آنچه رسانه های غربی بازنمایی نمی کنند
پنجره ای به دنیای واقعیات: « آنچه رسانه های غربی بازنمایی نمی کنند»
پیام رهبر فرزانه انقلاب اسلامی به عموم جوانان اروپا و آمریکای شمالی در همان ساعات اولیه با واکنش های بسیاری مواجهه شد. رسانه های غربی ، صدور این پیام را «بسیار غیرمنتظره» خواندند و باید منتظر واکنش های بعدی در سطوح رسانه ای و مردمی باشیم.
از طرف دیگر نکات بسیاری در متن، محتوا ، قالب شکلی و بازه زمانی صدور این نامه غیرمنتظره وجود دارد که امیدواریم نخبگان و صاحبان نظر به درستی به تحلیل آن بپردازند. بدون اغراق باید بگوییم در نگارش تک تک جملات این نامه دقت و فطانت خاصی لحاظ شده و در استخدام واژه ها و صورتبندی کلی نامه منطق حکیمانه ای مشاهده می شود.
در ادامه نکاتی اجمالی و در حد وسع نویسنده برای مخاطبان ارائه می شود:
«دیپلماسی گفتمانی اسلامی» دربرابر « دیپلماسی عمومی اغواگر غربی»
دیپلماسی عمومی به تلاش دولت ها جهت ارتباط گیری با مردم کشورهای دیگر با هدف تاثیرگذاری بر برداشت ها و نگرش آنان نسبت به خود گفته می شود.
دیپلماسی عمومی از طرف دولتمردان آمریکایی و غربی برای تاثیرگذاری جهتدار بر اذهان شرقی ها ( و علی الخصوص) مسلمانان به طور شبکه ای و گسترده انجام می شود.
دیپلماسی عمومی غربی بر پایه یک نوع اقناع هژمونیک و مزوارنه بنا شده است .شبکه های گسترده رسانه های غربی وظیفه دارند با بکارگیری تکنیک های فوق مدرن و پیچیده روان شناختی ، مخاطب خود را نسبت به اهداف غربی، اقناع نمایند ؛ اما اسلام ، دین منطق است و در جهت گیری دیپلماسی اسلامی دینامیزم درونی ساحت اعتقاد و اندیشه حفظ می شود.
دیپلماسی گفتمانی بکار گرفته شده توسط رهبر انقلاب پدیده ای فراتر از دیپلماسی عمومی است و همانگونه که از متن پیام ایشان نیز مشخص می شود انتقال آمرانه پیام، مد نظر نیست. دیپلماسی گفتمانی نمی خواهد با ابزار رسانه ، اختیار اندیشیدن را از مخاطبان سلب نماید.
در دیپلماسی گفتمانی اثرگذاری اصلی و نهایی در اثر تطابق اندیشه ها با «فطرت» انسان ها حاصل میشود.«فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذالک الدین القیم»(روم:30 ) {پس روی به جانب دین حنیف آور،آن فطرت خدایی که مردم را برآن نظرات آفریده ودر آفرینش خدا تبدیلی نیست.
این دین قیم واستوار حق است.} اما در تعریف غربی از دیپلماسی عمومی ، القاء معنا برای اقناع فکری به طور جدی با هدف منافع اقتصادی و ارتقاء قدرت صورت میگیرد. درفرایند اعمال دیپلماسی عمومی غربی ، رسانه ها نقش بی بدیل و افسارگسیخته ای دارند.
اما در منطق اسلامی دیپلماسی ،گرچه از قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی برای نشر و گسترش اندیشه ها بهره برده می شود اما دینامیزم درونی و ساحت مقدس اندیشه ای پیام ها حفظ می شود.
در این فرایند «خلوص» و «ناب بودن» پیام ها و اتقان استدلال های ایده ها بیش از تکرار گسترده رسانه ای اهمیت دارد. در حقیقت چون پایه قدرت نرم اسلامی ، «فطرت» انسان ها محسوب می شود ،نباید و اساساً نمی توان «اختیار» وکشش طبیعی انسان ها به پیام های دینی را با اغراض اقتصادی و «جذب» غیرانتخابی رسانه ای-در اثر تکرار بسیار زیاد و توسل به روش های غیر اخلاقی- ، تحت الشعاع قرار داد.
