ID : 20179095
محمد رضا تاجیک:

زمان خانه تکانی دولت قبل ازانتخابات و بازنشسته شدن ژنرال ها فرا رسیده/پاسداشت بزرگان بدان معنا نیست که هرجا بساط توزیع قدرت برپاست به انها دخیل ببندیم


یک ذفعال سیاسی اصلاح طلب گفت:زمان خانه تکانی دولت قبل ازانتخابات و بازنشسته شدن ژنرال ها فرا رسیده است.

به گزارش یزدرسا به نقل از روزنامه اعتماد ، محمدرضا تاجیک، برای اصلاح‌طلبان چهره شناخته‌شده‌ای است. تحلیلگری که پیش‌بینی نمی‌کند اما حال را چنان می‌کاود که حدس اتفاقات آینده چندان سخت نمی‌شود. او در گفت‌وگویی که با «اعتماد» داشت پس از تحلیل رخداد ٧ اسفند از زوایای جدید به آینده عملیاتی اصلاح‌طلبان پرداخت. او معتقد است که دولت روحانی چهار سال دوم را هم در پاستور خواهد بود و اصلاح‌طلبان نیز پس از اقبال مردم نباید مدیریت مجلس را دو دستی تقدیم رقیب کنند. تاجیک رقیب را هم منصفانه نقد می‌کند و معتقد است که اگر اصولگرایان به جامعه بازگردند و استراتژی مناسبی داشته باشند، می‌توانند در یک رقابت واقعی هم اعتماد مردم را جلب کنند.

مهم‌ترین تاکتیک و استراتژی اصلاح‌طلبان در ٧  اسفند چه بود؟
اصلاح‌طلبان در ٧ اسفند به استراتژی‌ای رسیدند که «اگر نمی‌توانی ببری بازی نکن». اما می‌دانستند این بازی، بازی بسیار پیچیده‌ای است. در دست اصلاح‌طلبان دو تا کارت وجود داردکه یکی از این کارت‌ها گوشه نداشت و یکی هم کارت تعیین‌کننده‌ای نبود، اما در دست رقیب کارت‌های بسیاری وجود داشت. اما شعار و باور اصلاح‌طلبان این بود «ما با این دو کارت بازی می‌کنیم» و قادریم شاه، وزیر و فیل شما را مات ‌کنیم. به قول ماکیاولی قدرت در عِده و عُده نیست، قدرت در استراتژی است. در شرایطی که امکان عبور از در و دروازه نیست، از روزنه می‌توان عبور کرد و بازی را به نفع خود تمام ‌کرد. بنابراین اصلاح‌طلبان چه کردند؟ وارد بازی‌ای شدند که نمی‌توانستند با ژنرال‌های خود بازی کنند، این امکان وجود نداشت که آنان ژنرال‌های خود را وارد فضا بکنند. معنای ظاهری این نوع بازی این بود که اصلاح‌طلبان سه گوشه دیوار قرار گرفته‌اند و بازی را از قبل بازنده دارند؟ اما آنان با همان نیروهایی که ممکن بود و دادن تشخص و شخصیت و هویت به یک لیست و به یک جریان تا به یک فرد و افراد خاص و جایگزین کردن یک هویت همگانی به جای یک هویت فردی وارد عرصه شدند. اینجا دیگر آن لیست فراتر از تک‌شخصیت‌ها و ژنرال‌ها عمل کرد. خود آن لیست شد ژنرال. بنابراین شکل بازی عوض شد. یعنی در هر شرایطی شما می‌توانید با لحاظ محدودیت‌ها و مقدورات شکل بازی‌ را عوض کنید. هوشیاری همین است، بازی سیاست همین است که شما باید ببینید در چه شرایطی قرار دارید، چه امکاناتی در دست دارید، چه استعدادی وجود دارد، روزنه‌ها کدامند، کدام مسیر کج‌راهه است، در کدام مسیر دیو و دد خفته است، کدام مسیر چاله و چاه دارد و کدام مسیر را اگر بروید به سرانجام می‌رسد.
