دین و دولت در دموکراسی و مردمسالاری دینی
یزد رسا؛ بررسی تفاوت رابطهی دین و سیاست میان دو نظام دانایی متفاوت دموکراسی و مردمسالاری دینی، محور این پژوهش است. براین اساس، سخن به سوی ارتباط میان دین و سیاست به صورت کلی سوق مییابد. سخن از ارتباط میان سیاست و دین سخنی است نه چندان جدید و قدمتی بهسان تفکر بشریت در حوزهی زندگی جمعی دارد. ظهور ادیان مختلف در طول تاریخ و نوع نگاه و نگرش آنان به سیاست از مباحث رایج آنان، چه به لحاظ ایجابی و چه به لحاظ سلبی، بوده است. در کنار مسئلهی فوق، بحث از رابطهی میان دین و نظام سیاسی و دولت دیگر بحثی است که از زیرشاخههای رابطهی میان دین و سیاست محسوب میگردد. قبل از ورود به بحث نیازمند واضحسازی مفاهیم مرکزی موضوع مورد نظر هستیم. دین چیست؟ دولت و نظام سیاسی چیست؟ دموکراسی و مردمسالاری دینی چیست؟ پس از پاسخ به این سؤالات، نسبت میان دین و دو نظام سیاسی فوقالذکر را مورد بررسی قرار میدهیم.
تعریف دین و انتظار از دین
در ابتدا، نیازمند ارائهی تعریف از دین هستیم؛ چرا که هر تعریفی که از دین داده شود، تکلیف سخن از رابطهی آن با سیاست و دولت مشخص میسازد. تعریف از دین در عین حالی که ساده مینماید، در همان حال ممتنع نیز هست. تعریف از دین نشان از نوعی جهانبینی و نگرش به خلقت و پدیدههای هستی از سوی تعریفکنندگان آن دارد. تعریف آن از زوایای مختلف فلسفی، جامعهشناختی، روانشناختی و... صورت گرفته است. بدیهی است که تعریف اندیشمند دینی متفاوت از اندیشمندی است که صرفاً بهعنوان یک دینشناس به تعریف دینو شمول حوزهی آن میپردازد.
علامه طباطبایی بهعنوان اندیشمندی شیعی کارکرد دین را فراتر از بعد معنوی، عبادی و اخروی میداند و جهان گیتی را هم جزئی مهم از قلمروی دین معرفی میکند که دارای دستوراتی است این جهانی و آن جهانی.
علامه طباطبایی بهعنوان اندیشمندی شیعی کارکرد دین را فراتر از بعد معنوی، عبادی و اخروی میداند و جهان گیتی را هم جزئی مهم از قلمروی دین معرفی میکند که دارای دستوراتی است این جهانی و آن جهانی. ایشان، در این باره، مینویسد: دین، عقاید و یک سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند، اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است (محمدحسین طباطبایی، 1378، ص 14). در نگاه علامه همچون بسیاری دیگر از فقها و اندیشمندان اسلامی، دین به دو قسم عبادات و معاملات تقسیم میشود. علامه در جایی دیگر مینویسد: دین نظام عملى مبتنى بر اعتقاد است که مقصود از اعتقاد در این مورد تنها علم نظرى نیست؛ زیرا علم نظرى به تنهایى مستلزم عمل نیست، بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروى بر طبق مقتضاى علم قطعى است (ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 64)
همانگونه که در این تعریف مشاهده میشود، در چنین تعریفی از دین میان دنیا و آخرت تقابلی وجود ندارد؛ بلکه این دو مکمل یکدیگر هستند. دنیا سرآغازی است برای دستیابی به هدفی بزرگتر که همانا سعادت انسانی است. علامه بر این اساس است که مینویسد: دین روش مخصوصى است در زندگى که صلاح دنیا را به طورى که موافق کمال اخروى و حیات دائمى حقیقى باشد، تأمین مىنماید. پس در شریعت باید قانونهایى وجود داشته باشد که روش زندگانى را به اندازهی احتیاج، روشن سازد (تفسیر المیزان، ج 2، ص 182).
اندیشمند دینشناسی چون دورکیم در نگاهی متفاوت، تعریفی متفاوت نیز از دین ارائه میدهد. او در تعریف و کارکرد دین صرفاً حوزهی شمول دین را جهان دیگر، یعنی جهان آخرت، میداند. به این ترتیب، او میان این جهان و آن جهان تقابل برقرار میسازد.
از دیگر سوی، اندیشمند دینشناسی چون دورکیم در نگاهی متفاوت، تعریفی متفاوت نیز از دین ارائه میدهد. او در تعریف و کارکرد دین صرفاً حوزهی شمول دین را جهان دیگر، یعنی جهان آخرت، میداند. به این ترتیب، او میان این جهان و آن جهان تقابل برقرار میسازد. او در این باره مینویسد: دین دستهای همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور لاهوتی (مجزا از امور ناسوتی) که این باورها و عقاید و روشهایِ ثابت و غیرِ قابلِ تغییرِ همهی کسانی را که پیرو آنها هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام امت متحد میکند (David Wallechinsky،2009،p 63).
