آیا داریم «ایدز فرهنگی»را تئوریزه می کنیم؟
یزد رسا؛ حتما بارها و بارها درباره ی بیماری ایدز شنیده اید. ایدز، سندروم ضعف سیستم ایمنی بدن است. به عبارت دیگر بدن شخص مبتلا به آن، در برابر تهاجم ویروس ها و باکتری های بیگانه از کمترین سطح ایمنی برخوردار است. بدین ترتیب ممکن است فرد مبتلا در اثر یک سرماخوردگی ساده فوت کند.
سیستم دفاعی بدن انسان، سربازانی دارد که برای مقابله با حملات میکروبی به منطقه ی تحت حمله اعزام می شوند. این افسران و سربازان ، گلبول های سفید[1] نامیده می شوند.
گلبول های سفید و قرمز از اجزای اصلی خون هستند.
بدیهی است اگر تعداد گلبول های سفید از حد مجاز کمتر شود شکست سیستم ایمنی حتمی است. این به معنای انتشار عفونت در سراسر بدن و مرگ زودرس خواهد بود.
عرصه فرهنگ نیز برای دفاع از حریم های خود، ناگزیر از تربیت سربازانی زبده است. چرا که در صورت کم بودن عدّه و عُدّه، در گرماگرم کارزار فرهنگی محکوم به شکست هستند.
از سوی دیگر در صورت ضعف شناختی ممکن است دوست و دشمن را تشخیص ندهند. در این صورت خودزنی و غفلت از رخنهی نرم دشمنان دین و فرهنگ روی میدهد که اثری جز به قهقرا بردن جامعه ندارد.
گلبول های قرمز یک جامعه را شاید بتوان سیستم های کلان ارائه خدمات مانند دولت ها دانست. چرا که دولت وظیفه دارند ماده و انرژی را به بافت های نیازمند بدن برسانند.
اما گلبولهای سفید فرهنگی چه کسانی هستند؟ آیا آنان را می شناسیم؟ آیا حقوق و تکالیف آنان تعریف شده است؟ نسبت به آنان بدبین هستیم یا خوشبین؟ بود و نبودشان به چشممان می آید یا....؟ آن ها را مچ گیر می دانیم یا دست گیر؟
به نظر می رسد نهادهایی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد، روحانیت، بسیج مردمی، ستادهای احیای امر به معروف، شاخه های فرهنگی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی را بتوان با تقریب خوبی به عنوان گلبول های سفید فرهنگی در نظر گرفت.
این گلبول ها باید در هر شرایطی آماده باشند تا رخنه های فرهنگی را شناسایی کنند و برای دفاع از مرزهای اعتقادی و فرهنگی، وارد میدان شوند.
حال در چه شرایطی ایدز فرهنگی رخ می دهد؟ طبیعتا وقتی گلبول های سفید به نحوی از انحاء تضعیف شود. تفاوتی نمیکند عمدی باشد یا سهوی. تضعیف از داخل صورت بگیرد یا خارج. هم چنین چندان توفیری ندارد از دشمن قسم خورده سیلی بخورند یا از دوست نادان. از مارادونا گل بخورند یا از غضنفر خودی!
حالا بیاید لطفا کلاهمان را قاضی کنیم:
وقتی هنرمند ارزشی و غیر ارزشی نداریم، ممیزی کتاب هم باید برداشته شود و قس علی هذا، چه نیازی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خواهد بود؟!
هنگامی که افرادی دغدغه مند در حوزه دین و فرهنگ مردم(با هر سطح سوادی) کسانی معرفی میشوند که نه دین می دانند چیست و نه آخرت؛ کسانی که بیکار و متوهم اند و... چه نیازی به نهادهای مردمی مسجد و بسیج اقشار، اصناف و محلات احساس می شود؟
زمانی که ادعا کنیم دوران منبرهای یک طرفه گذشته است و روحانیون سنتی را مخالف هر گونه پیشرفت(حتی دوش حمام!) معرفی کنیم چه انتظاری داریم که مردم رغبت کنند به دلسوزی های روحانیت در عرصه فرهنگ بها دهند؟
وقتی نهادهای امنیتی که فعالیت های سلبی شان در اولویت است را کسانی معرفی کنیم که به زور می خواهند مردم را به بهشت ببرند، آیا آنان را فلج و از کار افتاده نمی کنیم؟
زمانی که بر خلاف مسلمات علم ارتباطات و رسانه، ماهواره ها را در تغییر فرهنگ مردم بی تاثیر بدانیم، آن هم در شرایطی که در چند سال گذشته به طور متوسط هر دو ماه یک شبکه فارسی زبان ماهواره ای تاسیس شده است آیا بدان معنا نیست که داریم به میکروب های مضر خوش آمد می گوییم؟ شاید بهتر باشد رئیس جمهور محترم حقوق دان سری به دادگاه های خانواده بزنند.
به نظر می رسد استراتژیست های فرهنگی دولت، از طرفی تمام بار مسئولیت ها را از دوش خود بر می-دارند و از طرف دیگر سایر نهادها را ناکارآمد معرفی می کنند. با این وجود آیا نبایست نگران ایدز فرهنگی در بدنه جامعه باشیم؟
شاید بهتر باشد به جای تخطئه ی گلبول های سفیدمان، برای به دست آوردن دل گلبول های قرمز و بافت های جسم جامعه؛ حمایت دلسوزانه و نظارت مسئولانه را جایگزین کنیم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
سجاد شکیبا؛کارشناس ارشد رسانه
Related Assets:
- فرهنگ مدیریت کشور با دورنمای انقلاب سازگار نیست/مدیر فرهنگی خوب نداریم/تنها نظریه پردازی برای فرهنگ کافی نیست
- جایگاه بازیهای رایانهای در پازل فرهنگی غرب
- نشانههای نگاه لیبرالیستی به فرهنگ مشاهده میشود
- در کابینه خاتمی تنها من و علی لاریجانی تذکر می دادیم
- فرهنگ کتابت در زندان ها باید گسترش یابد
- لزوم پاسخگویی دولت در حوزه فرهنگ/ مردم در این حوزه باید مطالبه داشته باشند
- اصلی ترین فرهنگی که باید به آن مجهزشد فرهنگ قرآنی است