ID : 31093392
در جشنواره قدقامت زخم؛

شاعران یزدی ابیاتشان را تقدیم به شهید حججی کردند


همزمان با ورود پیکر مطهر شهید مدافع حرم شهید حججی، شاعران گروه قدقامت زخم، ابیات خود را به این شهید گرانقدر تقدیم کردند.

به گزارش یزد رسا به نقل از یزدهنر؛ جمعی از شاعران کشور در گروه جشنواره قدقامت زخم، همزمان با ورود پیکر مطهر شهید مدافع حرم شهید حججی، ابیات خود را به این شهید گرانقدر تقدیم کردند.
گفتنی است، دومین فصل از هفتمین جشنواره شعر بسیج با عنوان قدقامت زخم ، به میزبانی بسیج هنرمندان  یزد در دهه سوم ماه صفر در حسینیه ایران برگزار خواهد شد.

دلم آتش گرفته، مو به مو امشب پریشان است
به یاد نوحه‌خوانی‌های سوزان شهیدان است
تو بی‌پایان‌ترین خونی که از این خاک می‌جوشد
اگرچه داستان پیکر تو رو به پایان است

سجاد طحان پور

زنی با چادری خاکی میان آتش و دشمن
نشسته گوشه ی این خیمه و سر در گریبان است
تمام واژه ها در صف، غزل آماده ی حمله
الفبا خاک زیر پای سربازان ایران است
سر ما را اگر میخواهد اینک دشمن بی دین
بگو سر دادن ما در مسیر عشق آسان است
درِ یک شیشه عطری واشد و بوی خوشش پیچید
کسی میگفت انگاری گلاب ناب کاشان است
تو بی سر، مقتدا بی سر، محرم فصل بی سرهاست
به روی دستِ مادرها تن بی سر فراوان است
الهه سلطانی


که از داغ غمی سنگین  دل صدپاره میلرزد
به یاد مادر محسن که امشب اشک ریزان است
دلم لرزید و شعرم  در عروج عاشقی وا ماند
که از شوق ولایت تا  شهادت مست پیمان است
کسی فرهنگ عاشورایی هیهات.. را سر داد
کسی آمد به آیینش  کلاس عشق و ایمان است
ملائک دور تابوتت گل تکبیر می پاشند
مبارک باشد این روزت که روحت عطر افشان است
حدیث قامت زخم علی اکبر روایت شد
که مادر در دلش از یاس پرپر سخت طوفان است
لیلا احمدی نژاد


گلی گم کرده بودم امشب آمد باغ بی برگم
و بعد از او جهانم فصل فصلش برگ ریزان است
نگاه زینب کبری به دنبال تو می آید
سرت بر روی دستانش و او غمگین و گریان است

الهام نجمی


کسی دارد به روی شانه های شهر می آید
کسی که چشمهایش آیه ای از جنس باران است
به صف کرده ست چشمانت تمام نوحه خوانها را
همین امشب که برگردی شب شام غریبان است

سمیه تورجی


همه گفتند می ایی ولی تو مظهر صبری
واینک این محرم این تو و این محفل ارباب جانان است
وماندی عاشقانه درمیان قلبها امشب
کنون هرچند اینجا این بداهه روبه پایان است
عابدان زاده

محرم در محرم شد نگاه کودکی نالان
که روی بال پرواز،پدر سر داده مهمان است
محرم در محرم شد نگاه کودکی نالان
که روی بال پروازش،پدر سر داده مهمان است
بداهه عقیله مشتاقیان

نگاهم خورد بر تابوتت و روضه مجسم شد
محرّم شد محرّم تر٬ همینکه پیکرت آمد!
چنان کوه است زینب(س) وار! برگشتی و‌ میدانم
به دست مادرت بی شک گل و آیینه قرآن است!
گذشتی از سرت پای دفاع از عمهٔ سادات
زبان شعر من بند آمده! از بسکه حیران است!
تویی نام آور و در راه حق سر دادی و اما
منِ بیچارهٔ جامانده فکرم لقمه ای نان است!
هوا پاییزی و چشم انتظار تو نجف آباد

به چشمم اشک شوق است و نگاهم شهر گیلان است!

مرضیه عاطفی سمنان


به یادجان فشانی های سقای علم بردست
که دستش ترشدازآب ولبانش نیزعطشان است
به یادعابدبیمارونالان خسته دل هرشب
که بربالای نی اوشاهدالفاظ قرآن است
غروب رو زعاشوراکه زینب پیکرت رادید
بدون سربه روی خاک گرم افتاده ویلان است
یکی هم عاشق بی سرکه هم نام برادربود
ولی عاشق ترازاومادرگریان ونالان است
سزاواراست بنشطنیم وماتم رابه پاداریم
همه دل واپس عباس کوسقای عطشان است
گلی پرپرسوارمرکب عشاق می آید
همین شام غریبانی که زهرایش پریشان است
فاطمه دهقان

فضای خانه غمگین و سیه پوش است از غم ها
همه درگیر استقبال از سرهای عطشان است
ایمان_شا‌‌یق

برای من غم لیلا شده دردی که پنهان است
و قلبی که به دنبال صدای عشق و درمان است

سیدعلی خضری

گلی بی سر تمام قصه را ، همرنگ خود کرده
و از عطر تنش هر گوشه ی شهرم ،گلستان است
فاطمه مهدیان یزدی


ببین پروانه می آید، محرم روضه می خواند
یکی شمعی برافروزد، زمین شام غریبان است
محمد_منشی_زاده


برای روضه ارباب آیا آمدی محسن؟
حسینیه، علم، بابا، تمام شهر گریان است
حمیدرضا رحیمی

دلم آتش گرفته ،موبه موهرشب پریشان است
ونی درنی پرازاوازپرسوز نیستان است
نخواهم گفت ازسر ،سرخودش ازخویش خواهد گفت
وخود یادآورسرهای سرخ سربداران است
اطهره رضایی

چه سرهایی که بر نیزه، حدیث عشق می خواند
چه تن های غزل خیزی که در این دشت  عریان است
افسانه نوری

زمین در ماتم است و آسمان از داغ سر سوزان
شهید روضه خوان امشب به روی دوش ایران است
زهرا غلامزاده مهرآبادی


غم آوارگی زینب و سیلی دژخیمان
غریبانه وفاتش هم رقیه شام سوزان است
مگوییدم که محسن را سر ببریده آوردند
خدا داند که ارض کربلا سرها به اکران است
حیا و شرم را دشمن نمی داند چه معنایی
ولی عزم حرم را مردمی دافع ز ایران است
عباسعلی رحیمی

خداوندا چرا امشب وطن در سوز و نالان است
که دل ها بر شَهی نالند و بر محسن چه گریان است
صدای چیست از افلاک میاید ،ملال انگیز!
گمانم عرشیان در سوگ محسن اشک ریزان است
بیا ای دل! بیا تا روضه ایی  خوانیم و دم گیریم
که خونین لاله ی بی سر کنون بر دست مردان است
بیا با هم سراییم از تبار و نسل عاشوراییان اکنون
که قد خصم خم گردیده و در اه و افغان است است
گرفته درس صبر و استقامت مادرت از زینب کبری
و همسر از شکوه سرو خود ،شاکر به جانان است
شدی حاجی تو محسن جان،ببین رسم است سوغاتی!
دعایم کن!دعایم کن!که این سوغات درمان است

اکرم سبزعلی

 

 

انتهای پیام / ا.م




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.