ID : 6281237
گزارشی از سخت‌ترین روزهای بعد از انقلاب؛

روشن شدن ماشین ترور منافقین و روزهای تلخ خداحافظی با یاران امام(ره)/ ماجرای عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی/ خبر شهادت شهید بهشتی چگونه به آیت‌الله خامنه‌ای رسید؟


یزر آوا - «به نظر شما سخت ترین سال بعد انقلاب چه سالی است؟» شاید سال های زیادی بتوان نام برد مثل 1357 و اوج انقلاب و با طعم پیروزی و شروع رشد و کمال انقلاب نوپای اسلامی؛ سال 1358  و انتخابات ها و تفرفه ها؛ سال 1359 اوج درگیری های داخلی شروع یک جنگ تحمیلی از سوی تمام ابرقدرت های مادی؛ سال 1367 و نوشیدن جام زهر توسط امام (ره) و یا سال 1368 و تاثیر قطعنامه و رحلت حضرت امام خمینی؛ سال 1378 و فتنه 18 تیر و یا حتی جلوتر از این سالها چرا راه دور برویم همین سال 1388 و فتنه ای که بعد انتخابات و با طراحی گسترده با عقبه و پشتوانه‌ای بزرگ به پا شد و کشور را به مدت 8 ماه با جنجال رو به رو کرد. اما در این بین یکی از سخت‌ترین سال های انقلاب ، سالی بود که انقلاب سرمایه و پشتوانه‌های عظیم و فوق العاده‌ای را از دست داد، ولی یکی از این سرمایه های عظیم به لطف خدا ماندگار شد تا مسئولیت عظیمی را بر عهده بگیرد. سال 1360 بدون شک یکی از سخت ترین سال های تاریخ انقلاب بوده است چون دشمنان سرمایه اعتماد مردم به انقلاب را هدف گرفتند. در سال 1360 در کنار درگیری های داخلی، مشکلات خارجی جنگ و تحریم هم اوج می‌گیرد. بعد از ماجرای بنی صدر و غائله شورش مسلحانه منافقین، ماشین تروری عجیب به راه افتاد که بسیار هوشمندانه سرمایه های انقلاب را نشانه گرفت تا انقلاب را عقیم کند. ترور نافرجام حضرت آیت الله خامنه ای، و ترورهای شهید حسینی بهشتی، شهید حقانی، شهید محمد منتظری، شهید رجائی، شهید باهنر، شهید کچوئی، شهید سید حسن آیت، شهید آیت الله قدوسی، شهید آیت الله مدنی، شهید عبدالکریم هاشمی نژاد، شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، تمامی این ترورها در شش ماه تابستان و پائیز 1360 رخ داد. این حوادث تلخ همزمان بود با بدترین و پیچیده‌ترین شرایط جبهه‌ها، که نشان دهنده طراحی دشمنان بود برای از پا انداختن انقلاب و انقلابیون، ولی به لطف خدا و آبیاری نهال یک ساله انقلاب با خون سرمایه هایی که در دامن انقلاب پرورش یافته بودند ناکام ماند.   در ادامه به بازخوانی حوادث ششم و هفتم تیرماه 1360 می پردازیم. روشن شده ماشین ترور منافقین و شهادت های پی‌درپی یاران امام (ره) نقش‌های متعدد و تأثیرگذار آیت‌الله خامنه‌ای در جمهوری اسلامی در كنار پافشاری‌ ایشان در مقابله‌ با جریان‌های منحرف و بیگانه، منافقین كینه‌توز را كه وابستگی آن‌ها به بیگانگان در شرایط آن روز روشن شده بود، به تصمیم خطرناكی رساند. تنها با گذشت یك هفته از تصویب عدم كفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس و پس از بیانیه‌ی منافقین در اعلام جنگ مسلحانه با نظام، آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران مورد سوء قصد قرار گرفتند. حضرت امام رحمه‌الله بلافاصله پس از ترور، در پیام خود پرده از چهره‌ی عوامل ترور برداشتند: «اینان آنقدر از بینش سیاسی بی‌نصیب اند كه بی‌درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به كسی سوء قصد كردند كه آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌انداز است.» استدلال‌های آیت‌الله خامنه‌ای در مورد خیانت‌های بنی‌صدر به گونه‌ای بود كه در جلسه‌ی نهایی بررسی عدم كفایت سیاسی رییس‌جمهور در مجلس، نمایندگان موافق با عدم كفایت، با در اختیار قرار دادن وقت خود، از ایشان خواستند تا در آن جلسه هم صحبت كنند. حضور آیت‌الله خامنه‌ای در پشت تریبون در حالی كه كیف بزرگی از اسناد را به همراه آورده بودند، تعجب خیلی‌ها را از ‌میزان خیانت‌‌های بنی‌صدر در طول مدت 16 ماهه‌ی ریاست جمهوریش برانگیخت و بالطبع دشمنی‌های زیادی را از سوی سازمان منافقین و گروه فرقان به عنوان حامیان بنی‌صدر برای آیت‌الله خامنه‌ای به بار آورد. ماجرای سوئ قصد به جان آیت الله خامنه‌ای در 6 تیر 1360 چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ی شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند. خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.‌ نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ی مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود. آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.» بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت. یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار! آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون. امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت ‌افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند « عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی» . ماجرای انفجار دفتر حزب جمهوري و شهادت مظلومانه شهيد بهشتي و 72 تن از یاران با وفای امام يك روز پس از سوء قصد به جان حضرت آيت‏ اللَّه خامنه‏ اي در ششم تيرماه 1360، در ساعت 20 و 30 دقيقه شامگاه روز يكشنبه هفتم تيرماه 1360، جلسه‏ اي در سالن اجتماعات دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي واقع در سرچشمه تهران برگزار شد. بحث روز درباره تورم بود اما عده ‏اي از اعضا خواستند كه درباره انتخابات رياست جمهوري نيز صحبت شود. شهيد