ماجرای توصیه امام زمان(عج) برای مراجعه به هاشمی!/ هاشمی و خانواده در ایام سالگرد ارتحال امام برای تفریح کجا میرفتند؟
به گزارش یزدرسا، تقویم تاریخ ایران در روزهای ابتدایی مردادماه عمدتا حکایت از روزهایی دارد که دولتهای مختلف در پایان کار خود، زمام اداره امور کشور را به منتخبان جدید مردم محول کرده و سران آنها با قوه مجریه خداحافظی میکنند. تغییر عمدهای که معمولا پس از هر 2 دوره انتخابات ریاستجمهوری در پایان راه هشت ساله دولتهای مختلف، عموما در همین روزها رقم خورده و روسایجمهور پیشین جای خود را به برگزیدگان مردم در صندوقهای رای میدهند.
روند انتقال قدرت در سال 76 یکی از مصادیق این ماجراست؛ جایی که مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی دستگاه اجرایی را ترک میکند و محمد خاتمی که دو ماه قبل توانسته بود نظر مثبت مردم را برای اداره کشور بهخود جلب کند با تنفیذ در دوازدهمین روز مرداد و تحلیف در روز سیزدهم مرداد سال 1376 بر کرسی ریاستجمهوری تکیه میزند. به همین بهانه بهنظر میرسد مروری گذرا بر خاطرات مرحوم هاشمی در سالهای مسئولیت در دولت (و البته نخستین ماههای پس از آن که اخیرا در کتاب خاطرات سال76 ایشان منتشر شده) و بازخوانی روایتهای خاص او از برخی موضوعات خالی از لطف نباشد. در ادامه برشهایی از مجموعه خاطرات مرحوم آیتالله هاشمی را از نظر میگذرانید؛ برشهایی که شاید بتواند به دریافت دقیقتری از زاویه نگاه وی به مسائل کمک قابلتوجهی کند.
از عنوانی که قابلتبلیغ نبود تا توصیه امام زمان(عج) برای مراجعه به هاشمی
روایت پرآبوتاب از تعریف و تمجیدها و تقدیر و تشکرهای بعضا مبالغهآمیز مسئولان مختلف داخلی و خارجی از شخصیت و جایگاه و نقش آیتالله و ابراز ارادتهای متعدد به وی ذیل عناوینی چون پدر صنایع موشکی ایران، مایه عزت روحانیت، پایان افتخارآمیز ریاستجمهوری، شخصیت بزرگ و... را میتوان یکی از برجستهترین محورهای قیدشده در خاطرات منتشرشده از او دانست. موضوعی که البته بیش از همه در کتاب کارنامه و خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی در سال 1376 با عنوان «انتقال قدرت» به آن پرداخته شده و به هرحال بیارتباط با اتمام مسئولیت او در قوه مجریه نیست. اگرچه خاطرات دیگر سالها نیز از این قاعده مستثنی نیست.
دراین رابطه در روزنوشتهای 15 فروردین 74 مرحوم هاشمی آمده: «خانواده امام برای جواب تسلیت ما آمدند. مقداری مذاکره کردیم؛ دلداری دادم. [...] از محبتهای من تشکر کردند.» در نمونهای دیگر نگارنده در روایت گوشهای از سفر به خوزستان در 20 فروردین 74 مینویسد: «ﺑﻪ ﺳﻮى ﺳﻮﺳﻨﮕﺮد ﭘﺮواز ﮐﺮدﯾم [...] [آقای شیخ علی طرفی]، امامجمعه و [جاسم جادری]، نماینده شهر، خوب صحبت کردند. با اینکه نماینده، وابسته به جریان تندرو و اهل انتقاد است، اینجا جز تمجید، چیزی برای گفتن نداشت.»
مرحوم هاشمی همچنین بخشی از دیدار عیدانه سران نظام با رهبر انقلاب (24 مرداد 74) به مناسبت سالروز میلاد حضرت رسولاکرم(ص) و امام صادق(ع) را اینطور روایت میکند. «به دیدن آیتالله خامنهای رفتیم [...] سران سه قوه جمع بودیم. آقای [حسین]کریمی، قاضیالقضات [رئیس دادگاه انتظامی قضات] آمد و از صحبتهای جامع و موثر من در دفاع از اسلام و انقلاب کلی تعریف و تمجید کرد.»
در نمونهای دیگر (5 آذر 74) که به خاطرات همین سال تعلق دارد، نوشته شده: «[آقای محمدرضا رحیمی]، استاندار کردستان، تلفنی (بابت سفر هفته قبل رئیسجمهور به استان کردستان) کلی تشکر کرد و گفت، این سفر مدیران استان را احیا کرد و گفت بعد از مراجعت، بعضی مردم گریه میکردند.»
مرحوم هاشمی در توصیف این تعاریف و تقدیرها حتی از ذکر تعابیری چون تلاش برخی برای دستبوسی خود و حتی نذر و نیاز آنها برای این موضوع هم خودداری نکرده است. اقدامی که شاید اگر افراد مورد اشاره میدانستند روزی قرار است خبر آن از جلسه دونفره به بیرون درز کند و اینچنین در بوق و کرنا شود به این راحتیها لب به آن باز نمیکردند و از آن سخن نمیگفتند.
در اینباره در روزنوشتهای 10 فروردین 76 وی آمده: «[آقای یحیی آلاسحاق] وزیر بازرگانی، ﺑﺮاى ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻋﯿﺪ و ﮔﺰارش وﺿﻊ ﺧﻮب ﺗﻮزﯾﻊ در ایام عید آمد. سپس آقای شمخانی آمد و درخواست کرد، در ﻣﺮاﺳﻤﻰ ﮐﻪ ﺑﺮاى ﻣﻌﺮﻓﻰ ﻗﺪرت درﯾﺎﯾﻰ اﯾـﺮان در ﺳـﺎﯾﻪ ﺳـﺎزﻧﺪﮔﻰ دوران ﻣـﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﻣـﻦ میگیرند، ﺷﺮﮐﺖ ﮐـﻨﻢ و اﺻـﺮار داﺷـﺖ دﺳـﺖ ﻣـﻦ را ﺑﺒﻮﺳـﺪ ﮐـﻪ ﺑـﺮاى ﺣﻔـﻆ ﺷﺨـﺼﯿﺖ فرماندهان مخالفت کردم. ﮔﻔﺖ در اﻫﻮاز ﻧـﺬر ﮐـﺮده و ﻋﺠﯿـﺐ که آقای آلاسحاق هم ﻫﻤـﯿﻦ اﺻـﺮار را داﺷـﺖ و ﮔﻔـﺖ ﺗـﺎﮐﻨﻮن دﺳــﺖ ﮐـﺴﻰ را ﻧﺒﻮﺳـﯿﺪه اﺳـﺖ.»
