امکانات فوقالعادهای که هدر می رود
امت اسلامی به لحاظ برخورداری از مؤلفههای بالقوه اقتدار و پیشرفت همچون جمعیت، امکانات طبیعی، گستره سرزمینی، و ... در رتبهای چشمگیر قرار دارد؛ اما متاسفانه نتوانسته است آن گونه که باید و شاید، به جایگاهی برازنده دست یابد. ریشه اصلی این ناکامی چیست؟
بیگمان یکی از مهمترین دلایل دست نیافتن جهان اسلام به پیشرفت و اقتداری در شأن خود، وجود زمامداران و کارگزاران نالایقی است که در بسیاری از کشورهای اسلامی بر مصادر امور تکیه زدهاند و به جای تلاش برای ارتقا و تحکیم بنیانهای جامعه اسلامی، به دنبال ارضای روحیه قدرتطلبی و تحقق منویات شخصی هستند.
برای اثبات این ادعا لازم نیست به گذشتههای دور بازگردیم؛ بلکه نیمنگاهی به رفتار زمامداران برخی کشورها در سالهای اخیر به خوبی هر ناظری را به حقیقت فوقالذکر رهنمون میشود.
در کشور همسایهمان عراق، مردم مسلمان سالها زیر سلطه دیکتاتوری روزگار میگذراندند و منابع غنی زیرزمینی و پتانسیل جمعیتی آنها به جای قرارگرفتن در مسیر ارتقای شاخصهای پیشرفت داخلی و در مرحله بعد، جهان اسلام، در مسیر ارضای ماجراجوییهای شخص صدام و حزب حاکم مصرف میشد.
دیکتاتور عراق به جای خدمت به مردم کشورش و تحکیم وحدت بین جهان اسلام، فضایی خفقانی در قلمرو حکومتیاش برقرار کرده بود و برای تقویت پایههای قدرت خویش، ابایی از ارتکاب جنایتهای کوچک و بزرگ نداشت؛ جنایتهایی از جنس شکنجه آزادیخواهان، به شهادت رساندن بزرگانی همچون آیتالله سید محمد باقر صدر، حمله شیمیایی به برخی مناطق عراق، و ... .
روحیه قدرتطلبی صدام چنان سیریناپذیر بود که وی زمانی با حمایت مستقیم و زمانی دیگر با چراغ سبز تلویحی دشمنان جهان اسلام به همسایگان حمله کرد و منابع مالی و انسانی کشورهای اسلامی را درگیر جنگی خانمانسوز کرد. تهاجم نظامی عراق به ایران هشت سال به درازا انجامید و خسارتهای فوقالعادهای به هر دو ملت بزرگ اسلامی وارد کرد. اشغال کویت توسط حکومت بعثی عراق نیز موجب تحمیل خسارتهایی مضاعف بر ملت مسلمان عراق و کویت شد و بهانهای به دست ایالات متحده و نیروهای ائتلاف داد تا زیرساخت های عراق را نابود کنند.
قرارداشتن حاکم جنایتکار و خیالپردازی چون صدام در راس هرم حکومتی عراق، موجب نابودی زیرساختها و هدررفت منابع این کشور شد و مردم عراق را با وقفهای طولانی در رسیدن به قلههای پیشرفت و سربلندی مواجه ساخت.
نمونه دیگر این قدرتطلبیها را میتوان در روحیات دیکتاتور معدوم لیبی سراغ گرفت. معمر قذافی در دوران چنددهه زمامداری خود و سیطره بر منابع هنگفت لیبی، بیش از این که در خدمت تقویت قدرت جهان اسلام باشد، به دنبال تحکیم پایههای قدرت خویش بود و ضربههای سنگینی به جامعه اسلامی وارد ساخت.
وی در دوران زمامداری خود، جنایتهای متعددی مرتکب شد که ربودن امام موسی صدر از جمله آنها به شمار میآید. قذافی سرانجام پس از چنددهه حکومت بر لیبی، در جریان خیزش مردم این کشور کشته شد.
یکی دیگر از عوامل نابودی سرمایههای جهان اسلام را میتوان در درون حکومت عربستان سراغ گرفت. دولت عربستان علیرغم اینکه حدود یکپنجم ذخایر نفتی دنیا را در اختیار دارد و به عنوان دارنده ششمین ذخایر گاز دنیا شناخته میشود، یکی از بزرگترین عوامل تفرقهافکنی در میان امت اسلامی به شمار میآید؛ چه اینکه با پشتوانه انبوه دلارهای بادآورده نفتی، به شدت در پی ترویج وهابیگری و سیاستهای تفرقهافکنانه خود است و در این راه آشکارا به بنیانگذاری و پشتیبانی از گروههای خطرناک میپردازد.
تشکیل و حمایت از گروههای تروریستی و تکفیری در سوریه، نمونهای موخر و روشن از مصادیق ادعای فوق را نشان میدهد؛ گروههایی تروریستی که با پشتیبانی آل سعود، مسلمانهای بیگناه را «ذبح» میکنند و هیچ ابایی از این سربریدنها ندارند!
البته ارتکاب چنین جنایتهایی از دستپروردگان سعودی دور از انتظار نیست؛ چه اینکه آل سعود، خود یدی طولا در سرکوب و اعدامهای فجیع دارد و به شهادت رساندن مرحوم شیخ نمر-روحانی مبارز عربستانی- آن هم به شیوه هولناک «گردن زدن با شمشیر» آخرین نمونه از پیامدهای زمامداری حاکمان نالایق و همسو با نظام سلطه، در کشورهای اسلامی است.
تامل در این نکته، بسیار حسرتانگیز است که چنانچه زمامداران کشورهای اسلامی دستکم به «مشترکات» مورد قبول مسلمانان پایبند میبودند و امکانات عظیم امت اسلامی را به جای هدردادن در راه اغراض قدرتطلبانه و خواستهای دشمنان، در مسیر اعتلای جهان اسلام بسیج میکردند، کشورهای اسلامی اینک در جایگاهی بهمراتب بالاتر قرار داشتند و شیاطین بزرگ و کوچک را یارای استمرار این همه ظلم و بیعدالتی در حق مسلمانان نبود.
نویسنده: مرتضی میبدی