اشاره کردید که اصلاح‌طلبان استراتژی جدیدی را پیش گرفتند. مهم‌ترین اقداماتی که اصلاح‌طلبان باید انجام بدهند تا به این استراتژی پرو بال بدهند و بزرگش کنند، چیست؟
همیشه ادامه راه سنگین‌تر از آغاز است، مخصوصا اینکه کنشگران سیاسی‌ ما بیشتر اهل آغاز هستند تا ادامه. ما در طول تاریخ معاصرمان آن جایی که
کم آورده‌ایم در ادامه بوده است نه در آغاز. ما مردان و زنان آغازهای توفنده هستیم اما ادامه‌دهندگانی نحیف و ضعیف هستیم. بنابراین مهم این است که ما از تجربه تاریخی‌مان به این دانش رسیده باشیم که بازی تازه شروع شده است. اما چه باید بکنیم؟
دو انتخابات به فاصله ١٣ ماه در پیش داریم که بسیار مهم هستند؛ هم شورا و هم ریاست‌جمهوری. ما باید در این مجالی که به دست آوردیم و یک بار دیگر اقبالی که مردم به اصلاح‌طلبان نشان داده‌اند باید نمایش بسیار توفنده، زیبا و موفقی داشته باشیم. نباید اسیر حاشیه‌ها شویم، نباید در چنبره حرکت‌های نقیضی گرفتار شویم، نباید در ورطه‌ای بیفتیم که رقیب برای ما ایجاد می‌کند. ما باید تاکتیک‌ها و استراتژی‌هامان پاسخی باشند به نیازهای مردمی که به ما دل بسته‌اند. ببینیم چگونه می‌توانیم در فضای مجلس‌ آن مشکلاتی که مردم به صورت روزمره احساس می‌کنند در دستور کارمان بگذاریم و با تمام قدرت و توان و با تمام آگاهی و تجربه و و هم‌افزایی یک نمایش بسیار زیبایی و بسیار موفق داشته باشیم، همانطور که گفتم از حاشیه‌سازی بپرهیزیم. مطمئنا حاشیه‌هایی را درست خواهند کرد، مطمئنا ورطه‌هایی ایجاد خواهند کرد، هنر ما این است که از اینها عبور کنیم و ایماژ زیبای مردم نسبت به جریان اصلاح‌طلبی را خدشه‌دار نکنیم تا مردم رغبت و انگیزه داشته باشند که در فاصله ١٣ ماه دوباره بیایند به نفع کاندیداهای ما رای‌شان را به صندوق بریزند. بنابراین بسیار مهم است که دوستان‌مان در مجلس بسیار همگون و با منش و با اخلاق اصلاح‌طلبی رفتار کنند و بسیار حرفه‌ای، منسجم و به صورت تیم کار کنند و از یکدیگر عبور نکنند و تلاش کنند چنانچه توانستیم اکثریت مجلس را کسب کنیم آقای عارف را در ریاست مجلس داشته باشند، مدیریت کمیسیون‌های مختلف مجلس را در دست بگیرند، تا از این رهگذر پاسخی مناسب و درخور به حرکت و کنش مردم بدهند. نباید اسیر حاشیه‌ها شوند و ریاست مجلس را دو دستی تقدیم رقیب کنند.
یکی از دلایلی که اتفاقات سال
٨٤ و ٨٨ برای اصلاح‌طلبان افتاد، این بود که اصلاح‌طلبان اسیر حاشیه‌ها شدند؟
بله. تا حدودی درست است.
