بازی آمریکا در روزهای پایانی دولت؟!
محمدحسین محترم در روزنامه کیهان نوشت:
۱- آمریکا و ایران و سه کشور اروپایی که قرار است این هفته دوباره به وین برگردند، مذاکرات هفته قبل را سازنده خواندند و ادعا کردند «پیشرفتهایی به دست آوردیم»! نکته مهم اینجاست که انریکه مورا که به عنوان معاون رئیس سیاست خارجی اروپا در اجلاس وین حضور دارد در توییتی نوشته «پس از به بنبست رسیدن در مذاکرات فشرده، پیشرفتهایی حاصل شده است»! اما سؤال این است که چه پیشرفتی حاصل شده و برای حصول این پیشرفت کدام طرف امتیاز داده و عقبنشینی کرده است؟!
۲- آنچه که تا به حال از این دور از مذاکرات وین مشخص شده، اولاً آمریکا تحریمها را به سه بخش قابل تعلیق، قابل مذاکره و غیرقابل تعلیق تقسیم کرده و دستورالعمل بایدن تعلیق ظاهری همان بخش اول و نه لغو کامل تحریمهاست. ثانیاً همانگونه که رهبری به تیم مذاکرهکننده هشدار دادند، هدف آمریکا فرسایشی کردن مذاکرات برای گرفتن امتیازهای بیشتر است و برای این منظور فقط وعده تمدید تعلیق برخی تحریمها در بازه زمانی طولانیمدت ۱۲۰ و ۱۸۰ روزه را داده است! ثالثاً آمریکا به دنبال راستیآزمایی یک هفتهای با چند تراکنش نمادین است در حالی که راستیآزمایی معقول برای معاملات نفتی حداقل ۳ تا ۶ ماه زمان لازم دارد. رابعاً هدف بایدن مثل ترامپ از برگشت به برجام با این دستورالعمل، امکان استفاده از مکانیسم ماشه علیه ایران است! خامسا هدف آمریکا از طولانی و مرحلهای شدن تعلیق برخی تحریمها نیز تکرار شرطی شدن اقتصاد ایران و تحمیل برجام ۲ و ۳ به ایران با استفاده از اهرم عدم تعلیق آنها پس از بازگشت به برجام است. حال سؤال این است که چرا آقای روحانی و ظریف این همه برای بازگشت آمریکا به برجام اصرار و عجله دارند؟! و چرا سخنگویان وزارت خارجه و دولت با عجله از حضور آمریکا در وین استقبال و آن را نشانه مثبت تلقی کردند؟
۳- خبرگزاری اناچکی ژاپن ادعای آقایان از پیشرفت را اینگونه بیان کرده است: «نشانههایی از پیشرفت در مذاکرات وین برای محدود کردن فعالیتهای هستهای ایران مشاهده میشود، نه رفع کامل تحریمها»! استاد دانشگاه جورج میسون هم در گفتوگو با روسیاالیوم تاکید میکند «اگر بایدن با پلهای دیپلماتیک بتواند ایران را به برجام برگرداند، بهترین روش آمریکا برای برخورد با نفوذ ایران در منطقه میباشد». ند پرایس سخنگوی وزارت خارجه و رابرت مالی نماینده ویژه آمریکا در امور ایران نیز به فرسایشی کردن مذاکرات وین برای گرفتن امتیاز بیشتر اذعان کردند که «راهی طولانی پیش رو داریم چون آمریکا قصد ندارد تحریمها را بردارد، و مذاکرات بامعنایی داشتیم چون اهداف مشترکی با مذاکره کنندگان ایرانی داریم»! گونتر مولاک سفیر سابق آلمان در تهران اذعان میکند «لغو یکباره ۱۶۰۰ تحریم برای بایدن امکانپذیر نیست». این واقعیتها نشان میدهد آن شصت و هفتاد درصدی که آقای روحانی ادعای پیشرفت در مذاکرات وین را دارد، برای کدام طرف پیشرفت بوده است. لذا با توجه به قرائن و شواهد موجود، مذاکرات وین با موضع ضعف و انفعال و عجله دولت به خصوص بعد از انفجار نطنز، نتیجهای جز امتیاز دادن نداشته و آمریکا که در مذاکرات مستقیم بیشترین امتیاز را از دولت ایران گرفت، حالا با تجربه برجام در مذاکرات غیرمستقیم از طریق اروپاییها و سعودیها نیز به دنبال امتیازهای بیشتر دیگر است.
۴- به نظر میرسد نحوه اطلاعرسانیهای مبهم و اظهار پیشرفت غیرواقعی بیش از آنکه ربطی به واقعیت مذاکرات در وین و رفع تحریمها داشته باشد، مصرف داخلی و به ویژه انتخاباتی دارد. چون آمریکاییها در برجام هم دست به قوانین کنگره نزدند و صرفاً توقف اجرا در بازههای ۱۲۰ روزه انجام دادند، الان هم که قانون کاتسا با تحریم مجدد بانک مرکزی و شرکت ملی نفت و نفتکشها اضافه شده و برچسب SDGT به آن زدند، لغوش در اختیار کنگره است نه بایدن. لذا لغو تحریمها در وین حاصل نخواهد شد و مانع اصلی لغو تحریمها خود آمریکاییها و کنگره این کشور است. اینکه آقای روحانی ادعا میکند «مردم به کسی که مانع رفع تحریم میشود، رأی نمیدهند»، همان بازی سیاسی و فضاسازی انتخاباتی است. گفته میشود طرحی با عنوان «اقدام سازنده در برابر غرب» تهیه شده که قرار است با ادعای برداشتن تحریمها در صد روز پایانی دولت، برجامیان دوباره با فریب افکار عمومی مارش پیروزی بزنند! بعد هم اگر کسی خواست مردم را در جریان اصل داستان بگذارد و اطلاعرسانی و آگاهیبخشی کند، او را متهم به مخالفت با برداشتن تحریمها میکنند. در حالی در وین یک گروه ماهیت تعهدات ایران و یک گروه لیست تحریمها را تعیین میکنند که باید سؤال کرد مگر ماهیت و لیست تحریمها در برجام نیامده که قرار بود بالمره لغو شوند؟! حقیقت آن است با تقسیم کار در وزارت خارجه آمریکا یک گروه به رهبری رابرت مالی به دنبال معامله با دولت ایران هستند تا با دادن وعده تعلیق ظاهری تحریمها، افکار عمومی ایران را در آستانه انتخابات آماده برگشت به برجام کنند و گروه دیگری به رهبری وندی شرمن به دنبال توافق جدیدی بدون برداشتن تحریمها، پس از بازگشت به برجام هستند. لذا برای اینکه بازی بُردهِ ملت ایران به شکست تبدیل نشود، از اول نباید تن به مذاکرات جدید میدادند و مهمتر اینکه بعد از حادثه نطنز باید مذاکرات را متوقف میکردند که متاسفانه تن دادند و متوقف نکردند!
