شهیدی که استاد حق و یقین شد
به گزارش یزدرسا، استاد مطهری پس از سالها مجاهدت در راه خدا و تلاش خستگیناپذير در زمينههای فرهنگی، سياسی و مذهبی به دست جاهلترين و جنايتكارترين دشمنان اسلام به ملكوت اعلی پيوست. به همين مناسبت ۱۲ ارديبهشت، سالروز شهادت اين معلم نمونه و اسوه تقوا در نظام جمهوری اسلامی ايران، به عنوان روز معلم نامگذاری شده است تا همواره و همه ساله ضمن بزرگداشت خاطره آن رادمرد بزرگ و مجتهد و فيلسوف بلندآوازه، از زحمات بیشائبه و ايثارگرانه طبقه عظيم معلمان كه وظيفه سنگين آموزش و پرورش كودكان، نوجوانان و جوانان اين مرز و بوم را برعهده دارند، قدردانی شود.
با توجه به اینکه استان یزد ۱۱۰ شهید فرهنگی را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است که هم در سنگر علم و دانش خوش درخشیدند و هم در سنگر مبارزه با دشمن به شاگردان خود درس ایستادگی و مقاومت دادند، به همین مناسبت ایکنا یزد به بررسی زندگینامه شهید محمدرضا سلطانپناه، معلم شهیدی که فعالیت را از آموزش به سالمندان و افراد بیسواد در مسجد محله آغاز کرد و تا جبهههای جنگ حق علیه باطل تداوم یافت میپردازد.
شهيد محمدرضا سلطانپناه یکم بهمن ۱۳۳۲ در خانوادهای معتقد و مذهبی در شهر یزد چشم به جهان گشود. كودكی را با فطرت خداجویی پشت سر گذاشت و دوران ابتدایی را در دبستان اسلامی و افشار با گرايش به دين مذهب به پايان برد. كلاس اول دبيرستان بود كه به بيماری صعبالعلاج سرطان مبتلا شد و آنگاه كه پس از دو سال درمان از مداوای خود قطع اميد كرد با ايمان قلبی كه داشت به شفاعت ائمه دست یافت.
پس از سلامت كامل برای ارجگذاری و قدردانی از زحمات پدر و مادر كه متحمل مخارج درمان او شده بودند به كار مشغول شد و در مدرسه شبانه آزادی ثبتنام کرد. او با اين كار میخواست محبتهای والدينش را جواب گويد و گوشهای از بار خانواده را به دوش گيرد. ديپلم گرفت و در كميته پیكار به خدمت مشغول شد. در اين راه كوششی بینظير داشت و با برپایی كلاس در مسجد محل به سالمندان و بیسوادان آموزش میداد. دوران سربازی را در دادگستری گذارند و پس از اتمام آن به واسطه علاقهای كه به ورزش داشت در تربيت بدنی مشغول به كار شد و به سرپرستی تربيت بدنی شهرستان مهريز در آمد.
پس از مدتی تلاش دلسوزانه برای ادامه تحصيل به دانشسرای راهنمایی رفت و در اين ايام بود كه به بلوغ سياسی رسيد. همراه با تحصيل به مبارزات سياسی پرداخت. رساله امام و كتب مذهبی و سياسی را مطالعه میكرد و در جمع دانشجويان كنفرانس میداد. با اتمام دوران دانشجويی به كسوت پر افتخار معلمی در آمد و فعاليتهای سياسی خود را به مدرسه كشاند. بارها مورد تهديد مسئولان وقت قرار گرفت اما هيچگاه دست از مبارزه برنداشت و از اولين افرادی بود که تحصن فرهنگيان مهريز را پايهريزی کرد.
او به عنوان نماينده معلمان مهريز انتخاب شد و به تدريج مبارزات او سامان بيشتری يافت تا آنجا كه مورد تعقیب ساواک واقع شد. اما وعده الهی خيلی زود محقق شد و انقلاب به پيروزی رسيد. با پيروزی انقلاب به جهاد قدم گذاشت و خدمت به روستایيان را وجهه همت خود قرار داد. در خرداد سال ۱۳۵۸ ازدواج كرد و جز اولين افرادی بود كه مراسم ازدواج را در مسجد گرفت حاصل اين وصلت مبارک يک دختر و يک پسر بود كه خدا به او عطا فرمود.