اگر در پیام رهبر معظم انقلاب دقت نمایید، وزن سوال های مطرح شده بیش از جواب ها است. دیپلماسی گفتمانی رهبر معظم انقلاب ، صداقت و صحت رسانه های اختاپوسی نظام غرب سلطه گر را زیر سوال می برد. در حقیقت جوانان و نخبگان اروپایی متوجه می شوند که رسانه های غربی ابزار شریف و بی طرفی برای ارتباطات بین فرهنگی نیستند.
اروپا و آمریکای 2
تا کنون عموما هر چه شنیدیم از اروپای سیاستمداران و آمریکای دولتمردان بوده است. برخلاف غلط مصطلح و رایج، دنیای سیاست ورزی غربی دنیای «روابط بین الملل» به معنای حقیقی کلمه نیست.حتی با بروز رسانه های جدید و شبکه های اجتماعی سایبری نیز صدای حقیقی مردم اروپا و آمریکا شنیده نمی شود و حرف دل مردم دنیا در بازنمایی رسانه های غربی جایی ندارد.
در همین راستا رهبر معظم انقلاب ، خطاب خود را مستقیماً متوجه جوانان اروپا و آمریکای شمالی قرار دادند.
دل های جوانان و فطرت بیدارشان مخاطب خوبی برای پیام رهبر انقلاب خواهد بود. این پیام می تواند فتح بابی برای تعامل و گفتگو با اروپا و آمریکای 2 باشد.
اروپا و آمریکای 2 اروپای جوانان، نخبگان و روشنفکران غیروابسته است. بر خلاف اهتمامی که برخی سیاسیون داخلی برای "تنش زدایی" با غرب در سطح سیاسی و دیپلماتیک(اروپا و آمریکای 1 ) دارند اتفاقا باید ابرهای ابهام را در سطح تلقی های «مردم غرب» برطرف نمود. تردید ها و شبهه های سیاسیون اروپا و آمریکا نسبت به ما ، یک مسئله عارضی نیست و از ماهیت وجودی سیاست خارجی تهاجمی آنها بر می خیزد.
کسی که خود را به خواب زده نمی توان از خواب بیدار کرد. اما در طرف مقابل ابهام زدایی در سطح مردمی لازم است.اسلام هراسی برای واگرایی بینافرهنگی میان مردم غرب و مسلمانان طراحی شده است و تنش زدایی از این ابهامات اتفاقا باید یکی از اصلی ترین اهداف وزارت خارجه و سایر نهادهای مسئول باشد.
اگر مکالمه فرهنگی و گفتگوی اندیشه ای حقیقی میان مردم غرب و مسلمانان به وجود بیاید بسیاری از سوء تفاهم ها حل خواهد شد و سیاستمداران غربی دیگر به راحتی نمی توانند سیاست های ضداسلامی خود را ادامه دهند.
فروپاشی شوروی مبدأ «اسلام هراسی» است ؛ نه 11 سپتامبر
رهبر فرزانه انقلاب در پیام پرمغز خود به فروپاشی شوروی به عنوان مبدا اسلام هراسی های معاصر اشاره کرده اند. متاسفانه بسیاری از کارشناسان از بررسی بازه ده ساله و بسیار مهم بین فروپاشی شوروی و حادثه مشکوک 11 سپتامبر غفلت می کنند.
به طور خلاصه باید گفت اتفاقاً سیاست ضداسلامی اروپا و آمریکای شمالی پس از فروپاشی شوروی شروع شد و 11 سپتامبر دستاویز تشدید آن را فراهم نمود. مورخین غربی ، هراس از اسلام(خطر سبز) را جایگزین تهدید شوروی (خطر سرخ) نمودند و برای این پیشنهاد استدلال های محکمی از تاریخ غرب ارائه کردند.
از نظر آنها نظام ليبرال سرمایه داری در غرب براي وحدت همه جانبه سياسي، اجتماعي و فرهنگي علاوه بر تمسک به ارزشهاي ليبرالي و سکولاريستي (جنبه های ایجابی) به عنصر «دشمني»( عاملی سلبی در هویت) براي وحدت خود نياز داشت و خلأ ايجاد شده در پس فروپاشي شوروي با جايگزين کردن «اسلام» جبران خواهد شد.
