سفارش رهبر انقلاب درباره سران فتنه در روز عاشورای88/ ماجرای نامه فتنهگران به تروریستها در سال ۸۹
به گزارش یزدرسا، سردار نجات، جانشین رئیس سازمان اطلاعات سپاه روز گذشته مهمان برنامه دست خط بود. در ادامه بخشهایی از صحبتهای وی در این برنامه را از نظر میگذرانیم:
واقعا یکی از بهترین مقاطع عمر خدمتی من همین مقطعی بود که خدمت مقام معظم رهبری حضور داشتم، شاید بیشتر از اینکه جنبه کاری برای من داشته باشد، من بسیاری موارد را از ایشان آموختم. من یک مقطع خوب عمرم مدتی بود که در جبهه بودم خیلی از چیزها را آنجا یاد گرفتم، یک مقطع شاید از آن مهمتر همین ده سالی بود که این توفیق را خداوند به من عطا فرمودند که در خدمت مقام معظم رهبری بودم. شاید از چیزهایی که بشود گفت در این تریبون، یکی از مسائلی که در مقام معظم رهبری و خانواده ایشان بارز است، سادهزیستی ایشان است. خوب محافظ ها و یا برادرانی که از نزدیک رفت و آمد به منزل ایشان داشتند و یک مقداری هم من در حد خودم موفق بودم و توفیق حاصل شد، از لحاظ وسائلی که در زندگی ایشان است، این وسائل را یک خانواده زیر متوسط ما حاضر نیست با این وسایل زندگی بکند، حالا از فرش و منزلی که ایشان هستند اکثرا موکت است یا اگر فرش است، فرش نخنمای قدیمی است که بخشی از زمان ازدواجشان و بخشی بعد از ان مانده در آنجا. ما در مهمانی هایی که چه ایشان برای اقوام و فامیل می دادند چه اعضای دولت و مسئولین رفت آمد می کردند گاهی من ندیدم که دو رقم غذا سر سفره باشد.
یک موقع من تعجب کردم از این قضیه که در معمول ما این است وقتی مهمانی می آید دور قم غذا درست میکنیم. ایشان یک خاطره ای را فرمودند و گفتند که پدر من موقعی که ازدواج کرده بودند با مادر ایشان قرار گذاشته بودند اگر مهمان آمد منزل یک نوع غذا با دوخورشت اماده کنند، ایشان فرمودند که من با خانمم به این توافق رسیدیم که مهمان هم بیاید منزل ما یک رقم غذا درست کنیم، زندگی فرزندان ایشان هم همینطور است، ایشان از اول به فرزندانشان گفتند که و به دامادهایشان شرط کردند که وارد کارهای اقتصادی نشوید و واقعا هم همینطور بود. من فکر نمیکنم هیچ کدام از فرزندان ایشان منزل ملکی داشته باشند.
راجع به خودرو هم، من یادم هست خودرویی که ایشان استفاده می کردند، خودرو مدل ۷۵ یا سال ۶۲ - ۶۳ ... حاج محسن رفیق دوست رفته بود خارج از کشور که اوج ترورها بود، یک تعدادی خودرو آورده بود، یکی دوتا را هم داده بودند به رئیس جمهور وقت که آقا بودند که وقتی رهبر شدند، همین خودروها هم منتقل شده بود و ما چون احساس میکردیم که خودروها خیلی کهنه شده است بدون اینکه من مشورت بکنم با ایشان، از فرمانده سپاه خواستم یکی دوتا خودروی جدید ما بخریم، آن روزی که ما خودرو را آوردیم و خواستیم که ایشان سوار شوند، به ما خیلی ایراد گرفتند که چرا شما این خودرو را آوردید. من عرض کردم آن خودرو، خودرو کهنه ای است ممکن است نشود از آن استفاده بکنیم.
