ID : 11117371
نیم قرن وابستگی؛

نگاهی به وابستگی پهلوی پدر و پسر به بیگانگان و پیامدهای آن


وابستگی ذلت‌بار شاه به بیگانگان به حدی بود که تحلیل‌گران یکی از اصلی‌ترین دلایل سرنگونی حکومتش را خشم و انزجار مردم از این وابستگی دانسته‌اند.به خصوص امروز که نشانه‌هایی از امید بستن برخی مسئولین و طیف‌های فکری کشور به خارج از کشور است.

یزد رسا، شاید کمتر مرضی برای یک حکومت، به اندازه وابستگی به بیگانگان و عدم اتکا به توانایی داخلی خود موجب تباهی و اضمحلال آن شود. از سویی، این ایده‌آل و آرزوی قدرت‌های استکباری جهان است که سایه استعمار خود را بر سر کشوری گسترده و از خوان نعمات آن خود را بهره‌مند ساخته و مستعمره را در فقر و عقب‌ماندگی نگه‌دارند. ایران اگرچه به برکت بیداری مردم و علمای دینی خود، هرگز مستعمره کاملی برای قدرت‌های بیگانه نبوده، اما در دوران سلاطین و شاهان آخر ایران، وابستگی به خارج به حد اعلای خود رسیده بوده است.

 

حکومت پهلوی‌ها را باید از جمله وابسته‌ترین حکومت‌های ایران نامید که تبعات وابستگی‌شان در برخی عرصه‌ها همچنان گریبان‌گیر کشور مانده است.

 

رضاخان میرپنج که با کودتای انگلیسی‌ها شاه ایران شده بود، تحت تاثیر اوامر و خواسته‌های حکومت بریتانیا و حتی روسیه قرار داشت. اما وي در اواخر سلطنت، به توسعه روابط با آلمان علاقه عجیبی يافت. به همين دليل، مقارن با آغاز جنگ دوم جهاني‌، تعداد زیادی از كارشناسان آلماني در مؤسسات ايران مشغول به كار شدند. اسکرین، سرکنسول انگلیس در ایران و مأمور تبعید رضاشاه، در خاطرات خود تعداد آلمانی‌های مقیم ایران را در سال ۱۳۲۰ حدود دو تا سه هزار نفر می‌داند که همگی به نوعی ستون پنجم کشور متبوعشان به حساب می‌آمدند. به ادعای شوروی‌ها در آن زمان حدود ۴هزار جاسوس آلمانی تحت پوشش‌های مختلف سیاسی و تجاری مشغول فعالیت بوده‌اند. در اصل حضور این تعداد آلمانی در ایران، بهانه حمله انگلیس و شوروی به ایران شد و برکناری شخص رضاشاه را نیز در پی داشت.

 

وابستگي به قدرت‌هاي سياسي هم‌چون انگليس، شوروي و بخصوص وابسته بودن صنايع كشور به آلمان، ضربه‌ي مهلكي را در زمان جنگ جهانی دوم به ايران وارد كرد. زيرا با خروج آلماني‌ها از ايران، با توجه به وابسته بودن اين صنايع، تمام آن‌ها به آهن‌پاره‌هايي بي‌ارزش تبديل شدند.

 

مي‌توان چنين استدلال کرد كه اگر در اين دوران، به ظاهر پيشرفت‌هايي هم صورت گرفته، به دليل وارداتي بودن فاقد ارزش است و نمي‌تواند پايدار و ريشه‌اي باشد. اصلاحات زماني ريشه‌اي و پايدار است كه از دل جامعه به صورت خودجوش برآيد، اصلاحاتي كه به دست ديگران انجام شود، بدون شک از روي دلسوزي نخواهد بود. چرا که دیگران هيچ‌گاه منابع مطلوب را در اختيار ما قرار نمي‌دهند و حداكثر كاري كه انجام مي‌دهند در اختيار گذاشتن منابع دست چندم و بعضاً از رده خارج است.