۵- اما علیرغم فضاسازیهای سیاسی- رسانهای برای انکار نقش گروه آمریکایی بحران در تدوین برجام بعد از پخش مستند «پایان بازی»، مدیر پروژه ایران در گروه بحرانِ واشنگتن در گفتوگو با بیبیسی به نقش این گروه در کمک به آمریکاییها برای تدوین و نگارش برجام و کمک به ایرانیها برای پذیرش و امضای آن اذعان کرد. وی به بیبیسی گفت «گروه بحران مثل بقیه اندیشکدههای آمریکایی برای رسیدن به برجام به مذاکرهکنندگان دو طرف کمک کرده است و تشابهات زیادی بین برجام و پیشنهادات گروه بحران وجود دارد»! وی همچنین به هماهنگی این گروه با وزارت خارجه آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز اذعان کرد و افزود «علاوه بر وزارت امور خارجه آمریکا با وزارت امور خارجه ایران نیز ارتباط داشتیم و افرادی از اسرائیل و آمریکا مثل شیمون پرز و سوروس و زیپی لیونی در گروه ما حضور دارند»! نکته جالب این بود، در حالی که مدیر پروژه ایران اصرار داشت بگوید مرکز گروه بحران در بروکسل است تا آمریکایی بودن آن را بپوشاند، مجری بیبیسی اذعان و تاکید داشت این مرکز در واشنگتن است!
۶- اما چرا آمریکا به کمک نفوذیهای برجامزده داخلی به دنبال برگشت عجولانه به برجام است؟ پاسخ یک جمله کوتاه است: «چون معادلات منطقه تغییر کرده». شکست فشار حداکثری آمریکا، توافق راهبردی تهران-پکن، غنیسازی و نصب سانتریفیوژهای نسل جدید، مجبور شدن آمریکا به خروج نیروهای نظامی خود از افغانستان علیرغم توافق امنیتی با این کشور و در آینده نزدیک از عراق و سوریه، شکست جنگ یمن و... نشان از پررنگ شدن نقشآفرینی جمهوری اسلامی در منطقه دارد و آمریکا تلاش دارد با بازگشت به برجام و تاثیرگذاری بر فضای انتخاباتی ایران از سرعت این تحولات جلوگیری کند. آمریکا با مقاومت ملت ایران و برگهای برنده مصوبه راهبردی مجلس و غنیسازی ۲۰ و ۶۰ درصدی و نصب سانتریفیوژهای آیآر۶ و ساخت آیآر ۹ راهی جز پذیرش سیاست قطعی جمهوری اسلامی و لغو همه تحریمها را ندارد. همچنین آمریکا با مقاومت هفتساله ملت یمن و هدف قرار گرفتن عمق خاک عربستان با موشکهای نقطهزن و پهپادهای بومی و همچنین آزادسازی قریبالوقوع شهر استراتژیک مأرب راهی جز پذیرش پایان جنگ یمن ندارد. اما آنچه که نگرانکننده میباشد این است که عباس عراقچی پس از نشست کمیسیون مشترک برجام در وین ادعا کرده «تفاهم جدیدی در حال شکلگیری است و نگارش متن مشترک آغاز شده است» و بیم آن میرود که این تفاهم جدید را هم همان گروه بحران نوشته باشد! و مردم نگرانند که این پیروزیهای قطعی داخلی و منطقهای و بینالمللی با مذاکرات وین و افشای مذاکرات محرمانه بغداد به شکست تبدیل و موجب تضعیف مقاومت در داخل و در منطقه شود.
۷- تجربه خسارت محض برجام به فرمایش رهبری جلوی چشم ماست. بعد از این تجربه که با مواضع انفعالی دولت منجر به سقوط ۱۱ پلهای اقتصاد ایران شده، چه منطق و عقلانیت سیاسی اجازه میدهد که دوباره از موضع ضعف بعد از اینکه عزت مردم را در صفهای مرغ خدشهدار و مرغ و تخممرغ را هم برجامزده کردند، به پای میز مذاکره بروند؟! لذا با توجه به سابقه عملکرد آقایان در مذاکرات الجزایر و آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان و سعدآباد و برجام با هزاران وعده محققنشده، و با توجه به اینکه هنوز مردم و حتی نمایندگان مجلس از متن مذاکرات وین مثل برجام بیخبرند، و از آنجایی که تیم کنونی حاضر به پذیرش مسئولیت خود در بروز این همه مشکلات ناشی از برجام برای کشور و مردم نیست، و همچنین با توجه به روزهای پایانی دولت که با کاهش محبوبیت شدید از پشتوانه مردمی نیز برخوردار نیست، مذاکرات وین از نظر مشروعیت و عقلانیت و منطق سیاسی زیر سؤال است و همچنین از نظر شرعی و قانون اساسی هم این مذاکرات وجاهت لازم را ندارد، چراکه رهبر معظم انقلاب در ابتدای سال تاکید کردند «تا همه تحریمها برداشته و راستیآزمایی نشود، مذاکرهای انجام نمیشود».