ایشان گفتند که آقای نجات اگر پیکان قابل ضد گلوله شدن بود، من به شما میگفتم که پیکان برای من بیاورید استفاده کنید، حالا اگر ماشینی مدل بالاتر از این آوردید، دیگر مسئولیت شرعی به عهده خودتان است. باید ماشینی بیاورید که ارزانترین قیمت باشد، حالا چون حفاظت گفته ضدگلوله باشد که بتوانید ضد گلوله اش کنید. من یادم است مدتها رفتم ایران خودرو و به نتیجه هم رسیدیم که بتوانیم خودرو سمند را گیربکس و موتورش را تقویت کنیم و ضد گلوله کنیم و با مسئول آن موقع ایران خودرو هم به توافق رسیدیم و پکیج آن را هم آماده کردند که من موقعی که به مقام معظم رهبری خبر دادم خیلی خوشحال شدند. ایشان گفتنند خیلی هم خوب است که یک خودرو ایرانی را شما ضدگلوله کردید و می توانید به بقیه مسئولین کشور هم بدهید. مسئول ایران خودرو عوض شد و ما موفق نشدیم آن پروژه را به نتیجه برسانیم.
نکته مهم دیگری که من در زندگی آقا دیدم، بحث نظم ایشان است. من ندیدم مسئولی به منظم بودن مقام معظم رهبری، یعنی فرض کنید اگر جلسه ای قرار است در حسینیه امام ساعت ده و نیم شروع بشود، ایشان ده و بیست دقیقه از دفتر کارشان می آیند بیرون، حساب مسافت کارشان را هم میکنند که تو راه شاید کسی بخواهد با ایشان صحبت بکند و یا یک عمامه گذاری هم بکنند در راه، سر ساعت ده و نیم ایشان وارد حسینیه میشوند. بعضی از مراسماتی هم که بیرون از بیت ایشان بود که ما باید شرکت میکردیم، ایشان از ما سوال میکردند که مساحتی که ما از اینجا تا آن محل در راه هستیم، چقدر است؟ ما میرفتیم برآورد میکردیم مثلا میدیدم که نیم ساعت باید این مسافت را طی کنیم و ایشان درست سی و پنج دقیقه قبل از آن سوار ماشین می شدند که یک وقت دیر به آن مراسم نرسیم.
یادم است در ماه رمضان بود که می خواستیم به پادگان نیروی زمینی ارتش برویم، خوب بعدازظهر ماه رمضان رفتیم یکی دو بار آن مسیر را رفته بودیم، احساس من این بود که سی دقیقه در راه باشیم. مقام معظم رهبری از من سئوال کردند که ما چقدر در راه هستیم؟ من گفتم سی دقیقه. ایشان گفتند که من فکر کنم شما اشتباه کنید باید حداقل چهل وپنج دقیقه تو راه باشیم، گفتم نه بچه ها رفتند و دیدند که سی دقیقه تو راه هستیم. ایشان احتمال میدهم که به گفته ما اعتماد نکردند، فکر کردند همان چهل وپنج دقیقه است، لذا ۴۵ دقیقه زودتر راه افتادند، من در پادگان نیروی زمینی بودم بچه ها بیسیم زدند به جای اینکه سه در پادگان باشند، یکربع به سه دارند می آیند، من به فرمانده نیروی زمینی گفتم که آقا دارند یک ربع زودتر می آیند شما آمادگی دارید؟ گفتند بله. ما آمادگی داریم. من هم پیام دادم که شما یک ربع زودتر وارد شوید که وقتتان تلف نشود.
یک موقع ما دیدیم که اسکورت ارتباطشان با ما قطع شد و درست ساعت سه وارد پادگان شدند و من از مسئول تیم ما که همراه آقا بودند، سوال کردم که شما که این اطراف بودید، گفت آقا به ما گفتند که نه، ما به اینها گفتیم سه وارد پادگان میشویم، زودتر بیاییم ممکن است که نظمشان بهم بخورد. گفتند برویم یک جایی زیر سایه درختان بایستیم سر ساعت سه وارد پادگان میشویم. ببینید رهبر یک کشور می تواند یک ربع زودتر هم وارد شود، لیکن چون به ارگان نظامی می خواهد وارد شود که نظم برای آنها مهم است، یکربع زیر درختی با ماشین منتظر می ماند، بعد سر ساعت سه وارد پادگان می شوند.
فکر نکرده ام روی اینکه کدام دیدار خارجی و یا داخلی جذاب بود. ما بیشتر دیدارها معمولا حضور نداریم، محافظین هستند، آن دیدارهایی که بیشتر از یک نفر است، معمولا مسئولین دفتر آقا آنجا حضور دارند. شاید برای من جاذبترین دیدار، دیدار سید حسن نصرالله با آقا بود. برای ما سید حسن یک شخصیت خیلی دوست داشتنی بود و هست، ولی نوع اظهار ارادت ایشان به آقا، نوع علاقه آقا به سید حسن که من احساس می کردم واقعا آقا سید حسن را به عنوان فرزند خودشان فرزندی که احساس می کند واقعا دارد کار مهمی در دنیا انجام میدهد، به ایشان نگاه میکنند و سید حسن هم واقعا – به ایشان - مثل پدری که از هرجهت مسلط است یه ایشان نگاه می کنند. یک دفعه من برای کاری رفته بودم لبنان خدمت سید حسن نصرالله رسیدم، به ما گقت که شما چون خدمت مقام معظم رهبری هستید قدر ایشان را نمیدانید.