بهشتي سخنانش را آغاز كرد. چند دقیقه بعد؛ ناگهان انفجاري مهيب روي داد و در كمتر از ثانيه‏ اي، از سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي جز تلي از خاك، چيزي نماند. بر اثر شدت انفجار قسمت هایی از ساختمان فرو ریخت و یک محوطه به ابعاد 10 در 10 متر در هم ریخت و آوار 2 متر از سطح زمین برجسته بود. شیشه های ساختمان های اطراف نیز کاملاً خرد شد. در نخستین ساعت پس از انفجار، صدها نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانس ها بی امان در رفت و آمد بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و دهها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل می شدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمی شدند. کلیه بیمارستانهایی که شهدا و مجروحین این حادثه به آنها انتقال یافته بود، به شدت از طرف مامورین کمیته ها کنترل می شد. ساعت 30/22 از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا این ساعت هشت شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده به این بیمارستان برده شده اند و یکی از شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس شورای اسلامی است و هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. در این بیمارستان همچنین 20 مجروح بستری است که حال مزاجی هشت نفر از آنان وخیم است. در فاصله ساعت 23 تا 24، بیست و چهار جسد از زیر آور خارج  شدند و ساعت 24 در حالی که نیروهای امدادگر مرکب از ارتش، سپاه، پلیس و کمیته در محل حادثه بودند. محوطه دفتر حزب پر از افرادی بود که برای امداد و کمک رسانی از لحظات اول حادثه خود را به محل رسانده بودند و این ازدحام سبب ناهماهنگی هایی در امر کمک رسانی شده بود. ساعت 24 با اعلام نیاز به خون از سوی بیمارستانهای تهران که مصدومین و مجروحین را پذیرفته بودند، عده ای از مردم در مقابل بیمارستانها اجتماع کردند تا خون اهداء کنند. در عملیات نجات مجروحین و مصدومین، اورژانس تهران حدود یکصد نفر از مجروحین را به بیمارستانهای سینا،انقلاب، طرفه و فیروزگر انتقال داد و نیز عده ای توسط سایر ارگانها به دیگر بیمارستانها انتقال یافتند. عده ای از مجروحین هم به بیمارستانهای دیگری چون جرجانی، نجمیه، بازرگانان، شفا، یحیائیان، سوانح شماره 5 و امیراعلم انتقال داده شدند. ساعت نیم بامداد هشتم تیر ماه، دهها تن از ماموران کمیته های انقلاب اسلامی 9 و 10، سپاه پاسداران، ارتش، دژبان و ماموران نجات و امداد آتش نشانی به همراه گروهی از مردم با تلاش زیادی و با بیل و کلنگ و حتی دست، مشغول کنار زدن خروارهاخاک و تیرآهن و تکه های بتون و آسفالت سقف بودند تا اجساد شهیدان راه انقلاب اسلامی و مجروهان را بیرون بیاورند. ضمن این تلاش کسانی که مربوط به ارگانها و نهادهای مختلف بودند، سعی می کردند که بتوانند آیت الله بهشتی را پیدا کنند. خیلی ها برای اطلاع از سرنوشت این مرد بزرگ، بی تاب بودند. حتی آنها که مجروح بودند و تنشان زیر آوار بود، در همان حال اولین سؤالشان از کسانی که به کمک آنها آمده بودند، وضعیت دکتر بهشتی بود. با تمام تلاشی که شده بود تا ساعت 5/1 بامداد هشتم تیر، اطلاعی از وضعیت آیت الله بهشتی در دست نبود. عده ای می گفتند ایشان جان سالم به در برده است و فقط قسمتی از سرشان مجروح شده که به بیمارستان منتقل شده استو عده ای عقیده داشتند که ایشان قبل از انفجار از محل سالن خارج شده است، اما هشت صبح، رادیو خبر شهادت آیت الله بهشتی را اعلام کرد. مردم تهران در ساعت هشت صبح، پزشکی قانونی را چون نگینی در میان گرفته بودند و پاسداران و افراد کمیته ها حفاظت از پزشکی قانونی را به عهده داشتند و کنترل عبور و مرور خیابانهای اطراف را زیر نظر داشتند. جمعیت انبوه نوحه خوان و سینه زنان شعار می دادند که : « عزا، عزاست، امروز – روز عزاست امروز – خمینی بت شکن، صاحب عزاست امروز» . « میکُشم، می کشم، آنکه برادرم کشت»، «مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق» «عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، بهشتی قهرمان پیش خداست امروز» ساعت 9 صبح (8/4/1360) اطراف پزشکی قانونی تا میدان سپه و از خیابان امیرکبیر تا میدان بهارستان مملو از مردمی بود که ناباورانه رادیوهای ترانزیستوری خود را به گوش چسباننده و یا گروه گروه دور یک روزنامه صبح حلقه زده و مشغول شنیدن و یا خواندن خبر این فاجعه دلخراش بودند. در ساعت 5/9 صبح، گروهی از پاسداران انقلاب، در حالی که مچ پای آیت الله بهشتی را روی دستهای خود بلند کرده بودند، خود را به موج جمعیت عزادار و گریان رساندند و غریو شیون دهها هزار نفر از حاظران در خیابانهای اطراف پزشکی قانونی با دیدن مچ پای این مرد بزرگ که در جریان حادثه انفجار قطع شده بود، بلند شد. روز سه شنبه 9 تیرماه 1360، مراسم تشییع پیکرهای پاک شهدای واقعه بمب گذای دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی از مقابل مجلس شورای اسلامی آغاز شد. دیوارهای مجلس با پارچه سیاه پوشیده شده بود و مزین به شعار و تصاویر شهدا و امام خمینی بود. از نخستین ساعات بامداد جمعیت عزادار در مقابل مجلس گرد آمده و این عمل غیر انسانی مزدوران آمریکایی را محکوم کردند. انبوه مردم به حدی بود که گذر به سوی مجلس امکان نداشت و تعدادی از وزراء و نمایندگان که می خواستند به مجلس بروند، موفق نشدند. لحظاتی پس از ساعت 8 صبح، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی به یکی از بالکن های ساختمان مجلس آمد. جمعیت با دیدن او یکپارچه شور شد و شعار «عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، بهشتی قهرمان پیش خداست امروز»، « هاشمی، هاشمی، بگو برادرت کو» و...