ID : 31945201

زلزله کاسبی ندارد


نمی‌گذارند بپرسی «حالا چند نفر از تلفات مربوط به مسکن مهر بوده است و چند نفر مربوط به دیگر ساختمان‌ها؟» نمی‌گذارند به ذهنت هم خطور کند «تکلیف بقیه بافت‌های فرسوده و روستایی چه می‌شود؟

یزدرسا؛ 1- زمین شروع می‌کند به لرزیدن و لوسترها و چراغ‌ها تکان‌تکان می‌خورند و کتاب‌های توی قفسه‌ها می‌ریزند پایین؛ یعنی زلزله آمده است. وحشت می‌ریزد توی جان مردم و می‌گردند دنبال راه فرار یا جان‌پناهی. آنها که نیک‌بخت‌ترند، آشیانه‌شان آسیبی نمی‌بیند. آنها که بدشانس‌تر باشند خانه‌خراب می‌شوند ولی جان سالم به در می‌برند. اما گاه در این میان سقف و دیوار خانه‌ها می‌ریزند بر جان و تن آدمیان و داغی می‌گذارند بر دل‌ها که تا ابد سرد نمی‌شود. زمین می‌لرزد و آدم‌ها را به معنای واقعی کلمه خانه‌خراب می‌کند. میان زن و مرد و پدر و فرزند فاصله می‌اندازد و عکس‌ها مخابره می‌شوند از «مادری نشسته بر سر نعش دختر» و «پدری که دست ‌خالی آوارها را کنار می‌زند» و انگار دوباره «بم» شده است و هزارهزار حامد عسگری توی مغزت می‌خوانند «بنویسید زنی مُرد که زنبیل نداشت/ پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت...»

2- عکس‌ها که مخابره می‌شوند و خبرها که می‌رسند، آتش می‌افتد به جان مردم. بغض‌ها که شکست و اشک‌ها که ریخت، هر کس راه می‌افتد تا در حد توان کاری کند. با اهدای خون، یا رساندن پتو و کنسرو و آب‌معدنی، یا کارت به کارت کردن مبلغی که از دست‌شان بر‌می‌آید، دنبال آن هستند که آتش افتاده بر خانه هموطن و هم‌نوع‌شان را خاموش کنند. خبرهای تازه‌تر می‌رسند و داغ‌ها را تازه‌تر می‌کنند.

3- زلزله همه‌چیز را زیر و رو می‌کند و فرصت مناسبی می‌شود برای کاسبی کردن و برای دزدی. بعضی هجوم می‌آورند که اموال زیر آوار را به غارت ببرند و بعضی هم قیمت اجناس را بالا می‌برند. اینها اما دزدها و کاسب‌های خرده‌پا هستند. دزدهای بزرگ‌تر و کاسبان کلان، زودتر از مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران امواج زلزله‌ احساسات مردم را درمی‌یابند. می‌فهمند که آشفته‌بازاری به پا شده است برای به تاراج بردن احساسات پاک مردم و مصادره کردن‌ آنها به نفع مقاصد سیاسی‌شان. برای زلزله ملیت قائل می‌شوند و «زلزله عراق»‌ می‌خوانندش. امیدوار که ته ذهن و توی ناخودآگاه مردم بذری کاشته باشند که «این بلا هم از آن همسایه به ما رسید». آنها که جز در هوای سیاست نزیسته‌اند، باز هم می‌چرخند و می‌جویند تا ببینند «دیگر از این زلزله چه چیزش را می‌توان به نفع جریان سیاسی ما به کار گرفت؟... درسته! مسکن مهر».

4- مسکن مهرِ ارزان و ویژه‌ محرومین و البته پراشکال و ایراد می‌شود طعمه‌ خبری بعدی. عکس‌های چند ساختمان مسکن مهر تخریب شده مخابره می‌شوند و می‌شوند موضوع اصلی «پسازلزله». نمی‌گذارند بپرسی «حالا چند نفر از تلفات مربوط به مسکن مهر بوده است و چند نفر مربوط به دیگر ساختمان‌ها؟» نمی‌گذارند به ذهنت هم خطور کند «تکلیف بقیه بافت‌های فرسوده و روستایی چه می‌شود؟ چقدر نقش داشته‌اند در تلفات؟ مقصر کیست در نوسازی نشدن‌شان؟» پرسیدن از «تنها بیمارستان شهر که در زمین‌لرزه تخریب شده است» و «زمان پایان کار گرفتن همین مسکن‌های مهر» به گناهی نابخشودنی تبدیل می‌شود. از جایگزین‌های مسکن مهر دیگر نمی‌شود سخن گفت و از مردمی که به ناچار مجبورشان کرده است به «مهر‌نشینی». وگرنه کیست که نداند با آن قیمت‌ها ویلای لواسان تحویل آدم نمی‌دهند.

5- در همین هیاهو، مردمی که زمین زیر پایشان و زندگی‌شان لرزیده است فراموش می‌شوند. دعوای ما می‌شود «زلزله عراقی» و «مسکن مهر». یادمان می‌رود طلب کنیم کمک به مردم به خاک‌سیاه‌نشسته را و فریاد زدن این موضوع را که «سیاه زمستان در پیش است و کاری باید کرد و سقفی باید ساخت». یادمان می‌رود یک پژوهش علمی و دقیق بخواهیم که «مقصر که بود در این فاجعه؟» و بعد دنبال محاکمه کردنش برویم و در کنارش حواس‌مان به بقیه مسکن‌های ناایمن باشد. آنها که جز در هوای سیاست نزیسته‌اند، فضا را چنان شلوغ می‌کنند که یادمان می‌رود اول بار برای چه بغض پنجه زد بر گلویمان و اشک حلقه زد توی چشمان‌مان و راه افتادیم که کاری کنیم.

 

منبع: فرهیختگان




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.