دلیل اینکه اصلاح‌طلبان به حاشیه پناه می‌برند،  چیست؟
برخی اصلاح‌طلبان زمانی اسیر حاشیه شدند که هنوز به بلوغ و رشادت و عقلانیت سیاسی لازم
دست نیافته بودند.  اگر همان اصلاح‌طلبان مجال دیگری برای کنشگری یابند، متفاوت عمل می‌کنند. اکنون نیز طبیعی و بدیهی است که بسیاری درصدد آن باشند تا نگذارند اصلاح‌طلبان در این مجالی که برای آنها فراهم شده است نمایش زیبا و موفقی داشته باشند، می‌خواهند نمایش آنها را کدر و مشکی و می‌خواهند سیاه‌نمایی کنند و مشکلات جدی ایجاد و حاشیه‌هایی را ایجاد کنند. همه هنر ما این است که از تجربه تاریخی‌ای که داشتیم درس بگیریم و اجازه ندهیم اشتباهاتی که در پاره‌ای موارد داشته‌ایم دوباره تکرار شوند.
پیش‌بینی می‌کردید اصلاح‌طلبان در تهران  پیروز شوند؟
قبل از انتخابات دو تا مطلب از من چاپ شد، یکی، تحت عنوان «سیاستی به زیبایی یک حضور» که من آنجا گفته بودم حضوری خواهیم داشت که بسیار زیبا جلوه می‌کند و یکی هم تحت عنوان
« با کارتی که در دست نیست می‌توان بازی کرد.» من از کسانی نیستم که بگویم آینده را می‌توان پیش‌بینی کرد، بلکه از کسانی هستم که تلاش می‌کنند آینده بر اساس اراده‌شان حادث شود. من بیش از اینکه آینده را موضوع شناخت ببینم، موضوع اراده می‌بینم، آینده آن‌گونه است که ما اراده می‌کنیم به قول بودا «ما آنچه امروز هستیم»، که دیروز اراده کردیم، آنچه فردا خواهیم بود که امروز اراده می‌کنیم، فردای من براساس اراده من به وقوع می‌پیوندد، براساس تدبیر من اتفاق می‌افتد، من می‌توانم فردای خودم را بسازم.
بنابراین تلاش من، در سطح و حدود ناچیز خودم، این بوده که فردا را بسازیم. اینکه واقعا من پیش‌بینی چنین رخداد شگرفی را می‌کردم، باید بگویم خیر. من براساس یک اراده معطوف به آگاهی و خواستن و توانستن فضا را تحلیل می‌کردم و لاغیر؛ لذا در آن دو مطلبی که از من چاپ شد تلاش داشتم چنین رخدادی را بیافرینم. اکنون باید به تمهید و تدبیر دور دوم بیندیشیم. دور دوم بسیار مهم است. دور دوم نسبت به دور اول سخت‌تر و سنگین‌تر است. ما متوجه تفاوت شرایط دور دوم با دور اول هستیم و داریم تمهید می‌کنیم و به تاکتیک‌ها و استراتژی‌هایی می‌اندیشیم که از این ٦٩ نفر دور دومی‌ها اکثریت را داشته باشیم، اگر بتوانیم اکثریت را داشته باشیم، اکثریت مجلس را خواهیم داشت و به تبع ریاست مجلس را.
به نظرتان اکثریت مجلس را داریم؟
همان‌گونه که گفتم نیل به به این اکثریت موضوع تمهید و تدبیر هوشیارانه ما است.
