ID : 8920383
گفتگو با استاد ادبیات به مناسب درگذشت شاعر لب دوخته؛

فرخی یزدی شاعری سخنور و روزنامه نگاری آزادی خواه و مبارز بود


فرخی بارها زندانی شد و روزنامه او بارها توقیف شد بالاخره رک گویی ها وشعرهای آزادی خواهانه باعث شد درمهر ماه سال1318درزندان با تزریق سرنگ هو ابه قتل برسد.

به گزارش یزد رسا، طنین خاتم در سالروز درگذشت شاعر لب دوخته فرخی یزدی به سراغ یکی از استادان ادبیات رفته  و با گفتگویی انجام داده است .

استاد یحیی کاظمی نسب گفتگویی خود را با  شعری از این شاعر شروع می کند و در ادامه سرگذشت زندگی فرخی یزدی را نقل می کند .

 

شرح این قصه شنو از دو لب دوخته ام    تابسوزد دلت از بهر دل سوخته ام

میرزا محمد فرخی فرزند محمد ابراهیم در سال  1267 شمسی در شهر یزد به دنیا امد ازهمان کودکی بارنج و ستم آشنا شد ابتدا به کارنانوایی وپادویی پرداخت بعد در مدرسه انگلیسی ها ی یزد به تحصیل مشغول شدو فارسی ومقدمات را فرا گرفت ازهمان آغاز دلبستگی به شعر پیداکرد به سعدی ومسعود سورسلمان علاقه داشت در16سالگی به خاطرسرودن شعری ازمدرسه اخراج می شود و دوباره مجبور می شود برای فراهم کردن معاش خانواده مشغول به کار شود درسال 1288شمسی به حزب دموکرات یزد پیوست واولین غزل سیاسی خودرا درستایش آزادی سروددرنوروز1289 که ضغیم الدوله حاکم یزد بودشعری وطنی سرود وبه اوهشدار داد وقتی خبر به ضغیم الدوله

رسید دستور داد اورا به زندان انداختند ودرزندان ضعیم الدوله را به یزید تشبیه کرد اوهم دستور داد لب های فرخی را بدوزند به همین به شاعر لب دوخته نیز نامیده شد ولی هیچ گاه دهانش را نبست وسالهای بعد با جدیت بیشتری نوشت فرخی پس از 2 ماه به کمک دوستانش فرارکرد حاج فرخ الملک که به جای ضغیم الدوله حاکم یزد شد  درخردادسال 1290از او دلجویی کرد  وگفت اگر ضغیم لب ودهان تورا دوخت من دهانت راپراز اشرفی می کنم وچند دانه اشرفی در دهان اوریخت حاکم بختیاری به اولقب تاج الشعرا داد.

فرخی بعد ازمشروطه به تهران رفت و سال 1300روزنامه طوفان را منتشر کرد در دوره هفتم مجلس ازطرف مردم یزد به نمایندگی مجلس انتخاب شد در اواخر این دوره تحت فشار قرارگرفت وایران راترک کرد و به روسیه رفت ودر سال  1312 به تهران برگشت .

فرخی بارها زندانی شد و روزنامه او بارها توقیف شد بالاخره رک گویی ها وشعرهای آزادی خواهانه باعث شد درمهر ماه سال1318درزندان باتزریق سرنگ هو ابه قتل برسد.

درپایان دو رباعی ازفرخی یزدی

هنگام جوانی به خدا پیر شدم                         ازگردش آسمان ،زمین گیرشدم

ای عمر برو که خسته کردی مارا                 وی مرگ بیا ز زندگی سیر شدم

افسوس که دشمنان دلم سیر کردند                  یاران کهن ،محنتم افزون کردند

مارارفقا به جرم دیوانه گری                        از دایره عاقلان بیرون کردند






summary-address :
Your Rating
Average (0 Votes)
The average rating is 0.0 stars out of 5.