ID : 24824553
مدیر حوزه علمیه استان یزد عنوان کرد

داستان پاداش خدمت به زائرین اربعین


مدیر حوزه علمیه استان یزد در جمع معاونین و کارکنان حوزه علمیه استان یزد؛ به بیان فواید زیارت اباعبدالله الحسین و پاداش خدمت به زائرین اباعبدالله الحسین علیه السلام پرداخت.

به گزارش یزد رسا؛ حجت الاسلام والمسلمین محمد شمس در جمع معاونین و کارکنان حوزه علمیه استان یزد؛ به فواید زیارت اباعبدالله الحسین اشاره کرد و گفت:«دفع پریشانی»،«حفظ ارث و اموال»،«لقاء الله»،«قضای حوائج»،«طول عمر»،«افزایش رزق و روزی»،«آمرزش گناهان»،«ایام زیارت ابا عبدالله الحسین جز عمر انسان محسوب نمی شود»،«دفع بلایا»،«اعطاء خیر و برکات»،«اعطاء ثواب حج»،«رفع عقوبت عالم قبر و قیامت»،«جایگاه بهشت برین» این 13مورد شامل افرادی می شود که زیارت سیدالشهدا مشرف شوند.

مدیر حوزه علمیه استان یزد به بیان داستانی از ثوب و پاداش خدمت در راه امام حسین(ع)اشاره و کرد و افزود: از پدر بزرگ آقای دعائی از زبان علی فلج زارچی بیان می کند که در زمان قدیم مردم برای زیارت سیدالشهدا به صورت کاروانی با اسب و قاطر حرکت می کردند ، به آنجا که می رسیدند حیوانات را در مکانی می بستند و خود نیز به داخل کاروانسرا رفته و استراحت می کردند، علی فلج زارچی می گوید یکی از نیمه های شب در هنگام رفتن به حرم، مشاهده کردم که پالان اسب شخصی به نام سید به گردن اسب گیر کرده و اسب در حال خفه شدن است ، در همان حالی که نیمه بدنم فلج بود به اسب کمک کردم و او را از مرگ حتمی نجات دادم. پس از آن زمانیکه به کاروانسرا باز گشتم دیدم که هیچ کدام از دوستانم در کاروانسرا نیستند و به تنهایی با هر سختی بود خودم را به حرم رساندم.

وی ادامه داد: نزدیک حرم که شدم منتظر می ماندم تا شخصی برایم دعای زیارت بخواند، در همان حین شخصی به من گفت: زائری؟ می خواهی برایت زیارت بخوانم؟ من هم در جواب آن شخص گفتم: بخوان اما پولی ندارم که در قبال خواندن زیارت به تو بدهم ، آن شخص هم در جواب من گفت برای خواندن زیارت از تو پولی نمی خواهم و برایم زیارت را خواند.

حجت الاسلام والمسلمین شمس خاطر نشان کرد: آن شخص دوباره به من گفت زائری می خواهی برایت اذن دخول هم بخوانم و باز من به آن شخص گفتم پولی ندارم که به تو بدهم و بازهم آن شخص جواب داد از تو پولی نمی خواهم و اذن دخول را نیز خواند. زمانی که با آن شخص وارد شدم اعمال زیارت را انجام دادم و به محض اینکه آمدم به طرف دیگر بروم آن شخص به من گفت که اینجا نرو، چون اینجا جایگاه شهدا است و به آنها بی احترامی می شود، من با شنیدن این حرف به سمت ضریح بازگشتم و به خواندن نماز مشغول شدم، در زمان خواندن نماز، حالت مکاشفه به من دست داد زمانی که به ضریح نگاه کردم دیدم که حضرت ابالفضل العباس در سمت راست و حضرت علی اکبر در سمت چپ امام حسین(ع) نشسته اند. سپس اما حسین(ع) به حضرت ابالفضل العباس گفتند که نام کسانی که زائر ما بودند ، کسانی که درهمی در راه ما دادند و کسانی که قدمی در راه ما برداشتند را بنویس.

مدیر حوزه علمیه یزد افزود: سپس امام حسین(ع) شروع کردند به نام بردن افراد و گفتند که نام حبیب الله شرب العینی را که در کوه تفت به ما سلام داده است را بنویس، حبیب الله شرب العینی شخصی بود که می خواست به کربلا برود اما نشده بود و در آن هنگام به روی کوهی نزدیک شرب العین رفته و با حالت گریه به سید الشهدا سلام داد. و دوباره امام حسین(ع)گفت: نام زنی را در الی آباد و نام کد خدای مجوسی این روستا و علی فلج زارچی را نیز جز زائران ما بنویس که اسب سید را از مرگ نجات داد. وقتی اسم خودم را شنیدم از حالت مکاشفه خارج شدم و به اطراف نگاه کردم ودیدم از آن شخصی که برایم دعا و زیارت خوانده بود خبری نیست.

وی اظهار داشت: بعد از آن علی فلج نزد من آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد و من به او گفتم این داستان را برای کسی بازگو نکن و وقتی به ایران بازگشتیم خواب یا واقعیت داستان تو مشخص خواهد شد.به ایران بازگشتیم و به الی آباد زارچ رفتیم ، در آن زمان هم رسم بود زمانیکه که شخصی از زیارت باز می گشت همه برای دیدار با او به استقبالش می رفتند ، زمانیکه همه آمدند کد خدای مجوسی را دیدم و به او گفتم امام حسین(ع) نام تو را جز زائران خودش نوشته است و آن داستان سه شاهی هیزم چیست؟ کد خدا پاسخ داد که این داستان را از کجا می دانی چون از این ماجرا کسی جز من، خدا و آن زن هیچ کسی با خبر نیست، کد خدا داستان این سه شاهی را برایم گفت: روزی به خانه بازگشتم دیدم که زنی با مقداری هیزم در حال خارج شدن از خانه من است به او گفتم که این هیزم ها را کجا می بری، آن زن گفت این هیزم ها را به قیمت سه شاهی از زنت خریدم و چون زائر امام حسین(ع)هستم و در مسیر بازگشت به کرمان نیاز به هیزم برای پخت و پز دارم ، این ها را خریدم و من نیز چون دیدم که زائر سیدالشهدا است سه شاهی را به او بازگرداندم و هیزم ها را نیز به او بخشیدم. و بعد از آن زمانیکه که حبیب الله شرب العینی شنید که ما به شهر بازگشتیم به دیدار ما آمد و آن زمان به او گفتم که حبیب الله داستان کوه تفت چیست؟ چون امام حسین(ع)تو را نیز جز زائران خود نام برده است و حبیب الله شرب العینی داستان کوه تفت را تعریف کرد و آن زمان همه به داستان و مکاشفه علی فلج زارچی یقین آوردیم.

 

 




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.