ID : 34454641
چرا تیم مذاکره‌کننده برجام به ترمیم نیاز دارد؟

تغییر «ذهنیت»، کلید تغییر در دیپلماسی دولت


اگر بپذیریم که مثلا جناب ظریف زبان غربی‌ها را خوب بلد است (که نتیجه برجام تردیدهایی را مطرح کرده است)، برای مذاکرات با چین و روسیه، نیازمند چهره‌هایی آشنا و مسلط به مسایل این دو کشور هستیم.

به گزارش یزدرسا، خروج یکجانبه دانلد ترامپ از توافق هسته‌ای ایران، گرچه برای بسیاری محیرالعقول و خلاف هرگونه قاعده دیپلماتیک بود، لیکن به همان نسبت، بخش زیادی از تحلیل‌گران و اهل فن می دانستند که این تصمیمی محتوم از سوی ایالات متحده (نه الزاما ترامپ) بود.

از دید این ناظران، استراتژی اصلی ایالات متحده در مذاکرات هسته‌ای، نه گرفتن و دادن امتیاز، که نگه داشتن ایران در یک شرایط «تعلیق»، با هدف گرفتن ابزار هسته‌ای از دست ایران با کم‌ترین هزینه، و  از سوی دیگر دادن حداقل امتیاز به ایران است. این استراتژی است که نه اوباما تدوین کرده بود و نه ترامپ، بلکه از دل اندیشکده‌های متنفذی چون «رند»، «بروکینگز»، مرکز بلفر بیرون آمده است و روسای جمهوری آمریکا تنها در تاکتیک اجرای آن تفاوت دارند. کما این که عدم همکاری بانک‌های غربی با ایران، مانع‌تراشی در تجارت طرف‌های اروپایی با ایران از طریق تهدیدهای پنهان و امثال این‌ها، از همان زمان اوباما (رئیس جمهور «مودب» آمریکا) آغاز شد، غافل از این که در یک تقسیم کار سنتی، جمهوری خواهان با چاقو سر می برند و دموکرات‌ها با پنبه.

به جملات زیر توجه کنید:

" رهیافت رفتارشناسی به من می‌آموزد که برخورد آمریکا با ایران بر اساس واژه و مفهوم Limbo یا "در هوا نگه داشتن" استوار است. نیم‌طبقه وزارت خزانه‌داری را با زبده‌ترین کارشناسان IT و بانکی برای پی‌گیری تحریم‌های خود به کار گرفته‌اند. کلا جمهوری اسلامی در آمریکا دوستی ندارد، نه در چپ و نه در راست. هر دو جریان در آمریکا، تعریف مشترکی از جمهوری اسلامی ایران دارند فقط رهیافت‌های آنها با هم فرق می‌کنند. زمان اوباما، چپ بود. اهل تعامل و فشار. الان راست است. اهل تعامل کمتر و فشار بیش‌تر."

این سخنان «محمود سریع‌القلم»، استاد علم سیاست در دانشگاه بهشتی و مشاور سیاسی ریاست محترم جمهور است که در مقاله‌ای با عنوان «در هوا نگه داشتن ایران» در ۱۱ فروردین ۹۷ منتشر شده است. اینکه افرادی چون سریع‌القلم، دکتر سجادپور، دکتر بهشتی پور و حسین موسویان و ناصر هادیانکه به نوعی اتاق فکر دیپلماسی دولت یازدهم بودند، در آستانه مذاکرات چه نوع مشورت‌هایی به تیم مذاکره‌کننده ما می دادند که خروجی آن «امضای کری، تضمین است» و «تمام تحریم‌ها بالمره لغو خواهد شد» و «آقای کری قول داده است» و...... شد، و الان همین اساتید فن و در راس آن‌ها دکتر روحانی از کم شدن شر کدخدا از برجام سخن می گویند.

