ID : 2989541

ناگفته‌هایی از جریان کهریزک و فتنه ۸۸ تا برنامه کوله‌پشتی


جانشین فرمانده نیروی انتظامی می‌گوید: در زمان فتنه از انتقال آن افراد به کهریزک بی خبر بودم، چون کهریزک جای آن‌ها نبود، همچنین بعد از وقایع کهریزک هجمه‌های زیاد به ناجا صورت گرفت ولی بعدا مشخص شد ناجا در قضیه کهریزک مقصر نبوده است.

به گزارش یزدرسا به نقل از تسنیم، وقتی می‌خواستم برای مصاحبه با جانشین فرمانده نیروی انتظامی وقت بگیرم، به جایگاه حقوقی او نگاه نمی‌کردم بلکه برای من مهم بود که با سردار رادان، رو در رو بنشینم و مصاحبه کنم.

بالاخره بعد از چند بار تلاش که به علت شلوغی وقت سردار بود، به ملاقات با سردار خندان ناجا رفتم و هر چه خواستم از او پرسیدم و جواب‌هایم را با لبخند تحویل گرفتم؛ البته منتظر بودم تا لیست سئوال‌هایم را همانند دیگر شخصیت‌ها از قبل بگیرند و به من هشدار بدهند تا چه سئوالی را بپرسم و چه سئوالی را نپرسم اما این‌طور نشد.

تنها چیزی که سردار رادان از من خواست این بود که مطلبی را منتشر نکنم که نادرست و دروغ باشد ولی این صحبت از اینکه مطلب را قبل از انتشار برای ویرایش بدهی، سخت تر است چراکه قضاوت را به عهده خودت گذاشته‌اند!

در گفت‌وگو با سردار رادان درباره موضوعاتی چون کهریزک، فتنه ۸۸، برنامه کوله پشتی و بازنشستگی‌اش صحبت کردیم که در ادامه می‌خوانید.

سردار بسیاری می خواهند با شما از زبان خودتان آشنا شوند، خودتان بگویید رادان امروز کیست.

احمدرضا رادان متولد ۱۳۴۲ در اصفهان هستم، پدرم در کوهپایه اصفهان است، اما من در اصفهان متولد شدم و در آنجا هم زندگی کردم.

مثل همه دبیرستان را شروع کردیم و دبیرستان ما در انقلاب پیشتاز بود، جزو نخستین دبیرستان‌ها بودیم که در انقلاب علیه رژیم پهلوی راهپیمایی کردیم و شهربانی نیز با ما مقابله کرد.

ما نسلی هستیم که مورد عنایت قرار گرفتیم چون معلوم نیست اگر انقلاب اسلامی شکل نمی‌گرفت ما در حال حاضر در چه جایگاهی بودیم.

خیلی زود جنگ شروع شد و آن زمان در بسیج بودم و مثل بقیه وارد عرصه مبارزه با دشمن شدم و نخستین ماموریت‌های بیرون از استان من در سیستان و بلوچستان بود، در آنجا مأموریت من حدود ۱۸ ماه طول کشید و در چابهار، نیک شهر و قصر قند مأموریت داشتم، که آن زمان نیک شهر یک بخش بود و موتور برق داشت و برق سراسری نداشت؛ در یک حادثه‌ای بین چابهار و قصر قند دست و پای من در حادثه‌ای که برای هیچ کس بازگو نمی‌کنم، سوخت، وقتی که برگشتم سن کم و جراحت زیادی هم داشتم و درد زیادی را تحمل کردم.

از بعد از حادثه بگوئید که چه شد، می‌خواهیم بدانیم سردار رادان چگونه پاسدار شد.