در نمونهای دیگر مرحوم هاشمی در خاطرات مربوط به روز 11 فروردین 76 از حضور بیژن نامدار زنگنه وزیر نیروی وقت، در دفترش مینویسد و از مراتب تشکری که بابت کمک هاشمی به حضورش در مجمع تشخیص مصلحت نظام ابراز داشته، میگوید. همچنین در ادامه خاطرات این روز آمده: «آقای [علیرضا] افقهی نماینده سبزوار آمد. ﻣﻘﺪار زﯾﺎدى از ارادﺗﺶ ﺑـﻪ ﻣـﻦ از ﮔﺬﺷـﺘﻪ و ﺗﻤﺠﯿﺪ از ﻓﺎﺋﺰه ﮔﻔﺖ.»
همانطور که ذکر شد این نوع نگاه صرفا مشمول مسئولان داخلی نمیشود و شخصیتهای خارجی را نیز در بر میگیرد. کمااینکه مرحوم هاشمی در بخشی از خاطرات خود ضمن اشاره به حضور مهادی ویمانا سفیر وقت تایلند برای تقدیم استوارنامه و خوشوبش گرمی که به دلیل پیبردن به مسلمان بودن با او کرده، یادآور میشود که: «بعد از مذاکرات، میخواست دست من را ببوسد که مانع شدم. معانقه کردیم.»
در همین ارتباط میتوان به موارد متعددی اشاره داشت که میهمانان رئیسجمهور به کرات از آثار و برکات دوره مسئولیت وی در حوزههای مختلف یاد کرده و بابت استمرار حضورش در مجمع تشخیص مصلحت نظام ابراز خرسندی کردهاند. (پنجشنبه 21 فروردین): «آقای [محمدرضا] ناصری، امامجمعه شهرکرد آمد. از نقش من در تعیین سیاستهای نظام اظهار خوشحالی کرد ولی از احتمال مشکلات اجرایی پس از من اظهارنگرانی نمود... [آقایان علیاصغر معصومی و محمدرضا توسلیزاده]، اﻣﺎمﺟﻤﻌﻪ و ﻧﻤﺎﯾﻨـﺪه ﺗﺮﺑﺖﺣﯿﺪریه آﻣﺪﻧﺪ. از رﯾﺎﺳﺖ ﻣﻦ ﺑﺮ ﻣﺠﻤﻊ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﻧﻈﺎم، اﻇﻬﺎرﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻰ ﮐﺮدﻧـﺪ ﮐـﻪ ﮔﻔـﺘﻢ ﭼﻨﺪان ﻣﻬﻢ نیست. ﻧﻘﻞﻗﻮل ﮐﺮدﻧﺪ ﮐﻪ روﺣﺎﻧﯿﺖ ﺑـﺎ اﻗﺪاﻣﺎت ﺳﺎزﻧﺪﮔﻰ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﻰ ﻋﺰﯾﺰ ﺷﺪه و ﻧﮕﺮانند ﮐﻪ اﯾﻦ ﻋﺰت از دﺳﺖ ﺑﺮود.»
در این میان مرحوم هاشمی که ترجیح داده عمدتا از بیان انتقادات و اعتراضات مطرحشده از سوی گروههای مختلف نسبت به عملکردش در طول این سالها و نارضایتیها از سیاستهای دولتش و تبعات منفی این سیاستها چشمپوشی کند، با دقت و ظرافتی مثالزدنی کوچکترین تعریف و تمجیدی را از قلم نیانداخته و از ذکر آن در خاطراتش فروگذار نکرده است.
در این ارتباط میتوان به روایتی از حاشیه اجلاس سران کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی (اکو) اشاره داشت. (سهشنبه 23 اردیبهشت): «من با آقای نیاز اُف (رئیس اجلاس) و نواز شریف بودم. بعد از شام در همانجا با آقای کریم اُف رئیسجمهور ازبکستان ملاقات کردیم. تعریف و تمجید زیادی از سخنرانی من در جلسه، به خاطر محتوای خوب کرد و از بیمحتوایی سایر نطقها گفت.» در نمونهای دیگر مرحوم هاشمی در روزنوشتهای 8 خرداد 76 مینویسد: «به سوی تربتحیدریه پرواز کردیم. در کنار سد شهید یعقوبی فرود آمدیم. پدرزن شهید یعقوبی، شعر رسایی را که در وصف من گفته بود، خواند. آقای معصومی، امامجمعه، ستایش بلیغی از کارهای من کرد و با استناد به اظهارات رهبری گفت، بعد از آقای هاشمی، ممکن است رئیسجمهور دیگری داشته باشیم، ولی مسلما آقای هاشمیرفسنجانی دیگری نخواهیم داشت.»
در خاطرات روز 15 مرداد 76 آمده: «آقای [علیمحمد] بشارتی، [وزیرکشور]با معاونان برای گزارش کار خود و تشکر از من آمدند... آقای [علی] قیامتیون که قبلا در برنامه موشکی با محسن کار میکرده، من را پدر موشکی ایران نامید و اظهارتاسف کرد که این قابل تبلیغ نیست.»
ازجمله دیگر تمجیدهای اغراقآمیزی که گویا حسابی به دل نگارنده نشسته، اظهارات و احوالات فریدون وردینژاد در جلسه عصرگاهی 26 مرداد 76 با اوست. «عصر آقای [فریدون]وردینژاد [مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی] آمد. از سیاستهای من کلی تمجید کرد و به خاطر نبودن من در رأس امور گریه کرد و از مزاحمتهای جناح راست و بهخصوص روزنامه رسالت شکایت نمود.»
همچنین در روزنوشتهای 27 مرداد همان سال آمده: «ارباب مطبوعات برای تقدیم لوح سپاس آمدند. آقای [سیدمحمود] دعایی [سرپرست موسسه اطلاعات] سخنرانی مفصل و ستایشهای اغراقآمیز از من داشت و دستهجمعی لوح را و هدیهای از روزنامه اطلاعات را به من دادند.»
یکیدیگر از موارد جالبتوجه در اینباره روایت تحلیل عجیب عبدالله نوری وزیر کشور کابینه جدید از نوع نگاه جریان راست درباره فضای سیاسی کشور و جایگاه هاشمی در آن است. آنطور که در خاطرات روز 31 مرداد 76 مرحوم هاشمی آمده عبدالله نوری تاکید میکند که جریان راست بعد از ناکام ماندن تلاشهای مجلس برای انداختن سه نفر از کابینه (خودش، [عطاالله] مهاجرانی و [علی] عبدالعلیزاده)، حالا به این جمعبندی رسیده که بهتر بود به تغییر قانون اساسی برای استمرار ریاستجمهوری هاشمی تن میداد و تازه به درستی پیشنهاد نوری، روحانی و مهاجرانی پی برده است! «از من خواست که وارد مجلس بشوم [...] معتقد است که اکنون جناح راست به این نتیجه رسیده که اگر برای ماندن من، اقدام به تغییر قانون اساسی میکرد، بهتر بود و به صحت پیشنهاد ایشان و آقای [حسن] روحانی و آقای [حسین] مرعشی در این خصوص پی بردهاند.»
