ID : 12310244
حسن صنوبری:

شعر/ ما سال گوسفندیم، او گرگ سالخورده


این طفلِ سربریده، قدری فقط مریض است | وآن پیرِ داغ‎دیده، تنها کمی فسرده است || حلق برادرم را دیروز پاره می‎کرد | این پنجه‎ای که امروز دست تو را فشرده است

یزد رسا؛
 

هرچند شیخ ما گفت "این دست، برد برد است"

ما سالِ گوسفندیم، او گرگِ سالخورد است

 

باور مرا نیاید این ناگهان رفاقت

همواره شیخ، شیخ است؛ همواره لرد، لرد است

نه سبز می‎شود سرخ، نه سرخ می‎شود سبز

همواره ترک، ترک است؛ همواره کرد، کرد است

 

همواره اینهمانی‎ست، «او» هیچ‎وقت «ما» نیست

یا ما فریب خوردیم، یا او فریب خورده است

منظور شیخ تنها یک جرعه بود اما

معلوم شد از این بزم مقصودِ لرد، دُرد است

*

فرمود "دشمنی هم یک امر اعتباری است"

پس  هیچ‎کس نکشته است، پس هیچ‎کس نمرده است

این طفلِ سربریده، قدری فقط مریض است

وآن پیرِ داغ‎دیده، تنها کمی فسرده است

حلق برادرم را دیروز پاره می‎کرد

این پنجه‎ای که امروز دست تو را فشرده است

این دزد _دزدِ دانا_ برده کلاه از ما

ای شیخ! از تو بنگر دستار را نبرده است؟

*
یا ما فریب‎خوردیم یا او… ولی برادر

ما سالِ گوسفندیم او گرگِ سالخورد است

حسن صنوبری

انتهای پگیام/ع




summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.