرد. به خاطر مي‌آورد كه هميشه از وضع اجتماعي مكه و بت پرستي مردم و مفاسد اخلاقي و فقر و فاقه مستمندان و محرومان كه با خرد و ايمان او سازگار نمي‌آمد رنج مي‌برده است . او همواره از خود پرسيده بود: آيا راهي نيست؟ با تجربه هايي كه از سفر شام داشت دريافته بود كه به هر كجا رود آسمان همين رنگ است و بايد راهي براي نجات جهان بجويد. با خود مي‌گفت: تنها خداست كه راهنماست .

 

محمد به مرز چهل سالگي رسيده بود. تبلور آن رنجمايه‌ها در جان او باعث شده بود كه اوقات بسياري را در بيرون مكه به تفكر و دعا بگذراند، تا شايد خداوند بشريت را از گرداب ابتلا برهاند. او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حرا به عبادت مي‌گذرانيد.

 

 

آن شب، شب بيست و هفتم رجب بود. محمد غرق در انديشه بود كه ناگاه صدايي گيرا و گرم در غار پيچيد:

بخوان!

محمد، در هراسي و هم آلود به اطراف نگريست .

صدا دوباره گفت:

بخوان!

اين بار محمد با بيم و ترديد گفت:

من خواندن نمي‌دانم .

 

صدا پاسخ داد:

بخوان به نام پروردگارت كه بيافريد، آدمي را از لخته خوني آفريد. بخوان و پروردگار تو ارجمندترين است، همو كه با قلم آموخت، و به آدمي آنچه را كه نمي‌دانست بياموخت ...

و او هر چه را كه فرشته وحي فرو خوانده بود باز خواند.

 

هنگامي كه از غار پايين مي‌آمد، زير بار عظيم نبوت و خاتميت، به جذبه الوهي عشق برخود مي‌لرزيد. از اين رو وقتي به خانه رسيد به خديجه كه از دير آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:

مرا بپوشان، احساس خستگي و سرما مي‌كنم!

 

و چون خديجه علت را جويا شد، گفت:

آنچه امشب بر من گذشت بيش از طاقت من بود، امشب من به پيامبري خدا برگزيده شدم!

 

خديجه كه از شادماني سر از پا نمي‌شناخت، در حالي كه روپوشي پشمي و بلند بر قامت او مي‌پوشانيد گفت:

من از مدتها پيش در انتظار چنين روزي بودم، مي‌دانستم كه تو با ديگران بسيار فرق داري، اينك در پيشگاه خدا شهادت مي‌دهم كه تو آخرين رسول خدايي و به تو ايمان مي‌آورم .

پيامبر دست همسرش را كه براي بيعت با او پيش آورده بود به مهرباني فشرد و گلخند زيبايي كه بر چهره همسر زد، امضاي ابديت و شگون ايمان او شد و اين نخستين ايمان بود.

پس از آن، علي كه در خانه محمد بود با پيامبر بيعت كرد. او با آنكه هنوز به بلوغ نرسيده بود دست پيش آورد و همچون خديجه، با پسر عموي خود كه اينك پيامبر خدا شده بود به پيامبري بيعت كرد.

 

اعمال روز مبعث


روز بيست‏ وهفتم رجب : يكى از اعياد بزرگ است،و روزى است كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله به پيامبرى مبعوث شد،و جبرئيل براى‏ ابلاغ پيامبرى، بر آن حضرت فرود آمد.


و براى اين روز چند عمل وارد است:


اوّل:غسل كردن،


دوّم:روزه‏گرفتن‏ و آن يكى از چهار روزى است كه در طول سال براى روزه‏گرفتن امتياز ويژه دارد،و ثوابى برابر با روزه هفتاد سال دارد.


سوّم:صلوات زياد فرستادن.


چهارم:زيارت حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و امير المؤمنين عليه السّلام.


پنجم:شيخ طوسى در كتاب«مصباح»فرموده‏ كه از ريّان بن الصّلت روايت شده:حضرت جواد عليه السّلام زمانى كه در بغداد بود روز نيممه و روز بيست‏ وهفتم رجب را روزه گرفت،و همه‏ خدمتكاران آن حضرت نيز روزه گرفتند و هم به ما فرمان داد دوازده ركعت نماز بجا آوريم به اين صورت كه در هر ركعت يك مرتبه«حمد»و سوره خوانده و پس از پايان نماز،هر كدام از سوره ‏هاى«حمد»و «قل هو اللّه احد» و «قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ بربّ الناس» را چهار مرتبه بخوانيم.