سر دادند و رئیس مجلس ضمن تبریک و تسلیت این فاجعه به خانواده های شهدا و عموم مردم عزادار، گوشه ای از خصوصیات شهیدان از جمله شهید بهشتی را برشمرد. پس از اتمام سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی، مراسم تشییع آغاز شد. دسته موزیک که از قبل در جلوی مجلس قرار گرفته بود، شروع به نواختن مارش عزا کرد و جمعیت گریه کنان و بر سر زنان شروع به شعار دادن کردند و جمعیت داغدار همراه آمبولانسها رهسپار بهشت زهرا شدند. مردم از ساعت ها قبل در بهشت زهرا حضور پیدا کرده بودند و در سوگ عزیزان از دست رفته عزاداری می کردند. با ورود ماشین های حامل پیکرهای شهیدان، غریو یا حسین، یا حسین، بهشت زهرا را پوشاند. پیکرهای شهیدان را به غسل خانه بردند و هر لحظه بر شدت شیون و زاری جمعیت افزوده می شد و مردم در دسته های مختلف به عزاداری و سینه زنی پرداخته بودند و شعار می دادند برای دفن شهدا، مهدی بیا، مهدی بیا. در قطعه 24 بهشت زهرا، 81 قبر کنده شده بود که جایگاه شهید آیت الله بهشتی در وسط قرار داشت. پیکرها را در حالی که دهها تن زیر هر کدام « لا اله الا الله » گویان حرکت می کردند به طرف قطعه 24 آوردند. فشار جمعیت هر لحظه بیشتر می شد و جمعیت مانند دریای خروشانی به حرکت درآمده بود. همه می خواستند برای آخرین بار با یاران امام و امت دیدار کنند. فشار بیش از حد جمعیت، امکان دفن پیکرهای شهدا را نمی داد و این مسئله به روز بعد موکول شد . روز چهارشنبه 10 تیر 1360، با آن که اعلام قبلی نشده بود از صبح زود صدها هزار نفر از مردم تهران در بهشت زهرا حضور پیدا کردند و در میان شدیدترین تاثرات و اندوه مردم، پیکرهای شهدای مظلوم فاجعه هفتم تیر به خاک سپرده شد. روز چهارشنبه 10 تیرماه، در فضائی آکنده از تاثر و تالم و در حالی که گلهای سرخ در صندلی های 27 نماینده شهید قرار داشت، مجلس تشکیل جلسه داد. وجود تعدادی از نمایندگان مجروح بر روی برانکاد و صندلی چرخدار در مجلس به تمام ایادی و دشمنان انقلاب ثابت کرد که هیچ جنایت و خدعه ای از جانب آنان مانع حرکت امت انقلابی ایران نمی شود. در رابطه با شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران با وفای امام شخصیت ها، احزاب و گروهها و نهادهای انقلابی، تلگرام ها و اطلاعیه هایی صادر کردند. همچنین مجالس متعدد سوگواری از سوی جمعیت های مختلف در سراسر کشور برپا شد. روز 13 تیرماه نیز از سوی امام خمینی مجلس ترحیم و تحلیل از شهید آیت الله بهشتی و 72 تن از یارانش با حضور نخست وزیر و اعضای دولت، فرزند امام، نمایندگان مجلس و هزاران تن از مردم در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد. (منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی) مصاحبه تلویزیونی آیت الله خامنه‌ای و تشکر از امام و ملت ایران چهار روز بعد از حادثه كه آیت‌الله خامنه‌ای از وضعیت بحرانی ساعات نخست حضور در بیمارستان خلاص شده بودند و پس از انجام عمل جراحی وضعیت ایشان تثبیت شده بود، ایشان در مصاحبه‌ای با یك گروه تلویزیونی ضمن تشریح وضعیت خودشان در سخنانی خطاب به حضرت امام رحمه‌الله و ملت مسلمان ایران، از آنان به سبب پیام‌ها و ابراز محبت‌هایشان تشكر كردند. بیتی كه آیت‌الله خامنه‌ای در پاسخ به پیام محبت آمیز امام رحمه‌الله خطاب به ایشان گفتند نشان از میزان ارادتشان به رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران داشت: «بشكست اگر دل من به فدای چشم مستت   سر خُمِّ می سلامت شكند اگر سبویی» آقا در مصاحبه‌ای خطاب به مردم فرمودند: «از امت مسلمان و قهرمان كه این همه دارند فداكاری می‌كنند در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها، این همه دارند جان‌های عزیز و نفیسشان را در راه خدا می‌دهند، انتظار نداریم كه در مقابل یك حوادث كوچكی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی كنند و ما را بیشتر از آن‌چه كه شرمنده هستیم، شرمنده نكنند.» خبر شهادت شهید بهشتی را چه کسی به آیت الله خامنه‌ای داد؟ خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شك كرده بودند كه یك خبرهایی هست. دور و بری‌ها هم مانده بودند كه چطور به ایشان بگویند. دكتر منافی گفت بهترین راه این است كه بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و كم‌كم ایشان را مطلع كنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یكی‌ دو نفر شهید شده‌اند. آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دكتر بهشتی و محمد منتظری. اولین كسی هم كه به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یك‌ مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان كه رفتند، ایشان رو كردند به دكتر میلانی‌نیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دكتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان می‌شود؟ آن‌جا هم سر می‌زنید؟» بعد هم دكتر را سؤال‌پیچ كردند. دكتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره كه آمد، آقا را دید كه‌ بچه‌های همراه را جمع كرده‌اند و ازشان بازجویی می‌كنند. دكتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یكی یكی اسم همه‌ی شهدای حزب را به آقا گفت.