بعد از بهبود دوباره به سیستان و بلوچستان رفتم و با شهید تمیزی که یکی از نزدیک‌ترین دوستانم بود ملاقات داشتم، او رفته بود کردستان و من هم قرار بود به جنوب بروم تا در بطن جنگ که کردستان بود، قرار بگیریم،‌ با هم رفتیم بسیج و برگه سه ماهه در سال ۶۱ گرفتم و از سقز به سمت سنندج رفتم، من تا سال ۷۹ در کردستان بودم، عمده زمانی را که در سقز بودم، بسیجی بودم، بعد از آن پاسدار رسمی شدم، اوائل که پاسدار رسمی شدم مسئول گزینش سپاه بودم.

من هیچ زمان کارهای ستادی را دوست نداشتم و مسئولانم هم اجازه نمی‌دادند که در عملیات شرکت کنم، بنابراین نقشه‌ای کشیدم برای این که بتوانم در عملیات‌ها شرکت کنم، به مسئولانم گفتم سپاه باید از بچه‌های عملیاتی گزینش کند و افراد عملیاتی هم در گردان‌ها هستند، پس اجازه بدهید که در گردان‌ها حاضر شوم و آنجا مسئولیت گزینش افراد را داشته باشم، مسئولان هم حرفم را باور کردند و اجازه دادند که وارد گردان شوم، من وارد گردان جندالله به فرماندهی شهید رحمتی شدم که از دوستان بسیار صمیمی من بود، خانواده‌های ما همدیگر را با اینکه ما را ندیده بودند می‌شناختند.

بعد از مدتی مسئولانم متوجه شدند که من دیگه به گزینش بر نمی‌گردم، بعد از مدتی یک مسئول گزینش انتخاب کردند و من جانشین او در گردان جندالله بودم، بعد از آن در حادثه‌ای شهید رحمتی به شهادت رسید و من باور نداشتم که یکی از ما زنده بماند، چون خاطرات بسیار زیاد و رابطه عاطفی زیادی داشتیم.

سردار رادان روزهای سختی هم داشته است که اکنون بخواهد بعد از سال ها برای ما بازگو کند

وقتی با شهید تمیزی رفتم کردستان که از همان اول معاون گردان نشدم، کمک آر.پی.جی زن گردان جندالله بودم و بعضی وقت‌ها حرکت در سرمای زمستان ۶۱ که خیلی سرد بود، واقعا مشکل بود، شب‌ها که در سنگر بودیم، در سنگر یخ می‌زد و نمی‌توانستیم در را باز کنیم، بعضی وقت‌ها از شدت سرما پست‌ها را نیم ساعت یک بار عوض می‌کردیم،‌ دست را روی حرارت نگه می‌داشتیم تا اسلحه از دست جدا شود، حتی برای وضو هم وقتی آب روی دست می‌ریختیم آب بعد از چند سانتی متر حرکت روی دست‌ها یخ می‌زد.

یادم می‌آید یک روز که برای عملیات در یک روستا می‌رفتیم، احساس کردم نمی‌توانم نفس بکشم، دست کشیدم و دیدم بینی من از شدت سرما یخ زده است.

مدتی هم فرمانده انتظامی سقز شدم و بعد از انتخابات خرداد ۷۶ نخستین کار انتظامی خودم را در کردستان آغاز کردم، دوران خوبی بود چون کردستان بودم و با شهید رحمتی عهد کردم هر کدام از ما شهید شد طرف مقابل بماند، تا زمانی بماند تا از آن شهر بیرونش کنند؛ مدت حضور من در کردستان ۱۹ سال بود.

مدت زیادی که در کردستان بودم شناخت من و مردم کردستان خیلی زیاد بود، من زمانی که وارد کردستان شدم محاسنی نداشتم، اما زمانی که از کردستان می‌آمدم دانه‌هایی از موی سفید را در صورتم داشتم.

از کردستان آن روزها بگویید، فکر می کنم روزهای سختی را در کرستان پشت سر گذاشتید

بعد از سال ۷۹ به سیستان و بلوچستان رفتم و خداوند کمک کرد که آنجا هم خوب ظاهر شدم و حتی اشرار تمایل داشتند که من را به گونه ای حذف کنند، من در کردستان و سیستان و بلوچستان همکاران خوبی داشتم که سبب ایجاد امنیت در آنجا شد.