ژان لوگوف در بحث تحلیل با واکاوی اثر جنگ های صلیبی می گوید: «در شکل گیری و تثبیت هویت دینی و یا ملی در جریان مناقشه و یا تضاد پدید می آید و طرف مقابل که همان مخالف یا دشمن است باعث ایجاد و شکل گیری هویت و همانستی می گردد».
این استدلال تاریخی به سرعت پذیرفته و توسط استراتژیست های غربی صورت بندی شد.جالب است بدانیم برنارد لوئیس و سپس ساموئل هانتیگتون با توجه به همین نکته، شبه تئوری " جنگ تمدن ها" را قبل از 11 سپتامبر و پس از فروپاشی شوروی صورتبندی و منتشر نمودند.( شبه تئوری برخورد تمدن ها اولین بار توسط برنارد لوییس در سال 1990 در مقاله ای با عنوان «the roots of Muslim rage» مطرح شد و سپس در مرحله بعدی توسط ساموئل هانتینگتون در مقاله ای در سال 1993 چاپ شده در مجله فارین افرز تکمیل شد. )
این تحلیل که اسلام پس از شوروی، عامدانه برای وحدت بخشی به غرب مورد دشمنی قرار گرفته است را بسیاری از نخبگان آکادمیک غربی نظیر هال ، ادوارد سعید و .. نیز تایید می نمایند. موریتمر در مقاله خود در نشریه اینترنشنال افرز چاپ شده در سال 1999 به صراحت از سیاست «در جستجوی دشمن» Wanted: a new enemy پرده بر می دارد و می گوید: «در اوایل دهه نود این تحلیل به وجود آمده بود که دشمنی غرب با شوروی سابق و بلوک شرق در شکل دهی به هویت غرب مؤثر بوده است و حال با از بین رفتن این عامل سلبی باید در جستجوی جایگزین برای دشمنی بود.
طبیعت انسانی این گونه است که گروه ها همان قدر که خود را بر پایه هر چه هستند تعریف می کنند، بر پایة آنچه نیستند، نیز خود را تعریف می کنند. بسیاری حتی احساس می کنند نیاز است یک تهدید جدید برای جایگزینی شوروی، کشف شود.
از این نظر «اسلام» گزینه در دسترسی است». اگر به این نکته مورد اشاره رهبری توجه نماییم دیگر بی جهت در تحلیل راجع به اسلام هراسی نباید
عواملی مثل 11 سپتامبر و داعش و ... را محور تحلیل قرار دهیم. اسلام هراسی یک رویکرد استراتژیک در سیاست غربی است و ساده انگاری خواهد بود اگر این استراتژی را تنها با اقتضائات زمانی و رخداد ها تحلیل نماییم.
«اسلام هراسی» در کنار سریال تاریخی تجاوزات غربی
تاریخ غرب مسیحی و غرب سرمایه داری دلایل بسیار برای شرمساری دارد. رهبر فرزانه انقلاب به عصر استعمارگری، دوران برده داری ، جنگ های خونین کاتولیک- پروتستان و نژادپرستی های ضدسفیدپوستان اشاره نمودند و این سوال را مطرح کردند که چرا تاریخ متعارف غرب نسبت به حوادث با تاخیری طولانی قضاوت منصفانه انجام می دهد.
این سوال هوشمندانه اولاً اسلام هراسی معاصر غربی را در رده این جنایات تاریخی قرار می دهد و ثانیا این مسئله مهم را مطرح می نماید که :« چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ » .
با مراجعه به برخی « مطالعات انتقادی» (مورد اشاره رهبر فرزانه انقلاب) متوجه می شویم انتقادات اساسی نسبت به سیاست تبعیض نژادی ضد مسلمانی و رویکرد اسلام هراسی غربی وجود دارد. به اذعان غربی ها اسلام هراسی یک « نژاد پرستی تئوریک» در دنیای مدرن است.
اروپای سیاستمداران و آمریکای دولتمردان با ابزارهایی نظیر حمایت مالی ، مدیریت رسانه ای و ... از انتشار تحقیق های جدی در حوزه اسلام هراسی و تبعیض نژادی جلوگیری می کند.
