فرزندان حضرت زينب (س) در روز عاشورا+اشعار مدحی
یزد رسا؛ در تاريخ آمده عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. اين دو برادر به ميدان آمده و هر يک جداگانه وفاداري خويش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.
ابتدا محمد در حالي که اينگونه رجز مي خواند وارد ميدان شد:
به خدا شکايت مي کنم از دشمنان قومي که از کوردلي به هلاکت افتادند. نشانه هاي قرآني که محکم و مبيّن بود، عوض کردند و کفر و طغيان را آشکار کردند.
جمعي از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تميمي، جناب محمد را به شهادت رساند.
بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد ميدان شد و اين گونه رجز خواند:
اگر مرا نمي شناسيد، من پسر جعفر هستم که از روي صدق شهيد شد و در بهشت نوراني با بالهاي سبز پرواز مي کند، اين شرافت براي من در محشر کافي است.
نوشته اند تا بيست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائي به شهادت رسيد.
منقول است حضرت زينب(سلام الله عليها) زماني که هر يک از بني هاشم(ع) به شهادت مي رسيدند، به کمک سيد الشهدا (ع) براي تعزيت مي آمد، ولي هنگام شهادت اين دو بزرگوار پرده خيام را انداخت و از خيمه گاه خارج نشد.
حضرت زينب (سلام الله عليها) در اين موقع که فرزندان دلبند خود را راهي قتال با دشمنان دين و قرآن مي کرد، حالتي دگرگون داشت. او عقيلة بني هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شريک کربلاي حسين (عليه السلام) است. نه بدين جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدية راه حسين (عليه السلام) کرده ، که از لحظه اي که از دامن زهراي مرضيه (سلام الله عليها) پاي به عرصه وجود گذاشته، ديده به ديدار حسين (عليه السلام) باز کرده است. براي همين است که اهل دل، آفرينش او را براي کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسير قرآن، وقتي آيه شريفة "کهيعص" را براي زنان کوفي تفسير مي کرد، اميرالمؤمنين (عليه السلام) به او فرمود:
اين عبارت "کهيعص" رمزي در مصيبت وارده بر شماست و کربلا را براي آن مخدّره ترسيم کرد.
بسياري مي گويند: زينب کبري (سلام الله عليها)، دو فرزند خود را مهياي نبرد کرد و به آنها تعليم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شديد - کما اينکه آن مظلوم حتي غلام سياه را از قتال بر حذر مي داشت - دائي خود را به مادرش فاطمه (سلام الله عليها) قسم دهيد تا اجازه ميدان رفتن بگيريد.
پس از اين مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به ميدان آمد و اين رجز را سر داد:
اشکوا إلي اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ في الوري عميانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزيلِ و التِّبيانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغيانِ
" به خداوند شکايت مي کنم از دشمني دشمنان، قوم ستمگري که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه هاي قرآني را که محکم و مبيّن و آشکار کننده کفر و طغيان است راترک کردند"
و پس از نبردي نمايان، به شهادت رسيد.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهي نبرد شد و خود را اينگونه معرفي کرد:
اِن تُنکروني فَانا بنُ جعفرٍ
شهيدُ صِدقٍ في الجنانِ الازهر
يطيرُ فيها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفي بِهذا شَرَفاً في المحشرِ
"اگر مرا نمي شناسيد من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسيد و در بهشت نوراني با بال هاي سبز پرواز مي کند. براي من از حيث شرافت در محشر همين کافي است."
و او نيز، فدايي راه حضرت حسين (عليه السلام) شد.
بارگاه
شهداي کربلا، در پايين پاي حضرت حسين (عليه السلام) مدفونند و به احتمال قوي اين دو دلداده نيز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسيني هستند. البته در 12 کيلومتري کربلا بارگاهي کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرين است. برخي را عقيده بر اين است که اين مرقد يکي از نوادگان امام مجتبي (عليه السلام) به نام عون مي باشد.
***اشعار دو طفلان حضرت زينب (س)***
گيرم که رد کني دل ما را خدا که هست
باشد محل نده قسم مرتضي که هست
وقتي قسم به معجر زينب قبول نيست
چادر نماز حضرت خير النسا که هست
يک گوشه مي نشينم و حرفي نمي زنم
بيرون مکن مرا تو از اين خانه جا که هست
از درد گريه تکيه نده سر به نيزه ات
زينب نمرده شانه دارالشفا که هست
قربانيان خواهر خود را قبول کن
گيرم که نيست اکبر تو طفل ما که هست
گفتي که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ«برو»چه داشت برادر؟بيا که هست
خون را بيا به دست دو قرباني ام بکش
تو خون مکش به دست عزيزم حنا که هست
گفتي مجال خدمتشان بعد از اين دهم
از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست
گفتي که بي تو سر نکنم خوب! نمي کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست
***محمد سهرابي***
اي فداي دل منوّرتان
اي به قربان چشم کوثرتان
واي بر حال جبرئيل او را
گر برانيد روزي از درتان
اي سليمان موري آمده است
تا مشرف شود به محضرتان
من کيم دوره گرد چشمانت
زينبم من همان کبوترتان
کودکانم چه ارزشي دارند؟
جان عالم تصدق سرتان
کرده ام يا اخا دو آئينه
نذر چشم علي اصغرتان
ظهر ديدي چگونه خوش بودند
در صفوف نماز آخرتان
به اميدي بزرگشان کردم
تا به دستم شوند پرپرتان
گر بگويي بمير مي ميرند
دست بر سينه اند و نوکرتان
پاي تفسير شيرشان دادم
پاي تفسير گريه آورتان
پاي تفسير سوره مريم
سور زخمهاي پيکرتان
تا که راضي شوي و اذن دهي
پر بگيرند در برابرتان
يادشان داده ام قسم بدهند
بر ضريح کبود مادرتان
بگذار اينکه ذبحشان سازم
پاي رگهاي سرخ حنجرتان
***علي اکبر لطيفيان***