فکر می کنم شما دورانی را با سردار طلایی نیز کار کرده اید. از کار کردن با طلایی برایمان بگویید

مدتی در خراسان بودم و خراسان را دوست داشتم به خاطر وجود امام رضا (ع)، آنجا خودم را نوکر زائران امام رضا (ع) می‌دیدم و خودم را به گونه ای به اهل بیت (ع) پیوند می‌زدم، به تهران هم اصلا علاقه‌ای نداشتم و در عین حال جانشین سردار طلایی شدن هم خیلی سخت بود.

اگر جای شخصی که موفق نبوده است قرار بگیری، شاید سختی کمتری را تحمل کنی، اما جانشین شدن سردار طلایی با آن همه موفقیت‌هایی که ایشان داشتند سخت بود، مردم و پرسنل تحت امرشان خیلی به او علاقه مند بودند، چندین بارهم به سردار طلایی می‌گفتم که بماند و دوست داشتم که سردار طلایی در ناجا بمانند و خودم هم تهران نیایم.

چه شد که به تهران آمدید؟ سردار رادان آن زمان را هم، همه می‌شناختند؟

سردار رادان: در ماه رمضان سردار احمدی مقدم تماس گرفتند و سئوال کردند چطور روزه می‌گیری که پاسخ دادم قصد ده روزه دارم که بتوانم به ماموریت‌ها برسم، امر کردند باید بروم تهران اما روی برگشت خیلی حساب نکنم، احساس کردم که اتفاقی افتاده که من را خواستند، متوجه شدم باید برای فرماندهی تهران بروم و مقاومت من بی‌فایده بود.

تا نزدیک صبح در حرم امام رضا (ع) بودم و خواستم که آنچه مصلحت دین هست را برایم رقم بزند، نخستین ماموریت در تهران نماز عید فطر در سال ۸۵ بود که خیلی برایم خاطره انگیز شد، من تهران را نمی‌شناختم و رهبر معظم انقلاب نماز عید را می‌خواندند، همه مسئولان حضور داشتند، سردار طلایی در تهران شخصیتی کاملا شناخته شده بود اما من کسی را نمی‌شناختم و کسی هم مرا نمی‌شناخت و این کار را برایم سخت کرده بود.

خود مردم تهران گفتند حجاب مهم ترین اولویت پلیس باشد

از تهران آن روزها بگویید، تهران آن روزها با تهران امروز چه تفاوتی داشته است

سردار رادان: تهران را که رصد می‌کردیم چهره زیبایی نداشت و هنجار شکنی زیاد بود، مردم از دیدن این صحنه رنج بسیار می‌بردند، آن زمان نگاه نکردم که قانون حجاب و عفاف یک قانون قابل توجه است، بلکه نگاه کردم که جوانان ما را با بی قیدی و بی حجابی از ما می‌گیرند، بنابراین احساس تکلیف کردم،‌ سردار طلایی و فرماندهان قبلی هم تلاش‌های زیادی داشتند و ما بررسی کردیم که ببینیم کدام راهکار از همه بهتر است، به یک عده تذکر اخلاقی می‌دادیم، یک عده را هم با حکم قضایی می‌بردیم و از خانواده‌ها می‌خواستیم لباس مناسب برای فرزندانشان بیاورند.

با لباس فروشی‌ها هم برخورد کردیم فروشندگان می‌گفتند تقاضا زیاد است و مردم هم می‌گفتند که عرضه زیاد است، بنابراین تصمیم گرفتیم که با تولید کننده‌ها نیز برخورد کنیم و حلقه‌ها را به وصل کردیم، من معتقدم اگر کارشکنی‌ها انجام نمی‌شد، ذائقه مردم نیز به گفته مسئول صنف پوشاک عوض می‌شد و یک مقدار دیگر لازم بود تا این حرکت اجرا شود که نگذاشتند و باید در آخرت نیز جواب‌گو باشند.