در نمونهای دیگر از این مجموعه خاطرات، میتوان از اشاره به ابراز احساسات مردمی نسبت به مرحوم هاشمی در ۶ شهریور ۷۶ یاد کرد: «بعد از نماز صبح، ساعت پنج و نیم برای کوهنوردی رفتیم. با جمعی از محافظان، از کنار پارک جمشیدیه، به سوی کلکچال حرکت کردیم. در مسیر با جمع زیادی از مردم مواجه میشدیم. گرم و با محبت برخورد میکردند. بعضیها از اینکه ایران را آباد کردهام، تشکر میکردند و بعضی از اینکه به کوه آمدهام، اظهار خوشحالی میکردند که پس از آن همه زحمت بیستساله، چنین فرصتی پیدا کردهام و بعضی هم مشکل مسکن را مطرح میکردند.»
در بخشی دیگر از خاطرات مرحوم هاشمی مربوط به ۱۲ شهریور ۱۳۷۶ آمده: «اعضای کمیسیون مشورتی شورای عالی انقلاب فرهنگی آمدند. آقای مخبر [دزفولی] گزارش داد و از حمایت من در تقویت کمیسیون قدردانی کرد و از احتمال تضعیف بعد از من اظهارنگرانی کرد.» (30 شهریور) «آقای هاشمی لولنجی، [عضو شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی افغانستان ] از مشاوران [برهانالدین ربانی] آمد. از اوضاع وخیم افغانستان و سرنوشت خودش و مقدار زیادی از موفقیتهای انقلاب ایران و شخص من گفت. ازجمله پایان افتخارآمیز دو دوره ریاستجمهوری و افتخاراتی که در سفرهای خارجی برخلاف سفرهای سایر روسایجمهوری دیگر مواجه با استقبال مردم آن کشورها میشدم و سازندگی و حفظ مردم در صحنه و مقابله با توطئههای دشمنان و سرانجام کمک خواست.»
در ادامه این قبیل تمجیدها از قضا پای امام زمان(عج) هم به خاطرات باز میشود. جایی که ادعا میشود حضرت ولیعصر(عج) به خواب روحالله حسینیان رئیس مرکز اسناد انقلاب میآیند و برای رفع شبهاتش نسبت به انتخابات76 به او سهبار پیدرپی توصیه میکنند که به آقای هاشمی مراجعه کند!
(یکشنبه 6 مهر) «عصر آقای [روحالله] حسینیان، [رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی] آمد [... ] در آخر صحبتش گفت، تا چند ماه قبل، نسبت بـه مـن نظر منفـى داشته، ولـى امام زمان را در خواب دیده و به خاطر ابهاماتى که در مسائل انتخابات برایش پـیش آمـده بوده، از امام زمان خواهش میکند که او را راهنمایی و روشن کند. امام مىفرمایند، به آقاى هاشمىرفسنجانى مراجعه کن. تعجب مىکند و با ناباورى باز درخواست راهنمایی میکند، همان جواب را مىشنود و دفعه سوم هم همان سوال و جواب تکرار مـىشـود. با دلهره بیدار مىشود، درحالی که بهشدت عرق کرده بـوده و از آن به بعد، تغییرعقیده میدهد. گفت قبلا این خواب را برای علی اخویزاده نقل کرده است.»
هنوز روشن نیست که اگر چنین ادعایی از سوی دیگر سیاسیون مطرح شده بود تاکنون چه بلبشویی فضای سیاسی و رسانهای کشور را در این خصوص درنوردیده بود و مثلا کسی تا الان در اینباره توضیح خاصی ارائه نکرده که اساسا تفاوت این موضوع با ماجرای هاله نور احمدینژاد چیست؟
در ادامه به نمونههایی دیگر از تمجیدهای پرتکرار ذکرشده در ماههای پس از ۸ سال ریاستجمهوری مرحوم هاشمی (۱۳۷۶) اشاره میشود.
26 مهر
آقاى [مطهر] کاظمى، نماینده خلخال آمد. از کارهاى سازندگى قدردانى کرد و از ضعف تدبیر سازندگى و اقتصادى دولت جدید و از ظاهرسازى اظهارنگرانى کرد.
29 مهر
آقاى [رضا] عبداللهى، نماینده ماهنشان آمد. مثل همیشه بر ضرورت حذف یارانهها و بهخصوص یارانه نان تاکید داشت و از سیاست تعدیل و سازندگى تقدیر و از عدم ادامه آن سیاست در دولت جدید اظهار نگرانى کرد.
7 آبان
آقاى دکتر [صادق] واعظ زاده آمد. از خدمات مهم دوران سازندگى که باعث افتخار ایران شده، قدردانی کرد.
21 آبان
[آقای سیدابراهیم مهاجریانمقدم]، امامجمعه [سیدماشاءالله شکیبی]، نماینده، آقای [فرهاد اسکندری]، فرماندار و جمعى از مردم طبس آمدند. طومار تشکر مردم طبس از خدمات من را آوردند.
11 آذر
آقای دکتر [عیسی] کلانتری آمد.... از من تشکر کرد که با خطبه جمعه گذشته، بحران روحى مردم را تسکین دادم. گفت، اگر وضع چنین باشد، مشکل است که بشود کار وزارت را ادامه دهد... . آقای [اصغر] ابراهیمی، [مدیرعامل سابق شرکت مترو] آمد. از من تشکر کرد که اجازه دادم، محسن مسئولیت مترو را بپذیرد و کار مترو که راکد شده بود، فعال شود... درعینحال تذکراتی داد که به محسن بگویم، مواظب باشد که کلاه سرش نگذارند.
2 دی
آقای [ابراهیم] رئیسی، [رئیس سازمان بازرسی کل کشور] آمد. از نقش من در انقلاب تا امروز و حوادث جاری قدردانی کرد.
17 دی
آقای دکتر سیدمحمدحسین روحانی آمد. از دستور سابق من به وزارت ارشاد برای کمک وامی به او برای انتشار آثارش که اجرا شده، قدردانی کرد و از برنامههای دولت سازندگی و محبوبیت بین مردم، تعریف بلیغی کرد.
21 دی
آقای [احمد] دانیالی آمد. از دوران همکاری گذشته و محبتهای من قدردانی کرد. هنوز مسئولیت تشریفات نهاد ریاستجمهوری را دارد. از نحوه کارهای [اجلاس سران سازمان] کنفرانس [اسلامی] گزارش داد. نقاط قوت کار را از تمهیدات قبلی میداند و دفتر رئیسجمهور را در حال رکود که از کماطلاعی رئیس دفتر و نیروهای جدید دفتر متاثر است.
آقایان [منوچهر] منطقی و دانشفر و... از صنایع موشکی آمدند. برای تقویت مالی و مدیریتی و با عنوان پدر صنایع موشکی کشور استمداد کردند.
15 بهمن
نزدیک ظهر، برای ضیافت ناهار به دفتر آقای خاتمی رفتیم... آقای خاتمی هم صحبت کردند و توضیح دادند که سازندگی و ایجاد اشتغال، مستلزم تورم است و برای جذب سرمایههای خارجی، نیاز به امنیت و تنشزدایی داریم و از کارهای زیربنایی و سازندگی من تجلیل کردند.