یزر آوا -«به نظر شما سخت ترین سال بعد انقلاب چه سالی است؟» شاید سال های زیادی بتوان نام برد مثل 1357 و اوج انقلاب و با طعم پیروزی و شروع رشد و کمال انقلاب نوپای اسلامی؛ سال 1358  و انتخابات ها و تفرفه ها؛ سال 1359 اوج درگیری های داخلی شروع یک جنگ تحمیلی از سوی تمام ابرقدرت های مادی؛ سال 1367 و نوشیدن جام زهر توسط امام (ره) و یا سال 1368 و تاثیر قطعنامه و رحلت حضرت امام خمینی؛ سال 1378 و فتنه 18 تیر و یا حتی جلوتر از این سالها چرا راه دور برویم همین سال 1388 و فتنه ای که بعد انتخابات و با طراحی گسترده با عقبه و پشتوانه‌ای بزرگ به پا شد و کشور را به مدت 8 ماه با جنجال رو به رو کرد.

اما در این بین یکی از سخت‌ترین سال های انقلاب ، سالی بود که انقلاب سرمایه و پشتوانه‌های عظیم و فوق العاده‌ای را از دست داد، ولی یکی از این سرمایه های عظیم به لطف خدا ماندگار شد تا مسئولیت عظیمی را بر عهده بگیرد.

