انتقاد؛ حیات بخش جامعه
یزد رسا، امروزه تقریباً در اکثر جوامع مردم سالار، مسأله نقد و نقّادی در عرصه های مختلف مورد پذیرش همگان قرار گرفته است. کم تر جامعه مردم سالاری دیده می شود که در آن انتقاد جایگاهی نداشته باشد؛ عرصه سیاست و جامعه نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما سؤال اصلی این جاست که دامنه، میزان و محدوده انتقاد تا چه اندازه است؟
انتقاد به خودی خود گزنده و تلخ است؛ بیان نظر مخالف نسبت به یک پدیده، تفکر یا شخص فی نفسه برای مخاطب تلخ و ناگوار است. از همین روی، عموماً پذیرش نظر مخالف از جانب افراد سخت و دشوار به نظر می رسد. اما حقیقت ماجرا چیز دیگری است؛ عدم وجود انتقاد در یک جامعه، زمینه ساز رسوخ تفکرات یک جانبه گرایانه، انحصارطلبانه و در نتیجه رکود آراء و افکار متنوع و متفاوت را فراهم می آورد. انتقاد، مانعی است در برابر رسوب افکار تک سویه؛ و عاملی است در جهت ایجاد رشد و پویایی در یک جامعه. به همین خاطر است که میزان پویایی و نشاط سیاسی – اجتماعی یک جامعه، دارای رابطه ای عمیق و وثیق با میزان انتقاد موجود در همان جامعه است.
جامعه را به یک دستگاه آسیاب تشبیه می کنیم؛ حرکت پره های دستگاه و ایجاد عاملی برای خرد کردن گندم ها نیازمند نیرویی محرک است. در این مثال، انتقاد به مثابه همین نیروی محرک به حساب می آید. به دیگر بیان، عامل بازدارنده یک جامعه از سکون و فساد فکری، انتقاد است که به عنوان نیروی محرکی مؤثر در جامعه به حساب می آید. با همین بیان، در جامعه مطلوب، نبود تفکر انتقادی موجب شکل گیری اعمال غیر متخصصانه می شود.
باید به این باور رسید که در معرض انتقاد قرار گرفتن و نقد شدن نه تنها ناخوشایند نیست، بلکه خود کمکی شایان توجهی به جامعه در جهت پیش برد اهداف اشخاص می کند. البته در مثال یاد شده، هرگونه فراتر رفتن از نیروی محرک لازم، مانعی است بر سر رسیدن به اهداف مطلوب جامعه؛ آن جا که به اسم انتقاد، گوی سبقت در تخریب ربوده می شود، جایی برای ساختن جامعه باقی نخواهد ماند.
در یک جامعه سیاسی نیز انتقاد و نیش ناشی از آن شاید در ابتدای امر تلخ و ناخوشایند باشد، اما در نهایت محرک و انگیزاننده فعالان سیاسی یک کشور در جهت شناخت خلأها و پر کردن آن هاست. در کشور ما نیز به دلیل سطح پایین پذیرش انتقاد در بین مسؤولین – و حتی در گستره وسیع تر آن، عدم وجود فرهنگ نقد پذیری در بین مردم – نیل به اهداف سیاسی – اجتماعی دشوار است.
نکته مهم در این رابطه، دور شدن یک تفکر از آرمان ها و اهداف خود در شرایط عدم وجود نقد است. به دیگر بیان، آن جا که نقد و نقادی رنگ می بازد، اهداف و آرمان های یک جامعه نیز کم رنگ شده و به فراموشی سپرده می شود.
سرانجامِ این وضعیت، روی آوردن مردم به حالتی میانه است: انتخابی بین آرمان ها و ارزش ها و آن چه که آرمان و ارزش نیست. دور شدن از این اهداف و آرمان ها دو سویه است؛ یا موجب اصلاح می شود که مطلوب است و یا اهداف و ارزش هایی در سطح پایین تر را جایگزین می کند که مطلوب نیست. تجربه های مختلف عرصه سیاست در کشور ما نشان می دهد که در بیش تر موارد، درجه روی آوردن به ایجاد اصلاح، کم تر از حالت مفروض دوم بوده است.
در این جا اشاره به یک نکته نیز دارای اهمیت است. در برخی تقسیمات، انتقاد را به دو دسته سازنده یا مخرب تقسیم می کنند. به نظر نگارنده، این نوع از تقسیم بندی، دارای عیب و اشکال است؛ زیرا انتقادی که سازنده نباشد، اصلاً انتقاد نیست؛ بلکه اسم آن تخریب است و به قول اصولیون "تخصصاً از بحث خارج" است. در تشبیه مذکور، وجود نیروی محرک با قدرتی بالاتر از حد نیاز که سبب نابودی پره های آسیاب می شود، همان تخریب است نه انتقاد. بر همین اساس در یک جامعه سخنان مخرب تهدیدی در برابر دست یابی به اهداف جامعه به شمار می رود.
انتقاد سازنده است؛ مشکل یاب است؛ و اگر سوزنده باشد نه سازنده، جزء معایب یک جامعه محسوب می شود. در جامعه سیاسی نیز اگر روزی انتقاد کنار گذاشته شود، همان روز شروع تفکرات تک سویه و انحصارطلبانه است.