آنگاه چهار مرتبه بگوئيم:


لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ


معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگ‏تر از هر چيزى است،و منزّه است خدا،و خدا را سپاس،و نيست جنبش و نيرويى جز به عنايت خداى‏ برتر و بزرگ

و چهار مرتبه:

 

اللَّهُ اللَّهُ رَبِّي لا أُشْرِكُ بِهِ شَيْئا


خدا،خدا،پروردگار من است،چيزى را براى او شريك نمى‏ آورم

و چهار مرتبه:


لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدا


هيچكس را براى پرودگارم شريك نسازم

 

ششم:شيخ طوسى از جناب ابو القاسم حسين بن روح(رحمه الله)روايت كرده كه در اين روز دوازده ركعت نماز به جا مى ‏آورى در هر ركعت‏ سوره«حمد»و سوره‏اى كه آسان باشد مى ‏خوانى،و پس از گفتن تشهّد و سلام بين هر دو ركعت مى‏ گويى:

 

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيرا يَا عُدَّتِي فِي مُدَّتِي يَا صَاحِبِي فِي شِدَّتِي يَا وَلِيِّي فِي نِعْمَتِي يَا غِيَاثِي فِي رَغْبَتِي يَا نَجَاحِي فِي حَاجَتِي يَا حَافِظِي فِي غَيْبَتِي يَا كَافِيَّ فِي وَحْدَتِي يَا أُنْسِي فِي وَحْشَتِي أَنْتَ السَّاتِرُ عَوْرَتِي فَلَكَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ الْمُقِيلُ عَثْرَتِي فَلَكَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ الْمُنْعِشُ صَرْعَتِي فَلَكَ الْحَمْدُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِي وَ آمِنْ رَوْعَتِي وَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي وَ اصْفَحْ عَنْ جُرْمِي وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَيِّئَاتِي فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ .

 

خدا را سپاس كه فرزندى بر نگرفته،و برايش در فرمانروايى شريكى و ياورى از روز خوارى نبوده‏ است،و او را بزرگ شمار،اى توشه‏ ام در همه عمر،اى همنشينم در سختيها،اى سرپرستم در نعمت، اى فريادرسم در رغبت،اى پيروزيم در حاجت،اى نگهدارم در غيبت،اى كفايتم در تنهايى‏ اى همدمم در هراس،تو پوشاننده كاستى منى،تو را سپاس،تو ناديده گيرنده لغزش منى، تو را سپاس،تو بلندى‏بخش من در وقت افتادگى هست،تو را سپاس،بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و عيبم را بپوشان، و هراسم را ايمنى بخش،و لغزشم را ناديه گير،و از گناهم چشم بپوش،و از زشتيهايم درگذر،و در زمره بهشتيان‏ قرار دهم همراه با آن وعده صادقانه ‏اى كه به آنها داده ‏اى.

 

هنگامى كه از نماز فارغ شدى،هريك از سوره‏هاى«حمد»و «قل هو اللّه احد» و «قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ بربّ الناس» و قل يا ايّها الكافرون و«انا انزلنا»و«اية الكرسى»را هفت مرتبه مى‏ خوانى و هفت بار مى‏ گويى:


لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ


معبودى جز خدا نيست و خدا بزرگ‏تر است،و پاك است خدا،و جنبش و نيرويى جز به خدا نيست

و هفت بار


اللَّهُ اللَّهُ رَبِّي لا أُشْرِكُ بِهِ شَيْئا


خدا،خدا پروردگار من است و هيچ‏چير شريكش نگيرم

و هر دعايى كه بخواهى مى‏ خوانى.

هفتم:در كتاب«اقبال»و در بعضى‏ نسخه ‏هاى«مصباح»آمده است كه مستحب است در اين روز اين دعا را بخوانند:

 

يَا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ وَ التَّجَاوُزِ وَ ضَمَّنَ نَفْسَهُ الْعَفْوَ وَ التَّجَاوُزَ يَا مَنْ عَفَا وَ تَجَاوَزَ اعْفُ عَنِّي وَ تَجَاوَزْ يَا كَرِيمُ اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَكْدَى الطَّلَبُ وَ أَعْيَتِ الْحِيلَةُ وَ الْمَذْهَبُ وَ دَرَسَتِ الْآمَالُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إِلا مِنْكَ وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَجِدُ سُبُلَ الْمَطَالِبِ إِلَيْكَ مُشْرَعَةً وَ مَنَاهِلَ الرَّجَاءِ لَدَيْكَ مُتْرَعَةً وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ لِمَنْ دَعَاكَ مُفَتَّحَةً وَ الاسْتِعَانَةَ لِمَنِ اسْتَعَانَ بِكَ مُبَاحَةً وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ لِدَاعِيكَ بِمَوْضِعِ إِجَابَةٍ وَ لِلصَّارِخِ إِلَيْكَ بِمَرْصَدِ إِغَاثَةٍ وَ أَنَّ فِي اللَّهْفِ إِلَى جُودِكَ وَ الضَّمَانِ بِعِدَتِكَ عِوَضا مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِينَ.

