آيا در غرب دموكراسي حاكم است؟
به گزارش یزدرسا ،دموکراسی در اروپا پا گرفت و ابتدا در همین کشورهای اروپایی بود که رشد پیدا کرد به خصوص بعد از جنگ جهانی اول که به فروپاشی حکومتهای پادشاهی در قلب اروپا منجر شد و زمینه را برای رشد دموکراسی فراهم کرد. حالا کشورهای اروپایی مدعی نظام دموکراتیک هستند و با دفاع از آن نوعی دستورالعمل برای دیگر کشورها تجویز میکنند که گویا دیگران باید به نسخههای آنها عمل کرده و تسلیم معیارهای آنها بشوند. این نگاه اروپا به جهان است اما اگر همین کشورها و نظام دموکراسی آنها محک بخورد چه نتیجهای به دست میآید؟ آیا آن چنان که تبلیغ میشود، نظام دموکراسی اروپایی بهشت زمینی برای شهروندانش ایجاد کرده است؟
کتابی با عنوان «علیه حکومت و سرمایه: برای انقلاب! چپگرایی افراطی در آلمان» روز دوشنبه 23 فوریه منتشر شد که در آن پژوهشی از نظر شهروندان آلمانی در مورد نظام دموکراسی و مسائل آن دیده میشود. این پژوهش تابستان سال گذشته میلادی و به درخواست بنیاد مطالعاتی SED-Staat در دانشگاه آزاد برلین انجام شده است. کلاوس شرودر و مونیکا دویتس شرودر دو محققی هستند که در این پژوهش تحقیق میدانی خود را با نظرسنجی از حدود 1400 انجام دادهاند و نتیجه نظرسنجی آنها زوایای غیرقابل انتظاری از تلقی شهروندان آلمانی نسبت به دموکراسی، سرمایهداری، فاشیسم و این مسائل را نمایان کرده است. وجه انتقادی در نظر شهروندان آلمانی نسبت به این مسائل نکته قابل توجهی است که نشان میدهد نظام دموکراسی در یک محک واقعی از نظر مردم نمره قابل قبولی نمیگیرد.
دموکراسی در آمار
اولین آمار که تعجببرانگیز است به سوال مرتبط به وجود دموکراسی واقعی در کشور آلمان است. 60 درصد از شرکتکنندگان در نظرسنجی معتقد بودند که دموکراسی واقعی در آلمان برقرار نیست و مسائل اقتصادی بیشتر از آرای مردم در تعیین خط مشی سیاسی این کشور تعیینکننده است. یکی از هر سه نفر شرکت کننده در این نظرسنجی معتقد بود که سرمایهداری به ضرورت منجر به فقر و گرسنگی میشود و حدود 37 درصد هم معتقد بودن که سرمایهداری برای آنها تداعیکننده درگیری در جنگ بوده است. یک ششم از پرسششوندگان با این جمله موافق بودهاند که سرمایهداری در نهایت به فاشیسم میرسد و بیش از یک چهارم هم ترس از این دارند که آلمان به تدریج و با افزایش نظارت دولتی بر شهروندان مبدل به یک دیکتاتوری جدید میشود. گرایش به چپ افراطی و حتی انقلابی در میان شهروندان از دیگر نکات قابل توجه این نظرسنجی بوده به نحوی که از هر شش آلمانی، یکی نگرش چپ افراطی دارد.
دموکراسی آلمانی
این آمار چهره نظام دموکراسی در قلب اروپا را در تصویر روزمره آن نشان میدهد؛ تصویری از نقش قدرت اقتصادی در سیاست، رشد فقر، جنگافروزی و سلطه سیستم دولتی بر شهروندان. تمامی این وجوه برخلاف تصور رایج از نظام دموکراسی و ارزشهایی است که به آن نسبت داده میشود؛ ارزشهایی مثل حاکمیت رای مردم در سیاست و خطمشی آن، توزیع ثروت و فقرزدایی یا برچیدن سلطه دولتی.
نکته جالب توجه در این است که آلمان دستکم نسبت به مابقی کشورهای غربی، نظامی منطبقتر بر معیارهای دموکراتیک دارد و نه مثل آمریکا سیستم بسته دو حزبی بر آن حاکم است و نه مثل بریتانیا هنوز لردها و طبقه اشراف امتیازهای خاصی دارند و نظام پارلمانی آن نسبت به نظام ریاستی فرانسه به ارزشهای دموکراتیک نزدیکتر است گذشته از نظام فدراتیو آن که به ایالتهای مختلف اجازه داشتن دولت و پارلمان مخصوص خود را میدهد. با این وجود، دموکراسی در آلمان با تمام این شاخصهها هم نمیتواند از دید شهروندان آن به طور تمام و کمال مورد قبول باشد و به همین جهت، تمایلات افراطی در میان شهروندان تا آنجا جلو میرود که طبق این نظرسنجی، میل به انقلاب در میان آنها دیده میشود.