سال 1360 بدون شک یکی از سخت ترین سال های تاریخ انقلاب بوده است چون دشمنان سرمایه اعتماد مردم به انقلاب را هدف گرفتند.

در سال 1360 در کنار درگیری های داخلی، مشکلات خارجی جنگ و تحریم هم اوج می‌گیرد. بعد از ماجرای بنی صدر و غائله شورش مسلحانه منافقین، ماشین تروری عجیب به راه افتاد که بسیار هوشمندانه سرمایه های انقلاب را نشانه گرفت تا انقلاب را عقیم کند.

ترور نافرجام حضرت آیت الله خامنه ای، و ترورهای شهید حسینی بهشتی، شهید حقانی، شهید محمد منتظری، شهید رجائی، شهید باهنر، شهید کچوئی، شهید سید حسن آیت، شهید آیت الله قدوسی، شهید آیت الله مدنی، شهید عبدالکریم هاشمی نژاد، شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، تمامی این ترورها در شش ماه تابستان و پائیز 1360 رخ داد.

این حوادث تلخ همزمان بود با بدترین و پیچیده‌ترین شرایط جبهه‌ها، که نشان دهنده طراحی دشمنان بود برای از پا انداختن انقلاب و انقلابیون، ولی به لطف خدا و آبیاری نهال یک ساله انقلاب با خون سرمایه هایی که در دامن انقلاب پرورش یافته بودند ناکام ماند.   در ادامه به بازخوانی حوادث ششم و هفتم تیرماه 1360 می پردازیم.


روشن شده ماشین ترور منافقین و شهادت های پی‌درپی یاران امام (ره)

نقش‌های متعدد و تأثیرگذار آیت‌الله خامنه‌ای در جمهوری اسلامی در كنار پافشاری‌ ایشان در مقابله‌ با جریان‌های منحرف و بیگانه، منافقین كینه‌توز را كه وابستگی آن‌ها به بیگانگان در شرایط آن روز روشن شده بود، به تصمیم خطرناكی رساند. تنها با گذشت یك هفته از تصویب عدم كفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس و پس از بیانیه‌ی منافقین در اعلام جنگ مسلحانه با نظام، آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران مورد سوء قصد قرار گرفتند.

حضرت امام رحمه‌الله بلافاصله پس از ترور، در پیام خود پرده از چهره‌ی عوامل ترور برداشتند: «اینان آنقدر از بینش سیاسی بی‌نصیب اند كه بی‌درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به كسی سوء قصد كردند كه آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌انداز است.»

استدلال‌های آیت‌الله خامنه‌ای در مورد خیانت‌های بنی‌صدر به گونه‌ای بود كه در جلسه‌ی نهایی بررسی عدم كفایت سیاسی رییس‌جمهور در مجلس، نمایندگان موافق با عدم كفایت، با در اختیار قرار دادن وقت خود، از ایشان خواستند تا در آن جلسه هم صحبت كنند. حضور آیت‌الله خامنه‌ای در پشت تریبون در حالی كه كیف بزرگی از اسناد را به همراه آورده بودند، تعجب خیلی‌ها را از ‌میزان خیانت‌‌های بنی‌صدر در طول مدت 16 ماهه‌ی ریاست جمهوریش برانگیخت و بالطبع دشمنی‌های زیادی را از سوی سازمان منافقین و گروه فرقان به عنوان حامیان بنی‌صدر برای آیت‌الله خامنه‌ای به بار آورد.