با شروع جنگ تحميلی در خدمت جنگ قرار گرفت و در تابستان ۱۳۶۰ به جبهه كردستان اعزام شد. پس از بازگشت از جبهه و با تشكيل امور تربيتی مصلحت ديد كه با ورود به اين نهاد مقدس خدمت بيشتری به انقلاب داشته باشد. به همين منظور از رشته شغلی خود يعنی علوم تجربی دست كشيد و با تمام وجود به امور پرورشی و دينی دانشآموزان مشغول گشت. در مدرسه شبانهروز كار میكرد. با برپايی مجالس يادبود شهدا و دعای توسل و کمیل فضای مدرسه را آكنده از عصر معنويت میساخت.
همگام با تلاش در مدرسه در پايگاههای مقاومت به تدريس دروس عقيدتی و سياسی اقدام میکرد و با روحيه ورزشی و ايمان محكمی كه داشت خود را خستگیناپذير نشان میداد. نشستن را ننگ میدانست و كلام مولايش امام حسين(ع) را كه نه ظلم بكن و نه به زير بار ظلم برو پيوسته سرلوحه همت خود داشت. او طرفدار مظلوم بود و برای خدمت به محرومان سر از پا نمیشناخت. با نهايت خضوع و خشوع با آنها سخن میگفت و به مشكلاتشان گوش میداد. به گونهای عمل میكرد كه ناشناس باقی بماند و اعتقاد داشت كه رستگاری در گمنامی است. كلام مولا علی(ع) را پيوسته به عمل میگرفت كه: «نجات و رهایی نمیيابد مگر خداپرست بینام و نشان كه اگر حاضر باشد كسی او را نشناسد و اگر غايب باشد كسی درصد جستجويش بر نيايد. چنين اشخاصی چراغهای هدايت و نشانههای روشن هستند... و خداوند درهای رحمتش را برای آنان میگشايد و سختی عذابش را از آنها برطرف میگرداند». تجهدی خالصانه داشت. نماز شبش ترک نمیشد و در قنوت نماز شب پيوسته دعا میكرد كه «خدايا مرگ مرا شهادت در راه خود قرار بده.»
در رديف اولين گروه فرهنگيان عازم جبهه شد و با دانشآموزان رزمنده خود همراه گشت. اصرار داشت كه در عمل گفتههايش را تصديق کند. حرف و عملش يكی بود و قبل از آنكه بگويد عمل میكرد. بیريا عاشق خدمت به اسلام و مسلمين و مستضعفان بود و سرانجام پس از ۹ بار شركت در جبهههای مختلف در عمليات بدر به آرزوی قلبی خود دست يافت و شهادت را در آغوش كشيد.
همانطور كه در حيات میخواست بینام و نشان باشد، جسم مطهرش مفقود الاثر شد و به مدت ۱۰ سال در كربلای ايران باقی ماند. سرانجام ۵ اسفند ۱۳۷۳ پس از تفحص در گلزار شهدای خلدبرین به خاک سپرده شد.
در بخشی از وصیت نامه این شهید میخوانیم: «نمیدانم کجایند آن کور دلانی که بدانند مؤمن بودن یعنی چه؟! کجایند آن شکم پروردههای پولپرست تا ببینند عبادالصالحین برای رسیدن به لقاء خدا چگونه بیتابی میکنند؟! کجایند گروهی از این فرهنگیان تا ببینند شاگردانشان استادشان شدهاند، آن هم استاد حق و یقین؛ عرفان و عشق. برادران فرهنگی و دانشآموزان عزیز، راه شهدا را با مطالعه و بصیرت بپیمایید؛ سفارشم این است که بخوانید، بفهمید و عمل کنید که نهایت همه انسانها فناء فیالله است»./ایکنا
انتهای پیام/خ
Related Assets:
- ۵ شهید گمنام در نقاط یادمانی مختلف شهر یزد تدفین میشوند
- شهید نیروی انتظامی در بدرقه باشکوه مردم شیراز رهسپار منزل ابدی شد
- تشییع پیکر شهید رنجبر در حرم مطهر شاهچراغ(ع)
- پدر شهید «حمیدرضا آقا عسکری» به دیار حق شتافت
- پدر شهید «محمد امینی» آسمانی شد
- دیدار مسئولان دانشگاه علوم پزشکی یزد با خانواده شهید کهدوئی