ID : 10910373
بافق در ایام انقلاب به روایت امام جمعه بافق:

در دوران طاغوت استقلال مطبوعاتی وجود نداشت/ راننده عرق خور که حسابی کتک خورد


امام جمعه بافق در مورد وضعیت مطبوعات در دوران طاغوت گفت: که در آن دوران تعداد اندکی روزنامه و مجله وجود داشت و همه آنها وابسته بودند حتی سردبیر تعدادی از آنها وابسته به فراماسون ها و ساواکی ها بود.در آن دوران تمام مسائل مطبوعات تحت کنترل آنها بود واستقلال مطبوعاتی وجود نداشت.

به گزارش یزد رسا به نقل از بافق خبر، در دیدار جمعی از اصحاب رسانه با امام جمعه شهرستان بافق،وی به بیان خاطراتی از زمان انقلاب و شرایط آن زمان پرداخت.

 

در دوران طاغوت استقلال مطبوعاتی وجود نداشت

امام جمعه بافق در مورد وضعیت مطبوعات در دوران طاغوت اینچنین بیان داشت که در آن دوران تعداد اندکی روزنامه و مجله وجود داشت و همه آنها وابسته بودند حتی سردبیر تعدادی از آنها وابسته به فراماسون ها و ساواکی ها بود.در آن دوران تمام مسائل مطبوعات تحت کنترل آنها بود واستقلال مطبوعاتی وجود نداشت.

سلیمانی گفت:پس از انقلاب تحولی بزرگ در تمام زمینه ها ایجاد شد و از مطبوعات خواست در امر اطلاع رسانی امانت داری را حفظ نمایند و صادق باشند.

 

اخبار دیر به بافق می رسید

در اوایل انقلاب چون بافق با مرکز استان خیلی فاصله داشت اخبار انقلاب دیرتر به بافق می رسید ولی با این وجود حضور جوان ها باعث حرکتهای خوبی شد.

 

معلمین و روحانیون پیشتاز انقلاب در بافق بودند

حرکتهای انقلابی در بافق در اوایل توسط معلمین بافق اتفاق افتاد و بنده نیز با حوزه علمیه قم ارتباط ارتباط داشتم و بعضی کتابها را به بافق می آوردم .

گروهی دیگر نیز دانشجویان بافقی بیرون از استان بودند که به کمک می امدند.

مثلا وقتی عکس امام خمینی(ره) به بافق میرسید آن را به صورت کلیشه در می آوردند و بر سردر منازل با رنگ حک می کردند که هنوز بر سر در بعضی منازل این تصاویر وجود دارد.

 

رساندن پیام انقلاب در بافق خیلی سخت بود

رساندن پیام انقلاب در بافق خیلی سخت بود بخاطر شرایط اقتصادی شرکت سنگ آهن  و وجود سرهنگ غلامی در پست ریاست انتظامات آهنشهر (که این شخص بسیار به شاه و فرح وابسته بود) باعث شده بود که با وجود روسها بخاطر سنگ اهن در بافق ،آمریکاییها شرایط را از طریق نفوذیهای خود کنترل نمایند.

 

مردم راننده عرق خور را تا راه داشت کتک زدند

در آن زمان یک راننده به بافق آمده بود و در یک رستوران عرق خورد، مردم تا متوجه شدند او را حسابی کتک زدند و این باعث شد صاحب رستوران دیگر عرق نفروشد.

summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.