توزیع ناعادلانه ثروت
اتحادیه سازمانهای خیریه کلیسایی شبکه سراسری متشکل از نهادهای مختلفی است که از 20 سال پیش در آلمان تشکیل شده و هر سال گزارشی جامع در مورد وضعیت زندگی در ایالتهای مختلف آلمان با توجه به ویژگی آنها منتشر میکند. این اتحادیه گزارش 2015 خود را در روز پنجشنبه 19 فوریه منتشر کرد که بنابر آن، نرخ فقر نسبی در آلمان نسبت به سال 2013 از 15 به 15.5 درصد افزایش یافته است.
اتحادیه در گزارش خود سه گروه اجتماعی را به خصوص در معرض فقر دانسته که عبارتند از: مادرانی که به تنهایی مسئولیت بزرگ کردن فرزندان خود را به عهده دارند، افراد فاقد مدرک تحصیلی معتبر و بازنشستگان به خصوص بازنشستگان ساکن در ایالتهای شرقی آلمان. اولریش اشنایدر، مدیر مسئول اتحادیه، در مورد وضعیت فعلی زندگی در آلمان گفت: «تا کنون، فقر در جامعه آلمان تا این اندازه گسترده و عدم برابری در مناطق گوناگون آن تا این اندازه ژرف نبوده است».
اشنایدر نگاهی به رشد اقتصادی آلمان دارد اما معتقد است که این رشد موجب کاهش فقر نشده و میگوید: «اقتصاد آلمان از سال 2006 پیوسته در حال پیشرفت است، نرخ فقر نسبی در این کشور هم همینطور». این حرف او دلالت بر عدم توزیع عادلانه ثروت در آلمان است که تنها مختص به این کشور نیست بلکه شاخصه کلی در کشورهای غربی بر محور شکاف عظیم طبقاتی و توزیع گسترده ناعادلانه ثروت است. پیوند نظام دموکراسی به سرمایهداری به همین نتیجه از شکاف طبقاتی غیرقابل حل ختم شده و آمارها در این کشورها نشان میدهد که فقیرتر شدن فقیرها و ثروتمندتر شدن ثروتمندان یک رشد بیوقفه در این کشورها داشته است.
سازمان همکاری و توسعه اقتصادی در اواخر سال گذشته میلادی گزارشی را منتشر کرد که بنابر آن، در همه کشورهای توسعه یافته فاصله فقر و ثروت بیشتر شده است به صورتی که در میانه دهه 80، طبقه پردرآمد کشورهای صنعتی 7 برابر طبقه فقیر درآمد داشت اما اکنون این میزان به 9.5 برابر رسیده است. به عبارتی دیگر، فاصله فقر و ثروت در این کشورها با وجود پیشرفت اقتصادی کاهش نیافته بلکه به صورت مستمر افزایش نیز یافته است.
در واقع، دموکراسی غربی با محور قرار دادن اقتصاد بازار آزاد زمینه را برای توزیع ناعادلانه ثروت فراهم کرده و باعث شده تا شکاف طبقاتی امکان اصلاح و ترمیم نداشته باشد. این نتیجه درست برعکس معیار نظام دموکراسی در ایجاد فرصتهای برابر برای تمام مردم است که در عمل، معیار واقعی در ایجاد بیشترین فرصت و حتی انحصار آن در دست کانونهای ثروت است.
منبع : جوان آنلاين
انتهای پیام/ص
Related Assets:
- حکم دادگاه آلمانی برای ممنوعیت ارتباط با خدا/کسی حق ندارد در مدارس نماز بخواند!
- کادر پروازی آلمان با کشف حجاب، قانون ایران را در شهر زیارتی مشهد زیر پا گذاشتند+تصاویر
- سرهنگ اسپانیایی:متحدان غرب اکنون به گروه های تروریستی تبدیل شده اند
- اکثریت مجلس بعدی مال ماست/ دعوت مجدد از «کلاویا رایت»
- رمزگشایی ازاظهارات نایب رئیس مجلس آلمان در دیدار با«عارف»/ وقتی«کلودیا روت»،انتخابات مجلس ایران را پیشگویی میکند