ID : 8588608
گفتگو با شاعر طنزپرداز یزدی +اشعار

تعدادشاعران طنزپرداز یزدی به انگشتان دو دست هم نمی رسد/ لزوم جلسات منظم به منظور ارائه آثار


شاعر طنزپرداز استان یزد و صاحب عناوین برتر کشوری با اشاره به اینکه متأسفانه شعر طنز در یزد جایگاه واقعی خود را پیدا نکرده است و صدا و سیما در این زمینه باید بیشتر فعالیت کند گفت: جلساتی به طورمنظم به صورت ماهیانه یا هفتگی مانند استان های تهران، اصفهان وشیراز باید وجود داشته باشد تا شاعران طنزپردازبتوانند آثارخود را ارائه دهند.

به گزارش یزد رسا به نقل از یزدبانو، در شعر امروز، شعور و انديشه و عينيت و طنز، سازه‌اي شگفت ايجاد خواهد كرد كه اولاً شاعران ديدگاه جديد بيابند و ثانياً ارتباط شعر با مخاطب را نماد و صميميت بيشتري فراگيرد.

طنز هر از گاهي كه به شعر مي‌آميزد، حال و هواي مطبوع ايجاد مي‌كند. حتي طنز در اشعار حماسي فردوسي، روند خودماني‌تري به ايماژها مي‌بخشد. و يا مولوي، لبخندي ناگزير بر گوشه چهره گان عبوس و سرسختمان ايجاد مي‌كند. اما آنچه موجبات شور بختي است،‌ اين است كه ادبيات ما نيز بسان موسيقي ما گاه بسيار غمگين و گرفته است كه البته وارد شدن به اين مبحث، مثنوي هزار من مي‌طلبد.
بعد از دهه هفتاد يكي از مؤلفه هاي قابل توجه شعري، طنز بود كه رگه‌هايي از آن را در كالبد مجموعه‌ها مي‌توان يافت. البته در همين مقال نيز مي‌توان به ارزش‌هاي طنز ژورناليستي كه با تاريخ مصرف مناسب و به روز در مجلات بارور مي‌شد، اشاره كرد.

اشاره :
محمد نظری ندوشن متولد 1363 و یکی از شاعران جوان و طنز پرداز یزدی به شمار می رود که سرودن شعر را از دوره دبیرستان آغاز کرده است.
خبرنگار یزدبانو با وی گفتگویی را انجام داده است و در انتهای گفتگو چند قطعه از آثار وی نیز به انتخاب شاعر آورده شده است.

 

 

شعر طنز در بین شاعران استان یزد از چه جایگاهی برخوردار است؟
شش انجمن ادبی در شهر یزد فعالند و شاعران طنز پرداز در این انجمن ها از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده اند و به علت نگاه متفاوتی که به اطراف دارند همیشه مورد استقبال قرار می گیرند.

خارج از انجمن ها، آیا فضای دیگری برای ارائه آثار شما و طنزپردازان دیگر وجود داشته است؟
متأسفانه مردم هنرمندان خود را نمی شناسند وهنوز شاعران طنز پرداز استان یزد جایگاه واقعی خود را  در بین مردم پیدا نکرده اند که صدا و سیما در این زمینه باید بیشتر فعالیت کند و علاوه بر تهیه برنامه هایی مثل شب شعر ها با حضور شاعران طنزپرداز از علاقه مندان این رشته نیز برای دیدن و شنیدن دعوت شود که تا کنون این فضا ایجاد نشده است.

 

آیا تشکلی یا انجمن تخصصی طنز در یزد فعالیت دارد؟
متأسفانه تشکلی که تخصصی و ویژه شعرطنز در استان باشد تابحال نداشته ایم.

می توانید آماری از شاعران طنزپرداز استان ارائه دهید؟
اکثر شاعران یزدی در کناز سرودن غزل و اشعار آیینی، گاهی طنز هم می گویند .به طور خاص حدود هشت تا 9 نفر در یزد شعر طنزمی سرایند ولی اگر دیگر شاعران را که تفننی شعر طنز می گویند به این تعداد اضافه کنیم آمار بیشتری باید ارائه دهیم.


مردم یزد چقدر با شعر طنز مأنوس هستند؟
به علت روحیه خاص مردم یزد از شعر طنز استقبال نمی کنند و شاید هنوز این فضا برای آشنایی مردم ایجاد نشده است .


چه عناوینی تا کنون در شعر طنز کسب گرده اید؟
رتبه اول کشوری دربخش شعر طنز کلاسیک درجشنواره مسابقه خاطرات تلخ وشیرین زندگی دانشجویی درسال86؛
برگزیده جشنواره سراسری شعر طنز شهر، شهروند و شهرداری در اصفهان درسال88؛
رتبه اول کشوری درششمین جشنواره سراسری طنز مکتوب در سال 90 و رتبه اول درمسابقات قندپهلو درشبکه آموزش را درکارنامه خود دارم.