به هر روی، نتیجه دست‌کم ۵ سال مذاکره تیم دیپلماسی دولت با محوریتجواد ظریف - عباس عراقچی - مجید تخت‌روانچی - حمید بعیدی‌نژاد با همه زحماتی که این عزیزان متحمل شدند و همه مذاکرات چندلایه و پیچیده‌ای که با ۶ کشور انجام دادند، آن نتیجه مطلوبی نشد که باید می شد. کما این که جناب دکتر ظریف از زمان دولت اصلاحات در مواجهه با تروئیکای اروپا همراه آقای روحانی (دبیر شورای عالی امنیت وقت و مذاکره‌کننده ارشد ما با اروپایی‌ها) در مذاکرات هسته‌ای دخیل بودند و نتیجه آن مذاکرات هم همان شد که به تعبیر معروف آقای علی لاریجانی (که جانشین آقای روحانی در شورای عالی امنیت ملی شده بود) «درّ غلتان دادیم و آب نبات گرفتیم»، و اروپایی‌ها در برابر تعلیق همه‌جانبه فعالیت هسته‌ای از جانب ما، حتی کوچک‌ترین وعده‌های خود را هم عملی نکردند. نتیجه آن شد که به تدبیر رهبر معظم انقلاب در سال ۸۴، همان دولتی که تاسیسات هسته‌ای ما را پلمپ کرد (دولت خاتمی) مسوول از سرگیری فعالیت شد.

بعد از برعهده داشتن دست‌کم ۵ سال مذاکره فشرده با ۵+۱، که در نهایت به دستاورد مطلوب هم نرسیده، قطعا تیم مذاکراتی ما هم به لحاظ روحی و هم حتی جسمی نیازمند ترمیم و بازسازی و انجام پاره‌ای از بازنگری‌ها در رهیافت‌ها و رویکردهاست. با بررسی کارنامه عملکرد تیم مذاکره کننده در سال‌های اخیر و در کل، می توان گفت که بزرگ ترین اشتباه این تیم (با لحاظ نیت خیر و وطن‌پرستی و تلاش مخلصانه آن‌ها) در ذهنیت‌های حاکم بر آن بوده است. ذهنیتی که اصل اساسی تفکر دولت آمریکا را درباره جمهوری اسلامی (فارغ از اشخاص حاکم بر دولت آمریکا) یعنی اصل «limbo» (معلق نگه داشتن) ایران در جهت عدم رشد و توانمند شدن ما (بنا به سخنان مشاور سیاسی آقای روحانی)، نادیده گرفت و گمان برد که رویکرد دموکرات‌ها درباره امتیاز دادن به ایران در مبنا و استراتژی با جمهوری‌خواهان تفاوت دارد. ایراد دیگر این ذهنیت،«خوش بینی» مفرط به اروپایی‌ها بود، بدون آن که این حقیقت بدیهی را در نظر بگیرد که اتحادیه اروپا در پیوند استراتژیک با واشینگتن است و این‌ها با هم یک بلوک را در عرصه بین‌الملل تشکیل می دهند.

روزنامه‌های حامی دولت پس از امضای برجام

تیتر همین روزنامه ها پس از خروج امریکا از برجام:

روزنامه‌های حامی دولت در دوران «پسا-خروج»

نتیجه این ذهنیت اشتباه این شد که ما شاهد گفتارهایی قابل تامل با این مبنا بودیم که تیم مذاکره کننده ما توانست بین اروپا و آمریکا شکاف ایجاد کند و به این امید بستیم که در صورت تحرکات مخرب واشینگتن در اجرای توافق، اروپا به واسطه «قول»هایی که بین دیپلمات‌های اروپایی و دیپلمات‌های ما رد و بدل شده، در کنار ما خواهند ایستاد. همین ذهنیت موجب شد که بیشترین امتیازات اقتصادی حاصل از برجام به همان طرفی داده شود که نماینده آن، «لوران فابیوس»، نماینده رسمی و علنی تل آویو در مذاکرات بود و تا اخرین لحظه از هیچ کارشکنی خودداری نکرد.