در دو تعریف فوق، تفاوت در جهانبینی به دو تعریف متفاوت از دین و در نتیجه حوزههای قابل تعریف در دین را نشان میدهد؛ درحالیکه در نگاه اسلامی علامه طباطبایی دین دو قلمروی لاهوت و ناسوت یا آسمان و زمین یا آخرت و دنیا را دربرمیگیرد. در نگاه دورکیم، قلمروی دین صرفاً به لاهوت و آخرت برمیگردد. بدیهی است با چنین نگاهی حوزهی انتظار از دین هم در برابر سیاست و دولت متفاوت خواهد بود.
این سؤال که چه رابطهای میان دین و سیاست وجود دارد، به سؤالی عامتر برمیگردد که پرسش از رابطهی میان دین و دنیاست. ماکس وبر، از اندیشمندان بزرگ جامعهشناسی دین، در پی پاسخ به این پرسش است که مذاهب و ادیان را به دو دستهی بزرگ تکساحتی و دوساحتی تقسیم میشوند.
انتظار از دین
این سؤال که چه رابطهای میان دین و سیاست وجود دارد، به سؤالی عامتر برمیگردد که پرسش از رابطهی میان دین و دنیاست. ماکس وبر، از اندیشمندان بزرگ جامعهشناسی دین، در پی پاسخ به این پرسش است که مذاهب و ادیان را به دو دستهی بزرگ تکساحتی و دوساحتی تقسیم میشوند.
مذاهب بزرگ دنیا به یک میزان دارای داعیهی سیاسی نبودهاند. البته آموزشهای همهی ادیان کموبیش معطوف به تنظیم زندگی اجتماعی و سیاسی بوده است... یکی از تفاوتهای کلی را باید در بین مذاهب شرق و غرب یا مذاهب وحدت وجودی و مذاهب علوی جست.
در مذاهب وحدت وجودی میان ملکوت و ناسوت تمیزی داده نمیشود و کل هستی واحد و مقدس است. پیامبران مذاهب وحدت وجودی رسولانی نیستند که از ملکوت به ناسوت پیام آورند... مذاهب وحدت وجودی توانایی بالقوهی اندکی برای سیاسی شدن داشتهاند؛ زیرا در آنها حرکتی از ناسوت به لاهوت صورت نمیگیرد. در مقابل مذاهب علوی یا دوساحتی، تصور جدایی میان لاهوت و ناسوت زمینهی حرکتهای اجتماعی و سیاسی برای رسیدن به مدینهی فاضله را در برداشته است. در این مذاهب، تصور این است که میباید جهان ناسوتر را به موجب معیارهای پیام و رسالت مذهبی لاهوتی ساخت. این مذاهب را فعالتر و سیاسیتر ساخته است.
بنابراین، به طور کلی مذاهب یهودیت، مسیحیت و اسلام سیاسیتر از مذاهبی مانند مذاهب برهمایی و بودایی است (بشیریه، 1374، ص 227). «آیزنشتاد» نظریهی وبر را گسترش داده و معتقد است در ریشهیابی نظامهای فرهنگی جهان، نقطهی آغاز همهی آنها مذهب است. مذاهبی که بین عوالم لاهوت و ناسوت، تفکیک قائل شدهاند. وی براین اساس مذاهب را از جهت نوع رابطهای که بین نظم استعلایی یا آسمانی و نظم زمینی ترسیم شدهاند مورد بررسی قرار میدهد.
تعریف نظام سیاسی و دولت
نظام سیاسی شکل و ساخت قدرت سیاسی و تمام نهادهای عمومی مثل پارلمان، احزاب و نظام سیاسی یک ساختار کلی است و موضوع آن را قدرت سیاسی تشکیل میدهد. نظام سیاسی یک ساختار کلی و فراگیر است که دیگر نهادها در داخل آن شکل میگیرد؛ بنابراین دولت یک (جز) است و نظام سیاسی یک (کل).
یکی از اندیشمندان معاصر در تعریف نظام سیاسی و به صورت خاص نظام سیاسی اسلامی مینویسد: از آن رو که دولتها بر بنیاد فرهنگها بنا میشوند، جوامع اسلامی نیز دولت یا دولتهایی متناسب با نیازها و الزامات فرهنگ خود ساختهاند و میسازند. نظام سیاسی اسلام را مجموعهی بههمپیوستهای از فعالیتهای سیاسی تلقی میکند که توسط شمار بزرگی از کارگزاران و با هدف خاصی تعهد شده و انجام میگیرد. این سیستم از عناصری همبسته تشکیل شده است که هر کدام بهتنهایی بخشی از نظام سیاسی اسلام را تشکیل داده و نهادها و گروههای معینی را شامل میشوند. این ویژگی سیستم سیاسی را عناصر ساختاری یا به طور کلی «ساختار» نظام سیاسی اسلام مینامند (فیرحی، نظام سیاسی و دولت در اسلام، ص 8).
