ID : 5972666

مهدی محمدی طی یادداشتی در روزنامه «وطن امروز»


از یک منظر راهبردی مذاکرات آلماتی خروجی سه سال جنگ محاسبات میان ایران و آمریکا بود/ آمریکا تصور می‌‌کرد فشارها محاسبات ایران را تغییر خواهد داد؛ در آلماتی این معادله وارونه شد و این پیشنهاد غرب بود که تغییر کرد. مهدی محمدی، کارشناس مسائل بین‌الملل در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت: جنگ محاسبات میان ایران و غرب اکنون در یک نقطه عطف قرار دارد. بیش از 3 سال پیش رابرت گیتس، وزیر دفاع دولت اول اوباما به تیم سیاستگذاری آمریکا در امور ایران گفت: باید همه نیروی خود را روی محاسبات ایران متمرکز کنند چون ایران آنطور عمل می‌‌کند که فکر می‌‌کند و در نتیجه رفتار ایران تغییر نخواهد کرد مگر اینکه محاسباتش تغییر کند. تاثیرگذاری بر برنامه هسته‌ای ایران از طریق اثرگذاری بر محاسبات راهبردی ایران مهم‌ترین استراتژی آمریکا در 3 سال گذشته بوده است. آمریکایی‌ها از یک سو محاسبات مردم را هدف گرفتند و از سوی دیگر با هدف قرار دادن محاسبات حاکمان در نظام جمهوری اسلامی سعی کردند هر یک از این دو طرف– و اگر شد هر دو طرف- را وادار کنند معادله هزینه- فایده درباره برنامه هسته‌ای را یک بار دیگر در ذهن خود بازنویسی کنند تا شاید این بار و در صورتبندی جدید به این نتیجه برسند که تحمل این همه هزینه در قیاس با فواید پافشاری برای حق هسته‌ای، «ارزشش را ندارد». از یک منظر راهبردی، مذاکرات آلماتی خروجی 3 سال جنگ محاسبات میان ایران و آمریکا بود. دولت آمریکا در این مدت تلاش کرد از طریق ایجاد تهدید موجودیتی برای نظام جمهوری اسلامی، نوعی فشار داخلی برای سازش روی حاکمیت تولید کند. مکانیسم ایجاد تهدید موجودیتی هم این بود که فشارها روی مردم چنان زیاد و ناتوانی نظام در کنترل اوضاع چنان شدید شود که نظام حس کند هزینه پافشاری روی برنامه هسته‌ای بسیار بیشتر از هزینه معامله بر سر آن است. تعبیری که آمریکایی‌ها خود همواره مصرف کرده‌اند این است که معامله در زمینه برنامه هسته‌ای ایران زمانی رخ خواهد داد که ایران حس کند برنامه هسته‌ای به جای اینکه امنیت نظام را افزایش بدهد آن را به مخاطره انداخته است. سوق دادن تحریم‌ها به سمت معیشت مردم و تلاش روزافزون برای ارتباط‌گیری با محیط داخلی ایران و سخن گفتن با مردم ایران از سوی آمریکایی‌ها، گام‌هایی مهم در این راستا بوده است. مکانیسم ایجاد آنچه آمریکایی‌ها آن را تهدید موجودیتی می‌‌نامیدند این بود که مردم حس کنند مشکلات اقتصادی آنها به مرحله لاینحل رسیده است، این مشکلات محصول تحریم‌هاست، تحریم‌ها از سیاست هسته‌ای ایران نشأت می‌‌گیرد و مساله هسته‌ای هم حل نخواهد شد الا اینکه ایران پای میز معامله مستقیم با آمریکا برود. از لابه‌لای آنچه آمریکایی‌ها گفته‌اند به روشنی می‌‌توان فهمید که توقع داشته‌اند تهدید موجودیتی به شکل اعتراض فراگیر اجتماعی و تعمیق شکاف حاکمیت با خواص در پاییز سال 91 ظهور کند. ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا زمانی گفته بود این موضوع بزودی خود را نشان خواهد داد و آن وقت است که تازه مذاکرات واقعی با ایران آغاز خواهد شد چراکه ایران برای حفاظت از سرنوشت انقلاب خود در داخل کشور نیاز به مصالحه در بیرون پیدا می‌‌کند. حرکت از تحریم‌های فلج‌کننده به‌سمت تحریم‌هایی که به نوعی منع کامل و همه‌جانبه تجارت با ایران است، گامی بود که از پاییز شروع شد یعنی وقتی آمریکایی‌ها دیدند پیش‌بینی آنها درست از آب درنیامده و با وجود اینکه فشار زیادی روی ایران وجود دارد اما همچنان توان مدیریت ایران بیشتر از حجم فشارهاست. آمریکا تصور می‌‌کرد فشارها محاسبات ایران را تغییر خواهد داد و آن‌وقت ایران پیشنهاد مسکو را از روی میز برمی‌‌دارد و پیشنهادی جدید به جای آن می‌‌گذارد. گذار از تغییر محاسبه به تغییر پیشنهاد یا به تعبیر فنی‌تر گذار از تولید تاثیر به تولید نتیجه (از فشارها) انتظاری بود که آمریکا از دورنمای فشارهای خود علیه ایران داشت. قرار بود ایران به مرحله‌ای برسد که خود برای آنچه غربی‌ها رفع نگرانی از برنامه هسته‌ای ایران می‌‌نامند، پیشنهاد تدوین کند. در آلماتی این معادله وارونه شد. در حالی که بنا بود ابتدا محاسبات ایران و بعد پیشنهاد آن تغییر کند، این پیشنهاد غرب بود که تغییر کرد. اگر فرمول رابرت گیتس را درست بدانیم که پیشنهادها تغییر نمی‌کنند مگر اینکه محاسبات تغییر کرده باشد، بنابراین تغییر پیشنهاد 1+5 در نشست آلماتی بر بستری از تغییر محاسبه استوار است و ایران توانسته در حدود یک سال گذشته – از مذاکرات بغداد که در آن پیشنهاد قبلی را دریافت کرد به این طرف‌- چیزی را در محاسبات آمریکایی‌ها جابه‌جا کند که آن جابه‌جایی باعث تغییر پیشنهاد غرب شده است. قرار بود ایران تغییر کند اما آمریکا تغییر کرده است. من عقیده دارم یک جابه‌جایی محاسباتی مهم در ذهن آمریکایی‌ها درباره تعریف یک ایران هسته‌ای، تعریف یک خط قرمز که ایران نباید از آن عبور کند و تعریف برنامه هسته‌ای ایران برای ایران به‌گونه‌ای که آمریکا بتواند آن را با حفظ آبرو بپذیرد، رخ داده است و پیشنهاد بغداد در آلماتی تغییر نکرد الا به این دلیل که محاسبات آمریکا در یک سال گذشته عوض شده بود. محاسبات جدید آمریکا چیست؟ و آیا تغییر محاسبه و تغییر پیشنهاد، بدل به تغییر سیاست خواهد شد؟ اینها سوال‌هایی است که این نوشته به آنها نمی‌پردازد ولی پیش‌روی هر کسی که می‌‌خواهد بداند آمریکا در این فرآیند جدی هست یا نه گشوده خواهد بود تا مذاکرات آلماتی 2

