تقابل انقلاب اسلامی ایران با مدرنیسم
به گزارش یزد رسا، حسین حاتمی در یادداشتی در آغاز بهمن ماه، که بزرگترین واقعه تاریخ پر فراز و نشیب ایران در آن رقم خورد، نوشت:
انقلاب اسلامی ایران که خیزشی دین مدارانه و مبتنی بر اراده ای مردمی و مذهبی بود، نه تنها با مظاهر مدرنیسم غربی به مقابله پرداخت، بلکه جنبش بازگشت به خویشتن را مطرح کرد.
شناخت جوانب انقلاب اسلامی و آگاهی از ویژگی ها و اهداف آن ابتدایی ترین قدم در راستای حفظ و پیشبرد آن است، بنابراین پرداختن به این مسئله که انقلاب اسلامی چرا و با چه هدفی صورت گرفته از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ این مهم برای مدیران و دست اندرکارانی که قرار است این شجره طیبه را به ثمر بنشانند اهمیتی مضاعف دارد.
خیزش بلند انقلاب اسلامی زمانی شکل گرفت که ارزشهای اسلامی و انقلابی در تقابل با ارزشهای مدرن و غربی قرار داشت. هر چند عوامل مختلفی بودند که سبب بروز و ظهور انقلاب شدند و صرفاً نمیتوان این حرکت را منبعث از یک عامل دانست، اما پوشیده نیست که شیرازه بند همه عوامل و جریان ها، ارزشهای انقلابی و اسلامی؛ تحت رهبری بی مانند مرجع عالیقدر شیعه، امام خمینی (ره) بود.
در دورانی که حکومت پهلوی اهداف و آرمانهای خود را در فرهنگ مدرنیته دنبال میکند و سعی بر آن دارد که بنیان های جامعه را بر تفکرات مدرنیسم استوار سازد، رویکردی دیگر بر مبنای آموزه های مترقی دین اسلام و نگرش پویای فقه شیعی؛ بر آن است تا دیدگاه های مقطعی و غیر جامع مدرن را به چالش کشیده و با انقلابی اسلامی، چهارچوب جامع و مانعی را برای حیاتی متعالی و جامعه ای پیشرو رقم بزند.
این نوشتار بر آن نیست که انقلاب اسلامی را رویکردی صد در صد مخالف با تمام مؤلفههای مدرنیسم معرفی کند، چراکه هدف رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خمینی (ره) چیزی فراتر از مدرنیته، یعنی همزیستی «سنت و تجدد» بوده است و آن را گامی ورای اندیشه مدرن، پسا مدرن و در واقع مبتنی بر نیازها و ویژگی های انسانی می داند.
انقلاب اسلامی ایران با اعتقاد به جمع بین سنت و مدرنیسم و مردم سالاری دینی، در هم شکننده نظریه های بی فرجامی همچون تعارض دین و سیاست بود که در آن روزها و در اصول تفکرات مدرنیسم به عنوان نجات دهنده مردم و جامعه مطرح می شد.
انقلاب اسلامی ایران در حالی اتفاق افتاد که همه شواهد علیه نقش دین در سامان عرصه سیاسی نمود داشتند. با این حال، انقلاب درصدد برمیآمد تا جمعی میان دین و مردمسالاری صورت دهد. البته کارنامه انقلاب اسلامی، از این جنبه در مقام عمل، محتاج در نظر گرفتن فرازوفرودهای بسیاری است. اما نمیتوان این دغدغه مهم و جدی این انقلاب، یعنی جمع مردمسالاری و دینداری را نادیده گرفت. بنابراین دموکراسی غربی نیز در ایران شکلی بومی یافت. این دغدغه بهوضوح و بهوفور در قانون اساسی ما هم جلوه دارد.
مواردی متعددی هستند که نسبت بین مدرنیسم و انقلاب را روشن تر می کند که به عنوان نمونه می توان به برخی اشاره کرد.