از فایل صوتی منتظری تا فایل صوتی ظریف
محمدامین باقری در روزنامه وطن امروز نوشت:
کمتر از ۲ ماه به آغاز انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم باقی مانده است. در این شرایط، جناحهای سیاسی کشور منفعلتر از هر زمان دیگری به دنبال طراحی کمپین انتخاباتی خود هستند. در حالی که وجود احزاب، گروهها و ائتلافهای سیاسی، اساسا برای ارائه اصول و مبانی آنها از یک سو و دیدگاههای آنها نسبت به مسائل و مشکلات کشور و راهحل آنها مبتنی بر همین اصول و مبانی است، احزاب نیمبند و گروههای سیاسی بیرمق کشور، مسیر معکوسی را طی میکنند. در حقیقت، به جای آنکه مبتنی بر یک ایدئولوژی و راهبرد مشخص به بهترین نامزد مورد نظر خود رسیده و او را به جامعه معرفی کنند، در تلاشند مبتنی بر ظرفیت رأیآوری چهرههای مشهور سیاسی و حتی غیرسیاسی، فردی رأیآور و تا حدی حرفگوش کن را یافته و او را به عنوان نامزد مورد حمایت خود در انتخابات معرفی کنند. در این میان، بخشهایی از اصلاحطلبان و نزدیکان دولت فعلی که طعم پیروزی در انتخابات با بهرهگیری از افراد امنیتی و فنون عملیات روانی را همچنان در کام خود حس میکنند، برای جبران این خلأ و خروج از این رکود، بار دیگر سراغ استفاده از همان ابزارها و روشها رفتهاند.
* کاشت در ۹۵، برداشت در ۹۶
تابستان ۱۳۹۵، فایل صوتی محرمانهای از طریق رسانههای معاند خارجی منتشر شد که در آن آیتالله منتظری نسبت به اعدام منافقین به مسؤولان قضایی خرده گرفته و این اقدام را تخطئه میکرد. این فایل صوتی بیشتر از آنکه بخواهد ماجراهای دهه ۶۰ و مسأله اعدام منافقین را پیش بکشد، هدف دیگری را دنبال میکرد. خیلی زود رسانهها به گمانهزنی درباره مسؤولان قضایی دخیل در اعدامها پرداخته و در میان نامهای مختلف، نام آیتالله سیدابراهیم رئیسی برجسته شد. در حقیقت این فایل صوتی نه برای احیای آیتالله منتظری و نه برای شعلهور کردن مسائل مربوط به اعدامهای سال ۶۷، که بذرهایی برای جوانه زدن در بهار ۹۶ بود؛ بذرهایی که قرار بود جوانه و میوه آن، دوگانهای کاذب برای مصرف انتخاباتی سال آینده باشد. تدریجا و با قوت گرفتن احتمال نامزدی آیتالله رئیسی در انتخابات ۹۶، ابعاد این دوگانه نیز تقویت میشد. کار به جایی رسید که حسن روحانی در سخنرانی انتخاباتی خود در همدان، برای تعمیق این دوگانه و تشدید آن، نظام را به ۳۸ سال زندان و اعدام متهم کرد تا از این طریق رقیب را در نقطه مقابل تصویر کند؛ دیوار کشیدن در پیادهرو و محدودیت اینترنت و آزادیهای اجتماعی، کلیدواژههای طراحی شده برای مصرف در این عملیات روانی بود که توسط روحانی به کار گرفته شد. روحانی در مناظرات انتخاباتی نیز کنایههایی با چنین مضامینی نثار آیتالله رئیسی کرد.
* باز هم بذرهایی برای جوانه زدن در پایان بهار
اکنون در آستانه انتخابات ۱۴۰۰، دولت کنونی که منفورترین و ناکارآمدترین دولت پس از انقلاب اسلامی به شمار میرود، قافیه را نباخته و برای حضور مؤثر گزینه خود در انتخابات ۱۴۰۰ دست از تلاش برنمیدارد. فقدان پایگاه اجتماعی و اقبال عمومی از یک سو و خالی بودن دست دولت از ارائه برنامهای مشخص و مدون برای رفع تحریمها و بهبود اوضاع اقتصادی، بار دیگر مشاوران عملیات روانی را میداندار کرده و خارج کردن مدار انتخابات از فضایی معقول به فضایی تنشزا و هیجانی را راهبرد اصلی این جریان قرار داده است. به نظر میرسد افشای فایل صوتی وزیر امور خارجه نیز بخشی از همین راهبرد است. در کنار این امر، دست خالی اصلاحطلبان از نامزدی قدرتمند در میدان انتخابات، بار دیگر آنها را به مشارکت در سناریوی دولتیها ترغیب کرده است.
عصر یکشنبه، پنجم اردیبهشتماه ۱۴۰۰، بخشهایی از مصاحبه محرمانه وزیر امور خارجه کشورمان از طریق یک رسانه معاند سر در آخور آلسعود، منتشر شد. مضمون اصلی این بخشها بیان بیاثر بودن دستگاه سیاست خارجی، مداخله سپاه و به طور مشخص شهید حاجقاسم سلیمانی در سیاست خارجی و اولویت داشتن میدان (نبرد در سوریه) بر دیپلماسی است. طبیعی است استفاده وزیر امور خارجه از ادبیاتی تند و بدون تعارف درباره شهید سلیمانی، سپاه و جبهه مقاومت، واکنشهای تندی را در میان جریان انقلاب برانگیزد. حملات علیه ظریف شدت گرفته و سخنگوی وزارت امور خارجه نیز که گویا از انتشار این فایل صوتی غافلگیر شده است، در توجیه آن عذر بدتر از گناه آورده و با تقطیع شده دانستن این سخنان، اعلام میکند قرار نبوده است چنین مصاحبهای منتشر شود. به نظر میرسد بازی بهسادگی آنچه ذکر شد نیست و تیم امنیتی و عملیات روانی دولت اهداف چندلایهای را از قبل این اقدام (و اقدامات مشابه احتمالی در هفتههای آتی) دنبال میکند.
* ابعاد یک سناریو چندلایه
اولا، به نظر میرسد محمدجواد ظریف، بازیگر این نقش نبوده و خود قربانی این بازی است. چه اینکه با افشای این فایل صوتی، ماجرای نامزدی شخص محمدجواد ظریف در انتخابات ۱۴۰۰، عملا پایان یافته و حتی در صورت ثبتنام، عبور از فیلتر شورای نگهبان برای او ممکن نخواهد بود. این امر حتی ماندن ظریف در وزارت امور خارجه در دولت بعدی را نیز غیرممکن کرده و در شرایط کنونی او را از قطار سیاست پیاده میکند.
