تلخترین خاطره دوران جبهه من مربوط به شهادت چهار فرمانده گروهان و سوختن شهدای غواص در یکزمان و در عملیات کربلای 5 بود/ جبهه یک دانشگاه انسانسازی بود که در آن درس برادری، فداکاری و جانبازی را آموختیم
به گزارش یزدرسا به نقل از صبح بافق؛ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بزرگترین رویداد تاریخی ایران اسلامی در طول تاریخ این سرزمین و بهخصوص دوران پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی بهحساب میآید.
در این جنگ نابرابر با دشمن تادندانمسلح، رشادتهایی مثالزدنی و در نوع خود بیسابقه رقم خورد که بعضاً از سوی رسانهها کمتر به آنها پرداختهشده است.
بر اساس این گزارش پای صحبتهای یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس در بافق نشستیم، شاید پنجرهای به دوران دفاع مقدس گشوده شود.
ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ؟
کاظم رستگاری متولد 18بهمنماه سال 1344 در یزد هستم تا سن دهسالگی ساکن یزد بودم پسازآن نیز به خاطر کار پدر به بافق عزیمت نمودیم.
در اوج انقلاب در راهپیماییها و تظاهرات مردمی شرکت و از سال 1361 نیز به عضویت بسیج و پایگاه شهید صدوقی درآمدم.
در سال 63 به خدمت مقدس سربازی اعزام و از مرداد سال 64 نیز عضو گردان رزمی و به جبهه حق علیه باطل اعزام شدم و تا پایان خدمت نیز در جبهه بودم.
در دیماه سال 65 به همراه سپاهیان حضرت رسول(ص) بهعنوان بسیجی عازم جبهه شدم و در عملیات کربلای 4 و5، شرکت داشتم. بعد از پایان جنگ نیز بهعنوان فرمانده پایگاه شهید صدوقی منصوب و بهعنوان سرباز کوچک ولایت و انقلاب در حال خدمت به بسیجیان هستم
برخورد خانواده در اعزام شما به جبهه چگونه بود؟
من چند نوبت به جبهه اعزام شدم که یک نوبت درست 3 ماه بعد از ازدواج بود.
وقتی امام خمینی (ره) دستور فوری اعزام رزمندگان را دادند من هم توانستم خانواده را متقاعد کنم تا با حضور بنده به جبهه رضایت دهند و خوشبختانه باروحیه خیلی عالی قبول کردند.
اگر دوباره جنگی روی دهد حاضر به شرکت فرزندانتان در جبهه خواهید بود؟
بنده معتقدم اگر روزی جنگی شود همه فرزندان نظام و انقلاب حاضرند بادل و جان جلوی متجاوزان و دشمنان بایستند.
چه درسهایی از جبهه گرفتید؟
جبهه به گفته معمار کبیر انقلاب یک دانشگاه انسانسازی بود ما در این دانشگاه درس برادری، فداکاری و جانبازی را بهوضوح در جبههها دیدیم و آموختیم.
نقش امام راحل در جبههها چگونه بود؟
امام (ره) بهدرستی فرمانده کل دلها بودند حتی کسانیکه در جبهه و جنگ نبودند همه پیروزیها و موفقیتهای دفاع مقدس به نفس مسیحای امام بود. از او به یک اشاره از ما به سر دویدن
از احساس خود در هفته دفاع مقدس بگویید؟
هفته دفاع مقدس در حقیقت یادآوری وزنده شدن ایثار و فداکاری و مجاهدت انسانهایی است که میشد جلوههای خدا را در چهره و عمل آنها بهوضوح دید.
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﮓ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ، ﭼﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ، ﭼﻪ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺗﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﯾد؟
زمانی که جنگ شروع شد 15 سال داشتم. احساس کردم میتوانم دین خود را به این اسلام و انقلاب ادا نمایم.
حضور فعال در پایگاه و بسیج، فعالیتهای فرهنگی، نظامی و اجتماعی را در حد توان انجام میدادم.
ﺍﺯ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﺤﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﺟﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ؟
خیلی جالب است که بگویم مردمی که با وضع زندگی متوسط و کمبضاعت حاضر بودند همه دارایی و داشته خود و حتی جان ناقابل خود را برای حفظ این نظام و کشور تقدیم کنند.