ماجرای سوئ قصد به جان آیت الله خامنه‌ای در 6 تیر 1360

چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ی شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند.

خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.‌

نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ی مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود.


آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.»

بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.

یك دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار!

آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یك محافظ، به تنهایی تلاش كرد كه آقا را بیاورد بیرون.

امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یك ضبط صوت ‌افتاد كه مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ی داخلی ضبط شكسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».


ماجرای انفجار دفتر حزب جمهوري و شهادت مظلومانه شهيد بهشتي و 72 تن از یاران با وفای امام

يك روز پس از سوء قصد به جان حضرت آيت‏ اللَّه خامنه‏ اي در ششم تيرماه 1360، در ساعت 20 و 30 دقيقه شامگاه روز يكشنبه هفتم تيرماه 1360، جلسه‏ اي در سالن اجتماعات دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي واقع در سرچشمه تهران برگزار شد. بحث روز درباره تورم بود اما عده ‏اي از اعضا خواستند كه درباره انتخابات رياست جمهوري نيز صحبت شود. شهيد بهشتي سخنانش را آغاز كرد. چند دقیقه بعد؛ ناگهان انفجاري مهيب روي داد و در كمتر از ثانيه‏ اي، از سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي جز تلي از خاك، چيزي نماند.

بر اثر شدت انفجار قسمت هایی از ساختمان فرو ریخت و یک محوطه به ابعاد 10 در 10 متر در هم ریخت و آوار 2 متر از سطح زمین برجسته بود. شیشه های ساختمان های اطراف نیز کاملاً خرد شد. در نخستین ساعت پس از انفجار، صدها نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانس ها بی امان در رفت و آمد بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و دهها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل می شدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمی شدند.


کلیه بیمارستانهایی که شهدا و مجروحین این حادثه به آنها انتقال یافته بود، به شدت از طرف مامورین کمیته ها کنترل می شد.

ساعت 30/22 از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا این ساعت هشت شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده به این بیمارستان برده شده اند و یکی از شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس شورای اسلامی است و هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. در این بیمارستان همچنین 20 مجروح بستری است که حال مزاجی هشت نفر از آنان وخیم است.

در فاصله ساعت 23 تا 24، بیست و چهار جسد از زیر آور خارج  شدند و ساعت 24 در حالی که نیروهای امدادگر مرکب از ارتش، سپاه، پلیس و کمیته در محل حادثه بودند. محوطه دفتر حزب پر از افرادی بود که برای امداد و کمک رسانی از لحظات اول حادثه خود را به محل رسانده بودند و این ازدحام سبب ناهماهنگی هایی در امر کمک رسانی شده بود.

ساعت 24 با اعلام نیاز به خون از سوی بیمارستانهای تهران که مصدومین و مجروحین را پذیرفته بودند، عده ای از مردم در مقابل بیمارستانها اجتماع کردند تا خون اهداء کنند.


در عملیات نجات مجروحین و مصدومین، اورژانس تهران حدود یکصد نفر از مجروحین را به بیمارستانهای سینا،انقلاب، طرفه و فیروزگر انتقال داد و نیز عده ای توسط سایر ارگانها به دیگر بیمارستانها انتقال یافتند. عده ای از مجروحین هم به بیمارستانهای دیگری چون جرجانی، نجمیه، بازرگانان، شفا، یحیائیان، سوانح شماره 5 و امیراعلم انتقال داده شدند.

ساعت نیم بامداد هشتم تیر ماه، دهها تن از ماموران کمیته های انقلاب اسلامی 9 و 10، سپاه پاسداران، ارتش، دژبان و ماموران نجات و امداد آتش نشانی به همراه گروهی از مردم با تلاش زیادی و با بیل و کلنگ و حتی دست، مشغول کنار زدن خروارهاخاک و تیرآهن و تکه های بتون و آسفالت سقف بودند تا اجساد شهیدان راه انقلاب اسلامی و مجروهان را بیرون بیاورند.