نکته دیگری که در زندگی آقا برای من عجیب است، توکل ایشان به خداست. ایشان به شدت به کمک خدا و عنایت خدا معتقد است. این را در همه لحظات زندگی ایشان میتوان دید. من یادم است یک ماموریتی بود که میخواستیم برویم من سر آن قضیه یک مشورتهایی خدمت ایشان میکردم، آن ماموریت به ذهن ما میرسید که ماموریت سختی باشد، ایشان فرمودند که فلانی شما آیت الکرسی را هم فراموش نکنید و بخوانیدش. من عرض کردم که ما در سپاه ولی امر اعتقاد داریم که ۵۰ درصد کار و ۵۰ درصد هم دعا، ایشان گفتند اتفاقا شما کاملا اشتباه میکنید! شما ۱۰۰ درصد کار، برنامه ریزی، آینده بینی و طرح ریزی و ۱۰۰ درصد هم دعا.
بعضی اوقات مثلا در قضیه «فتنه»، یک دفعه دانشجوها آمدند خدمت آقا که در ماه رمضان بود، یک نفر از وسط آن دانشجویان بلند شد و به آقا عرض کرد که چرا ما در مقابل این منافقین انقدر صبر و حوصله از خودتان نشان میدهید؟ آقا فرمودند چرا شما به مجردی که یکسری از افرادی که تخلفی کردند یا انتقادی کردند، لقب منافق می دهید؟ یعنی حاضر نشدند - با اینکه افراد فتنه گر بوند که ظلم بزرگی به نظام کردند - این را حاضر نشدند که بپذیرند وبه اینها بگویند منافق.
یا آن روزی که آن اتفاقات عاشورا افتاد که یک عده ای به این خیام عاشورا در روز عاشورا حمله کردند وآن شعارها را هم دادند، بلافاصله از طرف دفتر آقا برای ما پیام آوردند از طرف ایشان و گفتند این را بدانید این آقایانی که فتنهگر هستند انها اهل این کار نیستند که می آیند خیمه امام حسین را آتش میزنند! اینها کار ضد انقلاب است، این را به آنها نسبت ندهید!
با اینکه ما میتوانستیم با اینهمه خیانتی که آنها کردند، بگوییم کار آنها است، اما آقا حاضر نشدند این مقدار هم ما در کارمان اشتباه بکنیم. حالا علیرغم اینکه آقا نسبت به حادثه عاشورا تاکید داشتند که نکند ما این را نسبت بدهیم به فتنهگرها، شما نگاه کنید یکی از همین سران فتنه فردای ان روز به جای اینکه خودش هم محکوم کند جریان اهانت به امام حسین را، گفتند که خداجویانی که در روز عاشورا آمدند با نیروهای نظامی...! افرادی که ضد انقلاب بودند، آن فتنهگر اسمشان را گذاشت خداجو! از این چیزها زیاد است.
مثلا من یادم هست، نکته خیلی عجیبی برای خود من بود که خب آن موقع در جریان فتنه افرادی دستگیر می شدند، سریع نیروی انتظامی اینها را بازجویی میکرد اصرار هم این بود که شب تا صبح تکلیفشان معلوم شود، کسی بیگناه نگهداری نشود.
یک نکته عجیبی را آقا گفتند که الان من به بچه های اطلاعات میگویم باورشان نمیشود. آقا فرمودند اگر شما ۵۰ نفر را دستگیر کنید بدانید ۴۹ نفر از آنها گناهکار هستند، مجرم هستند و یک نفرشان بیگناه است و نمیتوانید تشخیص بدهید آن یک نفر کدامشان است، نمیتوانید این ۵۰ نفر را شب تا صبح نگه دارید! یا باید آن بیگناه را تشخیص بدهید و آزادش کنید یا هر ۵۰ نفر را رها کنید. به خاطر اینکه یک بیگناه را نکند ما شب تا صبح نگه داریم.