به این موضوع اشاره کردید که اصلاح‌طلبان در دست‌شان دو کارت بود که یکی کهنه و دیگری نیز کهنه‌ای که گوشه‌اش پاره بود، سوالی که به وجود می‌آید این است؛ با توجه به کارت‌های اصولگرایان که می‌توان گفت نوتر و سالم‌تر از کارت‌های اصلاح‌طلبان بود، پس چرا شکست خوردند؟
در بازی استراتژیک کم آوردند. در تحلیل جامع و مانع از تاریخ اکنون خود کم آوردند. به نظر من، در مصاحبه قبلی هم گفتم، بعضی اوقات در هنگامه بازی سیاسی لازم است بازیگر از عقل منفصل استفاده کند، اگر نتواند تحلیل واقعی از واقعیت جامعه داشته باشد، نتواند تحلیل واقعی از رقیبش داشته باشد، نداند چه اتفاقی در راه است، صدای پای حادثه را نشنود، یک جای کار مشکل است. هفت اسفند صدای پای بلندی بود، صدای پای آهسته‌ای نبود، چه طور بعضی‌ها آن را نشنیدند؟ این حادثه بزرگی بود چطور بعضی‌ها آن را ندیدند؟ چطور زیر پوست جامعه را ندیدند؟ به تعبیری که ما به کار می‌بریم انسان هوشیار، انسان سیاست‌ورز کسی است که از سمه یا نشانه‌ای در ظاهر پی به هویتی در باطن می‌برد، از نشانه‌ها پی می‌برد حادثه‌ای در راه است، لزوما نباید حادثه را ببیند. در کلاس‌های ابتدایی چه خواندید؟ می‌گوید «شیخ طوسی از مسیری عبور می‌کرد، فردی از او پرسید تو خر من را ندیدی؟ گفت خر تو همان نبود که یک چشمش کور بود؟ گفت بله. گفت همان نبود یک پایش لنگ بود؟ گفت خر تو همان نبود که بارش جو بود؟ گفت آری. گفت بله. گفت ندیدم. گفت تو همه علایم را دادی چطور ندیدی؟ گفت من از نشانه‌های در راه فهمیدم چنین خری عبور کرده، لزوما نباید خودش را دیده باشم.» اما بعضی وقت‌ها شتر از جلوی ما عبور می‌کند ما نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم که این شتر است یا کبوتر!
مهم این است که از نشانه‌ها پی ببریم حادثه‌ای در راه است، از سمه‌ای پی ببریم چه چیزی در باطن وجود دارد. بفهمیم نبض جامعه چگونه می‌تپد و باید منتظر چه رخداد و حادثه‌ای باشیم. اگر آن رخداد مطلوب ما است تسریعش کنیم، مسیرش را تسطیح و هموار کنیم. نباید سیاست‌ورز جامعه مثل کارآگاه کودنی باشد که هر وقت می‌رسد جنازه پهن باشد باید قبل از حادثه تشخیص بدهد که جنایتی در راه است، قتلی می‌خواهد صورت بگیرد. بعضی وقت‌ها هم جلوی بروز قتل را بگیرد، نه اینکه هر وقت می‌رسد جنازه‌ پهن باشد. بعضی از دوستان ما بالاخره هر وقت می‌رسند جنازه پهن است. . [می‌خندد]
دلیل همین موضوع چیست؟ ضعف از خودشان است یا اعتماد به نفس ندارند؟
نمی‌دانم باید از خودشان بپرسید. شاید مشکل از نوع گفتمانی باشد که ذهن و چشم و فهم آنان را احاطه کرده است و به مثابه یک حجاب عمل می‌کند. می‌دانیم بعضی از گفتمان‌ها به صورت حجاب عمل می‌کنند؛ یعنی تولید یک آگاهی کاذب می‌کنند، تولید یک حقیقت کاذب می‌کنند که ظاهرا واقعیت‌نما و حقیقت‌نما هستند و کسانی که در ذیل آن گفتمان قرار دارند اینها را واقعی و حقیقی می‌پندارند ولی همه کاذب هستند. شاید باید این گفتمان را کنار گذاشت، شاید باید به قول مولانا این شیشه کبود را کنار گذاشت. به قول مولانا «پیش چشمت داشتی شیشه کبود زان سبب عالم کبودت می‌نمود.» بنابراین بعضی وقت‌ها شیشه کبود جلوی چشم ما است، ما عالم را کبود می‌بینیم و واقعیت عالم را نمی‌بینیم.  یا آن شعر بسیار زیبای مولانا که می‌گوید: «چشم‌شان خانه خیال است و عدم/ نیست‌ها را هست بینند لاجرم» به نظر، بسیار زیبا و عمیق است. چشم بعضی از ما خانه خیال است و عدم، نیست‌ها را هست می‌بینیم، هست‌ها را نیست می‌بینیم، واقعیت‌ها را نمی‌بینیم.