از طرف دیگر اگر اشاره حکیمانه رهبر انقلاب پیگیری شود و مطالعات تطبیقی در موزه سریال تاریخی تجاوزات غربی(جنگ های صلیبی، پاکسازی نژادی مسلمانان در آندلس، عصر استعمار، نژادپرستی و ...) با مسئله اسلام هراسی معاصر انجام شود، تشابهات و قرابت های عجیبی مشاهده می شود.
اسلام هراسی معاصر و مسئله «دیگری»
بررسی های تاریخی نشان می دهد حاق هویت غرب، با بازنمایی "دیگری" به مثابه یک دشمن، شکل گرفته و بازآرایی می شود. به طور کلی مبارزه جویی بر علیه جهان اسلام عامل مهمی در شکل گیری اروپای غربی و ایده «غرب» بود.
«واژه «اروپاییان» برای اولین بار در قرن هشتم و در اشاره به پیروزی شارل مارتل بر قوای مسلمانان در تور ظاهر شد. اروپایی ها در برابر دشمن خارجی خودآگاه تر شدند و خودآگاهی موجب انسجام شد.
تثبیت هویت ایدئولوژیک غرب مسیحی در آن منازعات شکل گرفت که در طی آن کشورهای غربی به رغم تفاوت های داخلی بسیار، به تدریج شروع کردند به این که خودشان را جزیی از خانواده یا تمدنی واحد معین «غرب» تلقی کنند و البته پایان نمادین این فرایند را بیانیه سال 1458 پاپ پیوس سوم مبنی بر یکی انگاشتن اروپا با قلمرو مسیحیت در نظر گرفت.» (هال 1390: 405) طی قرن ها، مفاهیم «اروپا» و «مسیحیت» عملاً یکی بودند.
هویت فرهنگی اروپا و آنچه تمدن اروپا را متمایز و یگانه می کرد در وهله اول، اساساً دینی و مسیحی بود. سرانجام در اثر تحولات داخلی و خارجی، ایده «اروپا» تعریف دقیق تر جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی به دست آورد و اروپا و غرب هویت سکولار یافت . هویت غرب به مفهوم مدرن و سکولار امروزین خود نیز بسیار متاثر از عنصر دشمنی با «دیگری» بود.
مواجهه با دنیای جدید عملاً این هویت جدید را تقویت کرد. عصر استعمار، هویت اروپایی را تغییر داد و یا شاید به تعبیری به دلیل آماده شدن زیرساخت های ذهنی استعمار، هویت غرب تغییر کرد و از هویت مسیحی خود فاصله گرفت و سکولار شد. حقیقت آن بود که با هویت مسیحی نمی شد به راحتی استعمار کرد و دست اروپایی ها را برای بسیاری از مسائل می بست ولی با هویت رومی ـ یونانی شده و هویت سکولار، زمینه ذهنی عصر استعمار مهیا گردید. در واقع در عصر روشنگری، میراث یونانی –رومی بیش از آنچه بود، مهم جلوه داده شد.
واقعیت آن است که به آن میزان آن قدر یونان و روم باستان برای اروپای جدید مهم نبود. «گذشته گرایی» اروپای روشنگری برای هویت جویی بود و در این فرآیند دشمنی به نام «شرق» و مهم ترین مظهر آن یعنی «اسلام»، در راه خودشناسایی و بازسازی هویتی غرب، مورد نیاز بود.
علاوه بر اسلام هراسی، رویکردی استعماری غرب پس از دوران افول امپراتوری ها نیز به نوع دیگری استمرار یافت و امروزه به مرور استعمارگری به درون مرزهای داخلی اروپا و غرب کشیده شد.برخورد تبعیض آمیز با مهاجران و اقلیت های قومی و نژادی نه تنها بر علیه مسلمانان(اسلام هراسی و مسلمان ستیزی) بلکه بر علیه «دیگران» اروپایی نیز وجود دارد.
