شکست سنگین و مفتضحانه آمریکا در افغانستان مهمترین خبر این روزهای دنیاست. این شکست با هیچکدام از شکستهای قبلی آمریکا از شکست در جنگ ویتنام تا شکست در جنگ سوریه قابل مقایسه نیست. «کارتر مالکاسیان» مشاور ارشد رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا که دو سال در ولایت هلمند بوده است، در کتاب ۵۰۰ صفحهای «جنگ آمریکا در افغانستان» که همین روزها منتشر گردیده مینویسد: «هیچ شکی وجود ندارد که ما جنگ را باختهایم» وی میگوید آمریکا این جنگ را در حالی باخته است که برای پیروزی در آن از «پیچیدهترین و کشندهترین نیروی هوایی جهان» استفاده کرده است. وی مینویسد آمریکا در حالی که از ۱۴۰ هزار نیروی مجهز به بهترین سلاحها استفاده کرد نتوانست بر حداکثر ۷۵۰۰۰ نیرویی که بهطور معیوب تجهیز شده بودند، پیروز شود. مالکاسیان اضافه میکند آمریکا در طول این ۲۰ سال بیش از دو تریلیون دلار هزینه کرده است. ملایمترین اعتراف مقامات آمریکایی به شکست در این جنگ از سوی «جن ساکی» سخنگوی کاخ سفید بیان شد. او در روز ۱۹ تیر گذشته به رسانهها گفت: «نمیتوانیم برای جنگ افغانستان اعلام پیروزی کنیم زیرا این جنگی است که طی ۲۰ سال موفقیت نظامی در آن حاصل نشده است».
«دیوید سدنی» دستیار پیشین معاون وزیر دفاع آمریکا در امور افغانستان، پاکستان و آسیای میانه، ۲۲ مرداد ماه در گفتوگو با بخش انگلیسیزبان شبکه الجزیره گفت: «پیامی که آمریکا دارد میفرستند این است که آمریکا نمیداند چه کار دارد میکند، سی روز پیش آمریکا ۳۰۰۰ نظامی خود را از افغانستان خارج کرد. اینها آخرین دسته از نیروهای جنگ آمریکا در افغانستان بودند».
نشریه «اکسیوس» آمریکا هم ۲۳ مرداد ماه نوشت: «لحظهای مهم فرا میرسد. پرچم آمریکا که بر فراز مناطق تحت حاکمیت آمریکا به اهتزاز درآمده است، به پایین کشیده میشود». عمق این فاجعه برای آمریکاییها تا آنجاست که ژنرال «دیوید پترائوس» فرمانده سابق نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان، در مصاحبه روز ۲۳ مرداد ماه با شبکه تلویزیونی بیبیسی گفت: «خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان یک کابوس است هیچ نشانه خوبی درباره بهبود وضع در آینده وجود ندارد».
هر چند آمریکاییها در هفتههای اخیر تلاش کردند تا با تصویرسازی کاذب، عمق افتضاحی که پس از ۲۰ سال جنایت و صرف دستکم دو تریلیون دلار هزینه و برجای گذاشتن دستکم شش هزار نظامی کشته آمریکایی به وجود آوردهاند را بپوشانند، اما ابعاد این شکست سنگین بهگونهای است که توفیقی در آن بهدست نیاوردهاند. واقعیت عریان این است که آمریکا در «طولانیترین جنگ تاریخ خود» - به تعبیر باراک اوباما- شکست خورده و با افتضاح تمام آن را ترک کرده است.
داستانپردازی بعضی از مقامات آمریکایی مثل دیوید پترائوس که سالها در اداره این جنگ سنگین مسئولیت مستقیم داشتهاند؛ از شکست در این جنگ به گونهای است که گویا دلیل ناراحتی آنان، شکست اخلاقی در این جنگ است. آنان میگویند ما علیرغم ۲۰ سال تلاش نتوانستیم تروریزم را در افغانستان ریشهکن کرده و مردم آن را نجات دهیم و یا میگویند شکست ما این است که نتوانستیم دموکراسی که با اشغال نظامی افغانستان! وعدهاش را داده بودیم محقق کرده و ناچار شدیم در میانه کارزار جنگ با تروریزم، مردم افغانستان را به حال خود رها کنیم. ولی این واقعیت ندارد. داستان اصلی، شکست اهداف راهبردی آمریکا در این جنگ است.