 

از سوی دیگر، اين اصلاحات -چنان‌كه تاريخ نيز نشان داد- در بسياري از موارد جامعه ايران را به يك جامعه نيمه‌صنعتي وابسته تبديل نمود. صنعتي كه هم از نظر منابع اوليه، هم از نظر متخصص، و هم از نظر بازار فروش به ديگران وابسته بود و مسائل زيربنايي ما را حل نكرد و به صورت اصلاحاتي ظاهري واقع شد. غير از اين‌كه به اعتقاد بسياري، اين اصلاحات نه در راستاي نيازهاي واقعي كشور كه به منظور سامان دادن وضعيت استعمار در ايران بوده است. مثلاً در مورد راه‌آهن ايران گفته شده نياز واقعي كشور به ايجاد خط راه‌آهن در مسير غرب به شرق و در راستاي جاده ابريشم به عنوان مهمترين شاهراه مبادلاتي ايران بود، در حالي كه راه‌آهن ايجادي در دروه رضاخان در راستاي اهداف نيروهاي نظامي انگلستان در جنگ جهاني اول بوده است. مسير جنوب شمال راه‌آهن به منظور انتقال نيرو و تجهيزات ارتش انگلستان به روسيه در جهت مقابله با حمله‌هاي آلمان صورت گرفت.

 

اما حکومت محمدرضاشاه نیز به مراتب وابسته‌تر از حکومت پدرش بود. پس از افول قدرت‌هایی نظیر بریتانیا و آلمان و فرانسه، آمریکا که از جنگ جهانی دوم نیز ضربه کمتری خورده بود، به عنوان قوی‌ترین کشور غربی مطرح شد و موقعیت استراتژیک ایران، وجود منابع غنی و نیز همسایگی با شوروی، آمریکایی‌ها را متقاعد کرده بود تا حضور جدی‌تری در ایران داشته باشند. حضور جدی آمریکا در ایران توجیهی جز تأمین منافع آن کشور نداشت.

 

آمریکا در راستای حفظ منافع خود، نخست به کمک‌های سیاسی روی آورد و سپس در کنار یاری سیاسی، کمک‌های اقتصادی و نظامی‌اش را به سمت رژیم شاه سرازیر ساخت. کمک‌هایی که به ظاهر «کمک» بود، ولی در عمل ایران را به آمریکا وابسته می‌ساخت.

آمریکا از این وابستگی در زمینه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک بهره می‌برد. بر اساس دکترین نیکسون، ایران به ژاندارم آمریکا در منطقه تبدیل شد و هدف این دکترین بهره‌گیری از قدرت‌های منطقه‌ای برای حمایت از منافع بین‌المللی آمریکا و سایر کشورهای غربی در مقابل شوروی‌ها بود.

 

در نتیجه، در اواسط دهه 1350 ایران به بزرگ‌ترین خریدار تسلیحات آمریکایی تبدیل شد. از سال 1950 تا زمان سقوط شاه، ارزش قراردادهای خرید تجهیزات و خدمات نظامی ایران از آمریکا به حدود 20 میلیارد دلار رسید. از سوی دیگر، آمریکا 40% سهام کنسرسیوم نفتی را به دست آورد و به سرمایه‌گذاری‌های گسترده در ایران پرداخت.

 

البته باید یادآوری شود که روابط اقتصادی ایران و آمریکا ماهیتی کاملاً امپریالیستی داشت، برای مثال ایران در برابر هر دلاری که از تجارت با آمریکا به دست می‌آورد، دو دلار برای خرید کالاهای آمریکایی می‌پرداخت!

 

تصویب و اجرای کاپیتولاسیون یا طرح مصونیت قضایی اتباع آمریکایی در ایران، ورود هزاران متخصص نظامی آمریکایی و سلطه آنها بر ارتش، مداخله شاه در ظفار عمان، ارسال تجهیزات نظامی از سوی ایران به مراکش، اردن و زئیر، درگیری نظامی ایران در سومالی، عملیات نظامی ایران علیه ناراضیان بلوچ در پاکستان و... بخشی از برنامه‌هایی بود که به دستور آمریکا و در راستای منافع بین‌المللی این کشور تحقق یافت و ایرانیان را بیش از پیش، به وابستگی شاه به آمریکا معتقد ساخت.