دولت چقدر در پیروزی اصلاح‌طلبان تاثیر داشت؟
بی‌تردید در این پیروزی جریان اصلاح‌طلبی مخصوصا دم مسیحی‌هایی آقای خاتمی تاثیر بسزایی داشت. اما با تمام احترامی که برای دولت قایل هستم و قبلا هم گفته‌ام، من دولت را دارای عقبه اجتماعی وسیع نمی‌بینم، دولت را دارای گفتمان مستقل نمی‌بینم دولت را به صورت یک جریان آلترناتیو نمی‌بینیم، و کسانی که در دولت هستند را نه دارای این امکان و نه این استعداد که بتوانند یک جریان اندیشه‌ای یا گفتمانی و یا یک جریان و جنبش اجتماعی و سیاسی راه بیندازند، نمی‌بینم و مقبولیت و مشروعیت‌شان را ذیل جریان اصلاح‌طلبی تعریف می‌کنم. البته منکر تاثیر مثبت و ایجابی دولت در رخداد هفت اسفند نیستم. مضافا اینکه دولت را یک پیکره واحد و یگانه و همگون نمی‎بینم و برای دولتمردان مختلف نقش‌های متفاوتی در این انتخابات قایلم که در آینده در این باره سخن خواهم گفت.
یک سال بیشتر به عمر دولت باقی مانده، دولت را اصلاح‌طلب می‌دانید یا اصولگرا یا  معتدل؟
بگذارید نامی را که خود بر خود - یعنی اعتدال-  گذاشته‌اند را پاس بداریم. اما در تحلیل نهایی و در شرایط کنونی، دولت را جزیی از خانواده بزرگ اصلاح‌طلبی می‌دانم. اصلاح‌طلبی یک طیف وسیع است؛ این طیف رنگین‌کمانی است از گرایش‌ها و خرده‌گفتمان‌های گوناگون و متکثر. در این طیف وسیع جایی برای اعتدالگرایان نیز هست.
برخی از اصلاح‌طلبان بر این باور هستند که دولت پشت به اصلاح‌طلبان کرده است، ارزیابی‌تان از این موضوع چیست؟
دولت یک پیکره واحد نیست و من نسبت به گوناگونی فضای دولت و افرادش آگاه هستم. اعضای این دولت به لحاظ گرایشات و تمایلات سیاسی با هم متفاوت هستند، یا به بیان دیگر، دُز یا چگالی اصلاح‌طلبی‌شان با هم فرق می‌کند. در هر فرض عقل سلیم حکم می‌کند که هم اصلاح‌طلبان دولت را جزوی از فضای اصلاح‌طلبی تعریف کنند و هم دولت تلاش کند فرزند خلف این جریان باشد.
تا به حال تلاش کرده است؟
برخی از آنها بله.
خود  رییس‌جمهور چطور؟
به نظر من مواضع رییس‌جمهور عقلایی است‌.
برخی که عنوان کردید کدام افراد هستند؟
اجازه بدهید عبور کنیم.
زمان خانه‌تکانی کابینه فرا رسیده است؟
بله. به نظر من رسیده. به نظرم، باید قبل از انتخابات این کار صورت می‌گرفت ولی به لحاظ ملاحظات انتخاباتی شاید عقلایی بود که یک مقداری تحمل شود. به نظرم، برخی استانداران و برخی از وزرا باید تغییر کنند، به هر حال باید دولت شاداب‌تر و کارآمدتری را شاهد باشیم، باید دولت چابک‌تری را شاهد باشیم. دولت برنامه‌ریزتر و دولتی که بالاخره بتواند در این شرایط به نیازها و مطالبات مردم پاسخ جدی‌تری بدهد. برخی از این مدیران سنگین‌پاتر از این هستند که بتوانند در شرایط کنونی به صورت چابک‌ عمل کنند. با تمام احترامی که برای همه مدیران قایل هستم فکر می‌کنم اگر دولت آقای روحانی بخواهد این اقبال عمومی را در انتخابات بعدی داشته باشد باید یک تغییراتی را در سطح مدیریتی  انجام  بدهد.