علت موفقیت شما چیست؟
اگرکسی بخواهد درهر رشته یاهنری موفق شود باید به آثارکلاسیک درهمان رشته مراجعه کند وکسی که می خواهد شاعرخوبی شود باید حتما آثارشاعرانی همچون فردوسی، فرخی سیستانی، ناصرخسرو وغیره را مطالعه کند و به مطالعه آثارشاعران معاصر اکتفا نکند

ضرورت ایجاد این تشکل را چگونه می بینید؟
طنز برای جامعه یک نیازاست و ازیک طرف شاعرطنز پردازنیازبه مخاطب دارد واگرکسی نباشد که حرف وانتقاد آن را بشنود کم کم انگیزه اش را ازدست می دهد و از طرفی جامعه با مشکلاتی روبرواست که نیاز دارد افرادی دغدغه های آنان را در قالب شعرطنز بیان کنند.

 

طنز وهجو چه تفاوتی با هم دارند؟
اگرطنزپردازچیزی را به تمسخرمی گیرد، اگردرمورد عیبی بزرگ نمایی می کند واگر طعنه وباکنایه حرف میزندهدف آن درنهایت اصلاح یک عیب وکاستی درجامعه است اما کسی که هجو می گوید از فرد مقابل خشمگین است ومی خواهد با این کار او را تخریب وخاطرخود را تسکین دهد وهجو ازنظرشرعی  یک گناه و از نظرقانونی یک جرم محسوب می شود که طبق ماده 700 قانون تعزیرات برای هجو مجازات یک تاشش ماه حبس درنظرمی گیرند.

به عنوان سخن پایانی اگر مشکلاتی  دراین هنر می بینید بیان کنید.
جلساتی به طورمنظم به صورت ماهیانه یا هفتگی مانند استان های تهران، اصفهان وشیرازباید وجود داشته باشد تا شاعران طنزپردازبتوانند آثارخود را ارائه دهند.
.

زیر فشار بار گرانی شدم پرس

انَّ الحیاةَ استرسٌ بعدَ استرس

مردم کنند سکه ز دنیا طلب، ولی

چیزی به غیر سکته نمی‌بخشد این کنس

آمد به التماس٬ گدایی مقابلم

گفتم برو٬ منم به دعای تو ملتمس

مس را طلا کنند به اکسیر و کاشکی

می‌شد در این زمانه طلا را کنند مس

ای کشور عزیز من ای نازنین وطن

هر چند زیر بار مخارج شوم پرس

باور مکن که هیچ زمانی عوض کنم

یک پشکل دهات تو را با لس آنجلس

از حس و حال شاعری‌ام دور مانده‌ام

نه طبع شعر مانده برایم نه حال و حس

***

گرمای کویر

بگو کافر به یزد آید در این فصل

عذاب نار اگر باور ندارد

نوشته بر در دوزخ که جز یزد

جهنم شعبه دیگر ندارد

 

***
مادری کار خراب از کودکش

سر نزد یک هفته بعد از پوشکش

برد کودک را به نزد هر طبیب

قال ما ادری له داءٌ عجیب

نا امید و خسته از دکتر دوا

برد سوی آسمان دست دعا

کرد چندی با خدا راز و نیاز

شد به اذن حق زبان طفل باز

گفت ای مادر مخور غم بیشتر

پوشک ما گر نشد از جیش تر

قیمتش دیدم چو در بازارها

حیفم آمد داخلش آن کارها

 

***

پیام داد شنیدم به دختری، پسری

که جان به لب شده‎ام از جدایی‎ات یارا

دل مرا غم دنیا گرفته دور از تو

وگر دهند نخواهم تمام دنیا را

نه سر زنی به من ای بی وفا نه زنگ دگر

دریغ کرده‎ای از من صدا و سیما را

خوش است جنت اگر، در کنار یار خوش است

وگرنه دوزخِ بی آتش است تنها را

در این زمان که به فرمان پادشاه بهار

گرفته لشکر گل سرزمین صحرا را

یکی دو روز اگر مایلی بیا به شمال

سفر کنیم و ببینیم کوه و دریا را

کنار ساحل دریا غروب‎های غریب

کنیم زمزمه زیباترین غزل‎ها را

«که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد

خطا بود که نبینند روی زیبا را»

خلاصه دختر بیچاره زود قانع شد

شنید وقتی از او این کلام شیوا را

به قصد راهی ویلا شدن سفر کردند

سوی شمال و نکردند فکر فردا را

به این سفر پدر دختر از قضا بو برد

و گشت آن قدر آنجا که یافت ویلا را

به خشم یکسره زد زنگ را و دختر در

گشود و با دهن باز دید بابا را

پرید از رخ او رنگ و مات و حیران ماند

چنانکه بچه تماشا کند هیولا را

پسر که دید در آن لحظه دخترک از ترس...

گرفت راه فریب و دروغ و حاشا را

که ای برادر اگر گشت می‎زنی خوب است

درازتر نکنی از گلیم خود پا را

خطا چه دیده‎ای از ما دو تا که می‎نگری

به چشم خشم من و خواهرم پریسا را

شنید چون پدر دختر این دروغ عجیب

سری به خنده تکان داد و گفت: آقا را

نگو دروغ که خر نیستم پسر جان، خر

تویی که اینهمه خر فرض می‎کنی ما را

به طعنه این مثل آورده‎ایم و بس باشد

اشاره‎ای گذرا تیزبین دانا را

 

 




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.