ID : 28153138

«اختر چرخ ادب» در قلم هنرمند پیشکسوت یزدی


محمدرضا امیرخانی از هنرمندان پیش کسوت صحنه کشور، یادداشتی را در توصیف بانوی شاعر ایران زمین؛ پروین اعتصامی قلم زد.

به گزارش یزدرسا به نقل از یزدهنر؛ محمدرضا امیرخانی از هنرمندان پیش کسوت صحنه کشور، یادداشتی را در توصیف بانوی شاعر ایران زمین؛ پروین اعتصامی قلم زد.

 

به نام هستی بخش

یادی از اختر چرخ ادب «بانو پروین اعتصامی»

در روزپانزدهم فروردین یک هزار و سیصد و بیست شمسی رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی بر اثر بیماری حصبه در سن سی و پنج سالگی بدرود حیات می گوید. زندگی پروین سرشار از عاطفه هاست و بی مهری ها و نامهربانی ها ؛ که به زیبایی می گوید:

راه و رسم گردون دا آزردن است ....شکفته شدن بهر پژمردن است

 

اما در تاریخ جاودانه است نمی خواهم در این مجال به واکاوی زندگی این اختر چرخ ادب بپردازم که سراسر درس است. پروین وقتی مهر نمی بیند نامهربان را پس می زند و ازدواجش با پسرعمویش که  بعد از دو ماه به فراق و جدایی می انجامد و یا مشغول به کار شدنش در دانش سرای عالی که فقط  نه ماه  کار می کند و یا قبول نکردن مدال درجه 3 لیاقت و در یک کلام پروین بسیار حساس و عاطفیست و دلیل جداییش از پسرعمویش که یک نظامی و افسر شهربانی است همین روح ظریف وی می باشد و اوج و تبلور آن در مجموعه اشعارش که بارها تجدید چاپ شده اند. پروین در واپسین لحظات زندگیش و در اوج بیماریش با نامهربانی پزشکش مواجه می شود چرا که از آمدن به بالین پروین سرباز می زند. همه آنچه آوردم مهربانی و نانهربانی روزگار و آدمهایش همه و همه مانع آن نشد تا پروین جاودانه نماند. اگر چه پروین را در مقبره خانوادگیش درحضرت معصومه (ع) قم به خاک سپردند اما اشعارش همچنان در نزد فرهیختگان و چرخه ادبیات این مرز و بوم پرتلالوء می درخشد.

 

پروین با شعرهایش به زیبایی مناظره می کند که شهره بودنش به دلیل استادیش در شعر مناظره است.شعری با مضمون «و از ایام جز شکستن دل نیست» را انتخاب نمودم .

کودکی کوزه‌ای شکست و گریست                          که  مرا  پای  خانه رفتن نیست   

چه    کنم ،   اوستاد   اگر   پرسد                         کوزهٔ آب  ازوست، از من نیست

زین  شکسته شدن ،  دلم  بشکست                         کار  ایام ،  جز  شکستن  نیست

چه  کنم  ،  گر  طلب   کند  تاوان                        خجلت و شرم، کم ز مردن نیست

 

بر سنگ مزارش شعر ی که خودش سروده را می خوانیم

اینکه خاک سیهش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

                  گر چه جز تلخی از ایام ندید

                  هر چه خواهی سخنش شیرین است

صاحب آن همه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

                 دوستان به که ز وی یاد کنند

                دل بی دوست دلی غمگین است

خاک در دیده بسی جان فرساست

سنگ بر سینه بسی سنگین است

               بیند این بستر و عبرت گیرد

               هر که را چشم حقیقت بین است

هر که باشی و زهر جا برسی

آخرین منزل هستی این است

                آدمی هر چه توانگر باشد

               چو بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند

چاره تسلیم و ادب تمکین است

               زادن و کشتن و پنهان کردن

              دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن کس که در این محنت‌گاه

خاطری را سبب تسکین است

و من الله التوفیق

محمدرضا امیرخانی

انتهای پیام/ا.م




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.