ضمن این تلاش کسانی که مربوط به ارگانها و نهادهای مختلف بودند، سعی می کردند که بتوانند آیت الله بهشتی را پیدا کنند. خیلی ها برای اطلاع از سرنوشت این مرد بزرگ، بی تاب بودند. حتی آنها که مجروح بودند و تنشان زیر آوار بود، در همان حال اولین سؤالشان از کسانی که به کمک آنها آمده بودند، وضعیت دکتر بهشتی بود.


با تمام تلاشی که شده بود تا ساعت 5/1 بامداد هشتم تیر، اطلاعی از وضعیت آیت الله بهشتی در دست نبود. عده ای می گفتند ایشان جان سالم به در برده است و فقط قسمتی از سرشان مجروح شده که به بیمارستان منتقل شده استو عده ای عقیده داشتند که ایشان قبل از انفجار از محل سالن خارج شده است، اما هشت صبح، رادیو خبر شهادت آیت الله بهشتی را اعلام کرد.

مردم تهران در ساعت هشت صبح، پزشکی قانونی را چون نگینی در میان گرفته بودند و پاسداران و افراد کمیته ها حفاظت از پزشکی قانونی را به عهده داشتند و کنترل عبور و مرور خیابانهای اطراف را زیر نظر داشتند. جمعیت انبوه نوحه خوان و سینه زنان شعار می دادند که :
« عزا، عزاست، امروز – روز عزاست امروز – خمینی بت شکن، صاحب عزاست امروز» .
« میکُشم، می کشم، آنکه برادرم کشت»، «مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق»
«عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، بهشتی قهرمان پیش خداست امروز»


ساعت 9 صبح (8/4/1360) اطراف پزشکی قانونی تا میدان سپه و از خیابان امیرکبیر تا میدان بهارستان مملو از مردمی بود که ناباورانه رادیوهای ترانزیستوری خود را به گوش چسباننده و یا گروه گروه دور یک روزنامه صبح حلقه زده و مشغول شنیدن و یا خواندن خبر این فاجعه دلخراش بودند.

در ساعت 5/9 صبح، گروهی از پاسداران انقلاب، در حالی که مچ پای آیت الله بهشتی را روی دستهای خود بلند کرده بودند، خود را به موج جمعیت عزادار و گریان رساندند و غریو شیون دهها هزار نفر از حاظران در خیابانهای اطراف پزشکی قانونی با دیدن مچ پای این مرد بزرگ که در جریان حادثه انفجار قطع شده بود، بلند شد.

روز سه شنبه 9 تیرماه 1360، مراسم تشییع پیکرهای پاک شهدای واقعه بمب گذای دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی از مقابل مجلس شورای اسلامی آغاز شد.


دیوارهای مجلس با پارچه سیاه پوشیده شده بود و مزین به شعار و تصاویر شهدا و امام خمینی بود. از نخستین ساعات بامداد جمعیت عزادار در مقابل مجلس گرد آمده و این عمل غیر انسانی مزدوران آمریکایی را محکوم کردند. انبوه مردم به حدی بود که گذر به سوی مجلس امکان نداشت و تعدادی از وزراء و نمایندگان که می خواستند به مجلس بروند، موفق نشدند.

لحظاتی پس از ساعت 8 صبح، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی به یکی از بالکن های ساختمان مجلس آمد. جمعیت با دیدن او یکپارچه شور شد و شعار «عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، بهشتی قهرمان پیش خداست امروز»، « هاشمی، هاشمی، بگو برادرت کو» و...سر دادند و رئیس مجلس ضمن تبریک و تسلیت این فاجعه به خانواده های شهدا و عموم مردم عزادار، گوشه ای از خصوصیات شهیدان از جمله شهید بهشتی را برشمرد. پس از اتمام سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی، مراسم تشییع آغاز شد. دسته موزیک که از قبل در جلوی مجلس قرار گرفته بود، شروع به نواختن مارش عزا کرد و جمعیت گریه کنان و بر سر زنان شروع به شعار دادن کردند و جمعیت داغدار همراه آمبولانسها رهسپار بهشت زهرا شدند.