دلیل اصلی که تا به امروز این اقدام از سوی شخص رییس‌جمهوری
صورت  نگرفته است، چیست؟
به نظرم استلزامات و اقتضائات شرایط دلیل اصلی بودند. نخست اینکه برای یک دولت چندان زیبنده نیست که همان سال‌های آغازین عمر خود تغییرات ژرفی در ترکیب خود انجام بدهد، دوم اینکه در آستانه انتخابات‌ها نیز این اقدام می‌تواند بازخوردهای منفی بسیار داشته باشد. اما در شرایط کنونی همگان منتظر این تغییر و تحول هستند و امیدوارم شاهد آن باشیم.
آقای حسن روحانی پیروزی خود را مدیون اصلاح‌طلبان بود اما  چراکابینه‌ او اصلاح‌طلبانه  نبود؟
البته این بود. اما به نظر من، مساله اصلی برمی‌گردد به تعریف اعتدال از دیدگاه جریان اعتدال؛ در جامعه ما اعتدال این‌گونه جا افتاده است، هم کت تنت باشد و هم زیرشلواری. تا حدودی چپ باش و مقداری هم راست. بالاخره در میانه ایستادن را اعتدال می‌دانیم. می‌بینیم بسیاری از آقایان میانه‌روی و در میانه ایستادن را اعتدال می‌دانند. اینکه به لحاظ مفهومی و به لحاظ نظری این تعریف و تصویر از اعتدال چقدر قابل مناقشه است، الان مجال تامل در آن نیست. ولی می‌دانم نگاه مسلط این است که زمانی من می‌توانم یک دولت معتدل باشم که نیمی از آن و نیمی از این، چند نفر اینجا و چند نفر آنجا، را در ترکیب کابینه خود داشته باشم و توازن میان گروه‌های مختلف را حفظ کنم.
اما این منظر از این نظر می‌تواند مورد مناقشه قرار بگیرد که چنانچه اکثریتی از مردم که دارای انگیزه و انگیخته و روش و منش خاص هستند، موجب و بسترساز به قدرت رسیدن فرد یا گروهی شدند، آیا منطق اعتدال حکم نمی‌کند که اکثریت‌ بودن‌شان در تمامی سطوح و لایه‌ها در نظر گرفته و لحاظ شود؟ آیا در فردای پیروزی این اکثریت باید نادیده انگاشته شود یا حداکثر با اقلیت یکسان پنداشته شود؟ تدقیق و مداقه در این موضوع نیازمند بحث‌های تئوریک عمیق‌تری است که اکنون وقت آن نیست.
دولت روحانی همچنان برگ برنده دارد؟
بله. به نظر آقای روحانی در برخی موارد موفق  و مواضعش در بسیاری از جهات بسیار مثبت بوده است.
برگ برنده در روحانیت مبارز چطور؟
به نظر می‌رسد روحانیت مبارز آگاهانه یا غیرآگاهانه، عامدانه یا غیرعامدانه به طور فزاینده‌‌ای در سراشیبی خارج کردن آقای روحانی از حریم خود و به بیرون هل دادن او قرار دارد؛ یعنی خودشان هر روز وی را به زیوری از زیورهای اصلاح‌طلبانه می‌آرایند و راغب می‌کنند. به نظرم، این هم یکی از ضعف‌های استراتژیک طرف مقابل است؛ اگر فردی کاملا شبیه آنان نباشد، دگر تعریف می‌شود و از حوزه گفتمانی بیرون رانده می‌شود. فرد باید در تمامی سطوح، در تمامی زوایای فکری، شخصیتی و کنشی آن باشد که در دستگاه معنایی آنان معنا پیدا می‌کند، باید در خمره رنگرزی آنان کاملا رنگ آنان را بگیرد. اگر یک گوشه‌اش رنگ دیگری پیدا کند سریع حذف می‌شود.
بازگشت  احمدی‌نژاد و تلاش وی برای کسب قدرت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
بی‌تردید در میان اکثریت جامعه ایشان دچار یک نوع بحران مشروعیت و مقبولیت است. در شرایط کنونی، مشکل ایشان بیش از آنکه جناح اصلاح‌طلب باشد، جناح اصولگراست. در فضای اصولگرایی بین ایشان و بسیاری از اصولگرایان یک رابطه آنتاگونیستی ایجاد شده است که بعضا حاضرند به یک چهره اصلاح‌طلب رای بدهند اما ایشان دوباره برنگردد.