دموکراسی
دموکراسی از دو واژهی «دموس» و «کراتوس» تشکیل شده است. دموس میتواند هم به معنای کلیهی شهروندانی باشد که در پولیس یا دولتشهر زندگی میکنند و هم به معنای «اراذل و اوباش» یا «تودهی عوام» و یا «اقشار فرودست» بهکار رود. کراتوس میتواند هم به معنای «قدرت» و هم به معنای «قانون» باشد که این دو معنای یکسانی ندارند؛ زیرا میتوان گروهها یا افرادی را به تصور در آورد که بیآنکه بهصورت رسمی و مشهود حکومت کنند، دارای قدرت باشند.
به این ترتیب، ممکن است در یک دموکراسی صوری که به نظر میرسد مردم یا نمایندگان مردم حکومت میکنند، توزیع قدرت واقعی کاملاً غیردموکراتیک باشد. یا برعکس، در یک نظام سیاسی، که در آن سلطنت یا اشراف به صورت فرمایشی حکومت میکنند، شاید این واقعیت آشکار نباشد که قدرت واقعی در دستان مردم است. این ابهام در هر دو واژهی سازندهی دموکراسی، از زمان شکلگیری مفهوم و واقعیت دموکراسی وجود داشته است و برای درک معنا و تاریخ دموکراسی اهمیت ویژهای دارد (آنتونی آربلاستر، 1385، ص 29).
به صورت کلی، بدون اشاره و پرداختن به مناقشههای مربوط به دموکراسی، منظور از دموکراسی امروزه به سیستمی از حکومت گفته میشود که مؤلفههای ذیل را در بردارد: آزادی فردی، دفاع از حقوق اساسی افراد بر طبق قوانین موضوعه، حمایت از نظام نمایندگی، مقید ساختن شیوهی اعمال قدرت به قیود قابل اجرا، انتخابی شدن مناصب تأکید بر ضرورت تفکیک قوا و... (بشیریه، 1379، ص 12).
ظهور مذهب در عرصهی سیاست در دورهی مدرن و در دو دههی پایانی قرن بیستم، در زمانی که دو مکتب عمدهی سیاسی لیبرال و مارکسیستی در توافقی نانوشته بر مذهب در عرصهی عمومی خط کشیده بودند، پیروزی انقلاب اسلامی نظریهی جمهوری اسلامی را به ارمغان آورد و در دو دههی پس از آن، نظریهی مردمسالاری دینی شکل و قوام یافت.
مردمسالاری دینی
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 1357 و شکلگیری نظریهی مردمسالاری دینی لحاظ زمانی در برههای شکل گرفت که بسیاری بر آن بودند که مذهب محکوم به فنا بوده و نقش و کارآمدی خود را در دوران مدرن از دست داده است. ظهور مذهب در عرصهی سیاست در دورهی مدرن و در دو دههی پایانی قرن بیستم، در زمانی که دو مکتب عمدهی سیاسی لیبرال و مارکسیستی در توافقی نانوشته بر مذهب در عرصهی عمومی خط کشیده بودند، پیروزی انقلاب اسلامی نظریهی جمهوری اسلامی را به ارمغان آورد و در دو دههی پس از آن، نظریهی مردمسالاری دینی شکل و قوام یافت.
ادعای مردمسالاری دینی بر آن است که میان ارزشها و آموزههای دینی و اقتضائات دوران مدرن مغایرت و ناسازگاری وجود ندارد و میتوان دین را در عرصهی سیاست متجلی ساخت. مردمسالاری دینی الگویی است واقعبینانه مبتنی بر ارزشهای دینی در جامعهی اسلامی در عرصهی عمومی.
Related Assets:
- رئیسجمهور: به زور شلاق نمیشود مردم را راهی بهشت کرد
- برخی متوهمان مدام غصه دین و آخرت مردم را می خورند/دین را نباید به دست دولت داد
- آقای روحانی! رهبر انقلاب قبلاً بحث کرده اند!
- روحانی گفتمانی از خود ندارد
- فراهم کردن زیرساخت های معنوی توسط دولت،مقدمه کمال و بهشتی شدن مردم است/بستر سازی سعادت مردم وظیفه حکومت اسلامی
- آقای رییس جمهور! مگر نه اینست که سیاست ما عین دیانت ماست؟!!
- پرچم نهضت اسلامی پس از امام (ره) به سردار رادمرد نهضت اسلامی سپرده شد
- بررسی میزان تحقق وعده های فرهنگی-اجتماعی رئیس جمهور
- «استکبار ستیزی»؛ از آموزههای روشن و صریح قرآن کریم است