18 بهمن
آقای آخوندی، جانشین رئیس صداوسیما آمد... از بیسرپرستی جناح جامعه روحانیت مبارز اظهار نگرانی کرد و از من خواست، برای هدایت قشر میانه در روحانیت اقدام کنم. گفت، بیت رهبری و همفکرانشان، از نقشی که من در اجلاس خبرگان مشهد، ایفا کردهام ممنون هستند.
2 اسفند
بعد از شام جلسهای با همراهان و مسئولان سعودی برگزار کردیم. امیر عبدالله، بار دیگر از من به خاطر نقشی که در ایجاد تفاهم بین دو کشور داشتهام، تجلیل فراوانی کرد و گفت، اگر تلاش من نبود، کنفرانس اسلامی در تهران انجام نمیشد. در ملاقات با آقای صدر معاون عربی وزارت امور خارجه که پیام آقای خاتمی را آورده، گفته است شماها ممنون آقای هاشمی باشید، شخص بزرگی است و باعث حل مشکلات دو کشور شده است.
13 اسفند
امیر بحرین [...] در راه و در مذاکرات، بارها اظهار ارادت کرد و با تعبیرات شاکرانه از این محبت من، تشکر کرد و خواست، شام را بمانم. بارها خاضعانه تشکر کرد و سفر من را حاکی از شجاعت و دلسوزی من، برای جهان اسلام دانست و از تاثیر سفر طولانی و خودمانی من به عربستان، بسیار گفت.
23 اسفند
آقای سیفالله داد معاون سینمایی وزارت ارشاد آمد. از خدمات گذشته دولت سازندگی به سینماگران قدردانی کرد. بهخصوص از دو بار اسم بردن فیلم «بازمانده» خودش در نمازجمعه تهران که به خاطر مساله فلسطین مطرح کردم.
مرحوم هاشمی محل مشورت مسئولان برای کاریابی
روایت مرحوم هاشمی از جایگاه خود در مناسبات و تحولات سیاسی کشور را میتوان در نوع خود منحصربهفرد دانست؛ روایتی که شاید نظیر آن را در روزنوشتهای دیگر مسئولان کشور و حتی شاید سران دیگر کشورها که اقدام به انتشار خاطراتشان میکنند، نتوان پیدا کرد. جایجای خاطرات مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی بهمواردی اشاره شده که مسئولان در ردههای مختلف برای نشستن بر مسندی جدید و بهدست گرفتن پستی از وی مشورت گرفته، استمداد کرده یا حتی فراتر از اینها و آنطور که مرحوم هاشمی روایت میکند کسب اجازه یا اینکه به او سفارش یکدیگر را کردهاند.
این رویه البته تنها مربوط به دوره ریاستجمهوری مرحوم هاشمی نیست و او تلاش دارد درمقطع بعد از پایان مسئولیتش در دولت نیز همچنان چنین جایگاهی را برای خود تصویر کند. در این رابطه او در روزنوشتهای 17 خرداد 76 خود مینویسد: «آقاى [محسن] رضایى، [فرمانده کل سپاه] آمد. براى بیرون رفتن از سپاه و گرفتن شغل مناسب استمداد کرد.» هاشمی البته در خاطرات روزهای بعد هم به این ماجرا اشاره میکند و از قضا از مخالفتش با حضور رضایی در مسند دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام سخن هم به میان میآورد. آنطور که در روزنوشتهای مرحوم هاشمی آمده، در ادامه رایزنیهای فرماندهان برای شغل بعدی آقامحسن که بر استعفا از فرماندهی سپاه اصرار دارد، بعد از آقایان [قاسم] سلیمانی، [مرتضی] قربانی و [محمدجعفر] اسدی که پیش از این آمده بودند و خواسته بودند که آیتالله برای شغل بعدی فرمانده وقت سپاه یاری کند در مرحله بعد (25 مرداد 76) آقای ذوالقدر دست بهکار میشود. «آقای [محمدباقر] ذوالقدر از سپاه آمد و گفت ادامه کار با آقای [محسن] رضایی در سپاه ممکن نیست و از من خواست، فکری برای شغل آبرومند برای او باشم و پیشنهاد دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام را داد که نپذیرفتم و گفتم باید کار دیگری فکر کنیم.»
نمونه دیگر در این رابطه روایت هاشمی از سفارش پدر مصطفی پورمحمدی معاون امنیت خارجی وقت وزارت اطلاعات برای بیکار نشدن پسرش در وزارت اطلاعات است. در خاطرات روز 4 تیر 76 مرحوم هاشمی آمده: «آقاى [مصطفی] پورمحمدى، آمـد. گزارشـی از وضع ترکیه و توطئه آمریکا و... براى اخلال در امـور آذربایجـان داد و از احتمـال تغییـرات اساسى در [وزارت] اطلاعات اظهار نگرانى کرد. پدرش حسین آقا [پورمحمدی] آمد، براى اصلاح قباهایى که دوخته و با توصیه عفت، بلند و گشاد درآمده و تقاضا کرد کـه نگـذارم مصطفى را از وزارت اطلاعات به جاى دیگرى منتقل کنند.» این رویه همانطور که اشاره شد در ماههای بعد از پایان ریاستجمهوری مرحوم هاشمی همچنان ادامه دارد که در ادامه نمونههایی از آن مورد اشاره قرار میگیرد. (28 تیر76) «شب دکتر [حسن] روحانى، [دبیر شورایعالی امنیت ملی و نایبرئیس مجلـس] آمـد... راجع بـه کابینه آینده صحبت شد و دربـاره پذیرش عضویت در کابینه درصورت دعوت، مشورت کرد.» (1 شهریور) «جلـسه مجمـع تـشخیص مصلحت نظام بود... بعـد از جلسه با دکتر [حسن] روحانى درمورد پذیرش ادامه کارش در شـوراىعـالى امنیـت ملـى صحبت کردیم که تشویق کردم بماند؛ و با دکتر حبیبى بر سر جانـشین ایـشان بـراى دبیـرى مجمع.» (12 شهریور76) «آقای [حسین] موسویان سفیرمان در آلمان آمد. ماههاست در ایران سرگردانند. برای پذیرش شغلی دیگر مشورت کرد که گفتم باشد.» (30 شهریور76) «آقای [عباس] آخوندی آمد. برای پذیرش سمت قائممقامی آقای (علی) لاریجانی در صداوسیما اجازه خواست.» (24 آبان76) «آقای [ابوالفضل] رهنما، سفیر سابقمان در لهستان و پرتغال آمد؛ از اینکه در وزارت امور خارجه، شغل خوبی ندارد و بیکار است، اظهار ناراحتی کرد و برای شغلی بهتر استمداد نمود.»