همین امروز در اروپا، شهروندان اروپای شرقی با مسائلی مواجه می شوند که آنها را به این نتیجه می رساند که وطن آن ها چندان هم غربی و اروپایی نیست و کشورهایی چون آلمان،فرانسه و انگلستان، «اروپای اروپایی» European Europe اند. به اذعان بسیاری از نخبگان غربی، ذات هویت غربی با "دیگر سازی" و "دیگر ستیزی" شکل گرفته است . اسلام هراسی، در دنیایی که به همگرایی و جهانی شدن شهره شده است، کارکردی استراتژیک برای حفظ مرزهای هویتی غرب دارد.
یک کتاب، به تنهایی جواب تمامی امواج اسلام هراسی است
تاکید رهبر فرزانه انقلاب برای رجوع جوانان غرب به منابع دست اول و به طور خاص قرآن کریم ، حاوی نکات بسیار ارزشمندی است. در برابر تمامی امواج سایبری، دیجیتالی ، فیلم های سینمایی و اقسام متنوع پیام های اسلام هراسانه، رجوع به متن مکتوب قرآن کریم ، جوابگوی جویندگان راستین حقیقت است.
وقتی انسان یا جوامع انسانی به موضوعی توجه مضاعفی دارند باید متناسب آن توجه معلومات خود را نسبت به آن موضوع افزایش دهند تا از پس پرده ضخیم عدم شناخت و جهل، واکنش و توجه نشان ندهند.
در فضای عمومی غرب، مدت ها بود که سخن چندانی از اسلام نبود و بیشتر مردم در جهل کامل از حقایق اسلام بسر می بردند. از لحاظ تاریخی ملت های اروپای غربی بجز از زمان نبرد پواتیر تا جنگ های صلیبی (1291ـ1095 م) که به دستور پاپ اوربان دوم آغاز شد، ارتباط مستقیمی با مسلمانان نداشتند.
در نتیجه، مسلمانان تا قرن ها به عنوان دشمنانی دور دست در ذهن اروپایی ها باقی ماندند. ادبیات ضد اسلامی بیزانس که بخشی از دانش دست اول درباره عقیده و عملکرد اسلامی را نشان می دهد، با اسلام به عنوان یک انحراف دینی مانند شرک یا مانی گری رفتار کرده است.
در زمان عصر استعمارگری نیز انگاره های اسلام هراسانه به مدد ارتشی از شرق شناسان با جدیت دنبال شد و البته شرق شناسی سنتی نتوانست جهل قبلی را برطرف سازد چرا که شرق شناسی کلاسیک جریانی خنثی و صرفا طالب دانستن نبود و به شدت با منافع استعماری گره خورده بود.
به طور کلی افول موقعیت سیاسی و علمی مسلمانان در عصر جدید نیز سبب شد اسلام و مسلمانان در حاشیه توجهات افکار عمومی غربی قرار داشته باشند. اما در طول دو دهه (از انقلاب اسلامی ایران تا حادثه 11 سپتامبر) نام اسلام در قلمرو سیاست، روابط بین الملل و فضای عمومی غرب به طور ناگهانی مطرح شد، بدون اینکه آن جهل قبلی و تاریخی مرتفع شده باشد.
از سوی دیگر بیش تر افراد و گروه های غربی که آثاری دربارۀ اسلام نشر می دادند، مبتنی بر اهداف و آمال خودشان اسلام را معرفی می کردند و با دید کنجکاوانه و پرسشگرانه و بی طرف دربارۀ آخرین وحی و ودیعه خداوند نمی نگریستند.
تا هنگامی که در فضای عمومی و در رسانه های غربی نام اسلام زیاد مطرح نبود، جهل مردم عادی غرب، آسیب های معرفت شناسی اسلام شناسی آکادمیک غربی و نیز استفادۀ خاص گروه های گوناگون از نام اسلام در خود ممالک مختلف اسلامی، اثر چندانی نداشت. امروزه شهروندان و جوانان غربی نه با رویکردی «مطالعاتی» و «پژوهشی» بلکه عموما از طریق برخی «حوادث» و «موضوعات حاشیه ای » خاص با اسلام و فرهنگ مسلمانان آشنا می شوند.
در چند دهه اخیر موضوعات خاصی محور بحث های غربی راجع به اسلام قرار گرفته است. موضوعاتی چون کتاب موهن سلمان رشدی، جریان 11 سپتامبر، بحران کاریکاتورهای دانمارکی ، جنجال قرآن سوزی کشیش آمریکایی ، کاریکاتورهای موهن شارلی ابو و ...دستاویز بازنمایی منفی از فرهنگ مسلمانان و تحریف مبانی اسلامی بوده است.
