ID : 12053553
یادداشت/به مناسبت روز زن

توجه به همسر در سیره مجاهدان


یکی از نمونه های موفقی که انسان باید از آن ها الگو گیری کنیم شهدای گرانقدری هستند که که در وصیتنامه های خود بر اطاعت از والدین و تکریم همسر تأکید کرده اند.

یزد رسا، یکی از نمونه های موفقی که انسان باید از آن ها الگو گیری کنیم شهدای گرانقدری هستند که که در وصیتنامه های خود بر اطاعت از والدین و تکریم همسر تأکید کرده اند.

به مناسبت روز زن و روز تکریم مقام مادران توجه به سیره شهدا برای الگو گیری  از این والا مقامان خالی از لطف نیست.

 

در این یادداشت به بررسی سیره شهدا در توجه به مقام زن  از نگاه همسران آن ها می پردازیم.

 

همسر شهید محمد ابراهیم همت  می گوید:

وقتی به خانه می آمد ، من دیگر حق نداشتم کار کنم ، بچه را عوض می کرد ، شیر برایش درست می کرد ، سفره را می انداخت و جمع می کرد ، پا به پای من می نشست لباس ها را می شست ، پهن می کرد ، خشک می کرد و جمع می کرد.

 

یکبار هم به گفت : من زودتر از جنگ تمام می شوم وگرنه بعد از جنگ به تو نشان می دادم تمام این روزها را چطور جبران می کردم .

 


به نقل از همسر شهید حاج عباس کریمی :
همیشه عادت داشت وقتی وارد اتاق میشدم بلند می شد و به قامت می ایستاد . یک روز وقتی وارد شدم روی زانوانش ایستاد ، ترسیدم گفتم عباس چیزی شده ؟ خندید و گفت : نه شما بد عادت شده اید . من همیشه جلوی تو بلند می شوم امروز خسته ام به زانو ایستادم . اصرار کردم که بگوید چه ناراحتی دارد بعد از اصرار زیاد گفت : چند روزی بود که پاهایم را از پوتین در نیاورده بودم انگشتان پاهایم پوسیده است نمی توانم روی پاهایم بایستم .

 


به نقل از همسر شهید محمد رضا دستواره :
وقتی به خانه می رسید گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد داخل . دیگر یک رزمنده نبود بلکه یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی . به محض ورود آستین بالا می زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می کرد ، غذا می پخت ، ظرف می شست ، حتی لباس هایش را نمی گذاشت من بشویم .

 


به نقل از مادر شهید علی ماهانی
هر وقت وارد اتاق می شدم نیم خیز هم که شده از جایش بلند می شد . اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم بلند میشد . یک روز که خانه نبودم از جبهه آمده بود دیده بود یک مشت لباس نشسته گوشه ی حیاط وجود دارد ،  همه را شسته بود . وقتی رسیدم بهش گفتم الهی بمیرم برات مادر . تو با یه دست چطور این همه لباس رو شستی ؟ گفت اگه دو دست هم نداشتم باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و تو زحمت شستن لباس ها را بکشی .

انتهای پیام/
 




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.