 

 

اى آن‏كه به عفو و گذشت فرمان داده،و عفو و گذشت را بر عهده خويش ضمانت نموده است،اى آن‏كه بخشيد و در گذشت،مرا عفو كن‏ و از من درگذر اى كريم.خدايا!طلب سخت شده،و چاره‏جويى و راهيابى مرا به زحمت افكنده و آرزوها كهنه‏ گشته،و رشته اميد جز از تو كه يگانه‏اى و شريكى ندارى بريده شده است.خدايا!من راههاى خواهش را بسوى تو باز مى‏ يابم،و چشمه‏سارهاى اميد نزد تو پرآب است،و درهاى دعا را براى هركه به درگاهت‏ دعا كند گشوده‏ اى و يارى‏ات آن را كه از تو يارى خواهد فراهم است،و مى ‏دانم كه براى آن‏كه تو را خواند در جايگاه‏ اجابتى،و براى فريادكننده‏ات درصدد فريادرسى هستى،و همانا در طمع ورزيدن به بخششت و اعتماد به وعده‏ات جايگزينى‏ است براى دريغ ‏ورزى بخيلان،

 

وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِي أَيْدِي الْمُسْتَأْثِرِينَ وَ أَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَكَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ أَفْضَلَ زَادِ الرَّاحِلِ إِلَيْكَ عَزْمُ إِرَادَةٍ يَخْتَارُكَ بِهَا وَ قَدْ نَاجَاكَ بِعَزْمِ الْإِرَادَةِ قَلْبِي وَ أَسْأَلُكَ بِكُلِّ دَعْوَةٍ دَعَاكَ بِهَا رَاجٍ بَلَّغْتَهُ أَمَلَهُ أَوْ صَارِخٌ إِلَيْكَ أَغَثْتَ صَرْخَتَهُ أَوْ مَلْهُوفٌ مَكْرُوبٌ فَرَّجْتَ كَرْبَهُ أَوْ مُذْنِبٌ خَاطِئٌ غَفَرْتَ لَهُ أَوْ مُعَافًى أَتْمَمْتَ نِعْمَتَكَ عَلَيْهِ أَوْ فَقِيرٌ أَهْدَيْتَ غِنَاكَ إِلَيْهِ وَ لِتِلْكَ الدَّعْوَةِ عَلَيْكَ حَقٌّ وَ عِنْدَكَ مَنْزِلَةٌ إِلا صَلَّيْتَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَضَيْتَ حَوَائِجِي حَوَائِجَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ هَذَا رَجَبٌ الْمُرَجَّبُ الْمُكَرَّمُ الَّذِي أَكْرَمْتَنَا بِهِ أَوَّلُ أَشْهُرِ الْحُرُمِ أَكْرَمْتَنَا بِهِ مِنْ بَيْنِ الْأُمَمِ يَا ذَا الْجُودِ وَ الْكَرَمِ فَنَسْأَلُكَ بِهِ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الَّذِي خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِي ظِلِّكَ فَلا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ وَ تَجْعَلَنَا مِنَ الْعَامِلِينَ فِيهِ بِطَاعَتِكَ وَ الْآمِلِينَ فِيهِ بِشَفَاعَتِكَ.