تیم مذاکره‌کننده ما که تقریبا همگی سابقه تحصیلات عالیه در حوزه سیاست و روابط بین‌الملل در دانشگاه‌های غربی را دارند، این اصل بدیهی را با خوش‌بینی مفرط نادیده گرفتند که همچنان انگاره «واقع‌گرایی» بر عرصه روابط بین الملل حاکم است و قدرت مذاکره در سطح بین‌الملل به در اختیار داشتن ابزارهای فشار و برگ‌های قدرت است، وگرنه نظام بین الملل همچنان یک نظام «آنارشیک» است که در آن منطق «قدرت» حرف اول را می زند. در چنین دنیایی اعتبار «نهادهای بین المللی» در بسیاری از موارد از کاغذ فراتر نمی رود و اکثریت قریب به اتفاق پیمان‌های بزرگ بین المللی هیچ ضمانت اجرایی جز آرایش نیروها و موازنه قدرت ندارند.

مشکل بزرگ دکتر ظریف (با تاکید بر تدین و وطن دوستی که در ایشان سراغ داریم) در ذهنیت حاکم بر رویکردهای ایشان است. وقتی دیپلمات ارشد یک کشور، درجمع چند هزار دانشجو، بدون در نظر گرفتن ملاحظات دیپلماتیک، سیاسی و امنیتی از این می گوید که "آمریکا با یک موشک می تواند کل سیستم دفاعی ما را از کار بیاندازد"، یعنی این نگره چنان بر ذهن ایشان حاکم بوده که شاید ناخودآگاه در یک محفل عمومی از زبان ایشان در رفته است. به فرض محال، حتی اگر کشور X در مجمع‌الجزایر پولینزی در اقیانوس آرام (با جمعیت چندهزار نفری) هم واقعا در تقابل با کشوری چندین برابر قوی تر از خود قرار داشته باشد، چنین سخنی از دیپلمات ارشد کشور  Xهم یک اشتباه محرز و یک گاف بزرگ دیپلماتیک است. حال در نظر بگیرید که این سخن از زبان یک قدرت بزرگ منطقه‌ای(با همه معیارهای جمعیتی، وسعت، توان دفاعی، ثروت و......) گفته شود. خروجی چنین سخنی از زبان دیپلمات ارشد ما، که لحظه لحظه گفتار و رفتارش از سوی سازمان‌ها و اندیشکده‌های اطلاعاتی دشمنان رصد می شود، چه تحلیلی در آن‌ها ایجاد می کند؟  

لازم به یادآوری این امر بدیهی و مبرهن نیست که جمهوری اسلامی ایران اکنون در مرحله‌ای از قدرت نظامی و دفاعی است که می تواند زمین بازی دفاع از منافع ملی را خود تعریف کند. فقط برای روشن شدن اذهان این را باید گفت که زمانی اوباما، هر بار که سخن از مذاکره با ایران می گفت، از "روی میز بودن همه گزینه‌ها" حرف می زد.

اکنون ترامپ یانکی و حقیقتا «گاوچران»، با همه ادعای جنگ طلبی و جوش و خروش، به خود جرات و جسارت نمی دهد که از "روی میز بودن همه گزینه‌ها" با ایران حرف بزند، و در نهایت مثل کودکان خردسال و جِرزن، وقتی اوضاع را به نفع خود ندیده، زیر بازی زده است. و البته تجربه تاریخی نه چندان دور هم همین را به ما می گوید. زمانی سلف جمهوری‌خواه ترامپ، یعنی جورج دابلیو بوش، که خط و نشان‌های بسیار برای ایران می کشید و اولین بار ادبیات "روی میز بودن همه گزینه‌ها" را باب کرد و ایران را عضوی از «محور شرارت» خطاب می کرد، به گفته آقای ناصر نوبری، دیپلمات ارشد سابق و آخرین سفیر ایران در شوروی، در سال ۸۶ با عاملیت تونی بلر، نخست وزیر پیشین بریتانیا، پیشنهاد مذاکره استراتژیک با ایران را داد که در نهایت به واسطه فتنه‌گری‌های برنامه‌ریزی شده برای سال ۸۸ و پالس‌هایی که از داخل به واشینگتن داده شد، آن مذاکرات بسیار مهم به سرانجام نرسید.

