از دلبستن به کدخدای شیطان تا بستهشدن به طناب دار
یزدرسا؛ غواصی در بحر سیاست، نیازمند برخورداری از مهارتهایی شگرف و دانش و بینشی گسترده و ژرف است؛ چه اینکه سطحینگری و مبهوت ظاهرها شدن و زرق و برقها و شعارهای پرطمطراق را باورکردن، میتواند خسرانهایی بزرگ و گاه فاجعهآفرین به دنبال داشته باشد.
سیاستمدار کیس آن است که بتواند از ورای های و هویها، واقعیتها را استنتاج کند و دستکش مخملین دشمنان مانع مشاهده دست پولادین آنان برای ضربهزدن نشود. او چنان ورزیده است که لبخندها و وعده و وعیدهای دشمنان، نمیتواند از خنجر پنهان غافلش سازد و دستگاه محاسباتیاش را مختل کند. سیاستمدار کارکشته، لبخندها را در کنار خنجرها به تحلیل مینشیند و به جای سوارشدن بر موج خوشبینیهای افراطی و ارضاکنندههای دروغین و سطحی، عقل و دین و شرافت انقلابی را معیار ارزیابی حرکات و سکنات دوست و دشمن قرار میدهد.
سیاستمدار خبره انقلابی، آن قائد فرزانهای است که فرمود: «اگر در زیر دستکش مخملی، دست چدنی و پنجه چدنی باشد، ما دستمان را دراز نمیکنیم؛ دوستی را قبول نمیکنیم. اگر با لبخندی که زده میشود، خنجری در پشت پنهان شده باشد، ما حواسمان جمع است.»
تلخ است اما واقعیت دارد که جریانی در داخل -بهویژه در چند سال اخیر- در ظواهر متوقف شده و نخواسته است راز و رمزهای دنیای سیاست را بپذیرد و به عناوین گوناگون کوشیده است منویات خویش را در پوشش شعارهای شیک و رفتارهای اتوکشیده محقق سازد. از همین روست که خود را به آبو آتش زده و میزند تا از هر راه ممکن، به تقلیل و سپس عادی و عقلانی جلوهدادن خیانت و خباثتهای دشمنان قسمخوردهای چون ایالات متحده بپردازد و با مستمسک قراردادن توجیهاتی ظاهرفریب چون «تاکتیک» و «عقل سیاسی» و ...، درهای نفوذ و نقشآفرینی را به روی شقیترین دشمن ملت ایران بگشاید.
این جریان با چشمفروبستن بر ماهیت واقعی روسیاهان کاخ سفید نشین، مذاکره، تعامل کذایی و در گامهای پسین برقراری رابطه با ایالات متحده را اقدامی تاکتیکی و مقتضای عقل سیاسی قلمداد میکند و پیشرفت و کامروایی ایران و ایرانی را منوط به پایبند بودن به این تاکتیک و بهاصطلاح عقل سیاسی و لوازم قریب و بعید آن میشمرد.
این در حالی است که نگاهی واقعبینانه فارغ از ذوقزدگیهای سطحی نشان میدهد که دلبستن به کدخدای خودخوانده نمیتواند هیچ جامعه و حکومتی را حتی به رفاه مادی موردنظر برساند، چه رسد به اینکه به خیر و صلاح واقعی رهنمون شود. تامل در سرانجام انقلاب ناکام مردم مصر در سالهای اخیر و سرنوشت عبرتآموز رئیسجمهور برخاسته از آن، میتواند واقعیتهایی ناب و عینی از این آموزه را در معرض ارزیابی و درسآموزی قرار دهد. فراموش نکردهایم که محمدمرسی چگونه به کدخدا دلبسته بود و در گفتار و کردار خود، خطوط قرمز مدنظر ایالات متحده را پاس میداشت؛ اما بهرغم همه خوشرقصیها و حرفشنویها، از صدارت ساقط شد و به زندان افتاد و دردناکتر از همه اینکه اینروزها اعدامشدن را هم فراروی خود دارد؛ اعدامشدنی که طبق اخبار رسانهها، مجوز بالاترین نهاد مصر یعنی الازهر را هم به همراه دارد!
این تنها یک مصداق از سرنوشت دردناک اعتماد به شیاطین و در راس آنها آمریکاست؛ همان که رهبر معظم انقلاب در سخنان اخیر خود نیز به آن تصریح کردند و فرمودند: «هر فرد و هر جریانی که برای اسلام و به نام اسلام کار میکند، اگر به آمریکا اعتماد کند، دچار خطای بزرگ شده و سیلی آن را خواهد خورد» و «در همین سالهای اخیر نیز برخی جریانهای اسلامی منطقه به اسم «عقل سیاسی» و «تاکتیک» با آمریکاییها همکاری کردند اما اکنون چوب اعتماد به شیطان بزرگ را میخورند.» و بیگمان سرنوشت انقلاب اخیر مردم مصر و رهبر آن،محمدمرسی، از جمله مصداقهای بارز این فرمایش رهبر عظیمالشان انقلاب به شمار میآید.
نویسنده: فائزه شورکی