ظریف و دیپلماسی رمانتیک
به گزارش یزدرسا، محمد زعیمزاده در یادداشتی در واکنش به مواضع جدید وزیر امور خارجه نوشت:
جواد ظریف در گفتوگو با «فاکس»، یکی از نزدیکترین رسانهها به دونالد ترامپ نکات قابلتاملی را مطرح کرده است؛ دفاع جانانه ظریف از سیاستهای جمهوری اسلامی بخش قابل دفاع و روشن این گفتوگو است و تلاش وزیر امور خارجه برای فاصلهگذاری بین ترامپ و جان بولتون، بخش سوالبرانگیز آن.
ابهامات پیرامون این دست اظهارنظرها وقتی جدیتر میشود که جناب ظریف چند روز قبل از این گفتوگو از پیشنهاد به دولت ایالات متحده برای تبادل زندانیان دو کشور رونمایی کرده بود؛ دو اتفاقی که در کنار هم خواسته یا ناخواسته در برخی رسانههای بینالمللی و منطقهای به تلاش دولت ایران برای مذاکره با دولت ایالات متحده آمریکا تعبیر شد، کنشی سیاسی و رسانهای که در داخل با واکنش صریح قاسم سلیمانی و علی لاریجانی همراه شد.
این اظهارات از دو جنبه مورد نقد جدی است؛ اول اینکه بارها خود مقامات دولتی ازجمله رئیسجمهور تاکید کردهاند مذاکره با آمریکا در شرایط کنونی که آمریکاییها خود اذعان دارند بیسابقهترین فشارهای اقتصادی و روانی را علیه ایران اعمال کردهاند، چیزی جز خودکشی نیست. بدتر اینکه آمریکاییها هم مبتنیبر این رفتار طرف ایرانی، فشار حداکثری را ابزاری موثر قلمداد میکند و کدام عقل سلیمی به ترکیب تیم برنده دست میزند؟ کدام بوکسور در حالی که حریف اظهار عجز میکند تاکتیکش را تغییر میدهد؟ بهنظرم این وجه کار اینقدر بدیهی است که اطناب بیشتر مطلب، فقط حوصله مخاطب را سر میبرد.
اما خطر دوم این رفتار جناب ظریف مهمتر از بخش اول است؛ این سیاق کنشگری وزیر امور خارجه بیشتر از هر چیزی نوعی رمانتیسم دیپلماتیک را در فضای سیاسی ایران تعمیق و تحکیم میکند، رمانتیسمی که به ساحت اقتصاد و سیاست و اجتماع هم رسوخ میکند و روند توسعه را متوقف.
به این سلسله دقت کنید: «جناب ظریف احتمالا معتقدند تفاوت عمدهای در سیاستهای آمریکا و اروپا وجود دارد که باید از آن استفاده کرد، همچنین شواهد و قرائنی وجود دارد که در هیاتحاکمه آمریکا و بین دموکراتها و جمهوریخواهان هم میتوان دوگانهسازی کرد و از این دوگانه سود برد، این تفاوت به سبکی دیگر میان خود جمهوریخواهان هم وجود دارد.» در منطق جناب ظریف در منش بولتن- پمپئو با ترامپ آنقدری تفاوت وجود دارد که میتوان روی آن سرمایهگذاری کرد. پایه رمانتیسم دیپلماتیک ظریف در سالهای اخیر دو دوگانه اول بود که بهنظر میرسد اخیرا سومی هم به آنها اضافه شده است.
حالا شاید این سوال پیش بیاید که آیا واقعا در دوگانههای بالا تفاوتی وجود ندارد؟ برخلاف یک نگاه خاص معتقدم حتما بین اروپا و آمریکا، دموکرات و جمهوریخواه، بولتون و ترامپ تفاوتهایی هست، اما سوال مهم این است که این تفاوتها چه کمکی به ما میکند؟
نکته اول اینکه فرض کنیم همه اضلاع این دوگانهها با هم اختلاف داشته باشند -که دارند- اما اگر همه اختلافات را لیست کنیم مساله ایران رتبه چندم این فهرست است و طرفین تا چه حد حاضرند برای آن هزینه کنند؟
بیایید در یک نگاه صرفا پراگماتیسم و غیرایدئولوژیک روابط بین دوگانههای بالا را مبتنیبر منافع تحلیل کنیم، مزیت نسبی ایران برای جهتدهی به این اختلافات چیست؟
جناب ظریف اول باید به این سوال پاسخ دهد که دیپلماسی به سبک ایشان در اتمسفر کنونی چه مزیت نسبی آفریده که بتواند کاری کند که اروپا تجارت 608 میلیارد دلاری خودش را با آمریکا فدای رابطه با ایران کند؟ آیا دموکراتها حاضرند لابیهای قدرتمند مالی صهیونیست را فراموش کنند و به نیابت از ظریف، عراقچی و تختروانچی با جمهوریخواهان وارد ستیز سیاسی شوند؟ ترامپ چرا باید حمایت تندروهای متمول اوانجلیست را از دست بدهد و برای خاطر مبارک جناب ظریف با بولتون- پمپئو درگیر شود؟
ماجرا را از یک زاویه دیگر هم میتوانیم ببینیم؛ به فرض محال جناب ظریف توانست در دوگانه جمهوریخواه –دموکرات بهنفع دولت فاصله ایجاد کند، حالا که جمهوریخواهان بر سر کارند این فاصله بهنفع ما کار میکند یا علیه ما؟
خطر بزرگ این رمانتیسم دیپلماتیک آنجا بیشتر است که ابزار رسانهای رمانتیکها در داخل این روش خطرناک را به فارسی ساده ترجمه میکند، ظریف در آمریکا گروه B شامل بنیامین نتانیاهو، بنزاید، بنسلمان و البته بولتون را معرفی میکند و همزمان رسانههای داخلی حامی دولت هم لابد از فرشته نجات اقتصاد ایران یعنی یک گروه B دیگر رونمایی میکنند؛ باراک اوباما و بایدن و... این یعنی دوباره شرطیکردن اقتصاد ایران با تکانههای سیاسی، یعنی دوباره حوالهدادن مشکل آبخوردن به امضای کری، یعنی دوباره امضای کری تضمین است، یعنی دوباره تقریبا هیچ!
انتهای پیام/