تماشای سوختن انسان های بی گناه در اتوبوس بدتر از مرگ بود/ راننده بی دلیل جای من را عوض کرد!
به گزارش خبرنگار یزد رسا از تفت، یاسر توکلی جوان تفتی، دوشنبه شب تهران را به مقصد یزد با اتوبوس اسکانیای تعاونی ۱۳ ترمینال جنوب در حالی ترک کرد که هیچ کس خبر نداشت کمتر از ۲ ساعت دیگر بزرگترین حادثه زندگی وی رخ خواهد داد.
همگی داستان برخورد اتوبوسهای یزد و تهران را شنیدهایم؛ تصادفی که حدود ساعت ۲۳ دوشنبه شب در کیلومتر ۲۸ اتوبان قم – تهران رخ داد و طی آن اتوبوسی که از اصفهان عازم تهران بود به علت ترکیدگی لاستیک بعد از برخورد با یک سواری هیوندا و شکستن گاردریل وارد مسیر مقابل شد و با اتوبوس اسکانیای اردکان یزد به صورت رخ به رخ برخورد کرد و ۴۴ نفر از هموطنانمان در شعلههای آتش سوختند و تعداد دیگری مصدوم شدند.
«یاسر توکلی» از بازماندگان حادثه تصادف دو دستگاه اتوبوس در اتوبان قم – تهران ، این حادثه دلخراش را این گونه تعریف می کند: در عقب اتوبوس خواب بودم قبل از تصادف بیدار شدم، اکثر مسافران در حال دیدن فیلم بودند و من در حال خواب و بیداری که دیدم اتوبوس فرمان را به چپ و راست می دهد و تعادل ماشین به هم خورد در همین حال به شدت راننده ترمز گرفت و من دستم را روی سرم گرفتم و خم شدم اما ناگهان همراه با صندلی به جلو پرتاپ شدم، پایم زیر صندلی گیر کرده بود و فریاد «از شیشه بیرون بپرید» را می شنیدم، آتش هم در دو یا سه متری از جلو به سمت عقب اتوبوس در حال پیشروی بود، نمی دانم چگونه! اما خواست خدا بود تا پایم که زیر صندلی گیر کرده بود، آزاد شود و کفشم همان جا ماند، در همین حال فریاد از شیشه بیرون بپرید را می شنیدم، دیدم گوشه یک شیشه شکسته است از همانجا به بیرون پریدم.
وقتی به بیرون ماشین پریدم، چند مجروح کنار اتوبوس افتاده بودند که دست یا پای آن ها شکسته بود، آن ها را به آن طرف خیابان و دور ار منطقه تصادف منتقل کردم و بعد با ۱۱۰ تماس گرفتم.
اتوبوس قسمت به قسمت از جلو منفجر می شد و کم کم آتش تمام اتوبوس را فرا گرفت، شلوغی اتوبان از حضور به موقع نیروهای امدادی جلوگیری کرد ولی یک آمبولانس ۱۰ دقیقه بعد از حادثه خود را به محل رسانده بود.
دو اتوبوس و یک سواری بین آن ها در آتش می سوخت و کسی کاری نمی توانست بکند، آتش تا چند متری شعله می کشید و کسی نمی توانست به محل حادثه نزدیک شود،
تا پایان عمر این حادثه را فراموش نمی کنم، چه صحنه دلخراشی بود، صدای جیغ زنان و بچه هایی که در آتش می سوختند، اینکه تو ببینی انسانی زنده زنده می سوزد و نتوانی کار بکنی از مرگ بدتر است، می دیدم کسانی را که در آتش می سوختند و در حال سوختن از یک طرف اتوبوس به طرف دیگر می دویدند ، جنازه های سوخته که شناسایی آن ها ممکن نبود از محل حادثه توسط نیروهای امدادی به بیرون منتقل می شد و دردناک ترین صحنه های عمرم را رقم می زد.
ما را به یکی از های بیمارستان قم منتقل کردند در آنجا عکس و آزمایش گرفتند و به من گفتند که مشکلی ندارم و یک مسکن به من زدند، من هم از آن جا با همان پای برهنه تا حرم حضرت معصوص(ع) پیاده رفتم، بادیدن گنبد نا خود آگاه اشک در چشمان حلقه زد و نمی دانستم چه بگویم!
بعد از زیارت به دفتر خدام حرم رفتم ویک دمپایی از آنجا گرفتم، به راه آهن رفتم تا بلیطی تهیه کنم اما نتوانستم، با سواری تا کاشان آمدم و به خواهرم زنگ زدم و گفتم که خدا را شکر صحیح و سالم هستم .
این جوان تفتی که یک پرنده فروشی دارد از علت سالم ماندنش می گوید: وقتی وارد اتوبوس شدم در جلوی اتوبوس و نزدیک راننده بودم اما نمی دانم چرا؟ راننده جای من را با کس دیگری در عقب اتوبوس عوض کرد و اگر در جلوی اتوبوس می ماندم شاید دیگر زنده نبودم، فقط خواست خدا بوده است، همان ابتدا که فهمیدم حادثه ای قرار است اتفاق بیافتد دستم را روی سر گرفتم «فقط گفتم یا ابوالفضل(ع)!»