جنگ افغانستان براساس اسنادی که وجود دارد در حدفاصل سالهای ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۸ طراحی گردیده است. در سال ۱۳۷۳ ژنرال «پل ولفوویتز» که بعدها به مقام معاون وزیر دفاع آمریکا رسید، مأمور شد تا طرحی را برای تسلط مطلق آمریکا بر قرن ۲۱ آماده کند. او در این سال با مشارکت ۴۰۰ نیروی نظامی، اطلاعاتی و سیاسی تهیه طرح قرن ۲۱ آمریکا را آغاز کرد و در سال ۱۳۷۸ به پایان رساند. این گروه در دانشکده نیروی دریایی آمریکا در ایالت مریلند مستقر شد.
در طرح تهیه شده این تیم، یک مانع مهم شناسایی شد و آن وجود سیاستهای معارضهگرایانه چهار قدرت آسیایی علیه آمریکا یعنی روسیه، چین، ایران و هند بود. کمیته پل ولفوویتز برای رفع این مانع مهم، اشغال نظامی بلندمدت افغانستان که نقطه تلاقی این چهار قدرت آسیایی است، پیشنهاد کرد و به تصویب مقامات امنیتی و نظامی دولت «بیل کلینتون» رساند. براساس نگرشهای مطرحشده در همین کمیته، دولتی مرکب از نئوکانها در آمریکا سر کار آمد و حدود هفت ماه پس از آن واقعه تاریخی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به وقوع پیوست؛ تا مقدمات اشغال نظامی افغانستان فراهم شود. کما اینکه آمریکا حدود شش ماه پس از این واقعه، مجوز حمله به افغانستان را به دست آورده و این کشور را تصرف نظامی کرد.
همین روزها که عدهای در آمریکا ریاکارانه بحث شکست اخلاقی و نه نظامی یا سیاسی آمریکا در جنگ افغانستان را پیش کشیدهاند، «جان بولتون» مقام امنیتی دوران جرج بوش و دونالد ترامپ که توان پردهپوشی کمتری دارد، روز پنجشنبه ۲۱ مرداد ماه در حساب کاربری خود در توئیتر نوشت: «ما در افغانستان نیستیم تا ملت آنها را بسازیم ما برای محافظت از خودمان آنجا هستیم». بر اساس آنکه «بزرگترین استراتژی» سیاسی و نظامی آمریکا در قرن ۲۱، سیطره مطلق بر جهان بود، هماینک قلب این استراتژی که تسلط درازمدت نظامی و اطلاعاتی پنتاگون بر افغانستان بود، از کار افتاده است.
فرار بسیار مفتضحانه نظامیان آمریکایی از افغانستان، در رها کردن یک کشور نیست؛ چرا که این نوع رها کردن، پیش از این در ویتنام، سومالی، سوریه و... روی داده است، در وداع آمریکا با رویای تسلط بر جهان است. روزی که آمریکاییها با هدف مهار ایران، روسیه، چین و هند، افغانستان را به اشغال نظامی درآوردند، این چهار کشور از نظر موقعیتهای نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی در وضعیت برتر امروز نبودند. نظامیان آمریکایی، امروز در حالی کاملاً از افغانستان میروند که حتی قادر نیستند با جمعبندی مدنظر خود، ایران را پای میز مذاکره وین بیاورند و شرایط ایران را نادیده بگیرند.
جالب این است که آمریکا در صحنه افغانستان فقط در جنگ، زمین را به حریف واگذار نکرده بلکه حتی در مدیریت مذاکره هم شکست خورده است. دیوید سدنی دستیار پیشین وزارت دفاع آمریکا میگوید: «آمریکا در گفتوگوهای صلح دروغین و تقلبی با طالبان در دوحه حضور دارد. این گفتوگوها هیچگاه گفتوگوهای جدی برای صلح نبود بلکه در ارتباط با تسلیم شدن بود». این در حالی است که خیلیها با استناد به یک باور فراگیر که میگوید «وقتی آمریکا به ناچار در جنگ متوقف میشود، حرکت آن در پای میز آغاز میگردد»، باور نمیکردند میتوان در مذاکره هم آمریکا را شکست داد.