 

و گشايشى است از آنچه در دست ثروت ‏اندوزان است،تو از بندگانت در پرده نمى‏روى،جز اينكه كردارشان بين تو و ايشان پرده مى ‏افكند،و هرآينه دانستم كه برترين توشه كوچ‏ كننده به سويت‏ اراده نيرومندى است،كه بدان تو را برمى‏ گزيند،و با همين اراده نيرومند دلم با تو مناجات كرده و از تو مى‏ خواهم هر دعايى را كه تو را به آن خواند اميدوارى كه او را به آرزويش رساندى،يا فريادكشى به درگاهت كه به دادش رسيدى،يا دلسوخته غمزده ‏اى كه‏ اندوهش را زدودى،يا گنهكار خطاكارى كه او را آمرزيدى،يا تندرستى كه نعمت خويش را بر او تمام كردى،يا بى‏چيزى كه توانگرى‏ات را به او هديه دادى و چنين دعايى را بر تو حقّى است و نزدت مقامى،به حق اين دعا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،و حاجات دنيا و آخرتم را برآور،اين رجب مرجّب‏ مكّرم است كه ما را به آن گرامى داشتى،نخستين ماههاى حرام است،كه ما را به خاطر آن از بين ملّتها اكرام نمودى،اى داراى جود و كرم،از تو درخواست مى‏كنيم به‏ حق ماه رجب،و به نام بزرگتر بزرگتر بزرگتر باشكوه و گرامى‏ترى كه آن را آفريدى پس در سايه‏ات استقرار يافت‏ و جلوه‏اش از تو به ديگرى نمى ‏رسد،بر محمّد و اهل بيت پاكش درود فرستى،و ما را در اين ماه از عاملين به طاعتت،و آرزومندان شفاعتت قرار دهى.

 

اللَّهُمَّ وَ اهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ السَّبِيلِ وَ اجْعَلْ مَقِيلَنَا عِنْدَكَ خَيْرَ مَقِيلٍ فِي ظِلٍّ ظَلِيلٍ فَإِنَّكَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ السَّلامُ عَلَى عِبَادِهِ الْمُصْطَفَيْنَ وَ صَلَوَاتُهُ [صَلاتُهُ‏] عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ وَ بَارِكْ لَنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا الَّذِي فَضَّلْتَهُ وَ بِكَرَامَتِكَ جَلَّلْتَهُ وَ بِالْمَنْزِلِ [الْعَظِيمِ‏] الْأَعْلَى أَنْزَلْتَهُ صَلِّ عَلَى مَنْ فِيهِ إِلَى عِبَادِكَ أَرْسَلْتَهُ وَ بِالْمَحَلِّ الْكَرِيمِ أَحْلَلْتَهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ صَلاةً دَائِمَةً تَكُونُ لَكَ شُكْرا وَ لَنَا ذُخْرا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا يُسْرا وَ اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ إِلَى مُنْتَهَى آجَالِنَا وَ قَدْ قَبِلْتَ الْيَسِيرَ مِنْ أَعْمَالِنَا وَ بَلَّغْتَنَا بِرَحْمَتِكَ أَفْضَلَ آمَالِنَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ .

 

خدايا!ما را به راه راست هدايت فرما. و استراحتگاه ما را در سايه‏ سار هميشگى‏ات نزد خويش بهترين استراحتگاه قرار ده،كه تو ما را بسى و چه نيكو كارگشايى هستى، و سلام و درود بر همه بندگان برگزيده ‏اش،خدايا!به ما در اين روز بركت ده،روزى كه آن را برترى دادى،و به كرامتت بزرگ نمودى،و به جايگاه بزرگ و برتر وارد ساختى، بر آن‏كه در اين روز به سوى بندگانت فرستادى،و او را به مقام با كرامتى برآوردى درود فرست.خدايا!بر او درود فرست درودى هميشگى،براى تو سپاس،و براى ما ذخيره‏اى باشد،و در كارمان آسانى قرار ده،و پايان عمرمان را به سعادت و نيكبختى ختم كن،در حالى كه اعمال اندك ما را پذيرفته،و با رحمت بى‏كرانت ما را به برترين آزروهايمان‏ رسانده باشى،كه تو بر هرچيز توانايى،و درود و سلام خدا بر محمّد و خاندانش باد.

 

مؤلّف گويد:اين دعا را حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام در آن روزى كه آن جناب را به جانب بغداد حركت دادند بر زبان جارى‏ ساخت،و آن روز،روز بيست‏وهفتم رجب بود،و اين دعا از دعاهاى انتخابى ماه رجب است.


هشتم:سيّد ابن طاووس در كتاب‏ «اقبال»فرموده:دعاى«اللّهم انى اسالك بالتّجلّى الاعظم»را بخواند،و اين دعا به روايت كفعمى جزو اعمال شب‏ بيست‏ وهفتم بيان شد. روز آخر ماه:در اين روز غسل وارد شده،و روزه ‏اش سبب آمرزش گناهان گذشته و آينده است.و نماز سلمان به صورتى‏ كه در ضمن اعمال روز اوّل بيان شد بجاى آورده شود.

 




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.