محتوا محتوا

روایت تصویری-تشریحی صبح تفت؛

جلوه هایی وصف ناشدنی از عشق بازی روستائیان تفت با سفیران امام مهربانی


کاروان سفیران حضرت رضا(ع) بار دیگر به شهر تفت رسیده است و کرامات حضرت شمس الشموس قدم به قدم خود نمایی می کند.

به گزارش خبرنگار صبح تفت، همراهی یکروزه با کاروان خدام حضرت رضا(ع) تجربه ای بود متفاوت که صحنه های عشق بازی با امام رئوف آن را فراموش نشدنی کرد.

ساعت حوالی 10 صبح است؛ به اولین مقصد خود یعنی قدمگاه امام رضا(ع) در اسلامیه رسیدیم؛ مردم شهید پرور این روستا  با گل و گلاب به استقبال سفیران امام مهربانی ها آمدند؛ وارد قدمگاه شدیم.

یکی از اهالی روستا از قدمت این قدمگاه و کرامات امام هشتم گفت، از آب چشمه همیشه جوشانی که امام به مردم این روستا نشان داده بود گفت.

مردم از خدام زیارت نیابتی قول گرفتند؛ فضا معنوی است ولی وقت تنگ است و کاروان نور باید برود؛ دل کندن سخت مردم به خوبی پیداست و چشمان اشکبار ما را بدرقه می کند.

به مقصد بعدی پایگاه جاده ای هلال احمر که مزین به نام سردار بی نشان حاج احمد متوسلیان است، می رسیم.

 امدادگران به استقبال ما آمدند و از پرچم گنبد حضرت رضا(ع) تبرک می جویند و با ذکر توسل و چشمانی اشکبار از آن جدا می شدند.

از ساختمان بیرون می آییم در حالی که یک خانواده تازه صاحب فرزند شده نوزاد کوچکش را آورد تا با پرچم حرم رضوی متبرک شود؛ عکس یادگاری  جوانان هلال احمر با خدام حرم امام رضا(ع) و آخرین خداحافظی ها.

به روستای فیض آباد رسیدیم تا در جشن زیر سایه خورشید این روستا شرکت کنیم؛کودکان روستا اطراف ماشین خدام می دویدند؛ اسفند برای ما دود کرده و با چشمانی اشک بار به استقبال ما آمدند.

 سفیران امام رضا (پرچم متبرک گنبد)وارد جشن شدند؛ شوری برپا شد گویا با دیدن پرچم، ضریح امام رضا(ع) را دیده اند،کودک، مرد، زن، پیر، جوان و همه این پرچم را می بوسیدند، دست می کشیدند و می گریستند.

خادمان امام رضا(ع) از خلق و خو و کرامات امام مهربانی می گویند؛ عکاس، فیلم بردار، مجری همه و همه گریه و با امام خوبی ها راز و نیاز می کنند.

بنادکوک دیزه روستای بعدی مقصد ماست؛ نزدیک به اذان ظهر شده به این روستای شهید پرور رسیدیم .

در این روستا هم مانند روستای فیض آباد، جشن باشکوهی برگزار بود؛ نماز جماعت را همراه با مردم در حسینیه اقامه کرده و میهمان سفره اطعام و کرم حضرت امام رضا بودیم؛ خدام برای استراحت می روند و همراهیان کاروان برای استراحت به مسجد سنتی محل می روند، فضای بین همراهیان زیبا و صمیمی بود و هر کسی گوشه ای از عشق بازی مردم با سفیران رضا(ع) را تعریف می کرد.

کاروان بار دیگر باید حرکت کند و اینبار قدمگاه دهشیر مقصد ماست؛ کرامات حضرت شمس الشموس قدم به قدم خود نمایی می کند؛ گم کردن راه بهانه ای است که یار به مقصود برسد، گویا پیرمردی ساعت ها منتظر است پیاده می شویم تا چهره مضطربش آرام شود؛ آری دل در دل نداشت تا خدام را ببیند، خدام را می بیند و مثنوی که خود سروده است برای آن ها می خواند و گریه می کند:

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

خادمان مخلص آقا علی موسی الرضا/خوش درخشیداین محل از مقدم آل رضا

خیر مقدم ما بگوییم برشما/خوش قدم باشید و هستید اندر این روستای ما

افتخار تک تک این مردم است/چون قدم را رنجه فرمودید از این بهترچه است

تاکه جویا گرده اید از حالمان /پرس و جو گردید کنون احوالمان

بهتر است من خود بگویم بهرتان/از برای حفظ دین هستند شهیدان نزدتان

والدین این شهیدانند کنون در نزدتان/خشک سالی و بی آبی کند فریاد اندر این محل

خواهشم این است عزیزان ز این خبر / اگه باشید و بگویید نزد آقا این خبر

تا که چاره ای نمایند بهرمان/ بلکه از سوی علی موسی الرضا آنها بگیرند دستمان

مختصری شعری سروده این حقیر /یا علی موسی الرضا دستم بگیر

به قدمگاه دهشیر رسیدیم، مردمان روستا به استقبال ما آمدند؛ با چاوشی خوانی راهی قدمگاه شدیم؛ قدمگاه با عکس های شهدای روستا زینت داده شده؛ خدام شروع به صحبت می کنند؛ مجلس آماده است تا منقلب شود؛ خادم خوش سلیقه روضه می خواند و باز اشک و گریه است که فضا را امام رضایی می کند.

بیرون قدمگاه، پیرمرد روستایی نگاهم را جلب کرد، به سمتش رفتم . خادم این قدمگاه بود؛ از او پرسیدم که چند سال است خادم این قدمگاه است؟ گفت: یادم نیست، از سال های دور است. وی از حال و هوایش می گوید که وقتی خادمان امام رضا(ع) را می بینم خیلی خوشحال می شوم؛ اینان یاوران امام رضا اند و من فقیر ام یا امام رضا دست من را بگیر.

 

جمعیت زیاد مانع حرکت خودروی خدام می شود؛ خدام پیاده شده و به میان مردم توران پشت می روند؛ پیرزنی عینکی از دور خود را به پرچم گنبد امام رضا(ع) می رساند و اشک می ریزد.

دو پیرزن روستایی مسن توجه ام را جلب کرده اند از حال و هوایشان پرسیدم که گفتند: هفت، هشت سال است که خادم های امام رضا به این روستا می آیند؛ وقتی که خدام به این روستا می آیند؛ خیال می کنم که خود امام رضا و بچه هایش آمدند؛ توران پشت جایی است که این روستای ما ،امام رضا در آن وضو گرفتند. با با دیدن این خادم ها خیلی خوشحال می شویم ما که پیر هستیم جوان می شویم.از امام رضا می خواهم که توران پشت ما را نگه دارد،شفا و آبرو به ما بدهد یک بار دیگر هم من را زائر خودش کند.

 

یکی دیگرشان گفت: چند سال است که خادم های امام رضا به این روستا می آیند و هر وقتی این خادم ها را می بینم؛دلم برای امام رضا تنگ می شود؛ از امام رضا بدن سالم و بی نیازی می خواهم.

حضور در خانه تنها شهید روستای توران پشت آخرین برنامه های کاروان خورشید در روستای توران پشت شد.

اذان مغرب نزدیک است و به روستای مزرعه آخوند می رسیم علمای روستا و مردم روحانی پرور این روستا به استقبال ما آمدند؛ گوسفند قربانی کردند و از پرچم تبرک می جستند.

 نماز مغرب و عشا را جماعت در مسجد این روستا اقامه کردیم.پس از سخنرانی در این روستای انقلابی ،راهی روستای نصر آباد شدیم.

ورودی نصرآباد جمع کوچکی منتظر است؛ دخترکی کوچک خیر مقدمی زیبا و جذاب می گوید و از خدام عیدی می گیرد.

پس از ادای احترام به مقای شامخ شهدای نصر آباد، وارد جشن زیر سایه خورشید در امام زاده این روستا شدیم؛ جشن مفصل و بزرگی که حسن ختام برنامه های اولین روز حضور خدام رضوی در تفت بود.

یک روز همراهی با کاروان خدام حرم رضا(ع) به پایان می رسد.

انتهای پیام/م* نویسنده و عکاس: اردانی زاده،مکی زاده




Your Rating
Average (1 Vote)
The average rating is 3.0 stars out of 5.