این کار از سمت دشمن بود و هجمه فرهنگی بی‌صدایی بود، بنابراین برخی از مسئولان چشم و گوش خود را می‌بستند و بی تفاوت عمل می‌کردند و معتقد بودند که نباید دید و بی تفاوت بود.

طرح امنیت اجتماعی باید در کشور اتفاق می افتاد، این مسیر را دین برای ما مشخص کرده بود

از طرح امنیت اجتماعی بگویید، با چه هدفی آن را راه اندازی کردید، خیلی‌ها می گفتند رادان محبوبیت خود را از دست می‌دهد، اما شما بر‌اساس چنین دیدگاهی عمل نکردید؟

ما در آیات قرآن‌کریم آیه داریم که به صلاح و امر به معروف و نعی از منکر امر شده‌اند و فردار قیامت باید جوابگو باشند، چون مسئول بودند، هجمه‌های زیادی برای زیر سئوال بردن طرح امنیت اجتماعی می‌بردند، طرح وقتی موفق است که همیشه در یک سطح باقی نمی‌ماند، در یک زمانی کمتر می‌شود و کارمهم تری برای فرد پیش می‌آید،‌ ما اگر مردم را برای رأی دادن بخواهیم، سر مردم کلاه می‌گذاشتیم.

بسیاری سردار رادان را از برنامه کوله پشتی می‌شناسند و بحث و جدلی که سر آن موضوع شکل گرفت، کمی از آن اتفاق برایمان بگویید، برخی مجریان می‌گفتند شما آن‌ها را تحریم کردید.

برنامه کوله پشتی را به عنوان یک مصاحبه می‌دیدم اگرچه برخی از سئوالات را مانند یک برنامه ریزی از پیش طراحی شده دیدم اما در کل یک برنامه پرسش و پاسخ بود. در آن زمان هجمه زیادی علیه صداوسیما انجام شد زیرا برای طرح امنیت اجتماعی ایستادگی کردند، من در یک یادداشت نوشتم که به صدا و سیما حمله نکنید.

من علیه کسی نسبت به برنامه کوله پشتی شکایت یا گله نکردم. البته در برنامه اول، وقت کمی به من داده شد و در برنامه دوم وقت کاملی داشتم و توضیحات خوبی دادم.

قول می‌دهم اگر شرایط فراهم شود بساط معتادها را برای همیشه جمع کنم

بسیاری می‌گویند در زمان شما آفتابه برگردن مجرمان انداخته شد. در این مورد توضیح دهید؟ همچنین در مورد روش برخورد با اراذل و اوباش توضیحاتی را بفرمائید.

آفتابه‌انداختن به گردن مجرم فقط یک بار انجام شد که به دستور ما نبود و دیگر تکرار نشد، وقتی که ما می‌گوئیم کرامت انسانی از انسان صحبت می‌کنیم پس کارها و حرکات انسانی را مد نظر داریم اما هیچ کدام از کارهای اراذل و اوباش انسانی نبود، آن‌ها اعمال مجرمانه‌ای انجام می‌دادند و مردم را تهدید می‌کردند که حق شکایت کردن ندارند و حتی با آزار و اذیت‌ها سبب می‌شدند که افراد از شر آن‌ها کوچک کنند، بعد دوباره نشانی خانه‌شان را برای آزار پیدا می‌کردند.

زندان رفتن و مجرم بودن برای آن‌ها افتخار بزرگی بود، مردم تهران در آن سال یک نفس کشیدند و آمار جرم پائین آمد، کاری کردیم که بفهمند در زندان نمی‌توانند خوش گذارانی کنند، ۹۸ درصد آن‌هایی که در زمره اراذل و اوباش بودند دور اعمال مجرمانه را خط کشیدند و یک عده از آن‌ها فرار کردند و حتی عده‌ای اعلامیه ترحیم خودشان را روی دیوار منزلشان چسباندند.

