تغییر دادن معادله قدرت در ایران به نفع غربگرایان است/ ۶ سوال در خصوص مذاکرات اخیر
به گزارش یزد رسا، مهدی محمدی امروز دوشنبه 05/12/92 در یادداشت خود در روزنامه وطن امروز نوشت: همه طرفها اذعان دارند مذاکرات هستهای اکنون وارد دورانی سخت و حساس شده و سرعت پیشروی در این مذاکرات حتما به اندازه مذاکرات قبلی نخواهد بود. با این حال، روشن است که هر دو طرف عجله دارند. هم طرف ایرانی (در دولت) و هم آمریکاییها میخواهند کار هر چه زودتر به نتیجه برسد و میتوان فهمید به همین دلیل تصمیم گرفتهاند دشواریهای مسیر را تا میتوانند کم کنند و هر جا نشد، آن را نادیده بگیرند. دور اول مذاکرات درباره توافق جامع در وین نشان داد احتمالا سرعت کار بیش از آن چیزی خواهد بود که تاکنون تخمین زده میشده است. تیم ایرانی تلاش میکند هدف را چنان بزرگ جلوه دهد که مشکلاتی که در مسیر پیش خواهد آمد خود به خود معنای خویش را از دست بدهد، گویی برای رسیدن به هدفی چنان بزرگ، خردمندانه نیست که کسی دشواریهای سر راه را بزرگنمایی کند.
زمانبندی مذاکرات بر سر گام نهایی 4 ماه قرار داده شده است و نشانههایی وجود دارد که دو طرف ظرف 4 ماه به متنی مشترک خواهند رسید و آن وقت است که تیم ایرانی از نظام خواهد خواست درباره این متن تصمیم بگیرد. همین است که موضوعی دشوار مانند تعیین موضوعاتی که روی میز مذاکره است، چنین به سادگی حل و فصل شده و مدالیتهای پنهان تدوین شده که معلوم میکند ایران به چه نحو نگرانیهای غرب را به رسمیت خواهد شناخت و آن را رفع خواهد کرد. آمریکاییها به اهداف برخی طرفهای ایرانی اطمینان پیدا کردهاند. آمریکاییها دانستهاند که این جریان سیاسی حقیقتا هدفی مهمتر از ارتقای روابط با غرب ندارد و به موضوع هستهای هم نه به عنوان یکی از مولفههای قدرت ملی بلکه به عنوان مانعی بزرگ بر سر راه این ارتقای روابط نگاه میکند که باید آن را از سر راه برداشت. آمریکاییها البته دانستهاند که این «برداشتهشدن» یا «برچیده شدن» با فرمول نتانیاهو رخ نخواهد داد اما تلاش میکنند فرمولی جانشین آن کنند که عملا همان اتفاق را محقق کند اما هزینههای داخلی آن برای برخی طرفهای ایرانی به اندازهای نباشد که آینده سیاسی آنها را بویژه در تعامل با جامعه و نهادهای انقلابی به مخاطره بیفکند.
سوالهای مهم اینهاست:
1ـ چرا عجله دارند؟
2ـ آیا مسیر به راستی آن مقدار که جلوه داده میشود، ناهموار است؟
3ـ آیا تنها راه تنفس کشور این است که این مسیر پیموده شود؟
4ـ آیا همان سناریوی «اجتماعی-رسانهای-سیاسی» که منجر به توافق ژنو شد برای توافق نهایی هم تکرار خواهد شد؟
5 ـ هدف نهایی ـ به فرض حصول ـ چقدر باارزش است؟
6 ـ وقتی مذاکرات هستهای به نتیجه رسید بعد چه اتفاقی خواهد افتاد و آمریکاییها سراغ کدام بازی خواهند رفت؟
صورت مساله را باید درست دید. یکی از اشتباهترین تحلیلهای ممکن این است که کسی تصور کند اکنون دعوا بر سر موضوع هستهای است. هم آمریکاییها و هم طرفهای متعددی در داخل، ولو نمیگویند اما کاملا در این باره به جمعبندی رسیدهاند که مساله هستهای صرفا گام اول است و به مثابه سکویی برای گامهای بعدی که همه آنها در محیط سیاست داخلی ایران بویژه انتخابات مجلس و خبرگان تعریف میشود، عمل خواهد کرد و این هدف، یعنی تغییر دادن معادله قدرت در ایران برای آمریکاییها آنقدر مهم است که برای رسیدن به آن حاضر خواهند بود در موضوع هستهای عمیقا متفاوتتر از آن چیزی رفتار کنند که تاکنون پنداشته میشده است.