دوم آنکه، هجمه علیه شهید سلیمانی یقینا با واکنش تند و محکم جریان انقلابی روبهرو خواهد شد. این امر به سهم خود، گامی مهم در راستای تحقق یک دوقطبی کاذب در انتخابات ۱۴۰۰ است؛ دوقطبیای که یک سر آن را جریانات انقلابی مدافع حضور منطقهای ایران تشکیل خواهند داد. اظهارنظر یکی از چهرههای مهم در این زمینه نیز میتواند این تنور را داغتر کرده و زمینه را برای تشکیل سر دیگر دوقطبی مهیا کند؛ سر دیگری که اکنون بیشتر در دوقطبی «مشارکت/ عدم مشارکت» مشغول نبرد بوده و با کلیدواژه تحریم انتخابات تلاش میکند مشارکت مردم در انتخابات را بکاهد.
سومین نکته اینکه، تیم عملیات روانی دولت برای انتخابات پیش رو و بر اساس کنش رقیب، ۲ سناریوی احتمالی را مدنظر دارد؛ نخست آنکه با فرض ورود فردی غیرنظامی، دوگانه «مذاکره/ عدم مذاکره» را فعال کرده و با کمک مذاکرات برجامی در جریان، بتواند بار دیگر با هزینه سنگین از جیب سیاست خارجی، در سیاست داخلی خود را پیروز انتخابات گرداند. سناریوی دوم، فرض رقابت با کاندیدایی با سابقه نظامی است. در این سناریو، دوقطبی مدنظر حول محور حاکمیت دوگانه شکل گرفته و کلیدواژه «دولت با تفنگ / دولت بیتفنگ» بار دیگر به میان خواهد آمد.
چهارم آنکه، برای ایجاد یک دوقطبی، ۳ شرط لازم وجود دارد؛ ۱- محتوای آماده و در دسترس عموم (منازعه پختهشده و شکلگرفته)، ۲- حساسیت رقیب در شدت دادن به سر دیگر دوقطبی و ۳- وجود نامزدی به عنوان نماد سوی دیگر دوقطبی در میدان انتخابات. برای تحقق دوقطبی نخست مینگذاری لازم در انتخابات سالهای ۹۲ و ۹۶ صورت گرفته است. مذاکرات برجامی نیز این بحث را داغتر از قبل کرده و مخالفان این شیوه مذاکره نیز در موضعی محکم و قاطع قرار دارند. نامزدی احتمالی سعید جلیلی یا حتی آیتالله رئیسی نیز میدان انتخابات را برای آن مهیاتر خواهد کرد. اما برای تحقق سناریوی دوم، هر چند زیرسازی لازم تا حدی انجام شده است ولی مسأله مداخله نظامیان در اداره کشور، هر چند در افواه اصلاحطلبان دائما در جریان است اما حالتی کلی و تا حدی مبهم دارد که به درد مصارف انتخاباتی آن هم در زمان کوتاه باقیمانده نمیخورد. در حقیقت هر چند آنها دائما جامعه را نسبت به کاندیدای نظامی ترساندهاند اما نتوانستهاند در فضایی عیان و مشخص، این بیان را عینی و ملموس کنند. از سوی دیگر، سر دیگر دوقطبی در میان اردوگاه رقیب، چندان نسبت به مسأله حساس نیست؛ از این رو لازم است با رقم زدن اتفاقی، هم این مسأله به سطح اول منازعات و بحثهای سیاسی کشیده شود و هم در اردوگاه رقیب، حساسیتها نسبت به این مسأله افزایش یابد ولی نامزد نماد این دوقطبی، گزینهای نظامی است که بهترین جلوه آن در قامت محمدباقر قالیباف ظهور و بروز خواهد داشت.
نکته پنجم اینکه، برای ایجاد یک بحث داغ، نمیتوان از تریبونهای رسمی کشور بهره برد. چه اینکه هزینه داغ کردن چنین بحثی را در آستانه انتخابات کمتر بازیگر سیاسیای میپذیرد. استفاده از شیوهای مشابه افشای فایل صوتی آیتالله منتظری نیز ممکن نیست، چه اینکه فایل مشخصی از مرحومان در اختیار تیم عملیات روانی نبوده است. در نتیجه تصمیم بر آن میشود تا یکی قربانی دیگران شده و لذا صوتی جدید ایجاد و منتشر شود؛ در این میان چه کسی بهتر از نامزد نمایشی و سپر بلای اصلاحطلبان؛ کسی که در نهایت قرار است در انتخابات قربانی نامزد اصلی شده و حال کمی زودتر به مذبح میرود. این بار به جای افشای فایل یک فرد درگذشته، فایل محرمانه مصاحبه وزیر امور خارجه در اسفندماه ۹۹ منتشر میشود. اینکه اساسا هدف از چنین مصاحبهای چه بوده است بر نگارنده مکشوف نیست اما هر مسؤول و سیاستمداری مدارک، مستندات و مواضعی دارد که با توجه به شدت محرمانگی آن با وسواس و دقت زیاد از آن مراقبت میکند؛ چرا مطالبی با این سطح از محرمانگی بهراحتی از لایههای مختلف عبور کرده و منتشر میشود؟ به نظر میرسد طرحی مشخص برای اصل مصاحبه و کیفیت و زمان افشای آن وجود داشته که احتمالا وزیر امور خارجه نیز از آن بیخبر بوده است. بدین ترتیب از سویی موضوع حاکمیت دوگانه به سطح اول منازعات و مباحثات سیاسی بازگشته و از سوی دیگر، نوع بیان ظریف از شهید سلیمانی و حضور منطقهای ایران در سوریه، سر دیگر دوقطبی را بشدت تحریک خواهد کرد. از سویی، این صوت ظریف، به کمک دوقطبی اول نیز آمده است؛ جایی که با تمرکز بر واژه میدان، عملا به دوقطبی جنگ-مذاکره نیز شدت خواهد بخشید.