صحنه افغانستان میگوید آمریکا در مذاکره دوحه نیز شکست خورده است چرا که او در جریان مذاکرات نتوانست به مدلی دست پیدا کند که حداقل از نظر اخلاقی، شکست خورده دیده نشود. آمریکا در جریان مذاکرات نتوانست قدمی به نفع نوکران خدمتگزار خود - امثال اشرف غنی- بردارد. از این رو بدون اینکه بتواند هیچ تضمینی برای حتی حفظ جان آنان به دست آورد، نیروهای نظامی خود را با عجله از افغانستان خارج کرد. آمریکا این روزها با مقامات کشورهای مختلف شامل قطر، کویت، امارات، آلبانی، بلژیک و آلمان وارد مذاکره شده تا بلکه برای چند صباحی نوکران آمریکا را در خاک خود جای دهند.
آمریکا تاکنون حدود ۱۸ هزار نیروی نظامی و نیروهای وابسته به شرکتهای چندملیتی امنیتی را از افغانستان خارج کرده است و بقیه نیروهای نظامی خود را طی پنج تا شش روز آینده از طریق فرودگاه کابل خارج میکند. در همان حال بیش از ۳۰ هزار نیروی دوتابعیتی یعنی افغانی- آمریکایی وجود دارند که در طول این ۲۰ سال در خدمت ارتش متجاوز آمریکا بوده و نیروی آن به حساب میآیند. این نیروهای افغانی- آمریکایی همانهایی هستند که این روزها به فرودگاه کابل هجوم آورده و بعضاً از هواپیماهای آماده پرواز آمریکایی آویزان شده و رسانههای آمریکایی تلاش میکنند آنان را سینهچاکان افغانی آمریکا جا بزنند که مرگ را بر زندگی زیر سایه ترس در افغانستان ترجیح میدهند! اما حقیقتاً اینها همان مزدورانی هستند که شریک جنایات نیروی هوایی تروریست آمریکا بهحساب میآیند.
فرار نیروهای آمریکا از افغانستان به فرار آنان از ایران در آبان ۱۳۵۸ شباهت دارد. براساس یادداشتی که سازمان رادیویی آمریکا (NPR) منتشر کرده است، در جریان فرار نظامیان و دیپلماتهای آمریکایی از افغانستان، به دیپلماتهای آمریکایی در سفارتخانه این کشور در کابل دستور داده شده است تا اسناد، مقالات مهم و رایانهها را قبل از خروج از بین ببرند. در همین ایام یک مقام دولتی آمریکا به نشریه اکسیوس گفته است «اوضاع بر روی زمین بهسرعت در حال تغییر است، بهطوری که مقامات ارشد گزارشها را هر روز دریافت میکنند». وحشت این روزهای مقامات آمریکایی فقط با وحشت آنان در آبان ماه سال ۱۳۵۸ قابل مقایسه است.
اگر آن روز آمریکا باید کشور ایران که بارانداز اصلی قدرت نظامی و اطلاعاتی آن در قرن بیستم بود را مفتضحانه ترک میکرد امروز هم باید کشور افغانستان که بارانداز اصلی قدرت نظامی اطلاعاتی آن در قرن بیست و یکم بود را ترک کند؛ با این تفاوت که آمریکا در طول سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۹ که از امکانات عظیم خود در ایران بهره میبرد، در جهان معارضی نداشت و لذا توانست ۳۵ سال با خیال آسوده بر ایران و از طریق ایران بر منطقه حکومت کند؛ اما این موضوع درباره افغانستان و سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ یک تفاوت اساسی دارد و آن وجود انقلاب اسلامی ایران و نظام هوشمند و مستحکم برآمده از آن است. جمهوری اسلامی در طول این ۲۰ سال نگذاشته آب خنک از گلوی آمریکا پایین برود و در نهایت در زمانی بسیار کوتاهتر آن را ناگزیر به فرار از افغانستان کرده است.
اخراج آمریکا از افغانستان خود به خود واقع نشده و موضوعی بسیار بزرگتر از حجم توانایی و پیچیدهتر از حجم ذهنی یک گروه است. طرح اخراج آمریکا از افغانستان، عراق و بقیه منطقه، طرح جمهوری اسلامی ایران است که با دقت و جزئیات بسیار و زمانبندی و استفاده مصلحانه از نیروهای مختلف منطقهای صورت گرفته است.