14خردادهای مرحوم هاشمی و خانواده
اینکه مرحوم هاشمی و خانواده سالروز ارتحال امام(ره) را کجا میگذراندند حتما جالبتوجه خواهد بود و یکی از بخشهای خواندنی کتاب خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی را تشکیل میدهد؛ روزی که بخشهای زیادی از جامعه به بزرگداشت بنیانگذار انقلاب اسلامی میپردازند و ارتحال ایشان را به سوگ مینشینند. این موضوع بهویژه در نخستین سالهای بعد از درگذشت حضرت امام(ره) رنگوبویی متفاوت از امروز داشت و احساس خلأ وجودی ایشان هنوز مشمول گذشت زمان نشده بود. همین باعث میشد عمده مسئولان و بسیاری از مردم بهخصوص طیفهایی که بیش از دیگران دل در گرو انقلاب دارند، این روز بخصوص را بهگونهای دیگر سپری کنند و در فرصت تعطیلی آن قید تفریح و سفر و گشتوگذار و... را بزنند.
این رویه البته مثالهای نقضی هم داشت. مرور خاطرات مرحوم هاشمی در 14خرداد سالهای متمادی بعد از درگذشت رهبر فقید انقلاب، تصویر جالبی را از دغدغههای وی و خانوادهاش در سالروز ارتحال حضرت امام(ره) ترسیم میکند؛ تصویری که کلیدواژه «سد لتیان» و البته شمال و رامسر و... بهطرز عجیبی در آن خودنمایی میکند، این درحالی است که در همین موقعیت، بسیاری از مشتاقان برای حضور در مراسم ارتحال کیلومترها مسافت را طی میکنند و برای تجدید بیعت با امامشان از شهرهای دور و نزدیک خود را به تهران میرسانند. هاشمی در روایتش از 14خرداد سال69 نخستین سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) بعد از اشاره به حضور در مرقد با هلیکوپتر و کثرت جمعیت و بینظمیهای مراسم و... اینطور مینویسد: «در ﻣﺮاﺟﻌﺖ ﺑﺎ ﻫﻠﻰﻛﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪ اردوﮔﺎه کلکچال در ﺷﻤﺎل ﺟﻤﺎران رﻓﺘﻴﻢ؛ ﻣﻜﺎن ﺟﺎﻟﺒﻰ اﺳﺖ. ﺗﺎﻛﻨﻮن ﻧﺪﻳﺪه ﺑﻮدم... ﺑﺎ ﻫﻠﻰﻛﻮﭘﺘﺮ ﺑـﺮ ﻓﺮاز ﺗﻮﭼﺎل و ﺧﻂ ﺗﻠﻪاﺳﻜﻰ و ﭘﻴﺴﺖ اﺳﻜﻰ ﭘﺮواز ﻛﺮدﻳﻢ؛ ﻣﻬﺪى ﺗﻮﺿﻴﺤﺎت داد. مناظر خوبی است.»
او سال بعد از سفر فرزندانش به شمال مینویسد و ادامه میدهد: «ﺳﺎﻋﺖ 10ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﻫﻠﻲﻛﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﺮﻗﺪ اﻣﺎم رﻓﺘﻴﻢ. ﻋﻔـﺖ ﻫﻢ آﻣﺪ. ﻳﺎﺳﺮ دﻳﺮوز ﺑـﻪ رﻓﺴﻨﺠﺎن رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻓﺎﻃﻰ و ﺑﭽﻪﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ رﻓﺴﻨﺠﺎن و ﻓﺎﺋﺰه ﺑﻪ ﺷﻤﺎل رﻓﺘﻪاﻧﺪ. ﻣﺤـﺴﻦ ﻫﻢ ﺑﻪﺳﻮى ﺷﻤﺎل رﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﻪﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﻰ ﺟﺎده ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ اﺳﺖ.»
هاشمی در توضیح چگونگی سپری کردن 14خرداد سال 71 اینگونه روایت میکند: «ساعت 10صبح با هلیكوپتر به مرقد امام رفتیم. رؤساى سه قوه، همراه آیتالله خامنهاى در مراسم شركت كردیم؛ صحبتهاى رهبرى و شعارهاى فراوان و... .
با هلیكوپتر از همانجا به محل سد لتیان رفتم. تا ظهر تنها بودم. بعد ازظهر حاجیه والده و همشیره فاطمه رسیدند. آقاى [حمید] میرزاده هم آمد. با هم ناهار خوردیم. عصر كمكم فاطى، محسن، مهدى و یاسر آمدند. عفت هم ناهار را در پاویون مرقد با خانواده امام مانده بود و عصر آمد.»
در خاطرات مرحوم هاشمی از 14خرداد سال 72 هم اینطور آمده که «به مرقد امام براى شركت مراسم سالگرد رفتیم. قبل از نمازجمعه همراه با آقایان ناطق [نوری] و [محمد] یزدى در بالكن جایگاه در صحن غربى به احساسات مردم پاسخ دادیم؛ پرشور بود...
نماز جمعه را به امامت رهبرى خواندیم. به لتیان رفتیم. عفت و فاطى هم بعد از من آمدند. هواى مطبوعى داشتیم. عصر مقدارى پیادهروى كردم و كمى هم به تماشاى بازى والیبال بىهیجان و كمرونق پاسداران نشستم.»
اراده رئیسجمهور وقت بر گذران بخشی از فرصت این روز در منطقه سد لتیان درحالی است که او حتی در این سال که فضای سیاسی کشور نیز بهکلی آرایش انتخاباتی بهخود گرفته و درست یک هفته بعد از آن باید مجددا خود را به رای مردم بگذارد نیز از آن چشمپوشی نمیکند و ترجیح میدهد زمان را به قدمزدن در هوای مطبوع و تماشای بازی بگذراند.
هاشمی مراسم بزرگداشت 14 خرداد سال 73 را هم اینطور روایت میکند: «براى مراسم سالگرد، به مرقد امام رفتیم. عفت هم جداگانه رفت. آیتالله خامنهاى قبل از من رسیده بودند. با سفارش واحد حفاظت، تصمیم گرفتیم كه امسال، مثل سالهاى قبل، هنگام سخنرانى آیتالله خامنهاى عمل نشود. سالهاى قبل، رؤسای سهقوه، پشت تریبون سخنرانى مینشستند. محافظان این اجتماع را مخالف ضوابط حفاظت مىدانند؛ قبول كردیم كه در جاى دیگرى بنشینیم.
محل را ترك كردم و به لتیان آمدم. بعضى از بچهها قبل از من رسیده بودند. نوشتن خاطرات سفر را تكمیل كردم. عفت هم به ما ملحق شد؛ ناهار را با خانواده امام، در مرقد مانده بود. تا شب به مطالعه و استراحت و قایقسواری گذشت.»
سال74 هم تقریبا همین روال برقرار است، با این تفاوت که هاشمی حضور در مراسم شب قبل و ملاحظات امنیتی را بهانه کرده و برخلاف قاطبه مسئولان ارشد نظام، اساسا در مراسم بزرگداشت سالروز ارتحال حضرت امام(ره) شرکت نمیکند؛ «برای مراسم رحلت امام به مرقد نرفتم؛ سالهای گذشته میرفتم، چون دیشب آنجا بودم و ملاحظات امنیتی هم اجتماع سران در چنین نقطهای را تجویز نمیكند. به سد لتیان رفتیم. جمعی از بچهها هم جمع شدند. عصر و شب، باران حسابی بارید. وقت به استراحت و مطالعه گذشت.» این البته درحالی است که تقریبا همهساله همه سران نظام با درنظر گرفتن پروتکلهای امنیتی مقتضی در مراسم بزرگداشت 14خرداد و برخی دیگر از مراسمات مشابه حضور مییابند و در هیچیک از این سالها چالش امنیتی خاصی نیز مشاهده نشده است.