با همکاری مقامات قضایی طرح مبارزه با اراذل را اجرا کردیم، در یک زمان بد حجابی مسئله اول مردم بود که با آن برخورد کردیم، بعد اراذل و اوباش که با آن هم بر طرف کردیم و بعد از آن ترافیک مسئله اصلی مردم شد.

مواد فروشی خرده را قول می‌دهم اگر شرایط فراهم شود برای همیشه جمع کنم، معتادها را هم برای همیشه جمع کنم، البته با آن شرایطی که مد نظر ما است و بدانند که دیگر در حق آن‌ها اغماض نمی‌شود.

کمی در مورد وقایع ۸۸ صحبت کنیم از فضا و شرایط آن دوران بگویید، برخی می گویند اتفاقات کهریزک بی‌ارتباط با شما نبوده است.

تا زمانی که فرمانده تهران بزرگ بودم دقیق می‌شدم که چه کسی باید به کهریزک برود زیرا آن‌جا به آن‌ها خوش نمی‌گذشت، کهریزک جای اراذل و اوباش و مواد فروش‌ها بود، آنجا شرایطی بود که به آن‌ها خوش نمی‌گذشت و همه چیز برای آن‌ها فراهم نبود، این شرایط به گونه‌ای نبود که آن‌ها بخواهند دوباره به آنجا برگردند، غیر از اراذل و اوباش هیچکس دیگری نباید به کهریزک می‌رفت.

در زمان فتنه من از انتقال آن افراد به کهریزک بی خبر بودم، چون کهریزک جای آن‌ها نبود؛ آن‌ها افرادی فریب خورده بودند و حتی آن‌هایی که در فتنه فعال بودند، بعد از وقایع کهریزک هجمه‌های زیاد به ناجا شد که بعدا مشخص شد ناجا در قضیه کهریزک مقصر نبوده است.

در ایام فتنه چند بار در تلویزیون اعلام کردیم که کارتان قبیح است و آن‌ها از خط قرمز عبور می‌کردند، برخورد ما در برابر جرم آن‌ها کم بود تا زمانی که دیگر از خط قرمزها عبور کردند؛ ما با کسی تعارف نداریم، تا وقتی که زنده باشم اجازه عبور از خط قرمزها را به کسی نمی‌دهیم و در این بحث قطعا جای شکی نیست.

حتی حاضر بودید آن روزها به زندان بروید؟

خانواده‌ام آمادگی و پذیرش زندان رفتن من را داشتند چراکه کارهای من برای حمایت از ولی زمان بود، ابوذر وقتی که به ربذه رفت برای حمایت از ولی رفت؛ اگر زندان هم می‌رفتم خودم و خانواده‌ام خوشحال بودیم چون برای حمایت از ولی زمان این کار را انجام داده بودم،‌ در ایام فتنه ۸۸، روزها من می‌رفتم در خیابان‌ها و با فتنه گران برخورد می‌کردم و شب‌ها برای بازجویی و پاسخگویی می‌رفتم؛ این سبب شده بود که عزمم راسخ تر شود، در همان زمان توسط غربی‌ها تحریم شدم و این من را خوشحال تر کرد چراکه تلاش آن‌ها با فتنه گران را در یک راستا می‌دیدم.

سردار رادان از عملکرد خود در فتنه پشیمان نیست، اگر اتفاقی بیفتد بازهم سردار رادان خواهد بود؟

سردار رادان: من افتخار می‌کنم که در کنار فرمانده‌هایی همانند آقای لطفیان کسب تجربه می‌کردم، هیچ زمان از عملکرد خودم در فتنه ۸۸ پشیمان نیستم و اگر بازهم باشم و بازهم فتنه‌ای باشد دوباره برخورد قاطع می‌کنم،‌ من به خودم می‌بالم در نیرویی خدمت می‌کنم که در ایام فتنه هیچ کدام از نیروهایش دچار تعلل نشد و جلوه‌های ویژه‌ای را از بچه‌ها دیدم که فقط در جنگ می‌شود گذشت، ایثار و صبر آن‌ها را دید.