ششمین نکته آنکه، از ابتدا نیز روشن بود فردی در قامت ظریف با اختصاصاتی نظیر کمطاقتی، تندخویی، نسنجیدهگویی و همین سادهانگاری که منجر به افشای چنین فایل صوتیای شده است، نمیتواند گزینه مطلوب اصلاحطلبان باشد. در لابهلای سخنان برخی از آنها نیز میتوان این نکته را دریافت که آنها نامزدی پنهان در آستین دارند. شاید بتوان نامزدی افرادی چون تاجزاده و کرباسچی را نیز در همین راستا تحلیل کرد، چه اینکه با رد صلاحیت احتمالی هر ۲ به واسطه سوابق کیفری و قضایی، عملا امکان عبور از فیلتر شورای نگهبان را نداشته اما ظرفیت مهمی برای دوقطبیسازی به نفع نامزد در پرده را خواهند داشت. اصلاحطلبان در ماههای اخیر تلاش کردهاند نامزد نیابتی را با دست پس زده و با پا پیش بکشند. شرایط کنونی احتمال نامزد سایهنشین این روزهای سیاست ایران از سوی اصلاحطلبان را بیشتر از گذشته کرده است.
در آخر اینکه، راهبرد مقابله با این سناریو چیست؟ به نظر میرسد این سناریو برای دامن زدن به یک دوقطبی در انتخابات طراحی شده است، پس پادزهر آن بازی نکردن در زمین رقیب و ضریب ندادن به اظهارات نسنجیده وزیر امور خارجه است. خنثیکننده مهم این سناریو، درک این مطلب است که رقیب انتخاباتی جریان انقلاب، فقط طرفداران نشاندار مذاکره نیستند، بلکه امنیتیهایی هم هستند که برای ماندن در عرصه قدرت، نزدیکترین افراد خود را نیز قربانی میکنند. باید توجه داشت قطعنظر از شخص نامزد جریان نزدیک به دولت و اصلاحطلبان که احتمالا یک فرد خواهد بود، سیاست اصلی جریان انقلاب باید فرار از تله دوقطبیسازی باشد؛ دوقطبیسازیای که میتواند ۱۴۰۰ را پایان دولت کنونی قرار نداده و آن را تمدید کند. در حقیقت، این اظهارات در واقع امر، نه بیحرمتی به شهید سلیمانی است که مقامش بسی بالاتر از این اظهارات سخیف بوده و نه حضور منطقهای ایران و جبهه مقاومت را تضعیف کرده، که ناخواسته بر اهمیت و اثرگذاری آن صحه نیز گذاشته است. این اظهارات در دل خود بیش از هر چیز، تنفر و کینه پنهان از موفقیت راهبرد جبهه مقاومت در ناکام گذاشتن دشمن و توفیق رزمندگان مظلوم مدافع حرم در پاسداری از حرم زینب کبری سلامالله علیها و حرم جمهوری اسلامی را به تصویر کشیده و با نگاهی به مجموعه آن میتوان دریافت شاید بار کردن باقالی بر این افسران شکستخورده سیاست خارجی و داخلی، ظلم و جفا به این سبز دوستداشتنی باشد.
پروژه مشترک بایدن و گاندو
هادی محمدی در روزنامه جوان نوشت:
یک سیاستمدار غربی گفته بود در عالم سیاست، هیچ چیز اتفاقی نیست، یعنی آنچه در وین میگذرد و تحریمها را طوری دستهبندی میکند تا تحریم علیه بخشهای انقلابی، نظامیان و نمادهای پیروزی بر پروژههای تروریستی داعش را لغو نکنند و زمزمههای مشکوک علیه شهید قاسم سلیمانی و نظامیان که مأیوسانه برای دوگانهسازی در کشور اصرار میورزند، اتفاقی نیست.
اگر دقیقتر سخن بگوییم، نکته این است که آنچه برنامه هشت ساله گاندوهای داخلی را برای به بنبست کشاندن مردم، کشور و نظام به شکست کشانده، تفکر ایثارگرانه نظامیان و انقلابیها در برداشتن مشکلات مردم و کشور و از سوی دیگر برکات و نتایج دیپلماسی نهضتی شهید قاسم سلیمانی و جبهه مقاومت بود.
همانگونه که این گاندوهای آشکار و پنهان از ترامپ و اوباما برای تحریم و فشار اقتصادی بیشتر علیه ایران، دستافشانی و مطالبهگری داشتند، از آن سو نیز از بایدن تا همه رؤسای جمهور امریکا و نخستوزیران انگلیسی و رژیم صهیونیستی در تقریباً ۲۵ سال فرماندهی حاج قاسم در نیروی قدس، شبی آرام و خاطری آسوده نداشته و همواره بدترین شکستها را داشتهاند.
این عقده مشترک در بین گاندوهای دستآموز تاریکخانههای ماسونی و صهیونیستی و مراکز قدرت در غرب، پروژه مشترک تولید کرده است. گاندوهای داخلی، موریانه وار تلاش ایثارگرانهای در سالهای گذشته داشتهاند تا همه چیز به بنبست در داخل منتهی شود و در هر تدبیر و اندیشه انقلابی و کارساز، کارشکنی کردند و در عرصه خارجی برای اینکه تحریمهای اوباما و ترامپ به نتیجه برسد، دیپلماسی نهضتی را که دیپلماسی را به مدعیان دیپلماسی میآموخت، زمین سوخته نامیدند، چراکه منافع غرب و صهیونیسم، سوخته و نابود شد و در دیپلماسی با چین و روسیه آنقدر کارشکنی کردند که مقامات چین و روسیه اعلام کردند به این «سکاندار» مشکوک هستند و تا مدتها به او اجازه سفر ندادند.
همه این تلاشها برای بنبستنمایی در سیاست خارجی و نجاتبخش بودن مذاکره با امریکا و غرب انجام گرفت. پروژه مشترک بایدن با گاندوهای آشکار و پنهان داخلی، در حالی با رویههای نخنما دنبال میشود که حیات سیاسی گفتمان گاندویی و موریانههای نفوذ به پایان خط رسیده و شانسی برای رقابت انتخاباتی ندارند؛ لذا در وین، طوری مذاکره میکنند تا تحریمهای امریکا علیه تفکر انقلابی، نظامیان و حاج قاسمهای شهید باقی بماند و در گعدههای تاریخسازی که حاصل آن به بلندگوهای سعودی داده میشود، یکبار دیگر شانس فریبکاری، دروغپردازی و عقدهگشایی را میآزمایند.
آنچه مهم است این گستاخی در همکاری مشترک با دشمن، توطئه علیه ارکان نجاتبخش کشور و نمادهای مقدسی همچون شهید حاج قاسم سلیمانی و امید به بلواسازی و تکرار فریب و کودتای نرم گاندوهای امنیتی و فرسوده برای تمامی نخبگان و دلسوزان و برای تمامی دستگاههای مسئول حائز توجه و اهتمام است که باید از صدر تا ذیل آنها را در قبال همه آنچه در چند ماه اخیر شاهد هستیم پاسخگو کند.