البته ممکن است، در یک شرایطی به علت اینکه با هیچ کارت دیگری نمی‌شود بازی کرد، به صورت تاکتیکی، جریان اصلی اصولگرایی و برخی از شیوخ اصولگرا به این نتیجه برسند دوباره با کارت ایشان بازی بکنند. اما آیا ایشان با مطرح شدنش می‌تواند اقبال مردمی در سراسر کشور داشته باشد؟ آیا خارج از شهرهای کوچک و شهرهایی که دغدغه اقتصادی دارند، در شهرهای بزرگ و آنجایی که رای معنادار است ایشان می‌توانند اقبال داشته باشد؟ به نظر من خیر. ولی اینکه در آینده برخی تمایل پیدا کنند دوباره به صورت تاکتیکی با کارت ایشان بازی کنند، ممکن به نظر می‌رسد.
رقابت را در آینده بین احمدی‌نژاد و روحانی چطور می‌بینید؟
به نظر من، چهار سال بعد آقای روحانی را خواهیم داشت.
اگر چنین اتفاقی بیفتد آینده اصولگرایان را چگونه می‌بینید؟
به نظر من، اصولگرایان باید یک تامل و تعمق درون‌گفتمانی داشته باشند و به اصطلاح یک نقد از درون داشته باشند. ببینند کجا کژ‌راه رفتند و کجا اشتباه رفته‌اند. جامعه سیاسی ما نیازمند یک جریان اصولگرایی شاداب، توفنده، خلاق و معتدل است. هیچگاه نمی‌توانیم عرصه سیاست‌‌ را بدون حضور یک جریان اصولگرا با این خصوصیات فرض بکنیم. بنابراین من از کسانی هستم که پاس می‌دارم و استقبال می‌کنم از یک چنین جریان اصولگرایی که با رعایت تمام اصولی که برایش محترم است و در چارچوب گفتمانی که دارد، عقلایی مردمی عمل کند و تشخیص بدهد کجا بیراهه و کژراهه رفته است، کجا استراتژی‌اش به گل نشسته‌ است و کجا تاکتیک او جواب نداده است. دوباره بازنگری و خودش را آماده کند برای ورود به جامعه و صحنه سیاسی دهه چهارم و پنجم با تمامی گوناگونی‌هایش، با تمامی فضای جدیدش، با تمامی فضای بی‌بدیلش. اگر چنین چیزی حادث شود من برای آینده اصولگرایی در عرصه‌های رقابت سیاسی جایگاه بسیار رفیعی قایل هستم، حتی در پاره‌ای از موارد چنانچه درست و عقلایی عمل کنند می‌توان فرض کرد بسیاری از جاها موفق و پیروز باشند، در غیر این صورت
به طور فزاینده‌ای جریان اصولگرایی به حاشیه کشیده خواهد شد و اقبال مردمی نسبت به آن کم و کمتر خواهد شد و با یک بحران مقبولیت و مشروعیت مواجه خواهد شد. بنابراین به نظر می‌رسد، جواب این پرسش شما در کنش و تصمیم و تدبیر خود دوستان اصولگرا نهفته است؛ که چه کنشی را از این به بعد و در شرایط کنونی - در دوران پسا٧اسفند - می‌خواهند در دستور کار خود قرار دهند. دوران پسا٧اسفند شرایط متفاوتی برای بازیگری سیاسی است، اگر این تفاوت تشخیص داده شود و طرح نو درانداخته شود، ممکن است در صحنه‌ها و عرصه‌های دیگر به این شکل گوشه رینگ قرار نگیرند و بتوانند وسط رینگ بازی کنند. این بستگی به اراده خودشان دارد.