بچه‌های ناجا فشار و هجمه زیادی را از جاهای مختلف تحمل کردند و شرایط سختی را گذراندند، عملیات روانی زیادی روی آن‌ها بود، در شرایط سختی بودند که انسان شرمنده می‌شود چون برخی از آن‌ها ۸ ماه در خیابان خوابیده بودند،‌ آن روزها غرور انگیز بود و تجربه ای رابه ما داد که حتما این تجربه به راحتی به دست نمی‌آمد؛ توانمندی‌های زیادی را به ما داد، در زمینه سایبر، هم‌افزایی با نیروهای بسیج و وزارت‌خانه خیلی بالا رفت و تجربه‌های زیادی را کسب کردیم.

در شرایطی فعلی باید چه درسی از فتنه ۸۸ گرفت؟ مسیر کشور باید چگونه باشد که دیگر شاهد این هزینه‌ها برای نظام اسلامی نباشیم؟

سردار رادان: باید صحنه‌ای پیش بیاید تا مردم در آن حاضر شوند و جوانان اکنون ما از جوانان زمان انقلاب بهتر نباشند، بدتر نیستند؛ فتنه ۸۸ نشان داد که این جوانان چه‌قدر در صحنه حاضر هستند، ۹ دی نیز ثابت کرد که جوانان همان تفکری را دارند که جوانان زمان انقلاب و دفاع مقدس داشتند، البته باید صحنه و شرایطی به وجود بیاید تا مردم بتوانند ارادت خود را به انقلاب نشان دهند.

باید توجه داشت که دشمن به جوانان اشاره ویژه دارند و می‌دانند که جوانان ما همیشه آماده هستند و هجمه‌های مختلف را روی جوانان دارد، چون جوانان را ما به خوبی نشناختیم.

این حرف که "سرباز لب مرز خدمت نکند" غیرکارشناسی است

سردار نظرتان نسبت به خدمت سربازی در مرز چیست؟

اینکه ما بگوئیم چون یک فرد سرباز است نباید لب مرز خدمت کند، غیرکارشناسی است، در هر ساختاری وظایفی است، در زمان جنگ در ارتش، سپاه و نیروهای انتظامی هم سرباز بود، بنابراین ما باید تلاش کنیم تا کادر خوبی تربیت کنیم، البته کادر و سربازهایی که در مرز خدمت می‌کنند، آموزش و سربازی متفاوتی دارند، در ایران قهرمان‌های زیادی است، سربازان مرزی، شهری هستند که نباید از آن‌ها غافل شد، چقدر پلیس راهنمایی و رانندگی در حوادث جان مجروح را نجات داده و نجات می‌دهد!

موردی که یادم می‌آید این است که در یکی از ایستگاه‌های عوارضی شهرها، راننده مینی بوس برای ساعت زدن پیاده می‌شود و مینی بوس با مسافران شروع به حرکت می‌کند، یک سرباز بعد از دویدن مسافتی بسیار طولانی با رسیدن به مینی بوس و کنترل آن جان مسافران را نجات می‌دهد، این قهرمانی است که دیده نمی‌شود.

در یک زمانی دخترم از سوی یک افسر راهنمایی رانندگی جریمه شد که آن افسر به دخترم گفته بود چون دانشجویی جریمه ای کمتر می‌نویسم اما چون محجبه‌ای برای ظهور امام زمان (عج) دعاکن، این فرد یک قهرمان است که دیده نشده است.

بازنشسته شوم به بسیج می‌روم

سردار رادان بازنشسته شود به کجا می‌رود؟

سردار رادان: دوست دارم وقتی بازنشسته شدم در یک پایگاه بسیج باشم و بتوانم دغدغه‌های پدر و مادر جوانان را درک کنم، آن‌ها را هدایت کنم و یک لشکری از بچه‌های حزب اللهی‌ها تشکیل بدهم.




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.