مرحوم هاشمی در خاطرات سال75 نیز از همراهی سیدحسن خمینی و ناطق نوری برای حضور در مرقد و احساسات پرشور جمعیتی که بیشتر از سالهای قبل آمده بودند مینویسد و ادامه میدهد: «آنجا را بهسوى سد لتیان ترك كردم. محسن هم با من بود. تا عصر فاطى و فائزه و مهدى و بچههایشان و جمعى دیگر از بستگان رسیدند. تا شب به مطالعه و قدمزنى گذشت.»
آنطور که در کتاب مجموعه خاطرات مرحوم هاشمی در سال76 آمده، او در سال پایانی مسئولیت خود در دولت نیز بهکلی قید حضور در مراسم بزرگداشت 14خرداد را زده و ترجیح داده این چند روز تعطیلی را در جایی خوشآبوهواتر از جنوب تهران سر کند؛ «براى استفاده از سهروز تعطیلى، ساعت 10صبح با اتومبیل عازم رامسر شدیم. عفت، براى مراسم سالگرد به مرقد امام رفت و بعدا به ما ملحق شد. ساعت پنج بعدازظهر، وارد استراحتگاه رامسر شدیم. امروز باران خوبى باریده است. تا شب به قدمزدن و استراحت و مطالعه نتایج مطالعات جهادسازندگی، درباره طرح آبراه خزر – خلیجفارس گذشت. بچهها تاخیر داشتند.»
ابراز وفاداری مسئولان به مرحوم هاشمی قبل و بعد از دولت
جنبه دیگری از این نگاه خاص را میتوان در روایت مرحوم هاشمی از اعلام وفاداری مسئولان مختلف اعم از وزیر و وکیل و نماینده و مدیرکل و امامجمعه و همینطور نمایندگان گروههای مختلف سیاسی با گرایشهای مختلف و قومیتها و... به خود و به دولتش قلمداد کرد. با مرور خاطرات مرحوم هاشمی بهوفور به این عبارت برمیخوریم که فلان مسئول آمد، اظهار وفاداری کرد و خواستار حل فلان مشکل، پادرمیانی برای بهمان معضل یا حضور من در شهرستان متبوع خود و... شد. این نوع نگاه هم محدود به دوره ریاستجمهوری مرحوم هاشمی نیست. اگرچه در این میان باید اذعان داشت نفس امکان دیدار نمایندگان و مدیران و ائمه جمعه و... با رئیسجمهور در آن دوره، برخلاف این روزها که حتی بسیاری از وزرا نیز قادر به ملاقات با رئیسجمهور نیستند، موضوعی است که درخور تقدیر بهنظر میرسد.
در این باره مرحوم هاشمی در روزنوشتهای خود از 18 مرداد 68 مینویسد: «آقای [ابراهیم] اصغرزاده [نماینده تهران] آمد. ضمن ابراز وفاداری، توصیههایی درجهت جامعیت کابینه و توجه به خط رادیکال و مخصوصا آقای [سید محمد موسوی] خوئینیها داشت.» در نمونههایی دیگر در این ارتباط میتوان به روایت هاشمیرفسنجانی از اظهار وفاداری محمدرضا باهنر دبیر کل جامعه اسلامی مهندسین و جناح متبوعش (4اردیبهشت 74) به خود و استمداد برای انتخابات مجلس پنجم اشاره داشت.
مرحوم هاشمی همچنین در خاطرات خود بعد از پایان حضور در قوه مجریه نیز مراتب اعلام وفاداری مسئولان به خود را اینطور عنوان میکند: (18 مرداد 76) «آقای [مرتضی] محمدخان [وزیر امور اقتصادی و دارایی] آمد. از توفیقات دولت و وفاداری و مطیع بودن خودش گفت.» (23 شهریور 76) «آقای [صادق] خرازی، [نماینده رئیسجمهور و مسئول برگزاری اجلاس سران] آمد. گزارش پیشرفت کار برای مهیا کردن امور اجلاس سران سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی را داد. قبلا از جانب من و اکنون از جانب آقای خاتمی، حکم دارد. بهشدت به سیاستهای من ابراز وفاداری میکند و نگران از عدم ادامه آن است.»
سیاست و سیاحت و علاج خانوادگی در دور دنیا
شاید ازجمله حساسیتبرانگیزترین بخشهای خاطرات مرحوم هاشمی را میتوان گریزهایی دانست که ایشان از سفرهای خارجی خانواده سخن میگوید؛ سفرهایی که در بسیاری از آنها همسر و فرزندان و حتی گاه عروسها و داماد و نوهها و خواهر و خواهرهمسر و... نیز رئیسجمهور وقت و هیات همراه را در ماموریت برونمرزی همراهی میکنند. این موضوع البته تنها مشمول سالهای ریاستجمهوری مرحوم هاشمی نیست و حتی بعد از آن نیز که وی با پاستور خداحافظی میکند و درجایگاه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به عربستان میرود باز همین روال ادامه دارد؛ بهنحوی که او خود درجریان سفر به عربستان در اسفند سال 76 از سنگین شدن هیات همراه و کثرت خانمها و بچهها ابراز ناخرسندی کرده و حتی بههمین واسطه ترجیح میدهد رئیس وقت مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام (حسن روحانی) او را همراهی نکند تا طول و عرض هیات همراه از آنی که هست بیشتر نشود!
در توجیه این رویه البته ممکن است به هیات دولت نسبتا خانوادگی هاشمی و کابینه فامیلی و مسئولیت داشتن بسیاری از اعضای خانواده ازجمله فاطمه، فائزه، محسن، یاسر، محمد هاشمی، حسین مرعشی و... اشاره شود، اما بههرجهت شاید همراه شدن نوهها و عروسها و... با یک هیات عالیرتبه دیپلماتیک در این میان چندان قابل فهم نباشد. بهویژه در شرایطی که برای تامین هزینههای سفر پای بیتالمال درمیان باشد.
سفر رئیسجمهور وقت به سوریه در 7 اردیبشهت ماه سال 70 را میتوان نمونه عینی این رویه تلقی کرد. سفری که مرحوم هاشمی در بخشی از توصیف آن مینویسد: «ﻋـﺎزم ﺳـﻔﺮ ﺑـﻪ ﺳﻮرﻳﻪ ﻫﺴﺘﻴﻢ... ﻣﺮاﺳﻢ بدرﻗﻪ رﺳـﻤﻰ ﺑﻮد. ﻋﻔﺖ، ﻓﺎﻃﻰ، ﻓﺎﺋﺰه، ﺳﻌﻴﺪ(ﻻﻫﻮﺗﻲ) ﻓﺮﺷـﺘﻪ و ﻧـﻮهﻫـﺎ ﻫﻤﺮاهمان ﺑﻮدﻧـﺪ.»