اولین نفری که در قضیه کهریزک، گزارش آمد و به قوه قضاییه گفتند، قبل از اینکه این اتفاقات بیفتد، دستور دادند که بروید رسیدگی کنید، همچین گزارشی هست، دادستان آن موقع اطمینان داد که رسیدگی شده! او هم ظاهرا گروهی را فرستاده بود و آنها گفته بودند که نه این چیزها نیست و ما رفع کردیم آن اشکلات را. اگر همان موقع که گفته بودند رسیدگی کرده بودند این اتفاقات نمی افتاد در آن مقطع.
خیلیها فکر میکنند که حصری که اتفاق افتاد به دلیل آن حوادث بعد از انتخابات اینطور نبود. فتنه و جریانات آشوبهای بعد انتخابات از بیست وچهار خرداد بوده دیگه در نه دی سال ۸۸ تمام شد. اردوکشی شد، روز قدس آمدند آن شعارها را دادند، روز سیزده آبان روز عاشورا این کارها را انجام دادند، لیکن روز ۹ دی همه چه آنهایی که به آقای موسوی رای دادند چه آنهایی که به احمدی نژاد رای دادند، فتنه را محکوم کردند وآن راهپیمایی را در تهران وسراسر کشور انجام دادند و فتنه خوابید. لیکن فتنهگرها آزاد بودند.
اما بیست ماه اتفاق جدیدی افتاد. آن اتفاق جدید چی بود؟ انقلاب بیداری مردم در مصر اتفاق افتاده بود، بیداری مردم در تونس اتفاق افتاده بود، جریان شورش شورشیان مسلح سوریه بر علیه آقای بشار اسد هم شروع شده بود. بعضی از این افراد که الان هم آزاد هستند، از زندان نامه نوشتند به مصر و تونس و گفتند جنبش شما مثل جنبش سبز ماست! یعنی چه؟ یعنی نظام ما را با نظام مصر و تونس مقایسه کردند!
این جنبش سبز باصطلاح می خواست بگوید ما اعتراض داریم به انقلاب، خودشان را به عنوان یک انقلاب مطرح کردند برعلیه جریان دیکتاتوری. همین ها از زندان نامه نوشتند به جبهه النصره و جریانات داخل سوریه را حمایت کردند، حمایت کردند از آن جریان مسلحی که الان داعش است. بعد، با اینکه در بیست ودوم بهمن سال ۸۹ یعنی بیست ماه بعد از جریان انتخابات، مردم ما آمدند راهپیمایی کردند و از مردم یبداری اسلامی در جهان اسلام هم حمایت کردند، آقای موسوی و آقای کروبی نامه نوشتند برای وزارت کشور که اجازه بدهید در بیست و پنج بهمن ما یک راهپیمایی بگذاریم از میدان انقلاب تا میدان آزادی. این درخواستشان را هنوز هم وزارت کشور اعلام موافقت یا مخالفت نکرده بود، همه رسانه های خودشان تبدیل کردند به یک اطلاعیه؛ راهپیمای بزرگ بیست و پنج بهمن از میدان انقلاب تا میدان آزادی! طراحیشان چه بود؟
شبکههایی که از آنها حمایت میکردند، اعم از بی بی سی و صدای آمریکا میگفتند که مردم چادر بیاورند و بزنند در میدان آزادی، بکنند عین میدان التحریر مصر و آنجا برعلیه نظام بتوانند یک جریانی را انجام بدهند. خب روز بیست و پنج بهمن نزدیک به سه چهار هزار نفر از میدان فردوسی تا میدان انقلاب آمدند در خیابان، با اینکه وزارت کشور هم مجوز نداده بود؛ با نیروی انتظامی هم درگیر شدند، دو نفر شهید شدند آنجا. فردای آنروز آن دونفر اطلاعیه دادند از حضور این مردم تشکر کردند و به نیروهای انتظامی که وظیفه خودشان عمل کرده بودند حمله کردند!
اگر شورای عالی امنیت ملی تصمیم بگیرد که حصر بردارد، این حق قوه قضاییه است که اینها را محاکمه کند. علی القاعده این نوع جرایم هم اگر برود قوه قضاییه فرد محاکمه بشود، من بعید میدونم حکمی کمتر از اعدام یا حبس ابد به این افراد بخورد.
انتهای پیام/