مردم از ساعت ها قبل در بهشت زهرا حضور پیدا کرده بودند و در سوگ عزیزان از دست رفته عزاداری می کردند. با ورود ماشین های حامل پیکرهای شهیدان، غریو یا حسین، یا حسین، بهشت زهرا را پوشاند. پیکرهای شهیدان را به غسل خانه بردند و هر لحظه بر شدت شیون و زاری جمعیت افزوده می شد و مردم در دسته های مختلف به عزاداری و سینه زنی پرداخته بودند و شعار می دادند برای دفن شهدا، مهدی بیا، مهدی بیا. در قطعه 24 بهشت زهرا، 81 قبر کنده شده بود که جایگاه شهید آیت الله بهشتی در وسط قرار داشت. پیکرها را در حالی که دهها تن زیر هر کدام « لا اله الا الله » گویان حرکت می کردند به طرف قطعه 24 آوردند. فشار جمعیت هر لحظه بیشتر می شد و جمعیت مانند دریای خروشانی به حرکت درآمده بود. همه می خواستند برای آخرین بار با یاران امام و امت دیدار کنند. فشار بیش از حد جمعیت، امکان دفن پیکرهای شهدا را نمی داد و این مسئله به روز بعد موکول شد .

روز چهارشنبه 10 تیر 1360، با آن که اعلام قبلی نشده بود از صبح زود صدها هزار نفر از مردم تهران در بهشت زهرا حضور پیدا کردند و در میان شدیدترین تاثرات و اندوه مردم، پیکرهای شهدای مظلوم فاجعه هفتم تیر به خاک سپرده شد.

روز چهارشنبه 10 تیرماه، در فضائی آکنده از تاثر و تالم و در حالی که گلهای سرخ در صندلی های 27 نماینده شهید قرار داشت، مجلس تشکیل جلسه داد. وجود تعدادی از نمایندگان مجروح بر روی برانکاد و صندلی چرخدار در مجلس به تمام ایادی و دشمنان انقلاب ثابت کرد که هیچ جنایت و خدعه ای از جانب آنان مانع حرکت امت انقلابی ایران نمی شود.

در رابطه با شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران با وفای امام شخصیت ها، احزاب و گروهها و نهادهای انقلابی، تلگرام ها و اطلاعیه هایی صادر کردند. همچنین مجالس متعدد سوگواری از سوی جمعیت های مختلف در سراسر کشور برپا شد. روز 13 تیرماه نیز از سوی امام خمینی مجلس ترحیم و تحلیل از شهید آیت الله بهشتی و 72 تن از یارانش با حضور نخست وزیر و اعضای دولت، فرزند امام، نمایندگان مجلس و هزاران تن از مردم در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد. (منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

مصاحبه تلویزیونی آیت الله خامنه‌ای و تشکر از امام و ملت ایران

چهار روز بعد از حادثه كه آیت‌الله خامنه‌ای از وضعیت بحرانی ساعات نخست حضور در بیمارستان خلاص شده بودند و پس از انجام عمل جراحی وضعیت ایشان تثبیت شده بود، ایشان در مصاحبه‌ای با یك گروه تلویزیونی ضمن تشریح وضعیت خودشان در سخنانی خطاب به حضرت امام رحمه‌الله و ملت مسلمان ایران، از آنان به سبب پیام‌ها و ابراز محبت‌هایشان تشكر كردند.

بیتی كه آیت‌الله خامنه‌ای در پاسخ به پیام محبت آمیز امام رحمه‌الله خطاب به ایشان گفتند نشان از میزان ارادتشان به رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران داشت:

«بشكست اگر دل من به فدای چشم مستت   سر خُمِّ می سلامت شكند اگر سبویی»


آقا در مصاحبه‌ای خطاب به مردم فرمودند: «از امت مسلمان و قهرمان كه این همه دارند فداكاری می‌كنند در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها، این همه دارند جان‌های عزیز و نفیسشان را در راه خدا می‌دهند، انتظار نداریم كه در مقابل یك حوادث كوچكی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی كنند و ما را بیشتر از آن‌چه كه شرمنده هستیم، شرمنده نكنند.»


خبر شهادت شهید بهشتی را چه کسی به آیت الله خامنه‌ای داد؟

خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شك كرده بودند كه یك خبرهایی هست. دور و بری‌ها هم مانده بودند كه چطور به ایشان بگویند. دكتر منافی گفت بهترین راه این است كه بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و كم‌كم ایشان را مطلع كنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یكی‌ دو نفر شهید شده‌اند.

آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دكتر بهشتی و محمد منتظری. اولین كسی هم كه به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یك‌ مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان كه رفتند، ایشان رو كردند به دكتر میلانی‌نیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دكتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان می‌شود؟ آن‌جا هم سر می‌زنید؟» بعد هم دكتر را سؤال‌پیچ كردند. دكتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره كه آمد، آقا را دید كه‌ بچه‌های همراه را جمع كرده‌اند و ازشان بازجویی می‌كنند. دكتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یكی یكی اسم همه‌ی شهدای حزب را به آقا گفت.




Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.