این روال البته گویا از پیش از ریاستجمهوری هاشمی آغاز شده و آنطور که در خاطرات 30 خرداد 68 مرحوم هاشمی آمده، او پیش از آغاز دوره ریاستجمهوری و درجریان سفر به مسکو (دوهفته بعد از ارتحال حضرت امام(ره)) نیز خانواده را برای گشتوگذار با خود همراه کرده است: «عفت و بچهها را قبلا بهمحل آورده بودند. بعد از استراحت و نماز، همراه سفیرمان آقای نوبری با اتومبیل تشریفات در خیابانهای مسکو گشتیم. خیابانها وسیع و تمیز و سرسبز است. کنار دانشگاه مسکو و پانوراما پیاده شدیم. در موزه پانوراما فضاهای جالبی از منظره آخرین جنگهای ناپلئون و روسها و شکست نهایی ناپلئون است.»
سفر رئیس دولت ششم به فیلیپین در سال 74 نیز از همین موارد است. مرحوم هاشمی در روایت خاطراتش از این سفر (در تاریخ 16 مهر 74)، محل اقامت خود را هتل بزرگ و معروف «مانیل» که همه میهمانان عالیرتبه در آن پذیرایی میشوند و طبقه آخر آن مشرف به دریا و بسیار با صفاست توصیف میکند و ادامه میدهد که در روز نخست «ناهار را بهصورت خانوادگی و سلف سرویس خوردیم.»
او همچنین در روایت بخش دیگری از روزنوشتهای خود در این سفر ادامه میدهد: «برای شام به کاخ ریاستجمهوری رفتیم. ابتدا در یک جلسه فامیلی با حضور همسر و دختر (آقای فیدل راموس)، رئیسجمهور ﻓﯿﻠﯿﭙﯿﻦ و ﻋﻔﺖ و ﻓﺎﻃﯽ و ﻓﺎﺋﺰه و ﻣﻬﺪی و ﯾﺎﺳﺮ و ﻣﺮﯾﻢ و اﻋﻈﻢ و ﻋﻠﯽ، ﻣﻘﺪاری درﺑﺎره ﺧﺎﻧﻮاده و ﺷﻐﻞﻫﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮدﯾﻢ... غذاها از ماهی و سبزیجات تهیه شده بود. سالن مجللی دارند.»
این وضعیت البته درست در روزهایی است که جامعه ایران تورم بیسابقه 4/49 درصدی را تجربه میکند و احتمالا بسیاری از مردم در رویاهایشان هم سفرههای رنگارنگ مورد اشاره مرحوم هاشمی را نمیبینند.
در این ارتباط در نمونهای دیگر میتوان به سفر مرحوم هاشمی به اسلامآباد ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﭘﻨﺠﺎﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎل اﺳﺘﻘﻼل ﭘﺎﮐﺴﺘﺎن و نیز شرکت در اجلاس فوقالعاده سازمان کنفرانس اسلامی در فروردین سال 76 اشاره کرد. سفری که در خاطرات مربوط به 2 فروردین مرحوم هاشمی به آن اشارهشده و رئیسجمهور در حاشیه آن به اتفاق «ﻋﻔﺖ و ﻓﺎﺋﺰه و ﺑﺪرى ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺮﻋﺸﻰ» (خواهر عفت مرعشی) در ضیافت شام کارکنان سفارت و ایرانىهاى مقیم پاکستان شرکت میکند.
دراینمیان ماجرای قهر همسر مرحوم هاشمی درجریان سفر به ترکیه بهدلیل نامناسب بودن محل نشستن بر سر میز شام نیز درنوع خود جالبتوجه است؛ سفری که رئیسجمهور وقت در واپسین روزهای مسئولیتش در سال 76 (24 خرداد) برای شرکت در اجلاس سران D8 به استانبول میرود و «عفت و فاطی و مهدی و مهندس ترکان» او را همراهی میکنند.
مرحوم هاشمی در روایت بخشهایی از این سفر مینویسد: «با هلیکوپتر به تیلن درکنار ساحل بُسفُر پرواز کردیم. ترکیه قرار گذاشته بود که برای هیچیک از سران، مراسم استقبال و بدرقه نداشته باشد؛ گرچه ورود و خروج راحت و بدون اتلاف وقت برای تشریفات بود، اما بهنظرم سرد و بیرونق آمد؛ چون به استقبالها و مراسم عادت کردهایم.
سر میز شام، دو طرفم آقایان دمیرل و اربکان بودند. ﺟـﺎى ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻋﻔﺖ و ﻓﺎﻃﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﺒﻮد؛ ﻋﻔﺖ ﻗﻬﺮﮐﺮد و ﺷﺎم ﻧﺨﻮرد. ﻣﻦ ﺑﻌﺪ از ﺷـﺎم ﻓﻬﻤﯿـﺪم. ﺗـﺎ آخر سفر، عفت ناراحت بود؛ حق با اوست.»
اما مورد دیگری که شاید بیش از سفرهای دیگر بهچشم بیاید سفری است که مرحوم هاشمی پس از پایان دوره ریاستجمهوری (اسفند 76) و بهعنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام راهی عربستان میشود.
او در روایت مقدمات این سفر مینویسد: «ﻣﺤﺴﻦ ﺑﺮاى ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺳﻔﺮ آﻣﺪ. ﻟﯿﺴﺖ ﻫﻤﺮاﻫﺎن را ﻧﯿﺰ آورد. ﺧﯿﻠﻰ زﯾﺎد ﺷﺪهاﻧﺪ و ﺑـﻪﺧـﺼﻮص ﺧﺎﻧﻢﻫﺎ و ﺑﭽﻪﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﻰ در ﺳﻔﺮ ﻧﺪارﻧﺪ و ﻓﻘﻂ ﺑﺮاى زﯾـﺎرت عمره میآیند. ناراحت شدم. مقداری برای علاج صحبت کردیم. راهحلهایی مثل اینکه زنها را بهطور کلی حذف کنیم یا بچهها را حذف کنیم، یا زنها را یکسره به مدینه بفرستیم و ریاض نبریم، ولی درعمل هریک از آنها اشکالاتی داشت.
تلفنی با آقای نوری شاهرودی (سفیر ایران در عربستانسعودی) در ریاض، برای تغییر برنامه یا عقب انداختن سفر بهخاطر احتمال بروز جنگ صحبت کردم. عصر اطلاع داد که با آقای امیر عبدالله، (ولیعهد عربستان سعودی) مذاکره کرده و آنها موافق با تاخیر سفر نیستند.
عصر بچهها اعلان کردند که اگر ناراضیام، حاضرند در سفر نباشند، ولی آقای نوری اطلاع داد که خانواده امیر عبدالله، بهمناسبت حضور خانمها، برنامهای ترتیب داده و مناسب نیست که نباشند. دکتر (محمدعلی) هادی، (سفیر سابق ایران در عربستان سعودی) آمد و با توجه به اظهارات آقای امی عبدالله، قانع شد که سفر انجام شود. دکتر روحانی (دبیر شورای عالی امنیت ملی)، تلفنی برای آمدن کسب نظر کرد؛ بهخودش واگذار کردم. با توجه به سنگین شدن هیات، ترجیح میدهم نیایند.»