- تفاوت بنیادین : در دهههای 1340 و 1350، حکومت پهلوی جامعه ایران را در معرض یک برنامه مدرنیزاسیون دولتی قرار داد و روابط اقتصادی، نهادهای اجتماعی و قالبهای فرهنگی کشور از این برنامه متأثر شدند. از این به بعد، شکل زندگی متحول شد و ساختارهای اجتماعی سنتی در معرض تهدید قرار گرفتند؛ چراکه فرآیند توسعه و نوسازی متأثر از برنامههای غربی شد. اما در مقابل، گروهی ایجاد شدند تحت عنوان گروه اسلامگرایان که خواهان شکلگیری انقلاب اسلامی بر اساس ارزشهای اسلامی بودند.
از این منظر میتوان گفت انقلاب اسلامی حاصل چالش دو گفتمان با عناصری کاملاً ناهمخوان و متعارض بوده است.
- بازگشت به سنت : دور شدن از سنت جزیی غیر قابل تفکیک از تفکر مدرنیسم است. بنابراین تقابلهایی که اسلام با مدرنیته از لحاظ نظری داشتند سبب شد تا بازگشتی به سنت و اصول اسلامی ایجاد شود. بسیاری از اصول مدرن با فرهنگ و ارزشهای انقلابی و اصولی کشور ایران ناهمخوانی داشت. از این رو، بازگشت به سنت، خود تحولی برای شکلگیری انقلاب شد.
- نفی عقلانیت محض : نگاه تفکر مدرن به مقوله عقلانیت نیز متفاوت بوده و با تعریفی خاص از آن، هر چیز را با ملاک عقل میسنجد و به عقلانی و غیرعقلانی تقسیم میکند. آنچه را که با این ملاک عقلانی میداند، هنجار و متعارف و آنچه با این ملاک ناسازگار است، ناهنجار و غیرمتعارف میخواند و به حاشیه میراند.
نگاهی که در مدرنیته به عقل وجود دارد، نگاهی ابزاری و کثرتگرایانه است که سنتها را کنار گذاشته و نیز با نگاهی که اسلام به عقل دارد متفاوت است.
از منظر دین، تأمل پیرامون برخی مسائل، همچون عالم معنا و متافیزیک، نیاز به چیزی غیر از عقل صرف دارد؛ اما این برخورد با عقل، در دورهی مدرن تغییر میکند و اصالتی بیش از آنکه در شأن عقل باشد به آن داده میشود.
- توجه به رهبری اسلامی: یکی دیگر از باورهای مدرنیسم، تکثر در شیوههای مدیریتی است؛ نگاهی که عدم یکپارچگی را برای افراد جامعه به ارمغان میآورد. اما نظریه مدیریت و رهبری در انقلاب اسلامی بر پایه ولایتمداری و شیوههای اسلامی است که افراد را به سوی یکپارچگی و نظم در جامعه هدایت میکند. رهبری انقلاب اسلامی ایران دارای نوعی ایدئولوژی بود که در مقابل ایدئولوژیهای وارداتی غرب قرار داشت.
از این رو، انقلاب اسلامی توانست الگویی برای تلفیق سنت و مدرنیته شود و نیز به عنوان الگویی برای مقابله با مظاهر مدرنیسم غربی، از قبیل اومانیسم، سکولاریسم و ماتریالیسم قرار گیرد. در نتیجه توانست در عین اخذ جنبههای مثبت تمدن غرب، ارزشهای اسلامی را هم به آن بیفزاید و در نهایت، وحدت در ارزشهای اسلامی و کثرت در تکنولوژیها و شیوههای اعمال و اجرای آن ارزشها را به منصه ظهور برساند.
- و...
در پایان میتوان گفت که تا پیش از انقلاب اسلامی، نظریه پردازان بیشتر با نگاه مدرنیته به انقلابها نگاه میکردند؛ یعنی انقلاب در جهت مدرن شدن و نو شدن تلقی میشد، در حالی که انقلاب اسلامی نه تنها با مظاهر مدرنیسم غربی به مقابله پرداخت، بلکه جنبش بازگشت به خویشتن را مطرح کرد. بنابراین هدف انقلاب این بود که ضمن بهرهگیری از تکنولوژیهای مدرن روز، در جهت توجه بیشتر به اندیشه و تفکرات بومی تلاش کند.
حسین حاتمی
دیماه ۹۶