فریاد« خرمشهر آزاد شد،قلب امام شاد شد» بر بام های خونین شهر توسط شهید ابرکوهی
به گزارش یزد رسا به نقل از سرو ابرکوه، شهيد سيد محمدرضا عظيمينيا درسال 1319 در ابركوه به دنیا آمد. در بيست سالگي داوطلبانه در رشته چتربازي وارد ارتششد و در اين رشته موفقيت چشمگيري بدست آورد تا جايي كه مربيآزموده شده و چتربازان ماهري تربيت نمود.
از شاگردانش می توان تيمسار فقيد سرتيپ فلاحي و سرلشگر خلعتبری را نام برد.
اغلب اوقات از خودكامگي افسران عاليرتبه شاهنشاهی ناراحت بود و سرانجام خود را به ژاندارمري منتقل نمود و تقاضاي بازخريد خدمت كردكه دوران طاغوت سرآمد و انقلاب شد.
بعد از انقلاب، حضور در دفاع از خاک اسلامی را وظیفه خود می دانست و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه ها شتافت.
این شهید گرانقدر بعد از سال ها مجاهدت، در 4 دی ماه سال 1362 در جبهه کردستان به شهادت رسید و بلندترين برج آموزش پرش از هواپيما در تيپ55 هوابرد شيراز نيز به نام اين شهيد عزيز نامگذاري شد.
خاطرات شهید را از بیان همسر شهید ورق می زنیم:
تزريق خون
مدتي محل خدمتش به منصورآباد لار واقع در استان فارس انتقال يافته بود. نيمه شب وقتي از راه رسيد او را رنگ پريده ديدم.
تعجب كردم چون هيكلي ورزيده و قوي داشت وپرداختن به ورزش خصوصاً ورزش كوهنوردي عادت هميشگي او بود.
وقتي براي پيدا كردن علت ضعف جسمياو اصرار كردم گفت: پيش از آنكه از لار به ابركوه بيايم به بيمارستان رفته بودم. در آنجا متوجه شدم خانوادهاي بالاي سر زن جواني كه بيهوش بود ناله و زاري ميكردند و من پس از پرس و جو متوجه شدم كه زن جوان به خاطر عمل جراحي براي تولد فرزندش احتياج مبرم به خون دارد.
فوراً از پرستار بخش خواستم تا از من خون گرفته وبه او تزريق كنند.
صداي گرفته
پس از آزادي خرمشهر چند روزي به مرخصي آمده بود. در اولين برخورد متوجه شدم صداي او كاملاً گرفته وبه سختي صحبت ميكند، وقتي دليلش را پرسيدم اشك شوق در چشمانش حلقه زد وگفت: همان شب كه خرمشهر آزاد شد از فرط شادي به پشت بام رفتيم آنقدر فرياد زديم: « خرمشهر آزاد شد، قلب امام شاد شد.» تا اينكه صدايم گرفت.
منبع: زندگینامه شهید