معالجه در خارج از کشور
این قبیل مسافرتها البته تنها یکی از مدلهای سفرهای خارجی پرتعداد خانواده رئیس دولتهای هفتم و هشتم محسوب میشود. بخش عمده دیگر را میتوان مواردی دانست که اعضای خانواده راهبهراه برای معالجه راهی فرنگ میشوند و بعضا درمان مشکلاتی را که احتمالا در داخل نیز قابل پیگیری است در خارج از کشور دنبال میکنند؛ رویهای که البته برای حافظه تاریخی مردم ایران چندان ناآشنا نیست و آنها از سالهای دور، نمونههای زیادی از این جنس سفرها را بهخاطر دارند.
سفر برخی مقامات به خارج برای درمان بیماریهای بعضا پیشپاافتادهای نظیر آبمروارید و عمل قلب و... اگرچه در این سالها نیز نمونههای زیادی داشته، اما آنطور که در لابهلای خاطرات آیتالله هاشمی آمده، نزدیکان وی در این زمینه خاطرات جالبی را بهثبت رساندهاند.
هاشمی که سال ۸۰ در یک مصاحبه به رسانهها گفته بود: «الان کسی نیاز ندارد برای معالجه به خارج برود.» در خاطرات خود بهکرات بهمواردی اشاره میکند که همسر و فرزندانش برای درمان به انگلیس، اتریش، سوئیس، کانادا و... میروند.
در خاطرات روز 21 اردیبهشت 72 مرحوم هاشمی آمده: «دیشب عفت تا ساعت دوبامداد مشغول تهیه مقدمات سفر بود و پس از اینکه براى خواب آمد، من بیدار شدم و دیگر خوابم نبرد. بعد از نماز و صبحانه او را بدرقه کردم. با محسن براى معالجه رفتند.
عصر عفت و محسن از لندن تلفن کردند و از راحتى سفر و برخورد خوب ماموران انگلیسى اظهار رضایت کردند. آنها را شناختهاند و از پاویون بردهاند. داشتند آماده رفتن به پزشک مىشدند.»
یک سال بعد (17 تیر 73) او اینطور مینویسد: «ساعت چهار بامداد، با زنگ ساعت بیدار شدم. عفت نمازش را خواند و براى سفر جهت ادامه معالجه، عازم فرودگاه شد. فاطى و سعید و بچههایش هم همراه او هستند. بعدازظهر از سوئیس، تلفنى اطلاع داد که بهراحتى و سلامتى رسیدهاند.» حدود دوهفته بعد از این تاریخ در روزنوشتهای30 تیر 73 مرحوم هاشمی اینطور آمده که «ظهر عفت از اﺗﺮﯾﺶ ﺗﻠﻔﻦ ﮐﺮد و گفت ویزای آقای ندایی، (محافظ) درست نشده، ولی ناچار بدون او برای معالجه به لندن میروند؛ وقت دکتر گرفتهاند.»
در نمونهای دیگر مرحوم هاشمی از اصرار همسرش برای معالجه عروسش، [همسر محسن هاشمی] در خارج از کشور خبر داده و در خاطرات روز 4 خرداد 74 اشاره میکند: «به خانه آمدم. عفت از کسالت اعظم، [همسر محسن]، خیلی نگران است و اصرار دارد، برای معالجه به خارج بروند.»
هاشمی در هیچیک از این موارد البته به نوع بیماری و ضرورت معالجه آن در خارج از کشور اشارهای نمیکند و ترجیح میدهد این موضوع را مسکوت بگذارد. سفر فاطمه به کانادا البته دراینمیان استثناست. او در خاطرات 19 مرداد 76 مینویسد: «فاطی و سارا و علی آمدند برای سفر به کانادا برای معالجه خداحافظی کردند.» آنطور که از خاطرات روزهای قبل مرحوم هاشمی (19 تیر 76) برمیآید، بیماریای که دختر ارشد وی برای معالجه آن راهی کانادا میشود «شن کلیه» است. «بهمنزل فاطى رفتم. هنوز درد دارد و کمکم روشن مىشود که آپاندیس آسـیبى نداشـته و عمل جراحى بیمورد بوده است؛ بیشتر نشانهها از شن کلیه خبر مىدهد.» مرحوم هاشمی در روزنوشتهای 4 شهریور همان سال هم اشارهای به این موضوع دارد و توضیح میدهد که «فاطی از کانادا تلفنی خبر داد که به دکتر رفته برای ضعف بدن، کلیه و حنجره اش مشغول معالجه است.»
سفرهای تفریحی
در این رابطه شایان ذکر است که همه سفرهای خارجی خانواده هاشمی بهموارد پیشگفته محدود نمیشود. بهبیان دقیقتر باید گفت حضور در سفرهای دیپلماتیک در پوشش هیات همراه رئیسجمهور و سفرهای درمانی به خارج از کشور، جای خود را دارد و سفرهای تفریحی و گردشی به اقصینقاط دنیا هم جای خود.
در این باره مرحوم هاشمی درخاطرات روز 23 خرداد 70 مینویسد: «ظهر عفت و فاطی و یاسر و سارا و علی آمدند. ناهار را با من خوردند و از آنجا برای سفر لیبی عازم فرودگاه [مهرآباد] بودند.»
سفری دوهفتهای به لیبی و سوریه آنطور که از روایت هاشمی (در روزنوشتهای 7 تیر همان سال) برمیآید گویا درخلال آن حسابی هم بهخانواده خوش گذشته. «امروز تا عصر، عفت و فاطی مرتبا از لیبی صحبت میکردند از پذیرایی لیبیاییها راضیاند. خانم قذافی، همهجا آنها را همراهی میکرده و به خیلی از جاها بردهاند. قذافی، هم دوبار با آنها ملاقات داشته و استقبال و بدرقه گرم بوده.» او در ادامه به میهمانی همسر حافظ اسد برای خانوده خود درجریان سفر به سوریه هم اشاره میکند و مدعی میشود که اینگونه رفتوآمدهای خانوادگی، برای تعمیق روابط کشورها مفید بوده و روابط خشک دولتی را عاطفی میکند.
در نمونهای دیگر در روزنوشتهای 17 تیر 72 آمده: «اول وقت عفت به فرودگاه رفت تا همراه فائزه و بچههایش براى ادامه معالجه به لندن برود. فاطى و سعید و بچههایش و کاظم هم درهمان هواپیما هستند، اما در ایتالیا پیاده مىشوند و از آنجا به مالت و سپس با کشتى به لیبى مىروند.» هاشمی همچنین در روزنوشتهای 13 شهریور 76 اینطور روایت میکند: «فائزه و مونا و حسن آمدند. از سفر ترکیه و یونان برگشتهاند. از دیدنیهایشان که بیشتر موزهها و اماکن تاریخی است، تعریف کردند.»
منبع: فرهیختگان