دوگانه غلط و شلیک به منافع ملی
دکتر سیدعلی علوی در روزنامه خراسان نوشت:
شبکه سعودی ایران اینترنشنال فایلی صوتی از محمد جواد ظریف منتشر کرد که در اسفند ماه ۹۹ با هدف ثبت تاریخ شفاهی سالهای وزارت خارجه و به سفارش دفتر بررسی استراتژیک ریاست جمهوری انجام شده است.طی ۴۸ ساعت گذشته این فایل و حواشی اش همچون یک بمب خبری تقریبا همه فضای رسانه ای کشور را تحت الشعاع قرار داده است.پس از انتشار این مصاحبه ۳ ساعته در شبکه های اجتماعی موضوع از جنبه های مختلف مورد کنکاش قرار گرفت؛ از اهداف منتشر کنندگان ، عواقب داخلی و خارجی اش بر کشور ، عواقب آن بر آینده سیاسی محمد جواد ظریف تا آثارش بر فضای انتخابات۱۴۰۰.
گرچه این مصاحبه روایت آقای ظریف از اتفاقات مختلف و برخاسته از نوع نگاه ایشان به جایگاه دیپلماسی است اما با توجه به آثار و تبعات انتشار این مصاحبه چند نکته قابل ذکر به نظر می رسد:
۱-زمان نامناسب برای یک تجربه نگاری
کمتر از ۱۰۰ روز مانده به رقابت های انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم ، در کوران مذاکرات هسته ای برای لغو تحریم ها و بازگشت آمریکا به برجام ، در روزهایی که بحث تفاهم نامه بلند مدت با چین حاشیه های خودش را دارد، در ایامی که سخن از تفاهم و نامه نگاری با روسیه است ،شرایطی است که نشان می دهد اسفند ۹۹ زمان مناسبی برای یک تجربه نگاری آن هم در کوران بحران ها نیست. چرا که حتی یک صدم درصد احتمال انتشار این سخنان و درز آن به خارج وجود داشت که در عمل دیدیم خیلی بیشتر از آن احتمالش بوده است، عقلانیت حکم می کرد که اسفند ۹۹ زمان مناسبی برای این کار نبود.
۲-خطای استراتژیک دکتر ظریف
فارغ از زمان نامناسب مصاحبه که باید سفارش دهنده و مصاحبه شوندگان به آن اشراف می داشتند به نظر می رسد که اگر دکتر ظریف احتمال کمی هم می داد که امکان درز این صحبت ها وجود دارد نباید یک سری از این اظهار نظر ها را می کرد؛ اظهارنظرهایی که می توانست درز آن تبعات داخلی همچون تشدید دعواهای جریان های سیاسی و تبعات بین المللی علیه منافع ملی کشور داشته باشد ،اظهار نظر هایی همچون کارشکنی های روسیه در برجام یا ماجرای هواپیمای اوکراینی یا پیگیری حاج قاسم برای صلح در یمن موضوعاتی که شاید در زمان دیگر تبعات امروز را نمی داشت اما انتظار از یک دیپلمات کارکشته همچون دکتر ظریف این است که احتمال ها در مصاحبههای این چنینی را در نظر بگیرد که متاسفانه در نظر گرفته نشد، بماند که جناب ظریف در برخی مصاحبه های قبلی و جلساتی در مجلس نیز نشان داده بود که گاه رشته کار از دستش به در می رود و سخنانی را می گوید که نباید گفت.چه برسد آن که آن فرد وزیر خارجه و مسئول دیپلماسی یک کشور باشد .
۳-چه کسانی از انتشار مصاحبه سود می برند
نکته قابل تامل دیگر به نظر می رسد خارج از برخی سناریوها که انتشار این مصاحبه را به نفع اصلاح طلبان یا اصولگرایان یا شخص دکتر ظریف یا به نفع تیم دولت یا رقبای انتخاباتی دولت و اصلاح طلبان می دانند واقعیت آن است که بیشترین منفعت را از انتشار این مصاحبه محور عبری- عربی و آمریکایی برده و خواهد برد در واقع در حالی که آمریکا در شرایط منطقه ای و مذاکرات هسته ای دست بالا را ندارد ،عربستان در منطقه در شرایط بغرنجی گیر افتاده است و در باتلاق جنگ یمن دست و پا می زند که باعث شده به سمت ایران بیاید و در شرایطی که درگیری های غیر مستقیم ایران و رژیم صهیونیستی به دومینوی دیمونا رسیده به نظر می رسد این مصاحبه بیشترین سود را برای آمریکا، عربستان و اسرائیل خواهد داشت.
۴-دوگانه سازی اشتباه دیپلماسی و میدان
در این مصاحبه دال مرکزی مصاحبه بر تبیین دکتر ظریف بر دوگانه میدان(حضور منطقه ای ایران ) و دیپلماسی مستقر شده است.فرض و استدلالی که به نظر نویسنده از اساس غلط و ناقص است .چرا که در همه نظام های سیاسی از هر دوی این ابزار ها استفاده می شود و ایجاد دوگانه ای که این دو ابزار را در مقابل هم قرار میدهد عملا به ناکارآمدی هر دو ابزار می انجامد چرا که قطعا این دو ابزار در مقاطع مختلف با شدت و ضعف متفاوت منافع ملی یک کشور را جلو می برد، جالب آن جاست که در همین مصاحبه هم آقای ظریف چند مثال از تاثیر میدان بر موفقیت دیپلماسی می آورد ولی متاسفانه خروجی تبیین این دوگانه در روایت آقای ظریف قربانی کردن قهرمان منطقه، حاج قاسم عزیز است.
در هر حال آن چه مسلم است این است که ایجاد دوگانه ای که هیچ قرابتی با کارآمدی و قدرت هر یک از این دو ابزار در شرایط عینی برای پیشبرد منافع ملی نداشته باشد عملا به خسران و زیان ملی می انجامد.