شما این جمله را در اکثر مصاحبه‌های‌تان به کار می‌برید که بعضی زمان بعضی از اصلاح‌طلبان رسیده است؛ آیا ما اصلاح‌طلبی داریم جای آقای خاتمی بگذاریم؟ آیا اصلاح‌طلبی داریم مانند آقای موسوی‌خوئینی‌ها رفتار کند؟
دوتا بحث است. وقتی می‌گویم زمان بازنشستگی ژنرال‌ها فرارسیده است منظورم کسانی است که هر وقت یک تسابق سیاسی در میان است و توزیع قدرت مطرح می‌شود حاضر می‌شوند و به عنوان سابقون و ژنرال‌ها می‌خواهند سهمی از این قدرت داشته باشند. اگر بخواهیم به این روند ادامه بدهیم هیچگاه مجال باقی نمی‌ماند برای نسل جوان‌تر. ما وقتی وارد یک تسابق سیاسی می‌شویم تعداد اندکی را می‌توانیم در مجاری قدرت، در نهادهای قدرت وارد کنیم. این‌طور نیست که حدود نداشته باشد. آیا در این شرایط باید بیندیشیم که یک نوع گردش نخبگان درونی صورت بگیرد؟ آیا بسیاری از نخبگان و ژنرال‌های ما بهتر نیست بازی را به جوان‌ترها واگذار کنند و خود وظیفه مربیگری و هدایت و تربیت را داشته باشند و تجربه و دانش‌شان را به جوان‌ها انتقال بدهند؟ لزوما ما نباید هر وقت تسابق سیاسی و بحث توزیع قدرت به میان می‌آید یک‌سری چهره‌های سیاسی دیرآشنا را بیاوریم جلوی ویترین بچینیم. این همه نیروی جوان چه می‌شود؟ ما باید یاد بگیریم نخبه‌پروری را در درون خودمان. ما باید اجازه بدهیم جوانان عرض‌اندام کنند، همیشه زیر سایه بزرگان قرار نگیرند، اجازه بدهیم خود را بازنمایی کنند. نباید تنها زمانی که به پیاده‌نظام احتیاج داریم به یاد جوانان بیفتیم.
اما بی‌تردید، برخی از این ژنرال‌ها یاس‌های جریان اصلاح‌طلبی هستند که باید پاس داشته بشوند. اینان سرمایه‌های انسانی و اجتماعی و سرمایه‌های نمادین جریان اصلاح‌طلبی هستند و باید محترم داشته شوند، اما لزوما پاسداشت‌ این بزرگان و بزرگواران بدان معنا نیست که هرجا بساط توزیع قدرت برپاست به آنان دخیل ببندیم. حساب امثال آقای خاتمی جداست، ایشان به عنوان یک رهبر کاریزماتیک جریان محسوب می‌شود و جدا کردن جریان اصلاح‌طلبی از ایشان غیرممکن است.
تا زمانی که ایشان می‌تواند تولید و بازتولید محبوبیت و مشروعیت کند و تا زمانی که می‌تواند تولید بازتولید گفتمان کند و تا زمانی که می‌تواند تولید و بازتولید هنجارهای اصلاح‌طلبی بکند، این چهره کاریزما باقی می‌ماند و کماکان جریان اصلاح‌طلبی به گرد ایشان طواف می‌کند. بنابراین این بحث من شامل امثال ایشان نمی‌شود.  منظورم کسانی هستند که قبل از انتخابات معلوم نیست کجا هستند، بعد از آن هم خیلی معلوم نیست دقیقا کجا هستند. مردان و زنان فصول توزیع و تقسیم قدرتند. بسیاری از دوستان اصلاح‌طلبی ما فقط زمان انتخابات‌ صدای‌شان شنیده می‌شود و صورت و هیبت‌شان دیده می‌شود. اما از فردای انتخابات کجایند؟ چقدر برای جوانان برنامه دارند؟ چقدر برای اعتلا و شکوفایی و کارآمدی گفتمان اصلاح‌طلبی و نشر و رسوب آنان در لایه‌های مختلف اجتماعی فعالند؟

انتهای پیام/ص




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.