ID : 7851580
فرزند شهید علی اصغر ترکانی:

مسئولی که در خانه، خادم بود/ کسی از روح بلند پدرم در دستگیری از نیازمندان خبر نداشت


مادرم می‌گفت بعد از آنکه خبر شهادت پدرم به ما رسید چند پیرزن گریه کنان به منزل ما آمدند؛ آن لحظه بود که متوجه شدیم علی اصغر بدون اینکه کسی متوجه شود به نیازمندان کمک می‌کرد.

به گزارش یزد رسا به نقل از دفاع پرس، بعد از 31 غربت دلگیر، از معراج شهدا به خانواده شهیدان اصغری خبر دادند پیکر فرزندی که در سال 62 به جبهه‌های جنوب عازم کرده بودید در جزیره مجنون پیدا شده است. از جوان رشیدی که آن روزها با کوله بارش به معرکه نبرد رفته بود چیزی نمانده بود جز چند تکه استخوان و یک پلاک و البته انگشتر و تسبیح نمازش. حال پسر این شهید که 6 ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد و بنا به وصیت پدر شهیدش نام او را بر وی گذاشتند در فضایی صمیمی دقایقی را با ما به گفت‌و‌گو نشست.

 

 

وی صحبت هایش را اینچنین آغاز کرد: قطعا مواردی که من درباره پدرم می دانم آن چیزهایی نیست که خودم آنها را درک کرده باشم. من در زمان شهادت پدرم یعنی سال 62 به دنیا نیامده بودم اما مهمترین و بارزترین خصوصیتی که از او نزد همگان مطرح است تقوا و پرهیزکاری ایشان است چرا که پدرم با توجه به اینکه در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده بود خود به مراقبت از نفس و رعایت حلال ها و حرام ها معتقد بود و این موارد را در زندگی اش جاری کرده بود، به طوری که ما در جای جای فعالیت ها چه در سپاه به عنوان مسئول عقیدتی سیاسی لشگر 17 علی ابن ابی طالب و چه در زندگی با مادرم شاهد این خصوصیات ارزنده هستیم.

علی اصغر که خود از فعالان بسیج منطقه 17 شهریور است، ابراز داشت: خاطراتی که از پدرم نقل می‌کنند محدود به همان چند خاطره‌ای است که در ذهنم مادر و مادربزرگم است. او هیچ وقت به طور مستقیم در چشمان پدر و مادرش نگاه نمی‌کرد و این کار را از روی شرم و حیایی که نسبت به زحمات آنها داشت انجام می داد. بسیار به مراقبت از نفس و تقوای الهی تاکید داشت و این موضوع را از همان دورانی که در بسیج محله فعالیت می کرد بسیار جدی می دانست.

 

 

وی ادامه داد: مادرم می گوید همیشه توجه خاصی به دستگیری از افراد بی بضاعت از خودش نشان می داد. با آنکه ما در ابتدای سکونتمان در این محله‌ی تهران وضع مالی آنچنان مطلوبی نداشتیم اما با هرچه که در توان داشت به کمک آنها مبادرت می کرد. خاطره ای که از این خصوصیات اخلاقی پدرم نقل می کنند این است که بعد از پخش خبر شهادتش، دوستان و آشنایان زیادی برای تسلیت به خانه ما سرازیر شدند. از همه همسایگان و رفقای مسجدی تقریبا حضور داشتند. در این بین چند پیرزن با همان وضع ساده به خانه ما مراجعت کردند و بدون اینکه کسی آنها را بشناسد و یا از آنها دعوت کرده باشد شروع به گریه و ناله کردند. مادر بزرگم وقتی علت را از آنها جویا می شود می گویند که ما خانواده های نداری هستیم. پسر شهید شما به صورت مستمر به ما سرکشی می کرد و برخی  از مایحتاجمان را تهیه می کرد. وقتی حجله ها و تصاویر شهید را دیدیم فهمیدیم که این آقا فرزند شهید شما بود.

پدرم بدون اینکه کسی متوجه موضوع شود و یا از قضیه بویی ببرد و برای حفظ حرمت و آبروی این افراد ، کاملا پنهانی به آنها سرکشی می کرد به طوری که حتی مادرم هم از این قضیه اطلاعی نداشت تا آنکه این افراد خودشان بعد از شهادت پدرم به ما اطلاع دادند.

 

پسر این شهید والامقام در ادامه صحبت‌هایش به خاطره جالبی هم اشاره کرد و گفت: خصوصیات مطلوب پدرم فقط منحصر به فعالیت های خارج از خانه و یا مسجد نبود مثل اینکه کتابخانه مسجد را راه اندازی کنند و یا مکتب قرآنی برپا دارند و به بچه های محل به صورت رایگان آموزش قرآن بدهند؛ اینها فقط بخشی از این کارهایش بود. مادرم می‌گوید که حتی در فضای درون خانه هم از همان خصوصیاتش مانند پرهیزکاری و تقوا برخوردار بود. در این بین خاطره ای که از مادرم شنیدم این است که یک روز پدرم در خانه خودمان داشت دکمه پیراهنش را می دوخت. با اینکه این کار معمولا کارهای خانم خانه است اما پدرم به همسرش نگفته بود که او انجام دهد و وقتی که مادرم متوجه می شود و اصرار می کند که لباسش را به او بدهد تا او دکمه را بدوزد به مادرم می گوید "من شما را برای همسری آورده‌ام نه کنیزی که بخواهی دکمه لباسم را بدوزی".

این ها جزء معدود خصوصیات و ویژگی های پدرم بود که از نزدیکان و دوستانش شنیده بودم و با اینکه ایشان از همان زمان ورود به لشکر 17 علی ابن ابی طالب در قامت یک مسئول سپاه استان کارهای عقیدتی و سیاسی می کرد اما در خانه مانند یک خادم به کارهای منزل و شخصی اش می رسید و احساسم این است که اگر بتوانیم تنها چند مورد از این کارها را در برنامه هایمان داشته باشیم و به آنها عمل کنیم قطعا خواهیم توانست که در مسیر شهدا قدم برداریم.

 

 

شهید علی اصغر اصغری به عنوان طلبه بسیجی در سال 62 و در سن 20 سالگی از شهر مقدس قم به جبهه های جنوب رفت و بعد از مدتی به دلیل توانایی هایش به عنوان مسئول عقیدتی سیاسی لشگر 17 علی ابن ابی طالب به ارشاد رزمندگان پرداخت. شهید اصغری در عملیات خیبر در سال 62 در جزیره مجنون از ناحیه سر هدف ترکش خمپاره قرار گرفت و به قافله شهدا پیوست و پیکر پاکش در جزیره مجنون میهمان نسیم و باران بود تا اینکه بعد از 31 سال در تفحص های اخیر کمیته جستجوی مفقودین از طریق پلاکش شناسایی شد.

خانواده اصغری 2 شهید دیگر را به نام های رضا و اکبر، در راه دفاع از اسلام و انقلاب تقدیم کرده اند که پیکر شهید اکبر اصغری از سال 65 تاکنون در منطقه حاج عمران مفقود مانده است.

 



summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.