18 تیر درگذشت مهدی آذر یزدی و روز ادبیات کودک و نوجوان
یزدرسا؛ مهدي آذريزدي، به گفتهي خودش، متولد آخرين روزهاي سال ۱۳۰۰ در خرمشاه يزد بود، كه ۱۸ تيرماه سال ۸۸ در سن ۸۸سالگي در بيمارستان آتيهي تهران درگذشت و ۲۱ تيرماه پس از تشييع از مسجد حظيره، در حسينيهي خرمشاه يزد در نزديكي محل زندگياش به خاك سپرده شد.
آثاري از جمله «قصههاي خوب براي بچههاي خوب»، «قصههاي تازه از كتابهاي كهن»، «گربهي ناقلا»، «گربهي تنبل»، «مثنوي» (براي بچهها)، «مجموعهي قصههاي ساده» و تصحيح «مثنوي» مولوي (براي بزرگسالان) از او به يادگار ماندهاند.
آذريزدي كه او را پرتيراژترين نويسندهي تاريخ ادبيات كودك و نوجوان ايران ميدانند، در مجموع، بيش از ۲۰ عنوان كتاب براي بچهها نوشته است.
مهدي آذريزدي در كتاب «زندگي و آثار مهدي آذريزدي» كه تاريخ سال ۱۳۷۰ را در انتهاي خود دارد، مينويسد:«اولينبار كه به فكر تدارك كتاب براي كودكان افتادم، سال ۱۳۳۵ يعني در سن ۳۵سالگيام بود. بعضيها از كودكي شروع به نوشتن ميكنند؛ ولي من تا ۱۸سالگي خواندن درست و حسابي را هم بلد نبودم.
در سال ۱۳۳۵ در عكاسي «يادگار» يا بنگاه ترجمه و نشر كتاب كار ميكردم و ضمنا كار غلطگيري نمونههاي چاپي را هم از انتشارات اميركبير گرفته بودم و شبها آن را انجام ميدادم. قصهاي از «انوار سهيلي» را در چاپخانه ميخواندم كه خيلي جالب بود. فكر كردم اگر سادهتر نوشته شود، براي بچهها خيلي مناسب است. جلد اول «قصههاي خوب براي بچههاي خوب» خود بهخود از اينجا پيدا شد. آن را شبها در حالي مينوشتم كه توي يك اتاق ۲×۳ متري زير شيرواني، با يك لامپ نمرهي ۱۰ ديواركوب زندگي ميكردم.
نگران بودم كتاب خوبي نشود و مرا مسخره كنند. آن را اولبار به كتابخانهي ابن سينا (سر چهارراه «مخبرالدوله») دادم. آن را بعد از مدتي پس دادند و رد كردند. گريهكنان آن را پيش آقاي جعفري، مدير انتشارات اميركبير، در خيابان «ناصرخسرو» بردم. ايشان حاضر شد آن را چاپ كند. وقتي يك سال بعد كتاب از چاپ درآمد، ديگران كه اهل مطبوعات و كار كتاب بودند، گفته بودند كه خوب است. به همين خاطر، آقاي جعفري، پيوسته جلد دوم آن را مطالبه كردند.
كمكم اين كتابها به هشت جلد رسيد. البته قرار بود ۱۰ جلد بشود؛ ولي من مجال نوشتن آن را پيدا نكردم. بيشتر اوقاتم صرف اسبابكشي و تغيير منزل و تغيير شغل و كار شده است. تنهايي هم براي خودش مشكلاتي دارد. بايد سبزي بخري، بنشيني پاك كني. بعد يكجوري آن را بپزي و بخوري و ظرف آن را بشويي. پيراهنت را وصله كني و اتاقت را جارو كني و رخت بشويي. و از اين قبيل كارها… روزها هم اگر براي مردم كار نكني، خرجي نداري. اگر اختيار دست من بود، براي خودم يك پدر ميليونر كه مدير يك كتابخانه هم باشد، انتخاب ميكردم؛ ولي اختيار در دست من نبود. پدر و مادرم، هر دو در سن ۸۰سالگي مردند؛ در حاليكه كار و كتاب مرا مسخره ميكردند.
…مادرم با سرزنش به من ميگفت: اين همه كه شب و روز ميخواني و مينويسي، پولهايش كو؟ اين هم شد كار كه تو پيش گرفتهاي؟!
مادرم تقريبا درست ميگفت. اگر از همان اول به همان كار رعيتي چسبيده بودم يا به سبزيفروشي يا بقالي و چقالي، خيلي بهتر زندگي ميكردم؛ ولي نميخواستم. خودكرده را تدبير نيست، و پشيمان هم نيستم.»
Related Assets:
- قبضه بازار کتاب کودک با آثار خارجی/ سهم اندک کودکان کشور از داستانسرایی ایرانی
- کودکان غزه، کودکان بینام منتشر شد +شعر
- پوستر طرح «برایم قصه بگو» در یزد رونمایی میشود
- همایش ملی بزرگداشت «مهدی آذریزدی» 10 اردیبهشت در یزد
- بازخواني بيانات امامخامنهای درباره پيرقصهگوي يزد/در رسیدگی به فرزندانم،مدیون این مرد وکتاب این مرد هستم
- «آذریزدی» با قصه گویی برای کودکان به دنبال اصلاح جامعه بود