از یک منظر راهبردی مذاکرات آلماتی خروجی سه سال جنگ محاسبات میان ایران و آمریکا بود/ آمریکا تصور می‌‌کرد فشارها محاسبات ایران را تغییر خواهد داد؛ در آلماتی این معادله وارونه شد و این پیشنهاد غرب بود که تغییر کرد.

مهدی محمدی، کارشناس مسائل بین‌الملل در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت: جنگ محاسبات میان ایران و غرب اکنون در یک نقطه عطف قرار دارد. بیش از 3 سال پیش رابرت گیتس، وزیر دفاع دولت اول اوباما به تیم سیاستگذاری آمریکا در امور ایران گفت: باید همه نیروی خود را روی محاسبات ایران متمرکز کنند چون ایران آنطور عمل می‌‌کند که فکر می‌‌کند و در نتیجه رفتار ایران تغییر نخواهد کرد مگر اینکه محاسباتش تغییر کند. تاثیرگذاری بر برنامه هسته‌ای ایران از طریق اثرگذاری بر محاسبات راهبردی ایران مهم‌ترین استراتژی آمریکا در 3 سال گذشته بوده است. آمریکایی‌ها از یک سو محاسبات مردم را هدف گرفتند و از سوی دیگر با هدف قرار دادن محاسبات حاکمان در نظام جمهوری اسلامی سعی کردند هر یک از این دو طرف– و اگر شد هر دو طرف- را وادار کنند معادله هزینه- فایده درباره برنامه هسته‌ای را یک بار دیگر در ذهن خود بازنویسی کنند تا شاید این بار و در صورتبندی جدید به این نتیجه برسند که تحمل این همه هزینه در قیاس با فواید پافشاری برای حق هسته‌ای، «ارزشش را ندارد». از یک منظر راهبردی، مذاکرات آلماتی خروجی 3 سال جنگ محاسبات میان ایران و آمریکا بود. دولت آمریکا در این مدت تلاش کرد از طریق ایجاد تهدید موجودیتی برای نظام جمهوری اسلامی، نوعی فشار داخلی برای سازش روی حاکمیت تولید کند. مکانیسم ایجاد تهدید موجودیتی هم این بود که فشارها روی مردم چنان زیاد و ناتوانی نظام در کنترل اوضاع چنان شدید شود که نظام حس کند هزینه پافشاری روی برنامه هسته‌ای بسیار بیشتر از هزینه معامله بر سر آن است. تعبیری که آمریکایی‌ها خود همواره مصرف کرده‌اند این است که معامله در زمینه برنامه هسته‌ای ایران زمانی رخ خواهد داد که ایران حس کند برنامه هسته‌ای به جای اینکه امنیت نظام را افزایش بدهد آن را به مخاطره انداخته است. سوق دادن تحریم‌ها به سمت معیشت مردم و تلاش روزافزون برای ارتباط‌گیری با محیط داخلی ایران و سخن گفتن با مردم ایران از سوی آمریکایی‌ها، گام‌هایی مهم در این راستا بوده است. مکانیسم ایجاد آنچه آمریکایی‌ها آن را تهدید موجودیتی می‌‌نامیدند این بود که مردم حس کنند مشکلات اقتصادی آنها به مرحله لاینحل رسیده است، این مشکلات محصول تحریم‌هاست، تحریم‌ها از سیاست هسته‌ای ایران نشأت می‌‌گیرد و مساله هسته‌ای هم حل نخواهد شد الا اینکه ایران پای میز معامله مستقیم با آمریکا برود. از لابه‌لای آنچه آمریکایی‌ها گفته‌اند به روشنی می‌‌توان فهمید که توقع داشته‌اند تهدید موجودیتی به شکل اعتراض فراگیر اجتماعی و تعمیق شکاف حاکمیت با خواص در پاییز سال 91 ظهور کند. ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا زمانی گفته بود این موضوع بزودی خود را نشان خواهد داد و آن وقت است که تازه مذاکرات واقعی با ایران آغاز خواهد شد چراکه ایران برای حفاظت از سرنوشت انقلاب خود در داخل کشور نیاز به مصالحه در بیرون پیدا می‌‌کند. حرکت از تحریم‌های فلج‌کننده به‌سمت تحریم‌هایی که به نوعی منع کامل و همه‌جانبه تجارت با ایران است، گامی بود که از پاییز شروع شد یعنی وقتی آمریکایی‌ها دیدند پیش‌بینی آنها درست از آب درنیامده و با وجود اینکه فشار زیادی روی ایران وجود دارد اما همچنان توان مدیریت ایران بیشتر از حجم فشارهاست. آمریکا تصور می‌‌کرد فشارها محاسبات ایران را تغییر خواهد داد و آن‌وقت ایران پیشنهاد مسکو را از روی میز برمی‌‌دارد و پیشنهادی جدید به جای آن می‌‌گذارد. گذار از تغییر محاسبه به تغییر پیشنهاد یا به تعبیر فنی‌تر گذار از تولید تاثیر به تولید نتیجه (از فشارها) انتظاری بود که آمریکا از دورنمای فشارهای خود علیه ایران داشت. قرار بود ایران به مرحله‌ای برسد که خود برای آنچه غربی‌ها رفع نگرانی از برنامه هسته‌ای ایران می‌‌نامند، پیشنهاد تدوین کند. در آلماتی این معادله وارونه شد. در حالی که بنا بود ابتدا محاسبات ایران و بعد پیشنهاد آن تغییر کند، این پیشنهاد غرب بود که تغییر کرد. اگر فرمول رابرت گیتس را درست بدانیم که پیشنهادها تغییر نمی‌کنند مگر اینکه محاسبات تغییر کرده باشد، بنابراین تغییر پیشنهاد 1+5 در نشست آلماتی بر بستری از تغییر محاسبه استوار است و ایران توانسته در حدود یک سال گذشته – از مذاکرات بغداد که در آن پیشنهاد قبلی را دریافت کرد به این طرف‌- چیزی را در محاسبات آمریکایی‌ها جابه‌جا کند که آن جابه‌جایی باعث تغییر پیشنهاد غرب شده است. قرار بود ایران تغییر کند اما آمریکا تغییر کرده است. من عقیده دارم یک جابه‌جایی محاسباتی مهم در ذهن آمریکایی‌ها درباره تعریف یک ایران هسته‌ای، تعریف یک خط قرمز که ایران نباید از آن عبور کند و تعریف برنامه هسته‌ای ایران برای ایران به‌گونه‌ای که آمریکا بتواند آن را با حفظ آبرو بپذیرد، رخ داده است و پیشنهاد بغداد در آلماتی تغییر نکرد الا به این دلیل که محاسبات آمریکا در یک سال گذشته عوض شده بود. محاسبات جدید آمریکا چیست؟ و آیا تغییر محاسبه و تغییر پیشنهاد، بدل به تغییر سیاست خواهد شد؟ اینها سوال‌هایی است که این نوشته به آنها نمی‌پردازد ولی پیش‌روی هر کسی که می‌‌خواهد بداند آمریکا در این فرآیند جدی هست یا نه گشوده خواهد بود تا مذاکرات آلماتی 2





آخرین عناوین آخرین عناوین