 

اصلی‌ترین علت علاقه محمدرضا شاه به وابستگی به آمریکا، احساس نیاز وی به آمریکا برای حفظ قدرت مطلقه‌اش بود. وابسته نظامی آمریکا در ایران در 1325 شاه را بی‌اندازه طرفدار آمریکا و مهم‌ترین مدافع درگیر شدن آمریکا در امور ایران معرفی می‌کند. وی می‌گوید که شاه در مقابل دادن یک امتیاز نفتی به آمریکا خواهان پشتیبانی آنها در راه کسب قدرت مطلقه است.

 

آمریکا و انگلیس بازیگردانان اصلی کودتای 28 مرداد بودند و بدیهی است که در ازای بازگرداندن محمدرضا به پادشاهی ایران، انتظارات بزرگی نیز از او خواهند داشت. چرا که با موفقیت کودتاگران در سرکوب نهضت ملی شدن نفت، دوران طلایی دیکتاتوری محمدرضا پهلوی آغاز شد. وی که تاج و تختش رامدیون بیگانگان می‌دانست، چهار روز پس از کودتا به «روزولت» می‌گوید: «من تاج و تخت را از برکت خداوند، ملتم، ارتشم و شما دارم.(روزشمار تاریخ ایران، باقر عاقلی، ج2) وی همچنین در جمع نمایندگان کنسرسیوم اظهار داشت:

 

«هم حکومت ایالات متحده و هم حکومت بریتانیا به من تضمین داده‌اند که معامله منصفانه‌ای خواهد بود و از حفظ و بقای رهبری من حمایت خواهند کرد.»( اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند شماره 76-362/- 115- آ)

 

در واقع در پس کودتای 28 مرداد، آمریکا شاه را وامدار خود ساخته بود و مزد این کمک مشارکت آمریکایی‌ها در نفت و سیاست ایران بود که به سرعت گسترش یافت.

 

فرد هالیدی در کتاب خود «دیکتاتوری و توسعه در ایران» در تعریف سیاست خارجی و ماهیت رژیم شاه معتقد است که دولت ایران به میزان زیادی وابسته‌‌ به حمایتی است که آمریکا و دنیای پیشرفته سرمایه‌داری به طور کامل دریافت می‌کند. منظور از وابستگی، مفهوم عام آن است، وابستگی‌ای که درطول تاریخ سیاسی شاه، از وی عنصری تابع سیاست‌های جهان سرمایه‌داری ساخت. روی کارآمدن شاه با حمایت آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بعد از سقوط پدرش، حمایت آمریکا از رژیم طاغوت در مورد خروج نیروهای شوروی از ایران، تحمیل نخست وزیران متعدد، ازسوی آمریکا و انگلیس به محمدرضا خصوصاً درایام بحرانی مانند؛ تحمیل رزم‌آرا هنگام بحران ملی شدن صنعت نفت، کودتای ۲۸ مرداد  ۱۳۳۲و بازگرداندن شاهِ از ایران گریخته؛ به اریکه قدرت، تحمیل نخست وزیری امینی هنگام بحران‌های سیاسی و اقتصادی در آخرین سال‌های دهه ۳۰، اجرای دکترین کندی در مورد اصلاحات با عنوان انقلاب سفید، اجرای دکترین نیکسون و ژاندارمی منطقه و ایجاد تزلزل در ارکان نظام شاه با اعلام دکترین حقوق بشر کارتر، همه ادله کافی از وابستگی شاه بود.

 

وابستگی ذلت‌بار شاه به بیگانگان به حدی بود که تحلیل‌گران یکی از اصلی‌ترین دلایل سرنگونی حکومتش را خشم و انزجار مردم از این وابستگی دانسته‌اند. به هرحال سرنوشت وابستگی کشور به بیگانگان در پیش چشم ملت و دولت ماست. به خصوص امروز که نشانه‌هایی از امید بستن برخی مسئولین و طیف‌های فکری کشور به خارج از کشور است و رهبر معظم انقلاب بارها طی چند ماه اخیر نسبت به اعتقاد و اتکا به ظرفیت و توان داخلی تاکید ورزیده‌اند، مسیر آینده ما باید در راستای قطع هرگونه وابستگی اساسی از خارج باشد.

احسان عابدی




summary-address :
Your Rating
Average (2 Votes)
The average rating is 5.0 stars out of 5.