۵-حاج قاسم مظلوم روایت ظریف
متاسفانه آقای ظریف برای تبیین دوگانه «میدان و دیپلماسی» در مصاحبه خود چندین بار به شاهد مثال هایی از حاج قاسم روی آورد؛شاهد مثال هایی که اگر در بستر مقصر و مظلوم نخواهیم تعبیرش کنیم در خوشبینانه ترین حالت روایت آقای ظریف است از اتفاقاتی که افتاده اما چند نکته قابل تامل است؛ نخست این که آقای ظریف شاهد مثال ها را از کسی می آورد که امروز در بین ما نیست در واقع ما روایت حاج قاسم را از وقایعی که دکتر ظریف می گوید نداریم ودر واقع متکلم وحده آن اتفاق ها تنها آقای ظریف است، موضوعی که حتما آقای ظریف باید به آن توجه می کرد.
دوم این که گرچه آقای ظریف در همین مصاحبه مثال هایی از تاثیر عملکرد حاج قاسم بر تقویت قدرت دیپلماسی می زند اما گویی در جمعبندی او خدمات حاج قاسم در حفظ امنیت کشور و منطقه و تقویت دیپلماسی و در دوگانه آقای ظریف جایی ندارد و عملا این مصادیق تولید قدرت میدان توسط حاج قاسم برای دیپلماسی آقای ظریف نادیده گرفته می شود. واقعیت این است چه خواسته چه ناخواسته آقای ظریف در روایتش خود را مظلوم و حاج قاسم را مقصر معرفی می کند.موضوعی که آقای ظریف باید درخصوص آن پاسخگو باشد.
۶-چه باید کرد؟
اکنون سوال این است که در مقابل زیان های انتشار این مصاحبه برای منافع ملی چه باید کرد؟ بدیهی است در اولین گام باید عوامل و منافذ انتشار یا درز این فایل صوتی شناسایی شوند چرا که شناسایی این عوامل تا حد زیادی روشن کننده اهداف ورویکردهای آنان از انتشار این فایل صوتی و مقابله با آن خواهد بود. همچنین طبیعی است برخورد بازدارنده با این موارد در جلوگیری از تکرار این موارد موثر است. در عین حال بدیهی است تیم مذاکره کننده هسته ای هم اکنون در برهه حساسی از مذاکرات قرار دارد و نباید انتشار این فایل که چه بسا یکی از اهداف آن منحرف کردن و تاثیر گذاری بر این مذاکرات و طرف های حاضر در آن به ویژه روس ها باشد مدنظر مسئولان قرار گیرد.
در نهایت آن که شاید نتوان تمام آثار منفی سخنان آقای ظریف و انتشار این فایل صوتی را جبران کرد ولی بدیهی است جلوگیری از ایجاد دوقطبی کاذب دیپلماسی و میدان و دیگر دوقطبی هایی که می تواند از کنار این سخنان ایجاد شود و به انسجام ملی در مقابله با جبهه عبری- عربی و آمریکایی ضربه بزند جلوگیری کرد چرا که هر گونه دوقطبی در کشور در نهایت به اختلاف و تنازع می انجامد که بازی در زمین دشمن است.
با گذشت بیش از ۱۴ ماه از شیوع پاندمی کرونا، این دشمن ویروسی همچنان بیرحمانه میتازد و دوستان و خویشان ما را میکشد. متأسفانه قادر نیستیم در برابر آن به صورتی که بتوان نزدیکان خود را از نهیب آن نگه داشت، بایستیم و مقابله کنیم. حتّی بخش چشمگیری از مردم قواعد و قوانین زمان حمله دشمن ویروسی را رعایت نمیکنند و در این جنگ مهیب با دشمنی که از راه ناپیدای هوا حمله میکند، رزمجامه را سست میکنند، با عدم رعایت اصول و برنامههای بهداشتی، رژه برعکس میروند و نظم جامعه را در زمان بحران میشکنند.
در این وانفسا که رعایت حقوق شهروندی همچون حفظ حق حیات است، این گروه از جامعه با بهانههای واهی و اشارههای غیرمربوط در برابر الزام رعایت برنامههای بهداشتی قد علم میکنند، در نتیجه کرونای هزار چهره با همدستی اینان و از گوشه وکنار بر جان مردم تاخته و موجب ازدیاد تلفات انسانی میشود.
تجربه نشان داده است که در هنگام هر جنگ یا بحرانی، نیازمند یک انسجام اجتماعی یا اشتراک فرهنگی در خصوص مقابله با مهاجم است اما اگر این قاعده رعایت نشود، دوگانگی یا چندگانگی فرهنگی شکل گرفته و موجب میشود که مبارزه متشتت شده و جامعه از هر سویی ضربه پذیر باشد. چیزی که ما در مبارزه با کرونا با جان و تن آن را تجربه کردیم و حملههای بیمحابا از جناح گروههای لاابالی به قواعد را به هزینه مرگ دوستان و خویشانمان چشیدیم.
اما چرا در شکل دادن به این اشتراک فرهنگی و اتحاد اجتماعی در برابر دشمن نادیدنی موفق نشدهایم؟
دستگاه تبلیغات هرجنگی نیازمند شعارها و نمادپردازیهای عظیمی است که یک ملت را در برابر دشمن بیرونی متحد کند. به گمان من، «نهاد بهداشت» در ایران و در مبارزه با ویروس کرونا، نه با شکل دادن به یک نظام ارزشی که جایش را به یک صندلی کوچک بهنام سخنگو تقلیل داده بود. حال با این یک نفر که سخنگویی را صرفاً به شمردن آمار ترسناک مرگ تقلیل داده برای ایجاد فکر مشترک در برابر دشمن چه کار میشود کرد؟
با وجود دانشکدههای مختلف علوم انسانی و استادان ارتباطات، نظام بهداشت و درمان به جای بهرهگیری از مشارکت سخنرانان انگیزشی و اعتقادی، که در هر جنگی معمول است، در خصوص نوع رفتار جامعه در بحران و شکل دادن اتحاد انسانی برای مبارزه با ویروس موفق نبوده و جایگاه گفتوگویی را صرفاً به اخبار مرگ بسنده نمود، در نتیجه، حمله کرونا که از ابتدا هم اسرارآمیز و غیرقابل باور بود و ذات همه جنگها و پدیدههای شرارت همین است، به سبب عدم شکلگیری گفتوگو و جنبش معرفتی در برابر دشمن ناپیدا، هنوز هم بخش زیادی از مردم در برابر آن ابهام داشته و دشمنی یک دشمن را باور نمیکنند.