ﻋﻀﻮ ﭼﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ ﺷﺪﯾﺪ؟
فقط عضو بسیج شدم بااینکه در آن زمان گروهها و حزبهای متعددی تشکیل و فعالیت میکردند.
ﺍﺯ ﭼﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﻭ چند بار ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﺷﺪﯾﺪ؟
از مردادماه سال 1364 و در زمان خدمت مقدس سربازی در منطقه رزمی و در عملیات غرورآفرین والفجر 8
من سه نوبت به جبهه اعزام و همیشه بعد از انجام عملیات برمیگشتم.
ﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ عملیاتهای ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ؟
در عملیاتهای والفجر 8، کربلای 4، کربلای 5 و بیتالمقدس 7 حضور داشتم.
ﭼﻪ مسئولیتهایی ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺒهه ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺘﯿﺪ؟
در یک نوبت فرمانده دسته رزمی و بقیه نیز نیروی مخابرات و بیسیم چی گروهان بودم.
آیاﮐﺴﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻢ ﺷﻤﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ؟
خیر- ولی من بالای سر بیش از 10 نفر از شهدا بلافاصله بعد از شهادتشان رسیدم حتی چند شهید را نیز جهت اعزام به پشت جبهه جابجا کردم.
ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻠﺦ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﺪ؟
شیرینترین خاطره من مربوط به پیروزی عملیات والفجر8 بود که بعد از 24 ساعت جنگ سخت و سهمگین چون من مسئول مخابرات گروهان بودم اولین کسی بودم که خبر پیروزی رزمندگان اسلام را از طریق دستگاه به نیروهای اعلام کردم.
اما خاطره تلخ، وقتی صبح روز عملیات کربلای 5 به کانال رسیدیم متأسفانه صحنه زجرآور شهادت غواص مشاهده کردیم که قسمتی از اعضای ابدان مبارکشان در حال سوختن بود که خیلی گریه کردم و صحنه ناراحتکنندهای بود.
و زمانی که سر چهارراهی رسیدیم که 4 نفر از فرماندهان دسته گروهان ما در یک منطقه و در یکزمان با انفجار یک گلوله به شهادت رسیدند که این هم صحنه تلخی بود.
کدام شهدا همرزم شما بودند؟
من با شهید نظر سیفالدینی، شهیدمیرزا احمد برزگری، شهید حسین فتوحی، شهید علی بمان عسکری، شهید عبدالحسین ناظمی و شهید صادقی همرزم بودم.
درباره محور معنویت و صحنههای ایثار و فداکاری، رزمندگان و فرماندهان، آنچه را که شما شاهد بودید و هنوز گفته نشده است، بیان بفرمایید؟
من فکر میکنم در بعد معنویت و ایثار و مجاهدت رزمندگان دفاع مقدس به شایسته و در حد توان ادا گردیده ولی شاید باشند بعضی از آنها که بنده خبر ندارم.
آیا واقعیات جنگ بهدرستی به نسل جوان منتقلشده یا نه؟
واقعیتهای جنگ و دفاع مقدس به نسل جوانی که تشنه آن بوده و هستند رسیده و منتقل گردیده و آنچه مانده و در سینه کسانی هست که بعد از جنگ بهصورت گمنام یا در گوشه و کنار در حال گذران عمر هستند.
آیا با همرزمانتان هنوز ارتباط دارید؟ چند تن از همرزمان شهیدتان را نام ببرید؟
بله کموبیش با یادگاران دفاع مقدس و رزمندگان آن زمان هنوز هم ارتباط خیلی خوبی داریم اگرچه خودم را قابلیت و لیاقت در حد و شأن آنها هرگز ندیده و نمیدانم.
سخن آخر؟
سخنم با مردم و مسئولین است که قدر این انقلاب و نظام را بدانید که دستاورد جانفشانیها و ایثارگریهای شهدای بزرگوار است و از ارزشها پاسداری و نگذاریم خون شهدا پایمال گردد و سربازی در رکاب ولایت بوده و باشیم.
انتهای پیام/ع.ع