تغییر دادن معادله قدرت در ایران به نفع غربگرایان، اخراج جریان انقلابی از صحنه سیاسی کشور، آراستن فضا برای حمله همهجانبه به آرمانهای اصلی انقلاب و اجتماعیکردن خط سازش، آنقدر برای آمریکاییها اهمیت دارد که مسائل تکنیکال و مذاکراتی در اینباره که با برنامه هستهای ایران چه باید کرد، به مرتبه سوم و چهارم اهمیت منتقل میشود. مساله دارای اهمیت درجه اول این نیست که برنامه هستهای چگونه باید متوقف شود، بلکه مساله این است که چگونه معاملهای با کدام زمانبندی باید شکل بگیرد تا جریان غربگرا در ایران بتواند بیشترین استفاده را از آن ببرد. موضوع صرفا زمانی درست فهمیده میشود که از این منظر به آن نگاه شود. منظر درست برای فهم راهبرد آمریکا و برخی طرفهای داخلی درباره موضوع هستهای، نگاه از دریچه دستکاری در مناسبات قدرت در ایران است.
این هدفی است که پیش پای آن موضوع هستهای بدل به مسالهای فرعی میشود و دشواریهای مذاکرات رنگ میبازد. مقامهای دولت آمریکا در چند ماه گذشته در این باره صریح بودهاند که برخی طرفهای ایرانی را یک فرصت بزرگ و غیرمنتظره میدانند که باید آن را پاس داشت، از آن حداکثر بهره را برد، برای عمیقتر کردنش برنامه ریخت و اجازه نداد هیچ بازیگری که عمق مساله را نفهمیده، بازی را به هم بزند. در چندماه گذشته همه همت جامعه اطلاعاتی و تیم اوباما این بوده که به کنگره و اسرائیلیها بفمانند که باید قدر این فرصت را دانست. هدفگذاری براندازی نظام جمهوری اسلامی از دید آمریکاییها لااقل فعلا غیرممکن است. آنچه اکنون ارزش سرمایهگذاری دارد این است که تغییر محاسبات ایران از موضوع هستهای به سایر موضوعات (منطقه و بویژه حقوق بشر) بسط پیدا کند و تبدیل به تغییر سیاست و تغییر رفتار شود. وقتی همه رفتارها تغییر کرد در واقع براندازی رخ داده است. به مساله واگذارکردن فناوری هستهای باید به عنوان نقطه شروع چنین مسیری نگاه کرد. مسیری که آمریکا را به این جمعبندی خواهد رساند که در همه کیسهای دیگر هم میتوان همین راه را رفت و به نتیجه گرفتن امیدوار بود.
نقطه شروع این فرآیند از دید آمریکاییها تغییر آرایش در محیط سیاست داخلی ایران در آستانه انتخابات گذشته بوده است و در پی آنند که نقطه پایان هم از همین جنس باشد یعنی غیرقابل بازگشتکردن فرآیند سازش در ایران از طریق فشار اجتماعی. این نوع نگاه به مساله روشن میکند که 4 ماه آینده تا چه حد حساس است. ما درباره تغییر شکل برنامه هستهای ایران صحبت نمیکنیم، بلکه در حال صحبت درباره روی میز ماندن یا از روی میز برداشتهشدن یک ابزار جدید برای قلب ماهیت انقلاب اسلامی و هماوردی راهبردی آن با آمریکا هستیم.
این مقدمه بماند تا بعد