گفتوگویی که زود منتشر شد
سیدعلی خرم در روزنامه آرمان ملی نوشت:
در شرایط پیچ درپیچ اجتماعی سیاسی و اقتصادی ایران که کرونا امان از مردم بریده است و همگان در ترس از کرونای هندی به سر میبرند و خود را در غیاب واکسن بسیارآسیبپذیر میبینند، وارد آمدن شوک خشکسالی و یا شوک گفتوگوهای وزیر امور خارجه دیگر طاقتفرساست.
مردم همه ملتهب هستند، از فشار اقتصادی و بالا رفتن مالیاتها و بالا رفتن روزانه قیمتها ملتهب هستند، از اینکه سیاست خارجی کشور در مسیر همکاری سازنده با همه کشورهای منطقه و جهان پیش نمیرود، ملتهب هستند که همعرض بقیه کشورها از امتیاز واکسن علیه کرونا برخوردار نیستند، ملتهب هستند چرا اسرائیل بهویژه در یکسال گذشته در پیادهروهای تهران بهراحتی گام برمیدارد، ملتهب هستند، چرا هیچکدام از اختلاسگران فراری به چنگال عدالت گرفتار نشده و پولهای مردم ایران به خزانه برنگشته است، ملتهب هستند چرا صداوسیما و برخی دیگر از پشت و رو به مذاکرهکنندگان سیاست خارجی در برجام خنجر میزنند و کسی مانع آنها نمیشود؟
مگر آنها زیر نظر رهبری مذاکره نمیکنند؟ ملتهب هستند که چرا تحریمها برداشته نمیشوند و حال و روز و معیشت مردم به حالت عادی و بانشاط نمیگردد؟ این عقدهها و دهها عقده دیگر نظیر اینها جان مردم را به لب رسانده و منتظر یک تسکیندهنده آلام میباشند. گفتوگوهای دکتر ظریف اگرچه اکثرا همگان محورهای آن را میدانستند و خواستار رفع این مشکلات و نواقص بودند ولی از یکسو در حد «درایت» بود و اکنون به «روایت» تبدیل گردیده و از سوی دیگر فریاد و واکنش عمومی بود که دیگر بس است تا دیر نشده درصدد اصلاحات برآیید. چرا سیاست خارجی، اقتصاد و صنعت همواره باید در خدمت سیاستهای امنیتی قرار گیرند و از آنها به عنوان عناصر مستقل در ویترین جمهوری اسلامی استفاده نگردد؟
چرا سیاست خارجی در منطقه و جهان نتواند اهداف سند ملی چشمانداز بیست ساله را پیگیری نماید و همکاری سازنده را با همه کشورهای جهان، ملاک عمل خود قرار دهد؟ هیچکس و از جمله دکتر ظریف مخالف نقش جان برکفان نیروهای نظامی وانتظامی در صحنههای تعیین شده نیستند و هیچکس از احترام به همه سرداران فداکار کشور و از جمله سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی سر باز نمیزنند. چه سرداران فداکاری که در جبهههای جنگ تحمیلی برای حفظ تمامیت ارضی و دفاع از خاک کشورعزیزمان به شهادت رسیدند وهمگان احترام آنها را دارند. ولیکن آنچه کشور را به بنبست رسانده، این است که اقدامات نظامی و اقدامات امنیتی باید به اندازه خود و در کنار سیاست خارجی، اقتصاد و صنعت حرکت نماید.
سخن دکترظریف دقیقا اینجاست که او نتوانسته با دست باز سیاست خارجی سازنده و فعال را با منطقه و جهان به خاطر ملاحظات نظامی وامنیتی به پیش ببرد. چرا سیاست خارجی هنگامی که زیر نظارت دقیق رهبری در حال مذاکره با طرفهای خارجی برجام است،عدهای دیگر که خود را تابع دستورات رهبری میدانند، باید همان سیاست خارجی و مذاکرهکنندگانشان را مورد تهاجم و اتهام قرار دهند؟ تصور این است که این قبیل کمپلکسها در جامعه سر باز میزند و اگر فضای مناسب و منصفانه برای طرح و بحث و بررسی آنها بهوجود نیاید، یقینا از کوره راه وارد جامعه شده و شوک وارد مینمایند.
گفتوگوهای دکتر ظریف نشان میدهد چگونه وزیر امور خارجه با همه دانش و تجربه و جایگاه و شخصیت که در جهان دارد، نتوانسته در عرض هشت سال ناهماهنگیها و نابسامانیها را در عرصه سیاست خارجی رفع نموده و سامان دهد و یک سیاست خارجی در خور شأن و مورد رضایت ملت بزرگ ایران همچون مذاکرات برجام در سال های ۱۳۹۲ تا ۹۴ به نمایش گذارد. ایشان مخالف سهم نظامی یا امنیتی نیست ولی سهم سیاست خارجی را کامل و تمام میخواهد چون مردم به درستی چشم به یک سیاست فعال و سازنده دوختهاند و به خوبی میدانند حل بقیه معضلات و مشکلات کشور در گروی گفتمان ایران با جهان قرار دارد. گفتوگوهای دکتر ظریف همانطور که گفته شد اکثرا دانستههای همگان بود، از بیاطلاعی راجع به ساقط شدن هواپیمای اوکراینی گرفته تا نقش روسیه در برجام و سیاست خارجی ایران و بقیه.
اما زمان انتشار آن زودهنگام بود که همه واکنشهای بعدی این نکته را در بر میگیرد. به هر حال این قبیل درز اطلاعات در همه کشورها رخ میدهد ولی آنچه مهم است درسهایی که باید از این حوادث گرفت و به اصلاح دیدگاهها و سیاستها پرداخت و نه اینکه موضوع به بهانه جناحی تبدیل شود و یکی، دیگری را بکوبد و در این روزگار غریب، دردهای جدیدی بر معضلات و مشکلات مردم افزوده گردد. آنچه امروز ایران احتیاج دارد وحدت، همدلی، تلاش و کوشش همه فرزندان این آب و خاک به دور از شعارزدگی برای حل مشکلات جورواجور کشور است.