اما دیگر نتیجه آن ذهنیت اشتباه این بود که در ۵ سال گذشته، به واسطه خوش بینی مفرط و اعتماد به اروپایی‌ها، دولت چندان که باید و شاید به روابط اقتصادی و سیاسی با چین و روسیه اهتمام نورزید و بیشتر تخم‌مرغ‌های خود را در سبد رابطه با اروپا قرار داد. گرچه هنوز برای از سرگیری روابط راهبردی با چین و روسیه دیر نیست، ولی نتیجه چندین سال اعتماد به اروپایی‌ها، کار ما را در شرایط فعلی با دست‌اندازهایی مواجه خواهد کرد.

با همه این اوصاف، حتی اگر تیم فعلی دیپلماسی ما در این زمان کوتاه(که بسیار دشوار است) بتواند ذهنیت خود را تغییر دهد، این نافی لزوم ترمیم یا گسترده کردن تیم دیپلماسی ما نیست. اگر بپذیریم که مثلا جناب ظریف زبان غربی‌ها را خوب بلد است (که با توجه به نتیجه برجام تردیدهایی درباره آن بوجود آمده است)، برای مذاکرات با چین و روسیه، نیازمند چهره‌هایی آشنا و مسلط به مسایل این دو کشور به ویژه در حوزه‌های اقتصادی و امنیتی هستیم. به فرض مثال (و در مثل مناقشه نیست) که جناب دریابان شمخانی از قدیم آشنایی خوبی به مذاکره با روس‌ها دارد و روس‌ها به او به عنوان یک مذاکره‌کننده متنفذ اعتماد دارند و می تواند در زمینه همکاری‌های راهبردی در حوزه دفاعی و امنیتی با روسیه داشته باشد. در کنار ایشان قطعا به چهره‌ای نیاز داریم که مسلط به اقتصاد روسیه و ظرفیت‌های همکاری متقابل با این کشور باشد.

از سوی دیگر، برای گفتگو با چین قطعا نیاز به حضور فردی است که کاملا به اقتصاد چین، نیازهای آن و پتانسیل‌های رابطه اقتصادی ما با چین مسلط باشد. باز هم برای مثال، چهره‌ای چون اسدالله عسگراولادی، رییس اتاق بازرگانی ایران و چین و کسی که به عنوان یک تاجر بخش خصوصی سالیان سال با چینی‌ها مراوده تجاری دارد، می تواند منبع اطلاعاتی خوبی برای تیم مذاکره کننده هسته‌ای باشد.

در این میان، حتی برای مذاکرات جدیدی با اروپایی‌ها بر سر حفظ برجام (با وجود این که طبق سوابق عیان و واضح، کم‌ترین امیدی به همراهی اروپایی‌ها نیست)، قطعا نیاز به حضور افراد جدیدی در تیم احساس می شود که خوش بینی مفرط تیم مذاکراتی به تروئیکای اروپا را نداشته باشد و بتواند زوایای جدیدی به داده‌ها و ستانده‌های بالقوه ما با اروپا بیافزاید.

در پایان تاکید می‌شود، اکنون زمان انسجام و وحدت ملی هر چه تمام‌تر است و همان‌طور که دولت از منتقدان انتظار دارد که در بیان انتقادات خود نسبت به عملکرد سیاست خارجی آن، جانب احتیاط و انصاف هر چه بیشتر پیشه کنند، دولت هم لاجرم باید گوش‌های خود را به روی دلسوزان گشوده‌تر کند و از ظرفیت جناح‌های مختلف سیاسی و حتی منتقدان دولت استفاده کند تا تیم مذاکره‌کننده هر چه زودتر نقایص خود را رفع کند و با قدرت و قوت و انسجام بیشتری پای در میدان دیپلماسی فعال بگذارد.




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.