برای شهروند غربی که درگیر مشکلات جوامع پساصنعتی است و اصولا اندک وقتی برای مطالعات و توجهات عمیق و اساسی دارد ، اسلام از طریق «حوادث حاشیه ای» شناسانده می شود. پس با این حساب رجوع به منابع دست اول و متن قرآن کریم ، آنتی تز اسلام هراسی محسوب می شود.
البته نهادهای مسئول وظیفه دارند متن ترجمه ای مناسب و صحیح از قرآن کریم را در دسترس جوانان غرب قرار دهند. یکی از مهم ترین مسایل در بحث اسلام هراسی، تحریف متون دینی علی الخصوص قرآن کریم است.
داستان تحریف عامدانه ترجمه قرآن مسئله پردامنه ای است.ترجمه های اولیه از قرآن عمدتاً جهت دار و مخدوش بود. به طور مثال در سال 1698 ترجمه لاتین از قرآن توسط لودویک مرچی منتشر شد که مشحون از تحریف هایی بود که اسلام را به بدترین شکل ممکن معرفی می کرد.
این کتاب به قدری جهت دار بود که نام آن را نه «ترجمه» بلکه «تکذیب» قرآن نام نهاده اند. البته نص قرآن کریم از هر گونه تحریفی محافظت شده است اما در ترجمه های مغرضانه و جهت دار، معانی آیات قرآن، قلب می شود.در دوران کنونی نیز هنوز این خباثت ها ادامه دارد.
برای مثال ترجمه قرآن کریم توسط جی.ام.رادول و ان.جی.داوود یکی از همین ترجمه های مغرضانه است. نکته قابل توجه این است که داوود، یک یهودی عراقی است که با ترجمه «هزار و یک شب» به شهرت رسیده است.
نقش بمب خوشه ای فرقه سازی های استعمار در سیاست اسلام هراسی بسیار مؤثر است اما کمتر دیده شده است. به طور مثال در مورد فرقه های بابیت و بهائیت عموماً به اختلاف افکنی داخلی و انحرافات آنان در درون جامعه مسلمانان توجه شده است، اما وجوه دیگر مسئله «فرقه سازی»، بد جلوه دادن تعالیم اسلام و وارونه نمایی حقایق اسلامی است.برخی از ترجمه های کنونی قرآن کریم در دنیا توسط بهایی ها انجام شده است و تحریفات عظیم و عامدانه در آن وارد شده است.
پیام حکیمانه رهبر معظم انقلاب برای همه اقشار نخبگان و مسئولین، مسئولیت آور است و باید در راستای استراتژی نهفته در ارسال این نامه ارزشمند، اقدامات جدی در سطح نخبگانی و حکومتی صورت گیرد. این پیام به مانند پیام حضرت امام(ره) به گورباچف، پنجره جدیدی را گشود.
این پنجره رو به واقعیاتی است که رسانه های غربی عامدانه بازنمایی نمی نمایند.
نویسنده : دکتر مهدی صادقی
Related Assets:
- حادثه«شارلیابدو»مانند11سپتامبر سناریویی برنامهریزی شده/ نامه رهبری به جوانان غرب همانند نامه امام به گورباچوف مصداق واقعی امربه معروف است
- 9 سوال و 3 درخواست امام خامنهای از جوانان اروپایی و آمریکای شمالی +جدول، نمودار وترجمه
- رفتار ورزشکار بعد از قهرمانی،معرف استقامت معنوی ملت ایران است/لزوم پرهیز از تخلفات و برخورد قاطع با متخلفین
- قهرمانان و ورزشکاران مسابقات آسیایی و پارا آسیایی با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند
- نامه رهبری به جوانان غربی یعنی تلاش همه جانبه برای صدور انقلاب
- جوانان قطعاً به ثمر نشستن آرمان فلسطین را خواهنددید/ مسئله فلسطین در رأس مسائل دنیای اسلام
- دومینویی از پرسشگری های اساسی
- دقت کم نظیر رهبری در گزینش مفاهیم کلیدی و نمادهای کلامی